حیوانات بسیاری در ایران و سراسر جهان در حال انقراض‌اند. حیوانات دیگری نیز هستند که ما با کشتن روزانه در کشتارگاه‌ها از آنها ارتزاق می‌کنیم، از آنها استفاده می‌کنیم و آن‌ها را همچون کالاهایی بی‌جان در نظر می‌گیریم. رابطه انسان معاصر با موجودات دیگر رابطه‌ای عمیقا استثماری است. فعالیت‌ها و ساختاری که ما برپا کرده‌‌ایم، دلیل اصلی زوال و رنجی است که به گونه‌های دیگر تحمیل می‌کنیم. غافل از اینیم که انقراض گونه‌های حیوانی تنها به نابودی آنها ختم نمی‌شود. دود انقراض گونه‌ها به چشم گونه انسان نیز خواهد رفت چرا که رابطه ما به موجودات دیگر به هم تنیده است.  
بسیاری از دانشمندان می‌گویند ما در حال ورود به یک بحران انقراض هستیم و در پروسه این انقراض نیمی از گونه‌های حیوانی تا سال ۲۱۰۰ از بین خواهند رفت. به گزارش «دیسکاور مگزین» در مارس سال جاری، سالانه حدود ۳۰هزار گونه جانوری منقرض می‌شوند؛ یعنی روزانه ۸۲ گونه از بین می‌روند. در ایران نیز گونه‌های بسیاری در حال انقراض‌اند یا انقراض یافته‌اند. از ببر مازندران در ایران دیگر خبری نیست و انواع یوزها و پلنگ‌های ایرانی در کنار گونه‌های دیگر حیوانی در خطر انقراض قرار دارند.  

زمانه با شکوفه دزفولی فعال و نویسنده اکوفمینیست درباره وضعیت حیوانات در حال انقراض و چرایی این فرآیند گفت‌وگو کرده است.

به گفته دزفولی نابودی زیستگاه علت نابودی حیات وحش است. او به فرآیند سیاسی و اقتصادی و فلسفی که سبب شده است مرزی بین انسان و حیوانات غیر انسان شکل بگیرد و گونه‌های دیگر توسط گونه انسان استثمار شوند می‌پردازد. او به زمانه می‌گوید:

باید از خودمان بپرسیم که از اساس چه چیزی ما را در جایگاهی قرار می‌دهد که به خود اجازه تسخیر طبیعت و تجاوز به گونه‌های دیگر را بدهیم.

گفت‌وگو با شکوفه دزفولی

شکوفه دزفولی فعال و نویسنده اکوفمینیست

نسیم روشنایی: ممکن است بگویید چه عواملی باعث شده که وضعیت حیوانات به جایی برسد که برخی منقرض شوند و برخی در خطر انقراض باشند؟ 

شکوفه دزفولی: پاسخ کوتاه و سرراست به این سوال در دو کلمه خلاصه می‌شود: نابودی زیستگاه. اما اینکه نابودی و تخریب زیستگاه اصلا به چه معناست و چه عواملی شرایط زیستگاه‎ها را به نقطه بحرانی کنونی رسانده است، بحث اصلی ما در اینجاست.

نود و نه درصد از تمام گونه‌هایی که تا کنون بر روی کره زمین زندگی کرده‌اند طی پنج رویداد انقراض دسته جمعی از خانواده‌ی ساکنین زمین حذف شده‌اند. این نوع رویدادها در گذشته عمدتاً به‌دلیل اتفاقات طبیعی مانند فوران آتشفشان‌ها یا برخورد بین اجسام آسمانی رخ می‌داده است. اما امروزه انقراض گونه‌ها بین ۱۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ برابر سریع‌تر اتفاق می‌افتد و تنها دلیل آن فعالیت‌های گونه انسان است. 

سه چهارم کل زمین در حال حاضر به‌طور قابل توجهی تحت تأثیر فعالیت‌های انسانی است. ساخت و سازهای انسانی، جنگل‌زدایی و تغییر کاربری زمین (قطع درختان و تبدیل زمین‌های جنگلی به مزارع تولید دام یا غذای دام یا برای ساخت شهرها)، بهره‌برداری از حیوانات مثل شکار و صید بی‌رویه، آلودگی پلاستیکی فراگیر در اقیانوس‌ها، نابودی منابع آبی مثل رودخانه‌ها و دریاچه‌ها، ساخت سدها، تغییرات اقلیمی و بالا رفتن دمای کره زمین، و استخراج سوخت‌های فسیلی و سایر صنایعی که به اسم تولید و توسعه اقتصادی با سرعتی بی‌سابقه در حال مصرف منابع و تخریب طبیعت و استثمار حیوانات غیر انسان هستند، همه و همه بخشی از فعالیت‌های انسانی است که موجب شده امروز بیش از ۴۲,۰۰۰ گونه گیاهی و جانوری در معرض خطر جدی انقراض باشند.

این گونه‌ها اگر مورد محافظت جدی قرار نگیرند می‌توانند به تدریج منقرض شوند.  تنها در ۵۰ سال گذشته، بیش از ۶۰ درصد از جمعیت حیوانات از خانواده ما کم شده است.

 ما باید تصمیم بگیریم که آیا می‌توانیم با حیوانات وحشی و اهلی صرفا به‌عنوان «منابع» برخورد کنیم؟ 

شکوفه دزفولی

Ad placeholder

اصلا چرا باید نگران انقراض گونه‌های دیگر باشیم؟

نابودی حیات وحش و از دست دادن شگفتی‌های طبیعت، به خودی خود یک ضایعه بسیار غم‌انگیز و تراژیک است اما بُعد دیگری نیز دارد و آن اینکه طبیعت، ماهیتی مجزا از ما ندارد. این طور نیست که تصور کنیم ما دنیای خودمان را داریم و در آن «بیرون» باقی حیوانات مشغول زندگی خود هستند. نابودی حیوانات و گونه‌های طبیعی در واقع نابودی و به هم ریختن شبکه‌ی زندگی است که میلیاردها سال در حال ساخته شدن بوده، شبکه‌ای از موجودات به هم پیوسته که انسان به اشکال مختلف به آن وابسته است.

وقتی یکی از گونه‌ها حذف می‌شود، حتی اگر از گونه‌های اصلی که سایر گونه‌ها در اکوسیستم  به آن وابسته هستند، نباشد، کل اکوسیستم تحت تاثیر قرار می‌گیرد و تا زمانی که خود را با این تغییر جدید سازگار کند، بسیار شکننده و ضعیف می‌شود. بنابراین انقراض هر یک گونه، بقای خود گونه انسان را نیز تهدید می‌کند. بسیاری از دانشمندان معتقدند که زمین وارد ششمین انقراض بزرگ شده است. و همانطور که گفتیم اولین باری است که چنین رویدادی توسط یک گونه در حال رقم خوردن است: انسان هوشمند!

با اینکه فعالین و گروه‌های محیط زیستی تمرکز بسیاری بر موضوع بحران تغییر اقلیم داشته‌اند، اما متاسفانه بحران کاهش تنوع زیستی، گونه‌های در حال انقراض و مسئله‌ی آزادی حیوانات تا حد زیادی نادیده گرفته‌ می‌شود. به عقیده من اگر جنبش محیط زیستی امروز به صورت جدی به مسئله سیاست حیوانات وارد نشود، در چند دهه آینده با گره‌ بسیار کورتری روبه‌رو خواهیم بود. 

البته واضح است که امروزه بحران اقلیمی دیگر مسئله‌ای مجزا از دیگر معضلات جامعه انسانی نیست و این وظیفه بر شانه‌ی تمام جنبش‌های اجتماعی و مدنی است که درهم‌تنیدگی تنوع گونه‌ها را با زندگی بشر درک کرده و رسیدگی به آن را در رأس برنامه‌های خود بگذارند. 

انسان-محوری زیرساخت مادی و ایدئولوژیک لازم برای شکل‌دادن به سلسله مراتب‌های اجتماعی دیگر در بین خود گونه انسان را هم تقویت می‌کند و راه را برای دیگری‌سازی و حیوان‌انگاری از گروه‌های فرودست هموار می‌کند. 

شکوفه دزفولی

تداوم از دست دادن تنوع زیستی، توانایی ما را در تمام حوزه‌های اجتماعی و اقتصادی از جمله مبارزه طبقاتی، تامین امنیت غذایی و آب آشامیدنی و سلامت انسان تضعیف خواهد کرد. ما وقتی درباره گونه‌ها و خطر حذف آن‌ها صحبت می‌کنیم، ممکن است فقط حیواناتی مانند یوزپلنگ یا لاک پشت را تصور کنیم. این گونه‌ها بسیار مهم هستند، اما گونه‌هایی نیز وجود دارند که دیده نمی‌شوند و درباره آنها صحبت نمی‌شود. باید توجه کنیم که تعامل بین تمام گونه‌ها در طبیعت به‌شکلی اتفاقی می‌افتد که کاهش هر یک گونه می‌تواند باعث تلفات غیرمنتظره در اکوسیستم بزرگ‌تر شود. مثلا کاهش تعداد کرم‌های خاکی، قارچ‌ها یا حتی میکروب‌های درون خاک، مقدار مواد مغذی بازیافت شده در خاک و قابلیت نفوذ باران در خاک را محدود می‌کند و در نتیجه رشد محصولات کشاورزی و توانایی انسان برای تغذیه خود را مختل می‌کند. خب این تازه اولین قطعه از دومینویی است که به‌صورت زنجیروار به فقر و بی‌عدالتی‌های اجتماعی و اقلیمی دیگر ختم می‌شود. 

انسان‌محوری یکی از دلایلی است که وضعیت محیط زیست و جانوران را به این روز کشانده است. ممکن است کمی در این باره بگویید؟ درباره ریشه‌هایش و درباره اینکه چه کنیم که این پارادایم تغییر کند؟

من فکر می‌کنم بررسی دیدگاه انسان-محوری یا انتروپوسنتریسم، ناگزیر اولین قدم ما در درک روند استثمار حیوانات غیر انسان و ارتباط آن با سایر بی‌عدالتی‌های اجتماعی است، اینکه از اساس ما حیوان انسان وغیر انسان را چطور و در چه نسبتی با یکدیگر تعریف می‌کنیم. 

عمده گفتمانی که امروز در جریان محیط زیستی، حتی در بین کنشگران محیط زیستی چپگرا می‌بینیم، فاقد هرگونه رویکرد منسجم فلسفی و سیاسی در مورد دامپروری و حفاظت از حیات وحش است. ما باید تصمیم بگیریم که آیا می‌توانیم با حیوانات وحشی و اهلی صرفا به‌عنوان «منابع» برخورد کنیم؟ 

حتی فراتر از آن، باید از خودمان بپرسیم که از اساس چه چیزی ما را در جایگاهی قرار می‌دهد که به خود اجازه تسخیر طبیعت و تجاوز به گونه‌های دیگر را بدهیم. و خب برای رسیدن به چنین جوابی نیازمند بررسی عمیق دیکوتومی یا دوگانگی کاذب طبیعت (حیوان) در مقابل تمدن (انسان) و در ادامه برتر پنداری گونه انسان در مقابل باقی گونه‌ها هستیم.

 شیوه‌های تولید ناپایدار فعلی و نوع زندگی انسان‌ها به ویژه در شمال جهانی، جای اندکی برای موفقیت تلاش‌های حفاظتی باقی می‌گذارد.

شکوفه دزفولی

Ad placeholder

در نیم‌قرن گذشته تحقیقات بسیاری در حوزه رفتارشناسی حیوانات نشان داده است که هیچ‌گونه مرز قطعی و ثابتی انسان را از دیگر حیوانات جدا نمی‌کند. حیوانات غیر انسان از طیفی از قابلیت‌ها و کیفیات ذهنی، اجتماعی و ارتباطی برخوردارند که تا پیش از این مختص به انسان تصور می‌شد. بنابراین استثناگرایی انسان و قرار دادن او در محور هستی و ارزش، از هر زاویه‌ای غیر قابل دفاع است.‌

و البته موضوع به رابطه انسان و حیوان ختم نمی‌شود. انسان-محوری زیرساخت مادی و ایدئولوژیک لازم برای شکل‌دادن به سلسله مراتب‌های اجتماعی دیگر در بین خود گونه انسان را هم تقویت می‌کند و راه را برای دیگری‌سازی و حیوان‌انگاری از گروه‌های فرودست هموار می‌کند. 

بنابراین وقتی حقوق و آزادی حیوانات و گونه‌های دیگر نادیده گرفته و از گفتمان‌ حذف می‌شود، آزادی همه‌ی ما (ما در کامل‌ترین و همه‌شمول‌ترین معنای آن) زیر سوال می‌رود. امروز اغلب ما این پارادایم را به صورت یک هنجار پذیرفته‌ایم و به صورت روزانه، به واسطه غذاهایی که می‌خوریم، یا لباس‌هایی که می‌پوشیم، یا جاده‌هایی که می‌سازیم، یا سوختی که مصرف می‌کنیم، رنج شنیعی بر حیوانات غیر انسان تحمیل می‌کنیم.

برای تغییر چنین پارادایمی، هم می‌توان یک رویکرد هستی‌شناسانه و اخلاقی به جایگاه انسان داشت، و هم می‌توان به پیامدهای مادی تفکر انسان‌محور نگاه کرد که امروز در قالب یک جامعه جهانی کاپیتالیستی نمود پیدا می‌کند تا از همه چیز و همه‌ کس کالایی برای تولید سود بسازد و در این فرآیند آن چیزی که باقی مانده، فروپاشی اکولوژی و جامعه انسانی است. 

 برای محافظت از گونه‌های در حال انقراض به چه نیاز داریم؟

اولین پاسخی که به ذهن می‌رسد، تلاش‌های حفاظتی از گونه‌هاست که البته می‌تواند تا حدی کارساز باشد، برای مثال در هند، تعداد ببرها طی شش سال به دلیل محافظت از زیستگاه آن‌ها،۲۰ درصد افزایش پیدا کرده، یا محافظت از گونه پاندای غول پیکر در چین یا سمورهای دریایی در بریتانیا عملکرد خوبی داشته‌ است. در کنار آن، تئوری‌ها و راهکارهای دیگری نیز توسط برخی متخصصین ارائه شده است. مثلا ایده‌ای وجود دارد به اسم «نیمه زمین». ادوارد ویلسون زیست‌شناس این ایده را در کتابی به همین نام مطرح می‌کند و پیشنهاد می‌دهد که برای حفظ اکوسیستم و تنوع زیستی، باید نیمی از سطح زمین به‌عنوان ذخیره‌گاه طبیعی و عاری از انسان‌ها تعیین شود. 

 سرعت نظام سرمایه‌داری و ابرشرکت‌های چندملیتی در غارت و تولید محصولات بیهوده و در نتیجه تخریب و نابودی زندگی و طبیعت از تمام تلاش‌های جانبی ما بیشتر است، نظامی که با توجه به وضعیت کنونی محیط زیست باید آن را “سرمایه‌داری انقراض” نامید.

شکوفه دزفولی

ایده‌ی دیگری که در راستای حفاظت از زیستگاه‌های طبیعی ارائه می‌شود، بازگردانی طبیعت وحشی یا Rewilding است. به این معنی که زمین‌های کشاورزی و چراگاه‌ها با حالت طبیعی خود یعنی جنگل‌های طبیعی و مراتع گونه‌های بومی جایگزین شوند و حیوانات وحشی به این زیستگاه‌ها برگردند. یکی از ویژگی‌های کلیدی این روش، تمرکز آن بر ایجاد اکوسیستم‌های مقاوم و پایداری است که بدون مداخله انسان تعدیل شود. 

البته این روش‌ها و رویکردها مورد نقد بسیاری از متخصصان محیط زیست و محققان حقوق حیوانات قرار می‌گیرد. برخی از این منتقدان استدلال می‌کنند که این شیوه‌ها به شکل کنونی‌اشان اغلب با ترجیحات و سلیقه انسان همسو هستند و نه بهروزی حیوانات غیر انسان و دادن حق زندگی به آن شکلی که خودشان می‌خواهند. از طرف دیگر، تلاش برای مرزکشی بین انسان و طبیعت به این شکل، می‌تواند دوگانه انسان-حیوان را تشدید کند.

اما مسئله اساسی و ریشه‌ای پیش از هرچیز و در درجه اول، مسئله مصرف است. شیوه‌های تولید ناپایدار فعلی و نوع زندگی انسان‌ها به ویژه در شمال جهانی، جای اندکی برای موفقیت تلاش‌های حفاظتی باقی می‌گذارد. دیگر نمی‌توانیم لقمه را دور سر خود بچرخانیم. هر چقدر به دنبال جبران مافات باشیم، سرعت نظام سرمایه‌داری و ابرشرکت‌های چندملیتی در غارت و تولید محصولات بیهوده و در نتیجه تخریب و نابودی زندگی و طبیعت از تمام تلاش‌های جانبی ما بیشتر است، نظامی که با توجه به وضعیت کنونی محیط زیست باید آن را “سرمایه‌داری انقراض” نامید.

باید توجه داشته باشیم که مسئله گونه‌های در حال انقراض در یک خلا اتفاق نمی‌افتد و جدا از باقی معضلات محیط زیستی امروز ما نیست. بنابراین راهکارهای مواجهه با آن نیز نمی‌تواند منفرد باشد. پاسخ اصلی در پیدا کردن جایگزین‌های واقعی برای نظام سرمایه‌داری نهفته است. دامپروری جهانی، که ۴ میلیارد هکتار یعنی۴۰ درصد از زمین‌های قابل سکونت را اشغال می‌کند‌‌، امروزه سیستمی را ایجاد کرده است که در آن ۶۰ درصد از کل پستانداران زمین را دام‌ها تشکیل می‌دهند، انسان ۳۶ درصد، و تنها ۴ درصد پستانداران، حیوانات وحشی هستند! با این حساب جای تعجب نیست، همانطور که مطالعات اخیر نشان داده است، که “مصرف محصولات حیوانی توسط انسان احتمالاً علت اصلی انقراض گونه‌های مدرن باشد. این تازه صرف نظر از صید بی‌رویه و ویرانی اکوسیستم‌های دریایی است.

پس ما در اینجا پرسش‌های زیادی داریم که باید از خود بپرسیم. ما تا چه میزان می‌توانیم از زمین و برای چه اهدافی استفاده کنیم؟ چقدر می‌توانیم کربن تولید کنیم؟ تعهدات اخلاقی ما در قبال رنج سایر موجودات چیست؟ ما باید تصمیم بگیریم که با سیستم‌های تولید انرژی و تولید مواد غذایی خود چه کنیم، زیرا این مسائل به‌طور جدایی‌ناپذیری به مسئله انقراض گونه‌ها مرتبط هستند. ما باید به مناطقی نگاه کنیم که امروز تحت مدیریت مردمان بومی هستند، چرا این مناطق از تنوع زیستی بسیار بالاتری برخوردارند؟ چطور میزان بسیار بیشتری از کربن در خاک این مناطق حفظ می‌شود؟ 

در قلب تغییرات اقلیمی، سیاست قرار دارد. تلاش برای تغییرات رادیکال سیاسی و در موازات آن، پایان دادن به کشاورزی و دامداری صنعتی، تلاش برای تولید محصولات غذایی سالم و پایدار و در دسترس‌تر برای همه، مبارزه با سوخت‌های فسیلی؛ همه و همه بخش جدایی‌ناپذیری از حفاظت موثر از گونه‌های در معرض انقراض است.