در میانه‌های تابستان ۱۴۰۲ و در آستانه سالگرد جنبش «زن، زندگی، آزادی» جمهوری اسلامی بار دیگر گشت‌های ارشاد را در برخی شهرها به راه انداخته؛ از جمله در پایتخت. البته نه به همان شکل و شمایل گذشته، بلکه به نسبت محتاطانه‌تر و با حساب‌گری بیشتر. اما جامعه ایران، دیگر جامعه تابستان ۱۴۰۱ نیست. حکومت و گروه‌های مردمی آرایشی نو گرفته‌اند.

تابستان گرم جنوب شهر

ساعت حدود شش عصر است. بازار شهرک ولی‌عصر جنوبی تهران، تمام گرمای طول روز را به خود جذب کرده و کم‌کم دارد آن را پس می‌دهد. دما امروز بالای ۴۰ درجه بوده. بازاریان کم‌کم دارند وسائل‌شان را برای بازار بعد از ظهر می‌چینند و آویزان می‌کنند. دست‌فروشان هم کم‌کم فضاهای خالی بازار را یکی یکی می‌گیرند و بساط می‌‌کنند.

تِم اصلی بازار، رنگ سیاه است. حکومت و دسته‌های مذهبی، فضایی محرمی ساخته‌اند. گاه ماشین‌هایی رد می‌شوند که صدای نوحه‌شان را در حدی آزاردهنده بالا برده‌اند. صدای عزا از مسجد محله هم بلند شده. بازار دارد شلوغ می‌شود. با وجود این که آفتاب کم‌کم غروب می‌کند، هوا همچنان گرم است. زنان و دختران حضور پررنگ‌تری در بازار دارند. چه با حجاب و چه با پوشش آزاد. 

گشت نامحسوس

سه زن چادری در بازار می‌چرخند. حجاب‌شان خیلی شبیه زنان محجه عادی نیست. حالت چهره‌هایشان هم زمخت‌تر از شهروندان محجبه دیگر است. با تذکرهایی که به دختران می‌دهند، مشخص می‌شود که گشت ارشادی‌های جدیدند. چند موتورسوار ارزشی هم آن اطراف می‌چرخند. آن‌ها هم شبیه موتورسوارهای عادی نیستند. دگمه‌های پیراهن‌شان را تا گردن بسته‌اند، مدل موهای بسیجی دارند و انگشترهایی بزرگ به دست دارند. گویی آن اطراف برای اسکورت زنان ارشادی می‌چرخند، اما به شکلی غیرآشکار.

خبری هم از آن ون‌های سابق نیست. انگار نیامده‌اند که ببرند. صرفا آمده‌اند تذکر دهند و به جامعه یادآوری کنند که هنوز هم وجود دارند! 

Ad placeholder

صحنه برخورد

چهار دختر جوان در پیاده‌رو به تور زنان ارشادی می‌خورند. آن‌ها را نگه می‌دارند. حجاب دختران معمولی است. به یکی از آن‌ها تذکر می‌دهند که شالش را دور سرش بپیچد نه دور گردن. دختر ترسیده. بلافاصله می‌گوید: «باشه باشه ببخشید». سعی می‌کند این را بگوید و رد شود. شاید هم در آن لحظه، سرنوشت ژینا را ناخودآگاه به یاد آورده. دلیل آن همه ترس می‌تواند به یاد آوردن پیکر ژینا باشد که به دست همین‌ها کشته شد. اما دوستان آن دختر جوان همچون او عمل نمی‌کنند. نه تنها نترسیده‌اند، بلکه تلاش می‌کنند جر و بحث کنند. دختر مورد خطاب گشت ارشاد آن‌ها را می‌کِشد: «ولشان کنید…بریم فقط.» بقیه اما ول‌کن نیستند. با زنان ارشادی درگیر می‌شوند. گشت ارشادی‌ها تمایلی به جلب توجه مردم ندارند. می‌خواهند در سکوت تذکر دهند و کارشان را بکنند. دختران جوان اما صدایشان را بالاتر می‌برند. دو طرف دعوا می‌دانند که جلب توجه اطراف به نفع و ضرر کیست. کم‌کم که دختران صدایشان را بلند می‌کنند، توجه مردم جلب می‌شود. همین هم زنان گشت ارشاد را کمی دست‌پاچه می‌کند. اولین واکنش را یک زن دست‌فروش از خود نشان می‌دهد. او از قدیمی‌های بازار است و همه او را به اسم «خاله» می‌شناسند. جزو آن دسته از زنان مستقل، شجاع و متکی به نفسی است که کلیشه‌های جنسیتی را زیر پا گذاشته. خاله به مراتب تندتر از خود دختران هم برخورد می‌کند. آن سه زن چادری سعی می‌کنند حرف‌هایش را قطع کنند و به خود او هم گیر بدهند: «خانم شما خودت هم شٌل‌حجابی». 

خاله با شنیدن این حرف بدتر آشفته می‌شود: «تو….. می‌خوری به من بگی چی‌کار کنم، چی‌کار نکنم.» زنان ارشادی عملا در موضع ضعف قرار گرفته‌اند. خاله همچنان در مقابل سلطه‌گران پرخاش می‌کند. او خودش هم محجبه است. اما به شدت به گشتی‌های حجاب می‌تازد. با صدای بلند خاله توجه دیگران هم بیشتر جلب می‌شود. نگاه‌هایی که رو به صحنه است بیشتر و بیشتر می‌شود. چند پسر جوان درشت‌هیکل سر می‌رسند. آن‌ها بین خاله و زنان گشت ارشاد قرار می‌گیرند. چیزی نمی‌گویند. اما با حرکت‌هایشان پیامی به گشتی‌ها می‌دهند. آن‌ها خاله را می‌شناسند. آن وسط گردن‌هایشان را به چپ و راست می‌چرخانند و سینه‌هایشان را در مقابل زنان ارشادی سپر کرده‌اند. همین کافی است تا آن‌ها متوجه شوند داستان چیست. خاله کماکان فریاد می‌زند: «یعنی یک مرد پیدا نمیشه این‌جا چیزی بگه؟» بلافاصله مرد مغازه‌داری بیرون می‌آید: «برید خانم این‌جا نایستید. جلو مغازه ما رو خالی کنید. برید یه جای دیگه.»

مرد دیگری آن وسط سعی می‌کند خاله را آرام کند. می‌گوید: «با این‌ها نباید حرف زد، فقط باید تْف کنی تو صورتشون.»

Ad placeholder

تغییر موازنه

موقعیت زنان چادری گشت ارشاد هرچه بیشتر رو به ضعف گذاشت. اگر بیشتر از این می‌ماندند ممکن بود طور دیگری با آن‌ها برخورد شود. صدای فحش و نفرین‌ها از گوشه و کنار شنیده می‌شود. وقتش رسیده که بروند. همین کار را هم انجام می‌دهند. آن دختران جوان را رها می‌کنند و هرکدام به سمتی متفرق می‌شوند. 

این یک نمونه از ماجرای راه‌اندازی مجدد گشت‌های ارشاد در ایران است. احتمالا در همان ساعات در فضاهای دیگر هم داستان‌هایی مشابه در جریان بوده. قیام ژینا دگرگونی فرهنگی عمیقی بر جای گذاشته. دلالت‌های معنایی بی‌حجابی و باحجابی دگرگون شده‌اند. هیچ زنی بدون روسری دیگر در معرض نگاه‌های بازخواست‌گرانه عموم مردم قرار نمی‌گیرد. به همین ترتیب، جامعه بی‌تفاتی نسبت به سرنوشت قربانیان حمله گشت‌های ارشاد را تا حدودی کنار گذاشته. در جامعه‌ای که انواع گسست‌ها و جدایی‌ها بر آن تحمیل شده، موضوع حجاب و جنبش «زن، زندگی، آزادی» جزو معدود نقطه‌های است که هنوز می‌تواند همبستگی عمیقی ایجاد کند.