سابقه استفاده از نمادها و مناسبت‌های مذهبی به مثابه فرصتی برای اعتراض علیه حکومت در ایران طولانی است. در انقلاب ۱۳۵۷، نیروهای مذهبی از نمادها، مناسبت‌ها و آیین‌های شیعی برای زنده نگه داشتن و تداوم اعتراض‌ها و بسیج توده‌ها بر علیه رژیم پهلوی استفاده می کردند. این تاکتیک خود در چارچوب برنامه‌ای بزرگ تر قابل فهم بود که می‌خواست مذهب شیعه را تبدیل به نوعی ایدئولوژی سیاسی برای مبارزه با ظلم کند. همکاری و همپوشانی فعالیت‌های بخشی از روحانیت و مذهبیون شیعه و مبارزان گروه‌های مذهبی با نظریات و اقدامات روشنفکرانی مانند علی شریعتی و جلال آل‌احمد از این زاویه قابل تحلیل و توضیح است. 

جمهوری اسلامی در طول بیش از چهار دهه عمر خود، نهاد اجتماعی دین را تبدیل به نهادی سیاسی کرد که از طریق ساز و کارهای بوروکراتیک و مالی به انحصار و کنترل خودش آورد. به همین صورت نمادها و مناسبت‌ها و حتی باورهای مذهبی همه‌گی به انحصار رژیم درآمدند. می‌توان گفت که در طول سه دهه‌ اول حکومت جمهوری اسلامی تا پیش از جنبش سبز در سال ۱۳۸۸، استفاده‌ی اعتراضی از مذهب کاملا به محاق رفت.

https://www.radiozamaneh.com/738510/

تظاهرات و اعتراض‌های جنبش سبز فرصتی بود تا بخشی از معترضان برای مقابله با سرکوب رژیم سعی در از آن خودسازی نمادهای شیعی کنند. نقطه‌ اوج این تقابل بین حکومت و معترضان بر سر مذهب را می‌توان در مراسم تشییع جنازه حسینعلی منتظری و سپس تظاهرات روز عاشورای سال ۸۸ دید. 

در قیام ژینا اما نه تنها مذهب نقشی نداشت بلکه بنیان اعتراضات بر مخالفت با یکی از مهم‌ترین نمادهای مذهب حکومتی، حجاب اجباری، استوار شد. کنش‌های معترضان چه در روزهای اوج جنبش در خیابان، چه در فضای مجازی و چه در دیگر فضاهای اجتماعی و زندگی روزمره، آشکارا نمادهای مذهبی را هدف گرفتند. آتش زدن روسری‌ها، رقصیدن دور آتش در خیابان‌، برداشتن حجاب در مکان‌های عمومی (حمل و نقل عمومی، فرودگاه‌ها، فروشگاه‌ها، خیابان‌ها،…) و اصرار بر نافرمانی حتی در مقابل چشمان پلیس و لباس‌شخصی‌های تا دندان مسلح که شهر را قرق کرده بودند، همه‌گی نوعی اعلان جنگ مستقیم به مذهب حکومتی بودند. 

با گذشت زمان و گسترش جنبش، گروه‌هایی از اقشار سنتی‌تر جامعه نیز آشکار و پنهان با این مبارزه همدلی کردند. این شاید ناشی از تجاوز مداوم جمهوری اسلامی در طول دهه‌ها به قلمرو دین سنتی بود تا از آن ابزاری بسازد برای مشروعیت خود. اقشار سنتی هر روز کمتر و کمتر خود را در مذهب حکومتی شده و بوروکراتیزه شده‌ رژیم باز می‌شناختند و با برآمدن قیام ژینا، برای آنها فرصتی فراهم شد تا بخواهند بیعت مشروعیت بخش خود را از حکومت پس بگیرند. پدرانی سنتی و مادرانی محجبه به حمایت دختران‌شان که حجاب از سربرداشته بودند برخاستند و صداهای اعتراض برعلیه استفاده ابزاری از مذهب، که تا پیش از این بیشتر از بعضی سیاسیون یا روشنفکران دینی شنیده می‌شدند، این بار بلندتر از همیشه از گروه‌های اجتماعی محافظه‌کارتر برآمدند.

با همه‌ اینها، نمادها و آیین‌های مذهبی همچنان جایی در کنش‌های اعتراضی نداشتند. گویی جامعه در توافقی نانوشته تصمیم گرفته بود این‌بار مذهب را وارد عرصه‌ مبارزه‌اش با رژیم نکند. 

Ad placeholder

با فرارسیدن ماه محرم اما گرایش دیگری در کنش‌ها و مراسم عزاداری و نوحه‌ها نمایان شد که با جنبش ژینا همدلی داشت. بعضی از عزاداران تا آن‌جا پیش رفتند که کشتار معترضان را با واقعه کربلا مقایسه و جمهوری اسلامی را با حکومت یزید شبیه‌سازی کردند. نام مهسا و نیکا و بعضی دیگر از کشته شدگان در نوحه‌ها تکرار شد و به یاد جوانان از دست رفته تصنیف «از خون جوانان وطن لاله دمیده» در فضای حسینیه‌ها طنین افکند. دسته‌های موسیقی با نواختن مارش عزا و با نوازندگانی در لباس سفید بر مزار کشته شدگان رفتند تا خانواده‌هایشان را تسلی دهند. مادرانی فرزند از دست داده بدون حجاب به میان دسته‌های عزاداری آمدند و سینه زدند و محرم را تبدیل به فرصتی کردند برای عزاداری‌ جمعی‌ که نیروهای سرکوب از آنها دریغ کرده بودند. جوانانی ژست‌های آشنا و نمادین جنبش ژینا را، از جمله تصویر خدانور لجه‌ای دست بسته به میله، در میانه عزاداری‌ها بازسازی کردند. 

آن‌چه تصاویر و کنش‌های محرم امسال را می‌تواند توضیح ‌دهد، تغییر توازن قوایی است که بین حکومت و جامعه اتفاق افتاده است. جمهوری اسلامی سیستمی تمامیت‌خواه است به این معنا که از اولین روزهای استقرارش به جنگ جامعه رفت تا تمام عرصه‌های زندگی اجتماعی و فرهنگی را تحت تسلط خود درآورد. با این حال، آن‌چه برای رژیم همیشه حیاتی بوده، تسخیر و کنترل سپهر عمومی بوده است.

این کنش‌ها و تصاویر برای رژیم حکم نوعی نافرمانی غیرقابل چشم‌پوشی را داشتند. نیروهایی امنیتی با همان تنها ابزار آشنا و بی‌اثر شده‌‌ای که بلد بودند، دست به مقابله زدند: بازداشت و اعتراف اجباری و پروپاگاندای رسانه‌ای.

فراتر از واکنش حکومت اما، آن‌چه در محرم ۱۴۰۲ گذشت، پرسش‌های بنیادی را درباره‌ی رابطه‌ جامعه‌ ایران و مذهب پیش می‌کشد:

  1. آیا می‌توان گفت که این کنش‌های جدید عزاداران در امتداد انقلاب فرهنگی و اجتماعی‌ای هستند که در زیر پوست جامعه در طول سال‌ها و دهه‌ها اتفاق افتاده و در دوران پسا مهسا امکان خودنمایی پیدا کرده‌است؟ 
  2. آیا باید از نوعی دگرگونی نگاه گروه‌های مختلف جامعه به مذهب سخن گفت؟ یا ما تنها با واکنش‌هایی اعتراضی مواجه هستیم که نشان از تغییری عمیق‌تر ندارند و نباید درباره‌ی آنها اغراق کرد؟
  3. آیا استفاده از نمادهای مذهبی تنها تاکتیکی موقتی از طرف گروه‌های اجتماعی معترض است که می‌تواند حتی به ضرر جنبش اعتراضی تمام شده و بازی کردن در زمین قدرت مذهبی باشد؟
  4. آیا مذهب در ایران به تمامی توسط جمهوری اسلامی مصادره شده و جایی برای کنش‌هایی از این دست به عنوان اعتراض وجود ندارد؟
  5. آیا مذهب سنتی و غیرحکومتی هنوز میدانی مستقل از حکومت و دارای قدرت اجتماعی است که می تواند در مناسبات بین جامعه و قدرت نقشی ایفا کند؟
  6. آیا مذهب سنتی می‌خواهد رابطه‌اش با حکومت را بازتعریف کند و این تصاویر نشانه‌هایی از این تغییر هستند؟ 

این نوشته در پی ارائه‌ پاسخی قطعی یا اعلام موضوع درباره‌ی این پرسش‌ها نیست که پاسخ دادن به آن‌ها نیاز به مشاهدات و مطالعات میدانی وسیع در بازه‌های زمانی مختلف دارد. این که با توجه به تجربه‌ انقلاب ۵۷، استفاده از نمادها و مراسم مذهبی برای اهداف جنبش ژینا خوب است یا نیست، مناسب است یا نیست، تجویز می‌شود یا نمی‌شود نیز موضوع این نوشتار نیست. 

https://www.instagram.com/p/CrCmUbWtspS/

به باور نگارنده، آن‌چه تصاویر و کنش‌های محرم امسال را می‌تواند توضیح ‌دهد، تغییر توازن قوایی است که بین حکومت و جامعه اتفاق افتاده است. جمهوری اسلامی سیستمی تمامیت‌خواه است به این معنا که از اولین روزهای استقرارش به جنگ جامعه رفت تا تمام عرصه‌های زندگی اجتماعی و فرهنگی را تحت تسلط خود درآورد. در این راه میدان‌های زیادی از جامعه را به کنترل خود درآورد هرچند در دوره‌هایی در برابر فشار جامعه عقب‌نشینی‌هایی هر چند موقت نیز کرد. با این حال، آن‌چه برای رژیم همیشه حیاتی بوده، تسخیر و کنترل سپهر عمومی (Public shere) بوده است. منظور از سپهر عمومی تمام فضاهای فیزیکی یا اجتماعی و فرهنگی است که محل شکل گیری امر اجتماعی، امر فرهنگی و امر سیاسی هستند، جایی که گروه‌های مختلف جامعه فارغ از کنترل قدرت مسلط، وارد تعامل می‌شوند و قواعد باهم بودن‌شان را وضع می‌کنند. 

Ad placeholder

جمهوری اسلامی، چه در شهرسازی و معماری و چه در مهندسی‌ اجتماعی‌ و فرهنگی، همیشه جلوی شکل گیری سپهر عمومی ایستاده‌است و اگر جایی فضایی از باهم بودن اجتماعی شکل گرفته بلافاصله با تمام قدرت به آن حمله کرده است. جامعه‌ ایران اما در طول این بیش از چهار دهه دست از تلاش برای ایجاد شکاف در ساز و کارهای کنترل و تسخیر سپهر عمومی توسط قدرت برنداشته است و در دوره‌های مختلف موفق به ساختن نمونه‌ها و لحظاتی از شکل‌گیر سپهر عمومی شده‌است. به عبارت دیگر، رابطه‌ی جامعه با ساختار قدرت مسلط در طول این چهار دهه در ایران بی‌شباهت به آن‌چیزی نبوده است که فیلسوف و جامعه‌شناس فرانسوی میشل دو سرتو «زندگی در شکاف‌ها و ناکاملی‌های استراتژی قدرت مسلط » می‌نامد. این نوع زندگی، به گفته دو سرتو، شیوه‌ زندگی «ضعفا» است، آن‌ها که توان و ابزار ساختن فضای مخصوص خودشان را ندارند پس به « شکار» در فضای «قدرتمندان» می روند و از ‌هر فرصتی برای به کار بستن «تاکتیک‌های‌شان» یعنی اختلال، تخریب و ایجاد شکاف در فضاهای ساخته‌شده و شکل‌ داده شده توسط قدرتمندان، استفاده می‌کنند. 

https://www.instagram.com/p/CvJtf0WMuqS/

در نگاهی کلی و با چشم‌پوشی از جزئیات تاریخی، شاید بتوان گفت رابطه‌ جامعه‌ی ایران با ساختارهای اعمال قدرت در جمهوری اسلامی، شبیه به آن چیزی است که دو سرتو به عنوان «تاکتیک ضعفا» دربرابر «استراتژی قدرتمندان» توصیف می کند. به این معنا، جامعه‌ ایران در طول چهار دهه تلاش کرده‌است در دل شکاف‌ها و تناقض‌ها و ناکاملی‌های ساختار قدرت جمهوری اسلامی زنده بماند و از هر فرصتی برای تسخیر و از آن خودسازی بخشی از سپهر عمومی، هرچند موقت و برای مدتی کوتاه، استفاده کند. سپهر عمومی اما همیشه در حیطه‌ی کنترل و قانون گذاری جمهوری اسلامی باقی مانده‌است. 

گروه‌هایی از اقشار سنتی و مذهبی جامعه نیز به این آگاهی رسیده‌اند که دیگر نمی‌توانند عرصه‌ی مذهب‌شان را به دست حکومت بسپارند. آن‌ها می‌خواهند دوباره کنترل میدان اجتماعی مذهب را پس بگیرند و خود قواعدش را وضع کنند.

در دوران پسامهسا اما دگرگونی مهمی در نسبت بین جامعه و حکومت پدید آمد. جامعه دیگر نمی‌خواهد در جایگاه «ضعفا»یی قرار بگیرد که مجبور هستند تاکتیک‌های‌شان را در شکاف‌های میدانی پیاده کنند که «قدرتمندان‌» قواعد و استراتژی‌هایش را تعریف و تحمیل کرده‌اند. به کلام روشن‌تر، اگر تا پیش از این، میدان‌های مختلف سپهرعمومی در تسخیر و کنترل جمهوری اسلامی بودند و جامعه تنها نقشی ثانوی و گاه منفعلانه در شکل‌گیری و استفاده از آن‌ها داشت، حالا این جامعه است که می‌خواهد رژیم را عقب براند و کنترل‌ این میدان‌ها را، یکی یکی، پس گرفته و قواعد خودش را در آن‌ها وضع کند. 

بدن‌ها در خیابان اولین میدان سپهر عمومی بود که برای بازپس‌گیری آن، زنان ایرانی به جنگی تن به تن با حکومت رفتند.

با این نگاه اگر به کنش‌ها و عزاداری‌های محرم ۱۴۰۲ برگردیم، باید گفت که این بار گروه‌هایی از اقشار سنتی و مذهبی جامعه نیز به این آگاهی رسیده‌اند که دیگر نمی‌توانند عرصه‌ی مذهب‌شان را به دست حکومت بسپارند. آن‌ها می‌خواهند دوباره کنترل میدان اجتماعی مذهب را پس بگیرند و خود قواعدش را وضع کنند. این می‌تواند جنگی دراز دامن بین رژیم و بخشی از پایگاه اجتماعی‌ در حال ریزش‌اش باشد که به مخالفان ‌می‌پیوندد.