ماهور مهدیخانی

ماهور مهدیخانی (Mahoor Mehdikhani) که از خانواده‌ای اهل هنر می‌آید، از کودکی به موسیقی علاقه داشته و تمرکز خود را از همان ابتدا بر آهنگسازی و خوانندگی گذاشته که حاصل آن چند تک آهنگ («من و ماه و تو»، «حسرت»، «من و ماه بی‌تو)» در سال‌های دهه ۱۳۸۰ و اجراهای جمع و جوری در دانشگاه شریف در تهران است.
ماهور پس خروج از ایران و اقامت در بلژیک، گروه موسیقی‌ «من و ماه و تو» (Me Moon and you) را تشکیل داد که در فاصله بین سال‌های ۱۳۹۷ تا ۱۴۰۰ در هرهای اروپایی به اجرا می‌پرداختند.
در سال‌های ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲ در قیام ژینا ماهور در موسیقی خود سعی داشته است که تا حد ممکن صدای زنان و مردان مبارز ایرانی باشد. او با قطعات «چله سوز»، «خون پس از خون»، «هفت خون» و «مصلوب» که بازخوانی متفاوتی از این ترانه‌ی داریوش است، در مقاطع متفاوتی به وقایع پیرامون این جنبش پرداخته است.

گفت‌وگو با ماهور مهدیخانی

کاوه روشنگر – می‌دانم که از کودکی به موسیقی علاقه داشتی و بدون شک به دنبال این علاقه تجربیات بسیاری کسب کردی. ماهور، از مسیر بلندی که در این سال‌ها طی کردی بگو از لحظات خوب و بدی که با موسیقی داشتی.

ماهور مهدیخانی – من به واسطهٔ اسمم، به گونه‌ای محکوم به سروکار داشتن با موسیقی بودم. از زمانی که خودم را شناخته‌ام، ساز دست داشته‌ام و ساخته‌ام و خوانده‌ام. موسیقی هرچند حرفهٔ اصلی من نیست، ولی جزئی جدایی‌ناپذیر از زندگی من است که سعی می‌کنم با آن احساسم را بیان کنم، از دردهایم بخوانم و یا از امیدهایم.

خواندن از دردها، هرچند تسلی‌بخش است، ولی همیشه آسان نیست. مثلاً یاد دارم که وقتی آهنگی را برای اعدام بیرحمانۀ محسن شکاری آماده می‌کردم، با شنیدن فریادهای مبهوت و مأیوس مادرش، زار زار گریستم. ولی خب، با موسیقی لحظه‌های خوب هم بی‌شمار داشته‌ام. بهترینش شاید زمانی بوده باشد که با جمعیتی همصدا می‌شوم، چه به روی صحنه، چه در جمعی دوستانه در خانه.

 به نظرت تأثیر موسیقی بر فرهنگ یک جامعه تا چه حد است؟ چگونه موسیقی ابزار کارآمدی برای ایجاد تغییر در کشوری مثل ایران می‌تواند باشد؟

می‌دانیم که موسیقی و فرهنگ رابطه‌ای تنگاتنگ دارند. در کل هنر، ماهیتی جریان‌ساز دارد و موسیقی که از رایج‌ترین و محبوب‌ترین اَشکال هنر است به راحتی می‌تواند روزنی باشد برای ایجاد تغییر. امروز شاهد هستیم که ترانه‌های اعتراضی را مردم در گوشه و کنار ایران پخش می‌کنند و یا با خود زمزمه می‌کنند و این صداها گوش به گوش شنیده می‌شوند و پیام ترانه را، چونان پیک سحری می‌رسانند به هر کوی و برزن. موسیقی مستقیماً احساس و اندیشهٔ آدمی را هدف می‌گیرد و از این رو، گاه تأثیر یک آهنگ از هزاران موعظه و متن و پند پیشی می‌گیرد. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم موسیقی مؤثرترین و همراه‌ترین شکل هنر در فعالیت‌های اجتماعی-سیاسی بوده و هست.

در یک سال گذشته و پس از کشته شدن ژینا (مهسا) امینی از تو ترانه‌هایی مرتبط با خیزش مردم ایران منتشر شده است. ترانه‌های چله‌سوز، هفت‌خون، مصلوب و خون پس از خون هر کدام به قسمتی از اتفاقات یک سال گذشته مربوط می‌شوند ‌. فضای مغمومی که در هر چهار اثر وجود دارد از وضعیت روانی تیره و تاری نشان دارد که جامعه‌ی ایران در آن به سر می‌برد. از چگونگی تولید این آثار و حس و حال خودت در آن روز‌ها بگو.

اول باید تأکید کنم که «مصلوب» از داریوش است و من فقط بازخوانی‌اش کردم. علّت هم آن بود که زمانی که به وضعیت توماج صالحی در بند فکر می‌کردم، ناخودآگاه ترانۀ مصلوب در ذهنم آمد: «به صلیب صدا مصلوبم ‌ای دوست… تو گمان مبری مغلوبم‌ ای دوست». گویی اردلان سرفراز این شعر را اصلاً برای توماج سروده.

سه اثر دیگر هر یک سرگذشتی دارد: روزهای اول خیزش «زن زندگی آزادی» بود که با دوست شاعرم، طاها میرحسینی، بر آن شدیم تا کاری بسازیم که ایرانِ قبل و بعد از مهسا امینی را توصیف کند. حاصل شد «چلّه سوز». چندی بعد، خیزش به اوج خود رسیده بود و هر روز بمباران می‌شدیم با اخبار تلخ و شیرین: جمعه‌های خونین زاهدان، چشم‌های مورد هدف ساچمه، قیام‌های هر روز و شب مردم در جای جای ایران و از همه دردناک‌تر، اعدام آن چند جوان بی‌گناه. به تنگ آمده بودم و دنبال راهی می‌گشتم که همهٔ این حالات را با آن فریاد بزنم. تا اینکه روزی آهنگ «جهنم» استرومای را بعد از مدت‌ها دوباره در رادیو شنیدم و به خود گفتم، آن راه را پیدا کردم. به خاطر ساختار خاصی که آهنگ داشت، سوار کردن کلام فارسی بر آن خیلی راحت نبود. ترانه را شروع کردم «کم کم داره می‌شه طلوع… مؤذن اذان نگو» و با طاها تکمیلش کردیم. شد «خون پس از خون» که شما هم به زیبایی در مقاله‌ای تحلیلش کرده‌اید.

پوستر کنسرت ترانه های انقلابی

گذشت و عید نوروز نزدیک می‌شد. عیدی که برای من مانند میلیون‌ها فارسی‌زبان دیگر، بهترین و زیباترین زمان سال است. امّا این عید فرق می‌کرد. انگار «مثل عیدهای سال‌های قدیم نبود». جای صدها جوان خالی بود پای هفت سینشان. بهار می‌آمد، اما نه آن بهاری که چند ماه انتظارش را می‌کشیدیم. این حس و حال را با طاها ترانه کردیم و با محسن کرباسی تنظیمش کردیم و حاصل شد «هفت خون».

در این مدت، علاوه بر این آثار، شماری بازخوانی‌های هم منتشر کردم و همچنین کنسرت «آوای زن زندگی آزادی» را با محسن کرباسی در چند شهر اروپا به روی صحنه بردیم و با همزبانانمان برای وطن همصدا شدیم. در این جا باید یادی هم بکنم از مازیار شریفیان که با هنر تصویرسازی‌اش جانی دیگر به خیلی از این آثار بخشید.

کدام اثر اجرایش برایت سخت تر بود و غم عمیقی را در خودت زنده می‌کرد که آن را متفاوت تر از بقیه‌ی آثارت برایت جلوه می‌داد؟

«خون پس از خون»: در روزهای خیلی سختی خواندمش. روزهای کشته شدن کودکان و جوانان ایران در خیابان. روزهای اعدام سهمگین جوانان بی‌گناه. روزهای پرپر شدن زاهدانِ بلوچستان و دلیرانِ کردستان. همه را خلاصه کردیم در «خون پس از خون». اصلاً راحت نبود خواندن این همه غصّه و درد در یک آهنگ. آهنگی که به راستی مصیبت‌نامه‌ای بود بر جنبش زن زندگی آزادی. چونان «چشم لیلی خون‌چکون نعش مجنون» و از حق نگذریم که موسیقی فوق‌العادهٔ استرومای بستری بی‌نظیر بود برای بیان قصهٔ ما. ترانه به گونه‌ای بود که می‌شد با تک تک جملاتش گریست. با اشک و آه خواندمش، و خوب چون زبان حال آن روزهای ایرانمان هم بود، به سرعت پخش شد بین خیل عظیمی از مردم.

آیا لزوما موسیقی التیام بخش است یا می‌تواند راهی برای تحقق عدالت باشد؟

به نظرم التیام بخشی فقط یکی از کاربرد‌های موسیقی است. ما برای تمامی حالات و احساسات آدمی موسیقی داریم. به ویژه در سرزمینی مانند ایران با آن تاریخ و تمدّن و فرهنگ غنی، موسیقی از دیرباز، همراه تمامی جشن‌ها، سوگواری‌ها، مراسم و مناسک دینی و حتی جنگ‌ها و حماسه‌ها بوده است. همچنین طی سدهٔ گذشته، موسیقی اعتراضی تأثیر شگرفی بر انقلاب‌ها و جنبش‌های مدنی کل دنیا داشته است. بارزترین مثال آن آهنگ بلا چاو (بدرود ‌ای زیبا) است که در جنگ جهانی دوم علیه فاشیسم در ایتالیا ساخته شد، ولی به زودی مرزهای ایتالیا را درنوردید و به آهنگی بین‌المللی برای مبارزات آزادی‌خواهانه و ظلم‌ستیزانه تبدیل شد.

در ایران خودمان هم موسیقی همواره همراه و بیانگر اعتراض و مطالبات مردم بوده. از «مرغ سحر» و «از خون جوانان وطن لاله دمیده» مشروطه بگیرید تا «شبانه» فرهاد و «جنگل» داریوش قبل از انقلاب ۵۷ و تا «برای» و «سرود زن» جنبش زن زندگی آزادی. و این مسیر ادامه دارد. هرچند جنبش و اعتراض خیابانی مردم فروکش کرده، اما شاهد هستیم که موسیقی و به‌طور کل هنر اعتراضی هنوز در جریان است و چونان خون در شریان‌های زن زندگی آزادی جاری است و ساری.