با درگذشت هَری گوردون فرانکفورت (۲۹ مه ۱۹۲۹-۱۶ − ۱۶ ژوئیه ۲۰۲۳) در یادنامه‌ها مدام از مقاله‌ای سخن رفت که انتشار آن، شهرت این فیلسوف آمریکایی را عالم‌گیر کرد: مقاله‌ی درباره‌ی مزخرف‌گویی یا یاوه‌گویی (On Bullshit) که انتشارات دانشگاه پرینستون آن را در سال ۲۰۰۵ به صورت کتابچه‌ای ۶۸ صفحه‌‌ای با حروف نسبتاً درشت منتشر کرد. هری فرانکفورت آثار مهم دیگری دارد، از جمله در زمینه‌ی اخلاق، آزادی اراده، حقیقت، فلسفه‌ی ذهن، و فلسفه‌ی قرن هفدهم.

هری فرانکفورت
هری فرانکفورت

درباره‌ی هری فرانکفورت بارها گفته‌اند که او مقاله‌ی “درباره‌ی یاوه‌گویی” را به موقع نوشت و شهرت آن به این خاطر است که دست بر نبض زمان گذاشته است: پنداری فیلسوف مقدمه‌ای نوشت بر سیاست در دورانی که چهره‌ی شاخص آن دونالد ترامپ است. اما هرزه‌گویی با این رئیس جمهوری پیشین آمریکا به عرصه‌ی سیاست راه نیافته است. کسی اندازه نگرفته، اما حتما از او هم یاوه‌گوتر پیدا می‌شود، هم در گذشته هم در حال. آنچه باعث شهرت ویژه‌ی او شد، طنین یاوه‌هایش در شبکه‌های اجتماعی بود.

با آمدن ترامپ این سخن مدام تکرار شد که ما وارد عصر پساحقیقت شده‌ایم. اما مگر پیشتر در عصر حقیقت به سر می‌بردیم؟ آنچه دوران ما را متمایز می‌کند، امکان‌های تازه‌ی تکرار و طنین‌افکنی یاوه‌هاست. در گذشته نیزچون امروز، کسانی نشسته بر تخت یا منبر بی هیچ ملاحظه‌ای در این باب که حقیقت چیست، هر چه خواسته‌اند گفته‌اند.

هری فرانکفورت مقاله‌اش را با بیان این نکته آغاز می‌کند که امروزه یاوه‌گویی جزو فرهنگ و روزمرگی ماست؛ همه در آن نقش داریم، تحملش می‌کنیم، به آن عادت کرده‌ایم و عادی‌اش می‌دانیم. او در ادامه می‌گوید که باید در این باب بیندیشیم، به یک نظریه برسیم، چون مفهوم‌های یاوه، حرف مفت و مزخرف، روشن نیستند. هیچ تعریف و قراردادی درباره‌ی یاوه وجود ندارد، یعنی نمی‌توانیم به سادگی تعیین کنیم که شرط لازم و کافی برای اینکه سخنی یاوه باشد، چیست. یاوه‌‌گویی در آستانه‌ی دروغ‌گویی است، اما یاوه متمایز است از دروغ، متمایز است از حرفی که به عمد چیزی را جز آنچه هست، می‌نماید.

با آمدن ترامپ این سخن مدام تکرار شد که ما وارد عصر پساحقیقت شده‌ایم. اما مگر پیشتر در عصر حقیقت به سر می‌بردیم؟ آنچه دوران ما را متمایز می‌کند، امکان‌های تازه‌ی تکرار و طنین‌افکنی یاوه‌هاست. در گذشته نیزچون امروز، کسانی نشسته بر تخت یا منبر بی هیچ ملاحظه‌ای در این باب که حقیقت چیست، هر چه خواسته‌اند گفته‌اند.

خودنمایی به گفته‌ی فرانکفورت ممکن است انگیزه‌ی یاوه‌گویی باشد، اما یاوه به‌عنوان یاوه تنها به خودنمایی برنمی‌گردد. فرد متظاهر لزوماً یاوه‌گو نیست. یاوه‌گو موضوع را عوضی می‌نماید، در همان حال بی‌اطلاعی خود را پنهان می‌کند و در اصل در این اندیشه نیست که از موضوع سر در نمی‌آورد. هری فرانکفورت یاوه را با جنس بنجل مقایسه می‌کند و می‌گوید یاوه بر خلاف جنس بنجل ظاهر خوبی دارد.

Harry G. Frankfurt: On Bullshit. Princeton UP 2005
Harry G. Frankfurt: On Bullshit. Princeton UP 2005

ما آنچنان که هری فرانکفورت به درستی توصیف کرده است،  یاوه‌گو را نسبت به دروغ‌گو بیشتر و راحت‌تر تحمل می‌کنیم. دروغ نگو، به جای آن یاوه بگو، شاید حتا بر صدر مجلس بنشینی! فرانکفورت می‌گوید دست یاوه‌گو بازتر است تا دروغ‌گو، چون دروغ‌گو باید متمرکز بر آنی بماند که دروغ ضد آن است، یعنی حقیقت. اما مزخرف‌گو غم حقیقت را نمی‌خورد، میدان بازی در برابر خود دارد و هر چه می‌خواهد می‌گوید. آنچه یاوه آن را عوضی می‌نماید نه واقعیت امور است، نه باور یاوه‌گو به واقعیت امور. حرف یاوه‌گو بر خلاف حرف دروغ‌‌گو گِرد واقعیت امور نمی‌گردد. دروغ‌گو اقتدار حقیقت را می‌پذیرد، یاوه‌گو نه. یاوه‌گو چرت‌وپرت‌گو می‌گوید تا منظور خودش را پیش برد، نه این که لزوماً چیزی را بپوشاند.

این گمان “پست‌مدرن”، دقیق‌تر بگوییم گمان دوران “پساحقیقت”، که گویا حقیقتی وجود ندارد، خود به خود میدان می‌دهد به یاوه‌گویی، به این باور که همه یاوه می‌گویند، گیریم یکی بیشتر، یکی کمتر. اما این گونه عادی‌سازی، اگر عوضی‌نمایی نباشد، خود در ردیف یاوه قرار می‌گیرد.

گپ زدن به خاطر گپ زدن، نه به خاطر اطلاع‌‌رسانی، از خصایص اصلیِ موجودِ اجتماعیِ ناطقی به اسم انسان است. اختلاط کردن، و حتا وراجی کردن، با یاوه‌‌گویی فرق دارد. حرف زدن، از حرف زدن مادر با نوازاد گرفته تا پچ‌پچ کردن دو دوست و گپ زدن در محفل، همه برای برقراری رابطه و حفظ رابطه صورت می‌گیرند. اما یاوه‌گویی اِعمال قدرت است، برای بالا بردن جایگاه خود است، برای تأثیرگذاری بر دیگران است. هری فرانکفورت به این نکته اشاره می‌کند، اما متأسفانه آن را بسط نمی‌دهد.

یاوه‌گو موضوع را عوضی می‌نماید، در همان حال بی‌اطلاعی خود را پنهان می‌کند و در اصل در این اندیشه نیست که از موضوع سر در نمی‌آورد. هری فرانکفورت یاوه را با جنس بنجل مقایسه می‌کند و می‌گوید یاوه بر خلاف جنس بنجل ظاهر خوبی دارد.

Ad placeholder

سیاست و حقیقت

اگر انگیزه‌ی اساسی یاوه‌گویی را تأثیرگذاری بر مخاطبان و برکشیدن خود بدانیم، خود به خود میان یاوه و قدرت ارتباطی می‌بینیم، یک قرابت خانوادگی به قول ماکس وبر. سنخ اقتدارگرا میل به یاوه‌گویی دارد و یاوه‌گو معمولاً جاه‌طلب است.

در سنت فکری اما دروغ‌گویی را در ذات سیاست می‌بینند و کمتر به مسئله‌ی یاوه‌گویی توجه دارند. به یاوه‌گویی در قرن بیستم توجه کرده‌اند،‌ اما آن را بیشتر زیر مقوله‌ی دروغ‌گویی بابرنامه می‌برند. دروغ‌گو می‌داند که حقیقتی وجود دارد، اما سیاست‌مداری که روش و منشش دروغ‌گویی است به واقعیت هم که اشاره کند، قصدش توجیه دروغ‌های خود است. او راست و دروغ را به هم می‌بافد.

صاحبان قدرت در گذشته رازی را پنهان می‌کرده‌اند، اما امروز معمولاً چیزی را پنهان نمی‌کنند؛ اصلا مسئله‌ی‌شان حقیقت نیست. و درست به همین دلیل است که به پیروی از هری فرانکفورت بهتر است از مقوله‌ی یاوه‌گویی برای نامیدن این پدیده‌ی جدید استفاده کنیم.

توضیح یاوه‌گویی مدرن از راه دروغ‌گویی مدرنِ با برنامه، این اشکال را دارد که غافل می‌شویم از آن پویشی که به یاوه‌گویی میدان داده و راهی برای آن گشوده در فراسوی حقیقت و دروغ. هانا آرنت در نقد دروغ‌گویی سیاسی مدرن در مقاله‌ی “حقیقت و سیاست” (۱۹۷۱) در نهایت به گونه‌ای هستی‌شناسی متکی می‌شود که در آن حقیقت شاخص آن هستی‌ای است که ما نمی‌توانیم در آن چیزی را تغییر دهیم؛ حقیقت به بیانی استعاری «زمینی است که روی آن ایستاده‌ایم و آسمانی است که بر فراز سر ما قرار دارد»[1].

از زاویه‌ی دید این هستی‌شناسی، رذالت سیاست‌مدار دروغ‌گو در این است که با دروغش جهان مشترک را تخریب می‌کند. اما آن سیاست‌مداری که دروغ‌گوی بابرنامه است، پیش از آن که جهان مشترک را تخریب کند، ما را از جهان خود بیرون کرده است. او جهان ما را تخریب می‌کند، نه جهان مشترک را. جهان، وقتی به راستی مشترک است که ما با هم برابر باشیم. وقتی کسی خود و گروهش را برتر بداند، دیگر ابایی ندارد از این که جهانی را که ما در آن قرار داریم، تخریب کند. برای او، اصلْ جهانِ خود اوست. بر پایه‌ی این منطق مبنای حقیقت در سیاست، اصل برابری می‌شود. هر کس در نظر و عمل، این اصل را زیر پا بگذارد، به طور اصولی راه را بر دروغ و یاوه گشوده است.

هانا آرنت، و بسیاری از متفکران معاصر دیگر، میان دروغ‌گویی سیاسی مدرن و دروغ‌گویی سیاسی رایج در دوره‌های پیشین فرق گذاشته‌اند. صاحبان قدرت در گذشته رازی را پنهان می‌کرده‌اند، اما امروز معمولاً چیزی را پنهان نمی‌کنند؛ اصلا مسئله‌ی‌شان حقیقت نیست. و درست به همین دلیل است که به پیروی از هری فرانکفورت بهتر است از مقوله‌ی یاوه‌گویی برای نامیدن این پدیده‌ی جدید استفاده کنیم.

آنچه برای یاوه‌گو مطرح نیست، حقیقت است. از نظر یاوه‌گو حقیقتی مستقل از دید او وجود ندارد. برای او در یاوه‌گویی، نه محتوای یاوه، بلکه نفس گفتن یاوه مطرح است. یاوه‌گویی، بیش از آن و پیش از آن که گفتار باشد، کردار است.

Ad placeholder

یاوه‌گویی ولایی

دین به عنوان دین، ظاهراً یک منبع یاوه نیست، چون با این ادعا پیش می‌آید که حقیقت‌های مطلقی را درباره‌ی جهان ابلاغ می‌کند. دین‌های رقیب و دشمن، یکدیگر را به دروغ‌گویی متهم می‌کنند. پس به نظر می‌رسد که دین خود را در فراسوی دوگانه‌ی راست-ناراست قرار نمی‌دهد. بر این پایه است که نقد دین معمولاً متمرکز می‌شود بر نشان دادن تصویرهای غلطی که دین از جهان به دست می‌دهد.

قضیه در مورد دین‌هایی که خدا را در درجه‌ی اول با قدرت او مشخص می‌کنند، پیچیده می‌شود. خدا واجب الوجود است، و جز او، هر چه هست، ممکن الوجود؛ و ممکن الوجود می‌تواند باشد یا نباشد، این گونه باشد، یا آن گونه. این حالت پیشامدی (contingency) جای تنگی برای حقیقت می‌گذارد. وقتی همه چیز به اراده‌ی خدایی بستگی داشته باشد، هر آنچه ما حقیقت‌اش می‌پنداریم و به عنوان حقیقت عقلانی، ضروری‌اش می‌خوانیم، در اصل فاقد ضرورت است. بر این قرار، کار جهان ، آن گونه که خیام دیده است، به خیمه‌شب‌بازی می‌ماند:

ما لُعبتکانیم و فلک لعبت باز −  از روی حقیقتی نه از روی مجاز
یک چند در این بساط بازی کردیم − رفتیم به صندوق عدم یک یک باز

وقتی در عصر جدید، به توصیف هانس بلومنبرگ، خدای قَدَر قدرت چنان تعالی می‌یابد که از زمین دور می‌شود، آنچه به یادگار می‌گذارد، حالت پیشامدی همه‌ی امور است. وقتی چنین باشد، یعنی چیزی مقرر نباشد، پس ما خودمان می‌توانیم نظم امور خودمان را تعیین کنیم و روال کار جهان را دریابیم. انسان از این پس مؤسس است و کاشف، به جای آنکه همچون انسان دوره‌ی سلطه‌ی دین پیرو و مفسر کلام مقدس باشد. اما ادراک پیشامدی امور، فوراً رهایی‌بخش نمی‌شود. خدا از زمین دوره شده، اما کلیسا و سلاطین را که با خود نبرده. آنان همچنان نظم امور را تعیین می‌کنند و مقرر می‌دارند که حقیقت چیست. نبردی طولانی، اقتدار آنان را در هم می‌شکند.

اکنون منبر به بلندگو مجهز شده و صدا حیطه‌ی وسیع‌تری را می‌پوشاند. اما آنانی که پای منبر نشسته‌اند دیگر هر چیزی را نمی‌پذیرند. از این رو آخوند نام‌ها و اصطلاح‌هایی از دانش جدید را برمی‌گیرد، با مهملات پیشین ترکیب می‌کند و فصل تازه‌ی یاوه‌سرایی را می‌آغازد. آخوند هر چه “علمی”تر حرف می‌زند، بیشتر یاوه می‌گوید.

در نزد ما، همین مشکل وجود دارد، آن هم بسی جدی‌تر. خدا چندان از زمین ما دور نمی‌شود، ضمن اینکه نایبان او همه جا حضور دارند تا حقیقت را ابلاغ کنند. شاه و ملا: این دو مظهر اقتدار، تصمیم‌گیرنده‌ می‌مانند، تصمیم‌گیرنده در مورد حقیقت، در دو معنای تعیین محتوای آن و داوری درباره‌ی آنچه دیگران درباره‌ی آن می‌گویند. دانش جدید، که مرجع تعیین و تعریف حقیقت است، به میان ما هم راه می‌یابد. منفعتی دارد که قدرتمندان بر آن نمی‌توانند چشم پوشند. از دو رکن دانش و داوری، اولی با سرعت بیشتر و دومی با سرعت کمتر به تدریج تا حدی از حوزه‌ی دخالت شاه و ملا خارج می‌شود. آنان اما بیکار نمی‌نشینند و تعادل قدرت را با افزودن بر حجم یاوه حفظ می‌کنند.

یاوه‌گویی برای حفظ موقعیت است، برای تأثیرگذاری است. با رواج دانش‌ جدید و نیاز به حفظ موقعیت، آخوند بیش از پیش به یاوه‌گویی رو می‌آورد. اکنون منبر به بلندگو مجهز شده و صدا حیطه‌ی وسیع‌تری را می‌پوشاند. اما آنانی که پای منبر نشسته‌اند دیگر هر چیزی را نمی‌پذیرند. از این رو آخوند نام‌ها و اصطلاح‌هایی از دانش جدید را برمی‌گیرد، با مهملات پیشین ترکیب می‌کند و فصل تازه‌ی یاوه‌سرایی را می‌آغازد. آخوند هر چه “علمی”تر حرف می‌زند، بیشتر یاوه می‌گوید.

در یاوه‌گویی، رقیبان اصلی آخوندها، شاه و کارگزاران او هستند. داوری نهایی درباره‌ی آنچه حقیقت است، همچنان با شاه است. او در این مورد حرمت آخوند را نگه می‌دارد. شاه و آخوند در ایران بنابر سنت تاریخی همدست می‌مانند، تا اینکه دستگاه شاه بحران‌زده می‌شود. آخوند قدرت را به دست می‌آورد و قطب بی‌همتای یاوه‌گویی می‌شود. با برقراری حکومت ولایی پا به دوره‌ی یاوه‌گویی ولایی می‌گذاریم.

در وجود دولتی که خمینی بنیادش را گذاشت، یاوه‌گویی سلطانی و آخوندی با هم جمع شدند و این رذالت را به مدار تازه‌ای سوق دادند. هر چه گذشت، رژیم یاوه‌گوتر شد. در ابتدا به برخی مسائل واقعی توجه داشتند، و وعده‌ی حل آنها را می‌دادند. هرچه سوءمدیریت و فسادکاری‌ و تلاش‌شان برای تثبییت موقعیت فرادست طبقاتی‌شان آشکارتر شد، یاوه‌گوتر شدند.

Ad placeholder

خدعه و یاوه

آیا خمینی “خدعه” کرد؟ این پرسش از آن رو طرح شده که خمینی پیش از دست‌یابی به قدرت، در دوره‌ی اقامتش در پاریس، یک چیز می‌گفت، پس از قدرت‌گیری یک چیز دیگر. گویا ابوالحسن بنی‌صدر از قول او گفته است که «خدعه» کرده، یعنی به مردم دروغ گفته است.[۲] به نظر می‌رسد که اوریانا فالاچی، خبرنگار ایتالیایی، در مصاحبه‌ی مشهورش با خمینی[۳] دنبال خط خدعه باشد. خمینی اما در این مصاحبه وارد بازی حقیقت دربرابر دروغ، یا آنچه گفت و آنچه کرد، نمی‌شود و در عوض شروع به یاوه‌گویی می‌کند. برای او مطرح نیست که حقیقت چیست، او خودش تعیین‌کننده‌ی حقیقت است.

در وجود دولتی که خمینی بنیادش را گذاشت، یاوه‌گویی سلطانی و آخوندی با هم جمع شدند و این رذالت را به مدار تازه‌ای سوق دادند. هر چه گذشت، رژیم یاوه‌گوتر شد. در ابتدا به برخی مسائل واقعی توجه داشتند، و وعده‌ی حل آنها را می‌دادند. هرچه سوءمدیریت و فسادکاری‌ و تلاش‌شان برای تثبییت موقعیت فرادست طبقاتی‌شان آشکارتر شد، یاوه‌گوتر شدند. یاوه‌هایشان را با فریاد درمی‌آمیزند، به این و آن می‌تازند، تا نشان دهند در جد و جهدی واقعی هستند. الله و اورانیوم و حسین و آب سنگین و موشک و اهمیت حفظ حجاب و سانتریفوژ و ابوالفضل و اقتصاد اسلامی و امام زمان و مدیریت جهانی را با هم ترکیب می‌کنند و هر روز یاوه‌ی تازه‌ای تحویل می‌دهند. کارگزاران رژیم در یاوه‌گویی با هم مسابقه گذاشته‌اند.

با گفتن اینکه دولت ولایی، دولت دروغگویان و خدعه‌گران است، کیفیت گفتار و کردار عوامل آن را به درستی بیان نکرده‌ایم. حقیقتی برای عوامل قدرت ولایی مطرح نیست، که بخواهند آن را بپوشانند. آنان در معنای مثالیِ کلمه، یاوه‌گویند. اصل برای آنان حفظ جایگاه است. گمانشان بر این است و از قیل و قال حوزه این را آموخته‌اند که هر چه بیشتر یاوه بگویند، در مقام بالاتری قرار می‌گیرند.

یاوه‌سرایی، منش رژیم است. اگر در وضعیتی بحرانی جناحی از آن واقع‌گرا شود، نفس واقع‌گرایی آن خود بحران‌آفرین خواهد شد. بعید نیست که رژیم سرانجام زیر آوار یاوه‌های خود خفه شود.

اکنون امور واقع نیز به راحتی انکار می‌شوند. رسانه‌های جدید عرصه‌ی فراخ یاوه‌گویی شده‌اند. مخالفت با رژیم یاوه‌گو باعث اندیشیدن بر آفت یاوه‌گویی و پرهیز از آن نشده است. برعکس، گرایش به یاوه‌گویی تشدید شده است. در میان بخشی از “اپوزیسیون”، یاوه‌گویی چون دونالد ترامپ سیاستمدار محبوب است. شر ابتذال با شر یاوه ترکیب شده است.

آلودگی فرهنگ

آخوندها با شروع عصر جدید در برخورد با دانش جدید احساس خطر کردند. با حسد و کینه به نهاد نوپای دانش نگریستند. به قدرت که رسیدند، در تخریب آن کوشیدند، بر مؤسسه‌های علمی سیادت یافتند و یاوه را بر دانش مسلط کردند. برای هم مدرک دانشگاهی صادر کردند، تا بی‌پرواتر یاوه‌گویی کنند. تخریب نهاد دانش، تحقیر تخصص، و بی‌محابایی در دخالت در هر کاری و قضاوت در مورد هر چیزی منجلاب یاوه را به سوی جامعه سرازیر کرد. برای یک عده، یاوه‌گویی، اسباب ارتقای مقام شد.

یاوه‌گویی ممکن است تحریک به یاوه‌گویی متقابل کند و همین مقابله باعث آلودگی بیشتر فرهنگ می‌شود.

اکنون امور واقع نیز به راحتی انکار می‌شوند. رسانه‌های جدید عرصه‌ی فراخ یاوه‌گویی شده‌اند. مخالفت با رژیم یاوه‌گو باعث اندیشیدن بر آفت یاوه‌گویی و پرهیز از آن نشده است. برعکس، گرایش به یاوه‌گویی تشدید شده است. در میان بخشی از “اپوزیسیون” یاوه‌گویی چون دونالد ترامپ سیاستمدار محبوب است. شر ابتذال با شر یاوه ترکیب شده است.

جهان ایرانی، جهان مشترک نیست. جهان مشترک، جهان انسان‌های برابر است. تا جایی که و تا زمانی که برابری پذیرفته نشود، جهان، جهان مشترک نمی‌شود. یاوه‌سرا می‌خواهد جهان خود را به عنوان یک قلمرو فرماندهی ویژه ایجاد کند. بگذاریم کار خود را کند. چه بسا یاوه‌سرایان خود کار خود را می‌سازند. بهترین کاری که در جهان  این سو برای دفاع از خود می‌توان کرد،  ترویج فکر برابری و تحکیم رشته‌های پیوند برپایه‌ی برابری است.

پانویس‌ها

[۱]  Hannah Arendt: Between Past and Future. Penguin Classics 2006, P.264

درباره این مقاله بنگرید به: حقیقت و دروغ در سیاست از نظر هانا آرنت

 [۲]در این باره بنگرید به این مقاله:

حسن یوسفی اشکوری: در حاشیه انتساب «خدعه» به آیت الله خمینی

[۳] Oriana Fallaci: An Interview With KHOMEINI