زیستِ پزشکان معلول در ایران همیشه با چالش همراه بوده است، هم از سوی دولت، هم از سمت مردم. در گفتوگو با یکی از پزشکان معلول که سالها در مراکز درمانی روستاهای جنوب ایران طبابت میکند، گوشههایی از مشکلات جامعه پزشکی معلولان را بررسی کردهایم.
بیش از ۵۰۰ میلیون نفر در دنیا به دلیل نقص سیستم مغزی، جسمی و حسی از معلولیت رنج میبرند. برآورد میشود که در ایران حدود ۸ میلیون نفر معلول هستند. از این میان، تعداد کمی موفق میشوند تحصیل خود را ادامه بدهند و شغل مناسبی بیابند. براساس مشاهدات و بررسیهای آماری نود درصد معلولان در ایران از تحصیل و اشتغال مناسب وامیمانند.
مرتضی امجدیپور متولد ۱۳۶۸ در یکی از روستاهای استان بوشهر است که با رتبه ۵۰۰ منطقه ۳ در کنکور سال ۱۳۸۸ موفق شد در رشته پزشکی قبول شود.
این پزشک شش سال است که در مراکز درمانی بخش بوشکان (منطقه زادگاهش) مشغول به کار است.
مرتضی فرزند چهارم خانواده است. او وضعیت زیست خود در روستا، از دوره ابتدایی تا دانشگاه را چنین تعریف میکند: «خداوند را شاکرم که از خانواده طبقه پایین جامعه و روستایی محروم به اینجا رسیدم و همیشه افتخار میکنم که در چنین خانوادهای بودم و همچنین مدیون خانواده عزیزم و تمامی معلمان و کسانی هستم که باعث شدند تا من به اینجا برسم و دست تکتکشان را میبوسم.»
انگیزه و تلاش
این پزشک با اشاره به معلولیتش که هیچگاه موجب نشده در قیاس با دیگران و پزشکان احساس ضعف کند، میافزاید:
این درست است که من درجاتی از معلولیت را دارم، ولی هیچوقت از لحاظ فکری باعث نشده که معلولیت به من احساس ضعف بدهد و اتفاقا این موضوع باعت انگیزه بیشتر من شد و باعث تلاش بیشتر تا بتوانم ابتدا در مقطع راهنمایی در مدرسه نمونه دکتر حسابی شهر برازجان قبول شوم و سپس مقطع دبیرستان و پیشدانشگاهی را با تمام قدرت ادامه بدهم و لطف خدا و زحمات خانواده و معلمانم باعث شد که دوره موفقی داشته باشم و در کنکور 1388 رشته پزشکی قبول شوم. مطمئنم هستم خیلیها مثل من هستند که معلول هستند و هر کدام به نحوی در زندگیشان موفق هستند؛ همانطور که میدانید هر سال در رشته تجربی، درصد کمی از قبولشدگان معلولان هستند، تعدادشان بسیار کم و حتی کمتر از تعداد انگشت دست است، که این برمیگردد به عدم حمایت از معلولانی که استعداد دارند، اما شرایط به گونهای است که بسیاری از این استعدادها در نطفه خفه میشود؛ در اکثر مواقع هم جز افسردگی و گوشهنشینی برای معلولان چیزی ندارد متاسفانه.
مرتضی یک برادر معلول دارد که به گفته خودش بهخاطر شرایط ذهنی و پیرشدن پدر و مادرش امکان نگهداری از او در منزل نبود و در ۴۰ سالگی، خانواده مجبور شدند که برادرش را به مرکز نگهداری بهزیستی بسپارند. پس از پخش تصاویری از مرکز توانبخشی بوشهر که یکی از کارمندان، معلولان را مورد ضربوشتم قرار میداد، دکتر امجدیپور با اظهار نگرانی نسبت به این حادثه، میگوید:
امیدوارم که آنجا به خوبی از برادرم و دیگر معلولان مراقبت کنند. متاسفانه در این چند روز این خبر ناراحتکننده که درمورد یکی از این مراکز توانبخشی بوشهر همهجا را پر کرده، مرا هم نگران کرده است؛ تاجاییکه مادرم این چند روز پشت سر هم به من زنگ میزند و از این اتفاقی که در بوشهر افتاده، مدام ابراز نگرانی میکند.
دکتر امجدیپور در پاسخ به اینکه چه شد که پزشکی را انتخاب کرد، با اشاره به اینکه بزرگانی چون هلن کلر، آلبرت اینشتین و استیون هاوکینگ با همه معلولیتهایی که داشتند توانستند بیاموزند و بیاموزانند و خدمات برجستهای به بشریت کنند، میگوید:
علاوه بر انگیزهای که از این نوابع ودیگر نوابغ گرفتم، شاید مهمترین چیزی که باعث شد وارد پزشکی شوم، اتفاقات و بیماریهایی بوده که برای خودم و خانوادهام در روستا رخ داد و مهمتر از همه اینکه بتوانم حداقل بتوانم به عنوان یک عضو از پزشکان مملکت به سلامتِ حالِ مردم کمک کنم و شاهد خندههای آنها از بهبود بیماری خود و خانوادههایشان باشم، خندهای که دیدنش باعث خوشحالی من میشود، بهویژه در این روزها که شادی و خوشحالی از زندگی اکثر مردم ایران رخت بربسته است. با اینکه خیلی وقتها هم شاهد غم و گریه افرادی بودم که من را ناراحت کرده، اما زندگی این درس را به من داده که زندگی بالا و پایین زیادی دارد، که باز هم باید ادامه داد و امیدوار بود.
مرتضی دوران دانشجوییاش را یکی از بهترین دوران زندگیاش میداند. او با ذکر اینکه هرچند مشکلات مالی خانواده او را اذیت میکرده است، اما با توجه به اینکه تحصیل در رشته پزشکی مخارج بسیار سنگینی داشته، میگوید:
ارزشش را داشت، وقتی حالا میبینم که آنها به من افتخار میکنند. و خیلی از وقتها مشکلات مالی باعث میشد که در دوران دانشجویی از حداقل امکانات برخوردار نباشم و از اتوبوس داخل شهری که اکثرا هم کولر نداشتند، برای رفتن به دانشگاه و بیمارستان محل تحصیلم، آنهم در شرایط آبوهوایی استان بوشهر استفاده کنم. اما چون هدف بزرگتری داشتم، همه اینها را به جان خریدم. و حالا از این بابت خوشحالم که با وضعیت جسمیام، کم نیاوردم و ادامه دادم.
افتخار به قهرمانان
بسیاری از جمعیت معلولان در ایران را کسانی تشکیل میدهند که به طور ناخواسته از طریق تصادف یا حضور در اعتراضات، به ویژه در پاییز ۱۴۰۱ معلول شدهاند و همین موجب میشود که این افراد برای توازن بین گذشته و حال خود دچار مشکل شوند و دچار افسردگی شوند. دکتر امجدیپور در مواجهه و برخورد با این قشر از معلولان، میگوید:
از همان کودکی با توجه به اینکه خودم به دلایل بیماریهای نوزادی دچار معلولیت شده بودم و برادر معلولی نیز داشتم، این شرایط را قبول کردم. هیچوقت معلولیت باعث ضعیفشدن من نشده و نبوده و اتفاقا باعث پیشرفت من هم شده است. از همین تجربه زیست خودم هست که از دیدن معلولانی که سلامت ذهنی و جسمانی ضعیفی دارند بسیار ناراحت میشوم. مخصوصا کسانی که در اعتراضات این چند سال اخیر به علتهای درگیری و تیراندازی دچار معلولیت شدند بسیار من را ناراحت کرد و امیدوارم حداقل درمان این افراد به خوبی انجام شود و سلامتی کامل خود را پیدا کنند. هرچند که در شرایط حاضر مملکت محققشدن این امر خیلی سخت است و این افراد در شرایط سختی قرار گرفتند. این دسته از افراد قهرمانان وطن هستند و من به عنوان یک معلول به آنها افتخار میکنم.
اولین تجربه کاری برای پزشکان، به ویژه در مواجهه با نجات جان یک انسان، خطیرترین تجربه است. دکتر امجدیپور اولین تجربهاش را اینطور شرح میدهد:
یکی از اولین تجربیات پزشکیام که بسیار من را تحتتاثیر قرار داد، پسربچه سهسالهای بود که به علت تصادف به اورژانس بیمارستان مراجعه کرده بود و متاسفانه تلاش پزشکی کادر اورژانس جواب نداد و فوت کرد. این اتفاق باعث شد تا چند روز شرایط روحی خوبی نداشته باشم، ولی باز ادامه دادم. پزشکی فقط با مرگ تعریف نمیشود، بلکه بخش اعظم آن، نجات جان آدمها است. از این رو، خاطرات بسیار شیرینی هم دارد. در این شش سال، دوستان و همکاران خوبی پیدا کردم و دوران خوبی در زندگی برایم بود. به ویژه اینکه در دوران دانشگاه با همسرم آشنا شدم با او ازدواج کردم و این بهترین اتفاق زمان تحصیلم بود.
حمایت از معلولان در حد صفر
دکتر امجدیپور حمایت از معلولان به ویژه جامعه پزشکی معلول را از طرف دولت در حد صفر میداند و در پاسخ به اینکه آیا پذیرش معلولان در جامعه و از سوی دولت، متناسب با شان و منزلت آنها است، میگوید:
در زمان تحصیل مثل همه دانشجویان تمام مخارج پزشکی برعهده خانوادم بود و به جز وامهای دانشجویی هیچ کمکی از طرف هیچ نهاد و سازمانی برای من صورت نگرفت. من اصلا سهمیهای در رشته پزشکی نداشتم و به صورت سهمیه آزاد در رشته پزشکی قبول شدم. در دوره من، در رشته پزشکی سهمیهای برای قشر معلولین در نظر گرفته نمیشد و متاسفانه دولت هیچ حمایتِ درخوری برای قشر معلولین در نظر نگرفته است.
وضعیت زیست و اقتصادِ یک معلول به ویژه پزشک معلول در ایران، چگونه است؟ آیا تامینکننده یک زندگی معمولی است؟ دکتر امجدیپور با اشاره به اینکه از کودکی تا الان که پزشک شده است اطرافیان و مردم با او رفتار خوبی داشتهاند و اصلا تا امروز معلولیتش موجبِ رنجش خاطرش نشده است، میگوید:
به عنوان یک پزشک هم، معلولیت خللی در کار من ایجاد نکرده و کسی به خاطر این موضوع نبوده که کار طبابت من را زیر سوال ببرد. اما از نظر مالی متاسفانه با این تورمی که در کشور هست، مثل خیلی از شغلها مشکلات مالی زیادی دارم، اما چه باید کرد؟ باید برای این مردم هم که شده زندگی کرد تاآن روزِ خوب برسد…
جامعه معلولان روستایی نسبت به جامعه شهری در وضعیت نامتناسبی هستند؛ دکتر امجدیپور با اشاره به این موضوع، میگوید: «در مرکز درمانی که مشغول به کار هستم تعداد افراد معلول وجود دارد که سعی کردهام حداقل هزینههای مربوط به درمان بیماریهای آنها را در بعضی از موارد به علت توان مالی کم خانوادههایشان متقبل شوم.»
دکتر امجدیپور با اشاره به اینکه تا امروز معلولیت برایش هیچگونه تداخلی در کارش ایجاد نکرده است، وضعیت فساد و رانت در حوزه پزشکی، چه در سهمیهبندی دانشگاه، چه در موارد دیگر را مناسب نمیداند و با اظهار نگرانی از این وضعیت، میگوید:
متاسفانه در سالهای اخیر سهمیههای زیادی در رشته پزشکی برای افراد خاص در نظر گرفته شده که باعث قبولشدن افراد بیاستعداد در پزشکی شده است و فارغالتحصیلان بسیار ضعیف در رشته پزشکی هم وجود دارد که این موضوع باعث آسیب به سطح علمی پزشکان و پایینآوردن سطح سلامت مردم و در خطر قرارگرفتن جان مردم شده است و این موضوع در آینده بسیار به سطح پزشکی جامعه آسیب میزند.
آرزوی یک زندگی شایسته
چشمانداز زندگی برای یک معلول در ایران در شرایط تورمی و تحریمی و اعتراضی، موضوعی نیست که از کسی پوشیده باشد. دکتر امجدیپور با آرزوی اینکه یک روز معلولان کشور یک زندگی شایسته داشته باشند، میگوید:
متاسفانه معلولان بهخاطر شرایطی که دارند، ممکن است در خانواده خود دچار مشکلاتی شوند و مورد سوءرفتار قرار بگیرند، از سوی دیگر، به دلیل اینکه نگهداری افراد معلول هزینههای بسیاری برای خانوادهها دارد، خیلی از این خانوادهها از عهده آن برنمیآیند. از سمت دولت هم کمک شایستهای صورت نمیگیرد که بتواند این خانوادهها را ساپورت کند تا یک معلول، با داشتن زندگی معمولی، بتواند استعداد خود را کشف کند و موجب درآمدزایی شود. معلول، از تولد تا مرگ، در میانهی خانواده و دولت گیر میافتد، تنها شانس میتواند او را از این برزخ خارج کند، که آن هم احتمالش بسیار پایین است. اکثر معلولان در این برزخ، میمانند به انتظار دستی، معجزهای شاید.