رود ارس هم از سوی ترکیه و هم از سوی ارمنستان تهدید میشود. ارمنستان سالهاست که با پسابهای شیمیایی و صنعتی ارس را آلوده کرده است. اتمام پروژههای سدسازی در ترکیه نیز سبب میشود آب کمتری به این رود تعلق گیرد و خشکی این رود و زیستبوم اطراف آن تسریع خواهد شد.
بر اساس گزارش تحقیقی مهتاب جودکی و ستاره حجتی که در سالهای ۱۳۹۹ تا زمستان ۱۴۰۱ انجام شده است آب رودخانۀ ارس بهویژه در محدوده سد «خداآفرین» و دشت مغان، علاوه بر آلودگی به مواد پرتوزا، به فلزات سنگین و سمی مانند سرب و ترکیباتش، آرسنیک، ترکیبات آلومینیوم، نیکل، مس، آهن، منگنز و ۵۳ آلاینده دیگر نیز آلوده است. منشأ اکثر این آلایندهها نیز کشور ارمنستان است.
زمانه با اعظم بهرامی، پژوهشگر و کنشگر زیستمحیطی درباره آلودگیها و بحرانهای زیستمحیطی زیستبوم رود ارس و تاثیر سدسازیهای ترکیه بر این رود به گفتوگو نشسته است.
بهرامی به زمانه میگوید آلودگی ارس یکی از مسائل مهمی است که باید جدی گرفته شود. به گفته او ارمنستان که بالادست ارس قرار دارد، پسابهای صنعتی معادناش را به ارس میریزد و ما در پاییندست از آن متضرر شدهایم. با وجود این واقعیت، بیش از ۱۰ سال است که جمهوری اسلامی مراوداتاش را با ارمنستان ادامه داده اما برای این مشکل راهحلی نیافته است.
همچنین بهرامی معتقد است اگر پروژههای سدسازی داپ به اتمام برسد، حقابه ارس کاهش خواهد یافت، این رود خشک خواهد شد و ایران به همان سرنوشتی دچار خواهد شد که عراق و سوریه با خشک شدن دجله و فرات به آن دچار شدند: خشکی فراگیر.
گفتوگو با اعظم بهرامی را بشنوید:
متن کامل گفتوگو با اعظم بهرامی را بخوانید:
پروژههای سدسازی در ترکیه برای ایران آسیبهای زیست محیطی به همراه داشته، مانند خشکی رود ارس و افزایش ریزگردها و گرد وغبار. نظر شما در این باره چیست؟
اعظم بهرامی : ما در ترکیه در بالادست دجله و فرات و ارس پروژههای آبی بسیار گستردهای داشتیم. پروژه گاپ سدهای متعددی را بر سرشاخههای دجله و فرات ساخته است و در محزن ذخیره آب مجموع پروژه چیزی نزدیک به ۱۲۰ میلیارد متر مکعب است.
این سدسازی گسترده روی حوضه آبی بینالنهرین و میانرودان تاثیر بسیار جدی گذاشته است. کما اینکه ما میدانیم در عراق طبق گزارشی رسمی در سال ۱۴۰۱ میزان نیاز عراق به واردات گندم چیزی نزدیک پنج برابر افزایش پیدا کرده بود.
ما میدانیم که در شرق و شمال سوریه برای مثال در رقه از مناطقی بودند که قبلا کشاورزی داشتند و پیش از این منبع امنیت غذایی سوریه بودند ولی الان خالی از سکنه هستند. یا کشاورزی در آنجا بسیار محدود صورت میگیرد. تمام این مناطق میتوانند کانون ایجاد ریزگرد شوند. کما اینکه پایشی که در غرب و جنوب غرب ایران صورت گرفته این را نشان میدهد که بخشی از عوامل این طوفانهای ریزگرد در سالهای اخیر عراق و سوریه هستند.
مسئله بعدی پروژه داپ است. این پروژه سدسازی بر سرشاخههای رود ارس است که میتواند بهشدت مناطق غرب و شمال غرب ایران را تحت تاثیر قرار دهد. فقط در یک نمونه در دشت مغان نزدیک به شش هزار هکتار زیر کشت داریم که خشک شدن ارس سبب کمآبی در این منطقه کشاورزی خواهد شد.
اگر پروژههای عمرانی در داپ تکمیل شوند طبق پیشبینیها با کاهش ۳۰ درصدی از سهم ایران از منابع آبی ارس مواجه خواهیم بود. از طرفی میدانیم که ترکیه درباره این پروژه بسیار محدود و بدون اطلاعرسانی عمل میکند و ما اطلاعات کافی نداریم.
چندی پیش در بغداد کنفرانس آب برگزار شد. وزارت منابع آبی عراقی اعلام کردند ایران و ترکیه به توافقی با عراق دست یافتند و قرار شده مذاکراتی انجام دهند که به شکل فنی بررسی کنند. اما از طرف ایرانی ندیدهام که گزارش جامعی اعلام کرده باشند.
میبینیم که ترکیه حضور فعالی در عرصه بینالملل دارد. زمانی که در سال گذشته کنفرانس مبارزه با بیابانزایی در مصر برگزار شد ایران اصلا حضور نداشت. درحالیکه ترکیه حضور بسیار فعالی داشت. عملا ترکیه دارد توپ این مشکلات را به زمین تغییر اقلیم و کشورهایی که از مدیریت بحران محیط زیست در کشورهای خودشان عاجزند، میاندازد.
اما نکته دیگری که درباره رود ارس با آن مواجهیم آلودگی ارس است. این مسئله هم بسیار غمانگیز است. زیرا بیش از ۱۰ سال است که مراوداتمان با ارمنستان ادامه داشته که در بالادست ارس است و پسابهای صنعتی معادنش را به ارس میریزد که ما در پاییندست از آن متضرر شدیم. حتی در برخی موارد آلودگیها ممکن است که رادیواکتیوی بوده باشد.
حدود شصت، هفتاد روستا در آذربایجان غربی تحت تاثیر این آلودگیها قرار گرفتهاند. ولی میبینید که امسال طرف ایرانی اعلام کرده که میخواهند به توافق سند آلودگی صفر ارس برسند و دو طرف به آن متعهد شوند. این خیلی دیر و کند است و نشان میدهد که ما در این مسئله مهم ژئوپلیتیک ضعیف عمل کردهایم و سیاستگذاری پویایی نداشتیم که بتوانیم بهموقع ورود کنیم.
حتی در مورد ترکیه نتوانستیم عراق و سوریه را کنار خودمان داشته باشیم علیرغم اینکه میدانیم این دو کشور مراودات سیاسی خیلی خوبی با جمهوری اسلامی داشتند. عملا ایران نسبت به ترکیه سیاست منفعلی داشته است.
برخی فعالان ترک نوشتند که ترکیه، ایران و عراق به توافقی ناگفته رسیدند در سرکوب کردها و به بهانه باز گذاشتن دست ترکیه در این موضوع، با مسئله آب و سکوت در برابر سدسازیهای گسترده در بالادست ارس و دجله و فرات معامله کردند.
امروز مرزهای سیاسی نیستند که تعیین کنندهاند بلکه مرزهای جغرافیایی تعیین کننده هستند. کما اینکه میدانیم که ماجرای خشک شدن دریاچه آرال حداقل بر چهار، پنج کشور در منطقه تاثیر گذاشت. الان هم اگر ربودن حقابه مهمترین رودهای بینالنهرین یعنی دجله و فرات و ارس ما را تحت تاثیر قرار دهد، مطمئنا ریزگرد و کم شدن آب حوضههای آبخوانهای زیرزمینی ترکیه هم بر وضعیت محیط زیستی ما اثر بگذارد. متاسفانه آسیبها در درازمدت رخ میدهند و در کوتاهمدت و میانمدت برنامهای جدی برایش نداشتیم.
به نظر شما ایران در مقابل ترکیه باید چه رویکردی در پیش بگیرد؟
پاسخ به این سوال سخت است وقتی در مورد حکومتی صحبت میکنیم که وزارت نیروی حقابه تالابهای خودش را نمیدهد. طبق آمارهای غیر رسمی سازمان حفاظت محیط زیست حدود شصت، هفتاد درصد تالابهای ایران گرفتار خشکسالی شدهاند یا در مسیر خشک شدگی هستند به خاطر اینکه حقابهای که وزارت نیرو به آن متعهد شده را دریافت نکردهاند.
وقتی جمهوری اسلامی اساسا نگاهش به مسئله محیط زیست نگاهی حافظ و نگهدارنده نیست و آن را به عنوان یک سرمایه و موتور محرکه برای نسل آینده نمیبیند که مثلا ارزش جغرافیایی ایران شمار تالابهایش بوده، طبیعی است که نمیتوانیم انتظار بیشتری از این سیستم حکمرانی داشته باشیم.
همانطور که اشاره کردم ایران در مقابل ترکیه خیلی منفعل عمل کرده است. اگر پروژه داپ کامل شود ما چه کاری میتوانیم بکنیم. نمیتوانیم سدهای بالادست را منفجر کنیم! همانطور که تعدادی از تندروها در ایران در مورد سد کمال خان گفتند که برویم آن را منفجر کنیم، ایران میخواهد چنین سیاستی را در قبال ترکیه در پیش بگیرد؟
اگر ایران قرار بود کاری بکند کرده بود. زمان اقدام تقریبا از دست رفته چرا که اگر پروژه داپ کامل شود سرنوشت ایران شبیه به سرنوشت عراق و سوریه در شدت خشکی و کمآبی خواهد شد.
کما اینکه باید به نکتهای هم اشاره کنم که تنها بالا دست و پایین دست رودها تعیین کننده نیستند. در واقع ژئوپلیتیک و هیدروپلیتیک به کشوری که قدرت را در دست دارد هم خیلی بستگی دارد. نمونههایش را در مورد رود نیل، مسئله اردن، مدیریت آب بالا دست و پایین دست در اسرائیل و غیره هم میبینیم. یعنی اینطور نیست که چون کشوری بالا دست است میتواند تصمیمگیرنده باشد یا تاثیر جدیتری بگذارد.
در مورد منابع زیستمحیطی مشترک مثل منابع آبی و معدنی مشترک که برای مثال در مورد منابع نفتی و گازی با کویت هم داشتیم، در خلیج فارس و هورالعظیم هم داشتیم. فقط این نیست که در این معادن و ذخایر مشترک کشوری که بالا دست باشد تصمیم گیرنده باشد یا بتواند از نفوذش بر منابع استفاده کند. بلکه قدرت مانور سیاسی آن کشور در منطقه، ثبات سیاسی کشور در داخل و همینطور اعتماد متقابل مردم به آن حکمرانی هم میتواند مسئله کلیدی مهمی باشد.
ما اکنون در جمهوری اسلامی با این وضعیتی که در دهه اخیر با آن مواجه هستیم، در تمام حوزهها دست پایین را داریم. نه تنها در مسئله آب و معادن و منابع مشترک، بلکه در مسئله حکمرانی سیاست خارجی منفعل، اعتماد متقابل مردم به حاکمیت و اینکه خود حاکمیت نشان دهد که نگاه ویژهای به مسئله حفظ محیط زیست دارد و به برنامهریزی زیستمحیطی پایدار، توانمندسازی مناطق مرزی و تامین رفاه در مناطق مرزی متعهد است.
متاسفانه ما هیچ کدام از این مولفهها را در اسناد بالادستی جمهوری اسلامی هم نمیبینیم. به این ترتیب، طبیعی است که نتیجه مسیری که جمهوری اسلامی در پیش گرفته وضعیت امروز است که حتی ما خشک شدن ارس را در چند روز تجربه کردیم. آلودگی بسیار زیاد ارس را تجربه کردیم. در نواحی دیگر هم از برطرف کردن مسئله هامون و رود هیرمند با حکومتی مثل طالبان هم عاجزیم. در دریای کاسپین و خلیج فارس هم با آلودگیهای بیش از حد، کنار گذاشته شدن از شورای کشورهایی که در کشورهای هممرز در خلیج فارس و دریای خزر تصمیمگیرنده هستند. به این ترتیب به جزیرهای تبدیل میشویم که نمیتوانیم در تصمیمگیریها و تصمیمسازیها برای حوزههای زیستمحیطی مشترک با کشورهای همسایه موثر باشیم.