در سالهای اخیر تنوعِ زیستی با شتاب هشدارآمیزی در حالِ نابودی بوده و این مسئله عمدتاً بهعلتِ عملکردِ انسانها بوده است. از جملهی عواملِ دخیل که به دست انسان رقم خورده میتوان به تغییرِ کاربریِ زمینها، آلودگی، و تغییرِ اقلیم اشاره کرد.
بسیاری از ما تنوعِ زیستی را صرفاً به معنای تنوع در گونههای زیستی میگیریم اما تنوعِ زیستی در واقع در سه سطح طرح میشود: ژنها، بومسازگانها (اکوسیستمها)، و گونههای زیستی. بسیاری از ما میدانیم که امروزه بسیاری از گونههای زیستی در خطرِ انقراض هستند. اما همچنین باید در نظر داشت که تنوع در سطحِ بومسازگانها و ژنها نیز رو به کاهش است.
اما چرا باید کاهشِ تنوعِ زیستی را هشدارآمیز بدانیم؟ آیا صرفاً به این خاطر که کاهشِ تنوعِ زیستی رفاه و بهزیستیِ انسانها را به خطر خواهد انداخت؟ یا اینکه، سوا از سود و زیانِ ما انسانها، تنوعِ زیستی ذاتاً خوب و ارزشمند است و باید آن را پاسداری کرد؟ این پرسشها پای اخلاق را به میان میکشد: در یک سو نگرشی ابزاری به طبیعت که منفعتگرایی در زمینهی اخلاق را به ذهن متبادر میکند، در دیگر سو نگرشی اخلاقی که به ارزشِ ذاتی توجه دارد. پرسیدنی است که آیا اساساً ما انسانها اخلاقاً وظیفه داریم از تنوعِ زیستی پاسداری کنیم؟ و آیا اصلاً رهیافتِ اخلاقی برای مسئلهی حفاظت از تنوعِ زیستی لازم و یا مفید است؟
کتاب «اخلاق در حفاظت از تنوعِ زیستی»
یکی از تازهترین آثاری که به پرسشهایی از این دست میپردازد کتابی است با عنوانِ اخلاق در حفاظت از تنوعِ زیستی که در انتشاراتِ راتلج منتشر شده است. در این کتاب آن مفهومها و انگارههای اخلاقی که معمولاً در زمینهی حفاظت از طبیعت و تنوعِ زیستی نیز به کار میروند — انگارههایی چون «ارزش»، «حق»، و «وظیفه» — بهطورِ روشن و مفصل طرح میشوند. همچنین در این کتاب نویسنده استدلال میکند که رهیافتی اخلاقی به مسئلهی حفاظت از تنوعِ زیستی گریزناپذیر است و همچنین نشان میدهد که فلسفهی اخلاق چه چیزی به این مسئله میافزاید.
گرچه رهیافتهای اخلاقی در بحثها در زمینهی مسائلِ محیطِ زیست و ازجمله مسئلهی حفاظت از تنوعِ زیستی تازگی ندارند، اما در سالهای اخیر برخی از صاحبنظران با رویگردانی از رویکردهای اخلاقی در زمینهی تنوعِ زیستی رهیافتهایی جایگزین را مطرح کردهاند. ازجملهی این رهیافتهای جایگزین برای نمونه باید به رهیافتی اشاره کرد که قانونگذاری را برای پاسداری از تنوعِ زیستی کافی میداند. در این رهیافت بر اساسِ نگرشی حقوقی طبیعت و بخشهای آن نیز دارای حق به شمار میآیند و حقوقی برای آنها وضع میشود. اما آیا چنین رهیافتی هیچ نیازی به مبنای اخلاقی ندارد؟ در این کتاب نیز نویسنده رهیافتهای جایگزین را به بوتهی بررسی و ارزیابی میگیرد و استدلال میکند که ما به هر روی به رهیافتِ اخلاقی نیازمندیم.
بسیاری از کنشگرانِ زیستمحیطی که مدافعِ پاسداری از تنوعِ زیستی هستند بر این باورند که تنوعِ زیستی ارزشی ذاتی دارد. اگر این را بپذیریم آنگاه دلیلِ واقعاً خوبی برای پاسداری از تنوعِ زیستی داریم. اما این حرف که تنوعِ زیستی ارزشی ذاتی دارد به ایرادها و انتقادهای جدی دامن زده است و دفاع از این دیدگاه آسان نیست. پس آیا باید حفاظت از تنوعِ زیستی را بر دیدگاهی ابزاراندیش و انسانمحور استوار کرد؟ این دو رهیافتِ اخلاقی در زمینهی پاسداری از تنوعِ زیستی را نویسنده در یک بخش از کتاب در کنارِ همدیگر بررسی و ارزیابی میکند و در نهایت رهیافتی را پیشنهاد میکند که با هردو متفاوت است اما چیزی از هریک را در خود دارد.
کتاب پر است از گشت و گذارها در دیدگاهها و استدلالهای گوناگون در زمینهی فلسفه و اخلاقِ زیستمحیطی. ازینرو این اثر در وهلهی نخست اثری فلسفی است، گرچه در اصل به این هدف نوشته شده که هم برای علاقهمندان به فلسفه و اخلاقِ زیستمحیطی و هم برای پژوهشگران در حوزهی حفاظت از تنوعِ زیستی خواندنی و قابل استفاده باشد.
از پیشگفتارِ کتاب
در این کتاب استدلالهایی در دفاع از حفاظت از تنوعِ زیستی بررسی و واکاوی میشود. معمولاً گفته میشود تنوعِ زیستی برای بهروزی و بهزیستیِ انسانها ضروری است. اما کسانی هم هستند که تنوعِ زیستی را ذاتاً ارزشمند میدانند. وقتی میگوییم چیزی ارزشِ ذاتی دارد یعنی ارزشش برخاسته از نیازِ انسان به آن یا نیازِ دیگر موجوداتی که ممکن است از نظرِ اخلاقی ارزشمند به شمار آیند نیست. دستکم از زمانی که پیمانِ سازمانِ مللِ متحد در زمینهی تنوعِ زیستی در سالِ ۱۹۹۲ تصویب شده انگارهی «حفاظت از تنوعُ زیستی» در کانونِ بحث و گفتوگوها در زمینهی حفاظت از طبیعت بوده است. تنوعِ زیستی به یک ویژگی در درون و میانِ بومسازگانها و گونههای زیستی اشاره دارد و حفاظت از تنوعِ زیستی هم به معنای توجه و اهمیتی است که به زیستی که در پیرامونِ خودمان است و نیز به بهزیستیِ خودمان میدهیم. افزون بر اینها همچنین باید گفت که تنوعِ زیستی رو به کاهش است و ممکن است به آنچه بسیاری از اندیشمندان «ششمین انقراضِ بزرگ» نامیدهاند بینجامد.
انقراض و از دست رفتنِ تنوعِ زیستی، مشکلی که در سطحِ جهانی مطرح است، ممکن است حسِ اخلاقیِ ما را برانگیزد. انقراض ممکن است بهخودیخود یک فاجعه باشد. از این گذشته از دست رفتنِ تنوعِ زیستی ممکن است مستقیماً برای بهزیستیِ انسانها و دیگر جانوران زیانبار باشد. اما اگر از دست رفتنِ تنوعِ زیستی و انقراضِ گونهها از نظرِ اخلاقی قابلِ سرزنش است آنگاه سرعت گرفتنِ آن یک مشکل بزرگ است. در این کتاب از ابزارهای گوناگونی صحبت میکنیم که فیلسوفانِ اخلاق میتوانند به کار بندند تا این پرسمان را بگشایند.
تاکنون کوششهایی در جهتِ پاسداری از تنوعِ زیستی انجام شده است. سالِ ۲۰۲۰ سالی بود که حفاظت از تنوعِ زیستی سرانجام توجه لازم را دریافت کرد و جامعهی جهانی این موضوع را به رسمیت شناخت. پانزدهمین همایشِ اعضای کنوانسیونِ تنوعِ زیستی در سازمانِ ملل طرحریزی شد تا کوششهای بینالمللی برای پاسداری از تنوعِ زیستی را هماهنگ گرداند. این کاری بود همانندِ توافقِ پاریس در زمینهی تغییرِ اقلیم در سالِ ۲۰۱۵ که نگرانیِ جهانی دربارهی تغییرِ اقلیم و تعهدی به سیاستگذاریِ عملی — برای مثال کاستن از گازهای گلخانهای، انطباق با تغییرِ اقلیم، و امورِ مالیِ اقلیم — را نشان داد.
حتا پیش از ۲۰۲۰ نیز هدفهایی برای پاسداری از تنوعِ زیستی تعیین شده بود. کنوانسیونِ تنوعِ زیستی که در سازمانِ ملل تصویب شده بود پنج هدفِ راهبردی برای این کار تعیین کرده بود که به «اهدافِ آیچی» (آیچی استانی در ژاپن است که نشست در آنجا برگزار شد) معروف شدند. این پنج هدف عبارتند از:
- هدفِ راهبردیِ یکم: توجه به علل و عواملِ اصلی که در کاهشِ تنوعِ زیستی دخیل هستند. این کار از راهِ تبدیلِ پرسمان تنوعِ زیستی به پرسمان اصلی در دولتها و در جوامع انجام میشود.
- هدفِ راهبردیِ دوم: کاهشِ فشارهایی که مستقیماً به تنوعِ زیستی وارد میشود و افزایشِ استفادهی پایا.
- هدفِ راهبردیِ سوم: ارتقای تنوعِ زیستی از راهِ محافظت از بومسازگانها، گونهها و تنوعِ ژنتیک.
- هدفِ راهبردیِ چهارم: افزایشِ منافعِ خدماتِ تنوعِ زیستی و بومسازگان برای همه.
- هدفِ راهبردیِ پنجم: ارتقای کارِ اجرایی از طریقِ برنامهریزیِ مشارکتی، مدیریتِ دانش و ظرفیتسازی.
تا سالِ ۲۰۲۰ اهدافِ آیچی یکی از کاربردیترین و بلندپروازانهترین تعهدهای بینالمللی برای پاسداری از تنوعِ زیستی بود. این پنج هدف در آن زمان به بیست هدف جداگانه تقسیم شد. اهدافِ آیچی در سالِ ۲۰۱۰ صورتبندی شد و آخرین مهلت برای دستیابی به این اهداف نیز سالِ ۲۰۲۰ تعیین شد. با این حال اما در سپتامبرِ ۲۰۲۰ گزارشی از سازمانِ ملل نشان داد که در سطحِ جهانی هیچیک از این هدفها به دست نیامده است، گرچه شش هدف بهطورِ جزئی تحصیل شده است. موفقیتِ ناچیز و شکستهای مطلق در دستیابی به اهدافِ آیچی را چگونه باید توضیح داد؟ آیا دلایلی مشخصاً اخلاقی برای این شکست هست؟