حدوداً ۵۶ سال سن دارد و بیشتر عمر را با کپسول اکسیژن و انبوهی قرص در اتاق کوچکی در خانهاش زندانی بوده است. سرفه و تنگی نفس امانش نمیدهد و به سختی کلمات را ادا میکند. درباره وضعیت جسمی و روحی خود به گزارشگر میگوید:
سی و شش سال است یک روز خوش در زندگیم ندیدهام. هیچ کس نمیتواند حال یک شیمیایی شده را درک کند. در تمام این سالها انگار وسط جهنم زندگی کردهام. آنقدری که قرص میخورم، غذا نمیخورم. نه خواب دارم نه خوراک. حتی یک آدم سالم هم نمیتواند دو روز با یک فرد شیمیایی سرکند، چه برسد خودش جزء مصدومان باشد. چندین سال است بزرگترین آرزویم گردش چند دقیقهای بیرون از شهر است ولی نمیتوانم. دوا و درمانی هم که مصرف میکنم روز به روز قیمتشان زیاد میشود و بیشتر داروها در داروخانههای شهر موجود نیستند، اگر قرصهایم را نخورم یک ساعت هم زنده نمیمانم.
“نسرین” یکی از چند هزار مصدوم شیمیایی سردشت است که ۳۶ سال است «حتی یک روز خوش» ندیده است.
هفتم تیرماه ۱۳۶۶ خورشیدی (۲۸ ژوئن ۱۹۸۷)، در هفتمین سال جنگ ایران و عراق، هفت بمب شیمیایی که هر کدام حاوی ۲۵۰ کیلوگرم گاز خردل گوگردی بودند توسط هواپیماهای رژیم بعث عراق برسر مردم کُرد در «شهرستان سردشت» آوار شدند. چهار بمب در نقاط پر ازدحام شهر و سه تای دیگر در مزارع اطراف ترکیدند. آمارهای متفاوتی از تعداد جانباختگان در آن روز اعلام شده است، از ۱۱۰ نفر تا ۱۵۰ نفر. همچنین بیش از ۸ هزار نفر از جمعیت ۱۲ هزار نفرهِ آن روزهای سردشت با گاز خردل مصدوم شداند. به گفته کارشناسان اثرات گاز خردل تا سالهای سال در مناطق مورد اصابت و اطراف آن باقی خواهند ماند و آسیبهای مخرب و دراز مدتی بر پوست، چشم، سیستم تنفسی و دستگاه گوارشی مصدوم وارد خواهند آورد، همچنین عامل بیماریها چون سرطان است. بهرغم گذشت سالها، هنوز مردم سردشت با آسیبهای ناشی از حمله شیمیایی رژیم بعث عراق دست و پنجه نرم میکنند. و اگرچه در آن سال سردشت اولین شهر شیمیایی جهان بود، اما مقامات نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی به دلایل نامعلوم از مخابره اخبار آن حتی در سطح کشور اجتناب کردند و تا دهه ۸۰ خورشیدی، آنهم با اصرار و پیگیرهای خود مردم شهر، این فاجعه انسانی بازتاب جهانی نداشت.
تابستان سیاه
یکی از آسیب دیدگان هفتم تیرماه ۶۶ در سردشت به گزارشگر میگوید:
در سالهای جنگ به وجود هواپیماهای جنگی عادت کرده بودیم. چه هواپیمایی ایرانی چه عراقی از روی شهر ما رد میشدند. وقتی عراقیها بمباران میکردند در جاهای مختلفی پناه میگرفتیم. اما روزِ شیمیایی شرایط خیلی فرق داشت. اولاً صدای انفجارها خیلی کم بود، مثل بمبهای دیگر نبود. با شنیدن صدا فوراً به پناهگاه و زیرزمین رفتیم. بعد از چند دقیقه بوی مثل سیب گندیده رو حس کردم. وقتی از زیرزمین بیرون آمدم، دیدم همه مردم-حتی حیوانها و پرندهها- همینطوری به زمین میافتند و مردم فریاد میزنند: شیمیایی، شیمیایی زدن!. راستش نه تنها من بلکه خیلی از مردم نمیدانستیم شیمیایی چگونه عمل میکند. سرآسیمه مصدومها را بلند میکردیم. همین هم باعث شد خیلیها با تماس بدن آنها خودشان آسیب ببینند. روز وحشتناکی بود. انگار قیامت خدا درست وسط شهر اتفاق افتاده بود.
به گفته شاهدان بیمارستان سردشت در آن روز تنها ۶۴ تخت داشت و امکانات حداقلی برای شهری که هر روز احتمال بمباران داشت، وجود نداشت. از اینرو مصدومان را در سالن تربیت بدنی و اتوبوسها جایی دادند. یکی از شاهدان که خواهر هفت سالهاش در هفتم تیر شهید شده به گزارشگر میگوید:
سردشت هنوز هم بیمارستان مناسبی ندارد، چه برسد به سال ۶۶. مردم ما همیشه گوشت دم توپ بودند و کسی به فکرشان نبوده. ولی آن روز در کمتر از چند ساعت، صندلیهای چندین اتوبوس را برای خواباندن مصدومین آماده کرده بودند و سالن تربیت بدنی پر از تخت بود، انگار خبر داشتند قرار است شیمیایی بزنند. راستش آماده کردن این همه تخت و اتوبوس آنهم در شهری که بعضی روزها حتی یک ورق قرص هم در آن پیدا نمیشد عجیب بود! ولی شرایط آن زمان به قدری ترسناک و ملتهب بود که کسی این چیزها به فکرش نمیرسد، کما که اگر هم میرسید کاری از دستش ساخته نبود. به دلیل نبود امکانات کافی، مصدومها را به شهرهای مهاباد، ارومیه، تبریز و تهران انتقال دادند. این حتی از بمباران هم بدتر بود. پیداکردن مصدومها در این شهرها آنهم در آن زمان، برای ما خیلی سخت بود. در جریان انتقال مصدومین به شهرهای دیگر تعدادی از بچهها و نوزادها هرگز پیدا نشدند.
یکی دیگر از شاهدان به گزارشگر میگوید:
هر چی از آن روز و روزهای بعدش بگویم کم گفتهام. مردم نمیدانستند شیمیایی چیست و چطور کار میکند. اینکه هواپیماهای عراقی اطراف شهر را بمباران میکردند برایمان عادی شده بود ولی شیمیایی شدن را نمیفهمیدیم. هنوز هم کابوس آن روزها را میبینم. مردم بیگناهی که هیچ دستی در این جنگ نداشتند و حتی به عمرشان یک گلوله شلیک نکرده بودند، هم از سمت رژیم بعث با بمبهای شیمیایی و هم از سمت جمهوری اسلامی با پایگاه ساختن وسط شهر و ندادن امکانات پزشکی و مراقبتی، آسیبهای خانمان سوزی دیدند. شک ندارم که مقامات نظامی ایرانی از حمله عراق به سردشت خبر داشتند. دیکتاتور خون خواری مثل صدام حسین، قبلاً هم بمب شیمیایی را بر ضد سربازهای ایرانی استفاده کرده بود، بنابراین قابل پیشبینی بود برای شهر مرزی که هر روز غرش هواپیماهای عراقی را تجربه میکرد همچین مصیبتی اتفاق بیوفتند. بدتر از هرچیز، مخابره این فاجعه بزرگ بود. هیچ کس در ایران خبر نداشت سردشت شیمیایی شده است! حتی بیمارستان شهرهای دیگر هم روش مداوای خاصی برای مصدومین نداشتند. به نظر من مخفی کردن خبر این فاجعه، بدتر از حمله بعثیها بود. صدام حسین علناً دشمن ما بود و این کار از دشمن بعید نیست، ولی ما که ایرانی بودیم، چرا باید از هر دو طرف ضربه بخوریم!
مصدومین بعد از سالها
به گفته کارشناسان اثرات گاز خردل تا ۱۵۰ سال ماندگار است و خاک مناطق مورد اصابت را برای سالیان سال آلوده میکند. ذرات باقی مانده از بمبهای شیمیایی هنوز هم مردم سردشت را تهدید میکند اما تنها یک کلینیک تخصصی، آن هم بدون پزشک متخصص در این شهر وجود دارد. حتی آمار دقیقی از پروندههای تشکیل شده برای مصدومین در دسترس نیست. مقامات شهری طبق روال معمول در نظام جمهوری اسلامی آمارهای مختلفی ارائه میدهند.
به گفته اقصی نخشیپور، فرماندار وقت سردشت در ۱۴۰۰، حدود ۱۳ هزار نفر در این شهرستان مدعی مصدومیت شیمیایی شدهاند که برای ۱۵۰۰ نفر از آنها تشکیل پرونده دادهاند و تحت پوشش بنیاد شهید و امور ایثارگران قرار گرفتند. اما یک سال بعد، لقمان خسروپور، دیگر فرمانداران شهر، در گفتوگو با خبرگزاری ایلنا اظهار داشته: «در حال حاضر یک هزار و ۵۱ نفر از جانبازان شیمیایی سردشت تحت پوشش خدمات بنیاد شهید و امور ایثارگران قرار دارد و خدمات مناسبی به آنها ارائه میشود.» او همچنین در این گفتوگو با بیان اینکه کمبود دارو و داروخانه در سردشت نداریم تصریح کرده است: «تاکنون تجهیزات مناسبی از جمله دستگاههای سی تی اسکن، ماموگرافی و رادیولوژی در بیمارستان سردشت نصب شده و تلاشها برای رفع نیازهای درمانی مردم ادامه دارد.»
بهرغم ادعای فرماندار پیشین، یکی از مصدومین شیمیایی به گزارشگر میگوید:
دولت کمترین خدمات را، آن هم به تعداد کمی از مصدومین میدهد. من و تقریباً تمام مصدومین خودمان پول دوا و درمانمان را میدهیم و مجبوریم هر بار برای مداوا به تبریز و تهران برویم. در سردشت هیچ پزشک و بیمارستان تخصصی برای مصدومین شیمیایی وجود ندارد. حتی کلینیک جانبازان هم متخصص ندارد. خیلی از مردم، مصدوم شیمیایی هستند ولی پرونده جانبازی ندارد. حتی کمسیون پزشکی برای تشخیص مصدوم وجود ندارد و هر چند وقت که از مرکز استان یا تهران به سردشت میآیند، تنها در سه روز، ۳ هزار نفر را بازدید میکند! یعنی برای هر فرد، یک دقیقه هم زمان صرف نمیکنند.
همچنین یکی دیگر از مصدومین در این باره اضافه میکند:
من چندین سال است در صف تشکیل پرونده هستم ولی نوبت معاینه بهم نرسیده است. پرونده یک درصد جانبازی هم ندارم و تمام هزینههای را از جیب خودم میدهم. داروی که دو ماه پیش ۵۰۰ هزار تومان بود حالا شده یک میلیون و هفتصد هزار تومان! و به راحتی هم پیدا نمیشود. راستش در سردشت هیچ داروی پیدا نمیشود چه برسد به داروهای ما. مردم برای یک معاینه ساده پزشکی باید به شهرهای دیگر برویم. هزینه بیمارستان و همه چیز هم پای فرد مصدوم است. خیلی از مردم واقعاً هزینهاش را ندارند. برای اینکه ثابت کنی جانباز شیمیایی هستی یا باید پارتی داشته باشی یا باید با کپسول اکسیژن به تخت بسته شده باشی.
پنهانکاری مقامات مسئول
باوجود تلفات گسترده شیمیایی در سردشت، اما مقامات جمهوری اسلامی در آن سالها رغبی به مخابره اخبار آن در سطح جهان نداشتند. این در حالی بود که هیئتی از دیپلماتهای کشورهای خارجی و همچنین هیئتی از سازمان ملل در سالهای ۱۳۶۳ و ۱۳۶۵ در جهت بررسی ادعای جمهوری اسلامی مبنی بر استفاده ارتش عراق از سلاحهای شیمیایی به ایران سفر کرده بودند. پیگیری وضعیت مصدومان شیمیایی سردشت تنها در دهه هشتاد خورشیدی و با تلاش سازمانهای مردم نهاد و خانوادههای داغ دیده این شهر صورت گرفته است.
یکی از اعضای مردمی این سازمانها به گزارشگر میگوید:
تا قبل از اینکه ما خودمان دست به کار شویم، جمهوری اسلامی هیچ تلاشی در خصوص بمباران شیمیایی سردشت صورت نداده بود. حتی سفری هم که برخی از اعضاء به دادگاه لاهه و یا برگزاری نمایشگاه عکس در سازمان منع گسترش سلاحهای شیمیایی ((OPCW داشتند با هزینه شخصی صورت گرفته است. در سالهای اخیر توجه مقامات سیاسی قدری بیشتر شده است که برای تبلیغات خودشان است و ربطی به مداوا یا چاره مصدومان ندارد. سالهای قبل آنقدر به سردشت بیتوجه بودند که حتی برای تبلیغات هم استفاده نمیکردند، ولی حالا که کل جهان متوجه شده است و سازمان بینالمللی منع سلاحهای شیمیایی هر ساله پیامی به مردم سردشت میفرستد مسئولین جمهوری اسلامی هم مجبور شدهاند حداقل پشت تریبون یادی از آن بکنند.
سال ۱۳۹۴ یکی از اعضای هیئت مدیره انجمن مردم نهاد «دفاع از مصدومان شیمیایی سردشت» در گفتوگو با پایگاه خبری قدس آنلاین اظهار داشته: «با دعوتی که در سال ۱۳۸۲ از دبیر سازمان منع گسترش سلاحهای شیمیایی کردیم، به ایران آمدند، اما دولتمردان به جای اینکه دبیرکل OPCW را به سردشت بیاورند به اصفهان برده و گشت و گذار کردند! »
کنشگران مدنی سردشت معتقدند اگر مقامات جمهوری اسلامی فاجعه سردشت را در آن زمان و به طریق صحیح مخابره میکردند، شاهد بمباران شیمیایی ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ شهر «حلبچه» در جنوب کردستان (اقلیم کردستان عراق) نبودیم. به گفته این کنشگران با مخفیکار فاجعه سردشت توسط مسئولین جمهوری اسلامی، صدام حسین راه را برای کشتار بیشتر مردم غیرنظامی هموارهتر و بیخطرتر دیده است.
فارغ از اینکه با گذشت ۳۶ سال هنوز مقامات مسئول در نظام جمهوری اسلامی توجه چندانی به مصدومین این شهر ندارند، نبود زیرساختهای توسعه شهری، بیکاری، کشتار کولبران، آلودگی ناشی از ریزگردها، مناطق مینگذاری شده و فاصله ۵ کیلومتری تنها بیمارستان آن از مرکز شهر، وضعیت ساکنان این منطقه را با مشکلات عدیدهای روبرو کرده است.