فهیمه رحیمی، نویسنده رمانهای عامپسند و مُبلغ خوشبختی در ایران اسلامی ۵ سال پیش در چنین روزی (۲۸ خرداد) درگذشت. پدیده «فهیمه رحیمی» تکرار نشد، نه به دلیل استعداد ادبی او، بلکه به این دلیل که افسانه «خوشبختی» در نظام تبعیضآمیز جمهوری اسلامی باورناپذیر شده است. به مناسبت درگذشت فهیمه رحیمی، مقالهای را که پنج سال قبل در «زمانه» منتشر شده بود، میخوانید:
فهیمه رحیمی، نویسنده رمانهای عامپسند ۲۸ خرداد ۹۲ در اثر سرطان معده درگذشت. او ۴۷ رمان پرفروش نوشته که از آن میان هفت اثر جزو پرفروشترین کتابها پس از انقلاب بودهاند.
مهمترین درونمایه آثار فهیمه رحیمی عشق و جستوجوی خوشبختی است. اگر در نظر داشته باشیم که نخستین رمان او، «بازگشت به خوشبختی» در سال ۱۳۶۹، یعنی دو سال پس از جنگ منتشر شد، به رمز موفقیت او تا حدی میتوانیم پی ببریم: فهیمه رحیمی در بستر سنتهای جاری و ساری در خانواده ایرانی شخصیتهایش را شکل میدهد که سرانجام آنها را پس از کامیابیها و ناکامیهایی به این واقعیت رهنمون شود که خوشبختی یک امر شخصیست؛ آرمانشهری در کار نیست. هر کس به فراخور حال و روزش میتواند به خوشبختی دست بیابد.
در سال ۱۳۶۹ که جامعه از یک کابوس هشت ساله سربرمیآورد و با ناباوری به این حقیقت میرسید که اندیشه برابری در یک جامعه توحیدی هرگز تحقق نمییابد، اما در همان حال نمیتوانست بهسادگی از سنتها و آیینها و باورهایش بگذرد، رمانهای عاشقانه فهیمه رحیمی احساس آرامش ایجاد میکرد. سادگی زبان، بازآفرینی روابط هرمی و تضادهای اجتماعی (ارباب و نوکر، ثروتمند و فقیر، غالب و مغلوب، خوشبخت و بدبخت) در روابط بین شخصیتها به خواننده متعارف ایرانی این امکان را میداد که با آثار او به سادگی ارتباط برقرار کند و به آرامش دست یابد.
فهیمه رحیمی در بستر سنتهای جاری و ساری در خانواده ایرانی شخصیتهایش را شکل میدهد که سرانجام آنها را پس از کامیابیها و ناکامیهایی به این واقعیت رهنمون شود که خوشبختی یک امر شخصیست؛ آرمانشهری در کار نیست. هر کس به فراخور حال و روزش میتواند به خوشبختی دست بیابد.
اسد سیف در جستاری درباره نقش زن در «ادبیات سرگرمی» مینویسد: «زنان داستانهای عشقی، زنانی هستند عادی، مثل خود خوانندگان؛ و این خود دلیل میشود تا خواننده به او احساس نزدیکی کند. زن در این داستانها پس از گذراندن دوران ستم و جفا سرانجام تسلیم عشق مردی میشود، با محبت، عاقل که زن را درک میکند و برایش دل میسوزاند. و این با خیالپردازیهای زنان عادی انطباق دارد. یافتن شریک زندگی، مردی که دوستش داشته باشد، او را تأیید کند، لباس سفید عروسی بر وی بپوشاند و درِ خانه بخت را بر او بگشاید. زن در کنار چنین مردی، همسری فداکار و مادری مهربان خواهد بود. زنان داستانهای سرگرمی سرانجام نقش مادر خویش را در زندگی بازی خواهند کرد. به آنجایی میرسند که مادرشان بود. در داستانهای سرگرمی زن میآموزد که نمی تواند مستقل باشد. استقلال او تنها در پناه قدرت مرد ممکن است.»
فهیمه رحیمی در گستره آثارش این اندیشه را که استقلال زن تنها در پناه قدرت مرد و در چارچوب خانواده به دست میآید، بازتولید میکند. اما او از استعداد داستانگویی برخوردار است و میتواند بین شخصیتهای کلیشهای داستانهایش تضادهای عمیق ایجاد کند، پیرنگهای متعدد بیافریند و پیش از آنکه خواننده به ژرفای روابط پی ببرد، او را به واقعهای دیگر بکشاند و به این شکل ایجاد تعلیق کند. این یک ترفند آشنا در داستانهای عامپسند است که پیش از انقلاب در آثار نویسندگانی مانند مستعان، حجازی، دشتی و ر. اعتمادی سراغ داشتیم.
در «پاییز را فراموش کن» توانایی نویسنده در پرداختن پیرنگهای متعدد پیرامون داستانی ساده به خوبی آشکار میشود: مادر پوریا درگذشته و او که احساس گناه میکند، برای خدمت سربازی به روستایی در لرستان میرود. در آنجا با عمو چگینی و رژان که خدمتکار درمانگاهاند آشنا میشود. این دو جزو طردشدگان جامعه هستند. او هم که خود را جزو طردشدگان میدانند، با آنها احساس نزدیکی و تفاهم دارد. در این میان ویدا، خواهر دستیار دکتر (آقای نجفی) به روستا وارد میشود. پوریا به ویدا دل میبازد و با او ازدواج میکند. برادر ویدا میمیرد. او از داغ برادر به جنون مبتلا میشود. زندگی پوریا فرومیپاشد. با رژان ازدواج میکند. ویدا سلامتش را بازمییابد و خواهان ازدواج با پوریا میشود. رژان که احساس میکند در این رابطه مثلثی تحقیر شده است، برای یاری رساندن به مجروحان جنگی به جبهه میرود و شهید میشود.
بیعدالتی که در نظر نویسنده جزو بافت اجتماع است و تن دادن به آن سرنوشت مقدر انسان، از درونمایههایی است که به روابط شخصیتها در رمانهای او جهت میدهد. او که بتواند بیعدالتیها را تحمل کند، قدرتمندتر از پیش به زندگی خود ادامه میدهد.
عشق در «پاییز را فراموش کن» و در دیگر داستانهای رحیمی فاقد جسمیت است. انسان عاشق میشود، چون اصولاً به عشق نیاز دارد. تپش تن و شهوت فقط عشق را آلوده میکند. عشق بادوام است، شهوت، اما سخت زودگذر. باید از بحرانها گذر کرد تا به تعالی رسید.
فهیمه رحیمی به خوبی با بیعدالتی آشنا بود. او در دانشگاه به تحصیل در رشته ادبیات مشغول بود که به گفته خودش در روزنامه کارگزاران به خواست شوهرش ناگزیر شد تحصیل را نیمهکاره رها کند. در حوزه علمیه آب منگل در تهران به تحصیل علوم دینی مشغول شد که آن را هم به جبر روزگار نیمهتمام رها کرد. بعد، سرانجام به نویسندگی روی آورد و چنان محبوب شد که هر روز، چند ساعتی به دفتر ناشرش میرفت و پاسخ خوانندگانش را میداد.
او در یکی از گفتوگوهایش میگوید: «شخصیتهای داستانهای من، خودشان سرنوشتشان را تعیین میکنند.»
بیعدالتی از درونمایههایی است که به روابط شخصیتها در رمانهای فهیمه رحیمی جهت میدهد. او که بتواند بیعدالتیها را تحمل کند، قدرتمندتر از پیش به زندگی خود ادامه میدهد.
و در جایی دیگر میگوید: «من داستانی دارم که سه بار نوشته شده و سه بار قهرمان خودش خواسته که به این حالت زندگی کند. واقعیتش این است که دست آخر (به قهرمانم) گفتم هر بلایی که سر خودت میآوری بیاور و قلم را گذاشتم زمین. خیلی وقتها خواستهام چهره پلیدی را نشان بدهم ولی میبینم با روح حساس ایرانی اصلاً جور در نمیآید. قهرمان بد داستان در نهایت به خود میآید و خوب میشود؛ این دست من نیست.»
برای زنی که در جوانی ناگزیر شده تحصیل را نیمهکاره رها کند، ارادهگرایی توأم با تقدیرانگاری میتواند واکنشی به آن سرخوردگیها باشد. اگر در ادبیات متعالی نویسنده از شکستها و ناکامیهایش میگوید، در ادبیات عامپسند، همه این شکستها و ناکامیها که جزو زندگی هستند، رنگ و لعابی دگرگونه مییابد و در خواننده عام این احساس را به وجود میآورد که به رغم همه سرخوردگیهایش او هم میتواند بر سرنوشت غلبه پیدا کند.
اسد سیف در تعریف «ادبیات سرگرمی» مینویسد: «خواننده در داستانهای سرگرمی از عاقبت ناخوش داستان رنج میبرد. اگر بداند که شخصیتها به چنین فرجامی بد گرفتار میآیند، ترجیح میدهد، آن را نخواند. بر این اساس، داستانهای سرگرمی در اکثریت خویش پایانی خوش دارند. احساس رضایت باید در پایان داستان بر سیمای خواننده نقش بندد؛ و این یکی از رازهای موفقیت اینگونه از داستانهاست.»
فهیمه رحیمی درباره انتقاد خوانندگانش از پایانبندی برخی رمانهایش میگوید: «اگر پایان ناخوش یک سرگذشت، احساسات برخی از خوانندگان را جریحهدار ساخته و بر من خرده گرفتهاند که چرا پایان داستان غمانگیز تمام شده را بتوان به حساب انتقاد گذاشت، بله انتقاد داشتهام.»
روایت میکنند که فهیمه رحیمی دو بار به خاطر درخواست خوانندگانش دنبالهنویسی کرد. او رمان «هنگامه» را به عنوان دنباله «زخمخوردگان تقدیر» نوشت. به گفته رحیمی خوانندگان آنقدر از سرنوشت تراژیک شخصیتهای «زخمخوردگان تقدیر» افسرده شده بودند که او برای آنها «هنگامه» را نوشت و در این اثر شخصیتهای «زخمخوردگان تقدیر» را عاقبت به خیر کرد.
در جامعه جنگزده و ولایی که انسان احساس میکند آرمانهایش را از دست داده، و نقش او پس از آن فداکاریها در حد یک رعیت فروکاسته و هیچگونه تسلطی بر زندگیاش ندارد، رمانهای دنبالهدار فهیمه رحیمی میتواند در او این توهم خودخواسته را به وجود آورد که ما «زخمخوردگان تقدیر» پایان خوشی هم میتوانیم داشته باشیم. این هم یکی از رمز و رازهای موفقیت فهیمه رحیمی در عرصه رمان عامپسند است.
محمد رضا گودرزی (نویسنده) درباره اهمیت آثار فهیمه رحیمی به خبرگزاری ایسنا میگوید: «نوشتن داستانهای عامهپسند باعث میشود مخاطبان به مطالعه کتاب بپردازند و کتابخوانی در خانوادهها و بهویژه در میان قشر نوجوان رواج پیدا کند که از این نظر میتواند کار مرحوم رحیمی مثبت باشد. اما این به این معنی نیست که روش نوشتن او بینقص بوده است.»
در سالهای پیش از انقلاب درباره آثار مستعان و ر. اعتمادی این نظر را ابراز میکردند که آثار آنها سرانه کتابخوانی در جامعه را ارتقاء داده است. درباره فهیمه رحیمی و اقبال او در جامعه اما اهمیت جنگ و از دست رفتن آرمانهای انقلاب و همچنین سرخوردگیهای نویسنده به عنوان یک زن ایرانی در یک خانواده سنتی را نباید نادیده گرفت.
مقالۀ خوبی بود. یک نکته که باید در کارهای رحیمی مورد اشاره قرار بگیرد جنبۀ اروتیک آثار او است. من در کار هیچ نویسندۀ دیگر ایرانی اینهمه تصویرپردازی و استعارۀ اروتیک ندیده ام. خواننده شاید در خودآگاه خود به این جنبه توجه نداشته باشد ولی آیا این آن عاملی نیست که او را به خوانده آثار رحیمی می کشاند؟
عباس / 20 June 2013
سالهای راهنمایی بودم که رمانهای پنجره و بانوی جنگل را از فهیمه رحیمی خواندم، برای آن سنین
بسیار جذاب بود.
سحر / 21 June 2018