«خانه‌ی ارباب را نمی‌توان با ابزارهای ارباب ویران کرد.[۱]»

آدری لرد
دیدگاه

در دو یادداشت (یک، دو) قبلی سعی کردم از رویکردهای کنش‌گران خارج از کشور و برخوردشان با صدای اعتراضات بپرسم؛ از درخواست‌های حمایت‌ و پیش‌فرض‌هایی که منطبق با اصول مردسالارانه‌ی حاکم بر مبارزه پیش می‌روند، قدرت‌هایی را پیشاپیش بالادستی فرض می‌گیرند و برای گذر از قیم‌مآبی رژیم جمهوری اسلامی، به دنبال قیم‌های جدید می‌دوند. به نظرم آمد که هر نوع درخواست حمایت از قدرت‌های جهانی، نوعی پذیرش سلطه‌ی آن‌هاست.

در این یادداشت سعی می‌کنم در رویکرد بدیلی کند و کاو کنم که به کلی زیر میز می‌زند و به سراغ ریشه‌ها می‌رود. برای نمونه و به‌عنوان نوعی الگو، می‌توان نگاهی انداخت به جنبش‌های حق‌ رای زنان در انگلستان که زنان در آن‌ها از ارائه‌ی هرگونه خواهش و درخواستی که به سوی جهان مردسالار روانه می‌شد سر باز زدند و حتی برای حفاظت از خود، با اقداماتی از جمله تمرین و یادگیری فنون رزمی، به هرگونه مشروعیت دولت، پدر یا همسر برای تامین امنیت، دفاع یا حمایت از خود خط بطلان کشیدند.

در این یادداشت سعی می‌کنم دو پرسش را برجسته کنم: این‌که همبستگی چیست و چرا (یا آیا) به آن نیاز داریم؟ پیش از هر چیز تاکید کنم که هدف از این یادداشت‌ها ارزیابی کنش‌ها و نوعی نمره‌دهی و فایده‌یابی در آن‌ها نیست. این‌جا مایلم برای توضیح بهتر هدفم، به ارائه‌ی ملیحه ریاضی در اولین همایش دیدبان آزار که به مناسبت روز جهانی زن در سال ۲۰۲۲ برگزار شد ارجاع بدهم که با نمونه قرار دادن کنش‌گری مادران دادخواه، به ما یادآوری کرد که کنش‌های فمینیستی چگونه می‌توانند از رویکردها و نگاه‌های مردانه و دستاوردمحور فاصله بگیرند و نگاه‌های هدف‌محور و پروژه‌ای را کنار بگذارند. کنش دادخواهی، از آن‌جا که اساسا نمی‌تواند دستاوردی داشته باشد، نشان می‌دهد که چطور سیاست‌های زنانه با پاسداشت اصل زندگی حرکت می‌کنند. حقیقت دردناکی در دادخواهی وجود دارد و آن این است که هیچ‌چیز نمی‌تواند جان‌ از دست رفته‌ای‌ را برگرداند، اما با این‌حال دادخواهی جنبشی زنده در بسیاری کشورهاست و نمونه‌ای عالی به دست می‌دهد برای فهم این‌که کنش‌گری چطور می‌تواند نه برای دست‌یابی به یک هدف، نه برای رسیدن به یک دستاورد، که برای «خود»، انجام شود و تاثیرات عمیق به جا بگذارد.

سما خسروی اوریاد هم در گفت‌وگویی با پادکست هنگامه و در پاسخ به این سوال که تلاش‌های مادران دادخواه و به‌خصوص مادران خاوران تاکنون چه دستاوردهایی داشته، به ما یادآوری کرد که اساسا صحبت از دستاورد برای مادران و دادخواهی، از رویکردی مردانه به دادخواهی و سیاست ناشی می‌شود. به طور نمونه، ما در دادخواهی مادران خاوران با کیفیت و جنسی از سیاست زنانه مواجه‌ایم که نگاه دستاورد محور را در امر سیاسی پس می‌زند و به جای آن‌که در جست‌وجوی کسب هدف یا دستاوردی باشد، خود خواست زندگی را پیگیری می‌کند و چنین است که صحبت از دستاوردهای بزرگ و قهرمان‌سازانه بلاموضوع می‌شود. از این‌روست که قیام ژینا با رویکردی فمینیستی رشد می‌کند و وسعت می‌گیرد، از این رو که از چهارچوب‌های مردانه‌ و نگاه‌های دستاوردمحور فراتر می‌رود.

در این‌باره، می‌توانم پرسش بدبینانه‌ای را به یاد بیاورم که کشمکش‌های مردانه با دستاورد را برایم پررنگ می‌کند: پاییز سال ۱۳۹۸ بدون حجاب برای دیدار دوستانی به میدان هفت‌تیر تهران رفتم، و کسی با تمسخر ازم پرسید که آیا اکنون و با این‌ کار «نظام را سرنگون خواهم کرد؟» شاید آن روزها نتوانسته باشم پاسخ روشنی برای این پرسش پیدا کنم، اما امروز می‌توانم به آن روز و همه‌ی روزهای دیگری نگاه کنم که کاری را که «دستاورد» ملموسی نداشت، نه برای «رسیدن» به هدفی، که برای خود آن کار انجام دادم ــ چرا که گویی، لااقل در این مورد به‌خصوص بتوانم بگویم که «برابری نقطه‌ی عزیمت ما بود و نه مقصد.»[۲]

از آن‌جا که جهان را نه می‌توان در انزوا ساخت و نه در انزوا زیست و نه در انزوا اندیشید، نیاز به همبستگی برجسته می‌شود.

بعد از مشاهده‌ی آن‌چه که همین کنش‌های به ظاهر «بی‌اهمیت» می‌تواند کند، دشوار می‌توان تلاش‌ها یا کنش‌هایی را زیر سوال برد ــ با این‌حال، می‌توان به تمامی آن‌ها اندیشید و در رویکردهایی عمیق شد که نقطه‌ی عزیمت مشترکی دارند و با پاسداشت اصول و باورهایشان و در حال ساخت جهانشان حرکت می‌کنند و نه با نگاهی ابزارگرایانه و در جست‌وجوی جهانی موهوم. کنش‌هایی که جهانشان را در حین حرکت می‌سازند و بازمی‌سازند به جای آن‌که به جست‌وجوی آن بروند. از آن‌جا که جهان را نه می‌توان در انزوا ساخت و نه در انزوا زیست و نه در انزوا اندیشید، نیاز به همبستگی برجسته می‌شود. برای شرح این‌که چرا (یا آیا) اساسا به همبستگی نیاز داریم، شاید بد نباشد که این یادداشت با نگاهی به وضعیت روانی حاکم بر مبارزه شروع شود.

Ad placeholder

امکان گذر از تاکتیک به استراتژی و مساله‌ی فضا

اخیرا در چند نوشته و گفته به این اشاره شده است که قیام ژینا برای پیش‌روی به گذر از تاکتیک و حرکت به سوی استراتژی نیاز دارد. از جمله یادداشتی از امیر کیان‌پور که در صد روزگی قیام ژینا منتشر شد و راهکارهایی را بررسی می‌کرد که امکان‌های پیگیری مسیر را از طریقی استراتژیک پی می‌گیرند – از جمله مساله‌ی بسیار مهم بازتولید که یک استراتژی کاملا ضمنی است برای تامین نیازهای مادی و روانی زندگی روزمره. یا یادداشتی از شاهپور شهبازی که مبارزه با حجاب اجباری را به‌ مثابه تاکتیکی در نظر گرفته بود که می‌بایست هم‌راستای «استراتژی کلی جنبش انقلابی ژینا و آرمان‌هایی که دنبال می‌کند – یعنی رفع همه‌ی تبعیضات جنسیتی، طبقاتی و …» – حرکت کند. 

اما چنین گذری ساده و بدون مانع نیست. در فضایی که وقایع با سرعت حادث می‌شوند، در فضایی که هرگونه با‌هم‌بودگی با حمله‌ی نیروی پلیس به خشونت کشیده می‌شود، دیدار فعالان کارگری به بازداشت منجر می‌شود، تجمعات خیابانی به میدان قتل تبدیل می‌شود و اعتصاب‌ با اخراج و بازداشت پاسخ می‌گیرد، گویی دستگاه حاکم با همه‌ی ابزارهایش در تلاش است تا یک پیام را منتقل کند: هر اقدام، همه‌ی اقدام‌ها، بی‌فایده‌اند. درباره‌ی اعدام‌ها این باور کم کم شدت می‌گیرد که «ما در قتل معترضان هم‌دستیم»، در حالی‌که کنش‌های متنوعی در داخل و خارج کشور علیه اعدام انجام شد. از تجمع مستقیم و پرریسک جلوی در زندان‌ها، تا تجمع و اعتراض در درون زندان‌ها، تا بیانیه‌های مشترک کنش‌گران داخل کشور، تا تجمع و تظاهرات‌هایی خارج از کشور، تا محکومیت‌هایی از طریق دولت‌ها و سازمان‌های خارجی.  

السا دورلن در میزگردی در مدرسه هنرهای زیبای پاریس[۳] در پاسخ به سوالی درباره‌ی «چگونگی حفظ سلامت در مبارزه» روی مخاطرات روانی زندگی در جهان پدرسالار دست گذاشت، مخصوصا مخاطره‌ی خستگی روانی بیش از حد در مواجهه با وضعیت اضطراری مداوم. ادعای او این بود که در چنین جهانی امکان داشتن استراتژی از اساس فراهم نیست، چرا که برای داشتن استراتژی پیش از هر چیز به فضا نیاز است – فضا به معنای دقیق کلمه، به معنای جایی برای در امنیت بودن، جایی که بتوان در آن جمع شد و اندیشید و از آینده حرف زد. زمانی که ما از فضا برخوردار نباشیم نمی‌توانیم به فکر استراتژی بیفتیم، و وقتی که از چنین فکری برخوردار نشویم به طور مداوم در فضایی تاکتیکی مبارزه می‌کنیم و خستگی روانی مستاصلمان می‌کند – یا آن‌طور که گربر می‌گفت، «ساز و کار وسیعی از ارتش، زندان، پلیس، شرکت‌های امنیتی، موتورهای پروپاگاندا و … در کار است تا بدون این‌که مستقیما به بدیل‌ها حمله کنند ــ با ایجاد ترس و ناامیدی امکان ایجاد هرگونه تغییر در جهان را فانتزی‌ای بیهوده جلوه دهند[۴]» ــ این فضای روانی‌ای است که بسیاری از کنش‌گران را در سال‌های اخیر با اضطراب، افسردگی، خستگی‌های روانی و ناامیدی و استیصال روبه‌رو کرده و این دقیقا همان چیزی است که این فشار روانی مداوم، این آزار روانی مداوم در پی‌اش است. برای رهایی از چنین فضایی و امکان‌پذیر کردن مبارزه‌ی استراتژیک، تنها چیزی که ممکن است «فضا» را تا حدی ایجاد کند، پیوندهای دوستی و همبسته و باور به اصل مراقبت است. به محض این‌که عواطف، احساسات و دوستی را از مبارزه منفک کنیم، به همان فضای پدرسالارانه‌ی تحمیلی قدم می‌گذاریم. از همین رو، خیلی ضروری است در هر مبارزه، اصل مراقبت، نیاز به باهم‌بودن و همبستگی را در نظر بگیریم و از فضای انزوا در مبارزه خارج شویم. همبستگی به طرق مختلف این امکان را فراهم می‌کند که فضای امن لازم برای استراتژیک مبارزه کردن فراهم شود. اما همبستگی اصلاً چیست؟

بل هوکس همبستگی میان زنان را به رسمیت شناختن تفاوت‌ها و حتی تعارض‌ها در تقاطعات نژاد، طبقه و جنسیت تعریف می‌کرد اما به رسمیت‌شناختنی مورد نظرش بود که از همدلی و هویت‌یابی بر اساس رنج مشترک فراتر رود و بر اساس یک باور عمیق به «به‌هم‌وابستگی زندگی انسانی» استوار شود.

همبستگی ظاهرا ترجمه‌ای است برای solidarity انگلیسی یا solidarité فرانسوی که هر دو از solidum لاتین ریشه می‌گیرند ــ واژه‌ای که در ابتدا در قوانین رومی و برای اشاره‌ به وظیفه‌ی گروهی بدهکاران تضامنی به کار رفته بود و تا سال‌های ۱۸۴۰، زمانی که به دایره‌ی واژگان انگلیسی و آلمانی راه یافت، به همین معنا به کار می‌رفت. ورود این واژه به انگلیسی و آلمانی همراه شد با اقتباس‌هایی سیاسی و اجتماعی برای اشاره‌هایی وسیع‌تر به آمادگی احساسی و هنجارین بر مبنای یک نوع حمایت مشترک و شعارهایی از جمله «یکی برای همه، همه برای یکی». با این حال و به‌خصوص در طی۱۸۰ سال گذشته، نظریه‌پردازان سیاست و فلسفه همبستگی را واژه‌ای پرابهام و پرداخت‌نشده ارزیابی کرده‌اند – از این‌رو که در زمینه‌های بسیار متفاوتی به کار می‌رود و در هر زمینه معنای متفاوتی می‌گیرد، از زمینه‌هایی که در آن‌ها صحبت از آزادی، برابری، عدالت، دموکراسی و … می‌شود گرفته تا زمینه‌های کاملا متفاوت با گفتمان‌های ملی‌گرایانه، فاشیستی و مذهبی همه از این واژه در ادبیات سیاسی‌شان استفاده کرده‌اند.[۵]

هرچند که همبستگی را می‌توان در سطوح مختلفی تحلیل کرد، آن‌چه این‌جا و در نظر این یادداشت است همبستگی‌های سیاسی است. آن‌ها که در جنبش‌های اجتماعی ازشان یاد می‌شود و در اشکال «درون‌گروهی، برون‌گروهی و هم‌بستگی “با” یک گروه» فهم می‌شوند.

https://www.radiozamaneh.com/764117/

در اندیشه‌ی فمینیستی، بر سر این‌که همبستگی دقیقا چه زمانی پدید می‌آید توافق نظر وجود ندارد. این‌که آیا «با هم رنج را احساس کردن» شروع همبستگی است یا «تجربه‌ی گوش کردن و رسیدن به درک مشترک»، یا شروع و انجام «اقدامات عملی مشترک» – همگی اختلاف نظرهایی است که بر روی زمان‌مندی همبستگی بنا می‌شوند. به طور خلاصه، اختلاف نظرها درباره‌ی همبستگی اغلب به این تکیه دارند که آیا قبل یا بعد از کنش ‌است که پیوندها مستحکم می‌شوند، یا به عبارتی: آیا همبستگی پیش‌شرط یا نتیجه‌ی کنش است؟ آیا ما بر اثر کسب آگاهی و شنیدن تجربه‌ی یکدیگر است که همبسته می‌شویم و در نتیجه‌ی این همبستگی است که حرکت به سوی هدفی مبارزاتی را شروع می‌کنیم یا در نتیجه و در حین کنش‌های مشترک علیه سرکوب‌ها و ستم‌ها و هم‌زمان با مبارزه است که می‌توانیم خود را همبسته بدانیم؟ در طی قیام ژینا، بر اهمیت همبستگی بسیار تاکید شد، چه از سوی صداهای متکثر و معترض و چه از سوی چهره‌های فرصت‌طلب  همبستگی واژه‌ای پرتکرار و پیش‌نیاز گذار به نظر می‌رسید. اما همه‌ی این گروه‌ها، درک مشترکی از همبستگی ندارند و هر یک بر اساس زمان‌مندی‌ای که برای آن قائل هستند به اهمیت آن تاکید می‌کنند. اهمیت تمایزگذاری میان اشکال مختلف همبستگی در این است که نگاه به شکل‌گیری آن تا حد زیادی در شکل سازماندهی و شیوه‌های کنش‌گری اثرگذار است.

در قسمی از همبستگی، به اشتراک‌گذاری رنج‌ها، «احساس کردن با» دیگری و حرکت به سوی دیگری، به شکل‌گیری اتحادی سیاسی می‌انجامد.[۶] گویی کافی است رنج‌ها به اشتراک گذاشته شوند تا پیوندها شکل بگیرند، آن‌چه که هم در داخل و هم در خارج از کشور در جریان است: تلاش برای آگاه‌سازی دیگران از رنج که هم در قالب انتشار رنج‌نامه‌های مشترک دیده می‌شود و هم در قالب تلاش‌هایی برای اطلاع‌رسانی درباره‌ی جنایات جمهوری اسلامی. در این زمان‌مندی (همین که به اشتراک‌گذاری رنج‌ها موجب پیدا کردن نقطات مشترک ستم می‌شود و به همبستگی و اتحاد می‌انجامد) مساله‌ای نهفته است و آن این است که خطر شکل‌گیری مرکزیتی تازه به تهدیدی جدی بدل می‌شود. درگیری‌های نظری بر سر این‌که آیا نقطه‌ی مشترک ستم برای معترضان ایرانی مساله‌ی معیشت است، مساله‌ی جنسیت است یا مساله‌ی ملیت، نشان از آن دارد که هرچند هر فرد، گروه و دسته به تشریح ستم‌های منحصر به فردش مشغول شده، اما همچنان درک تقاطعی این ستم‌ها بر پایه‌ی پیدا کردن یک «مخرج مشترک» استوار است – یعنی حتی اگر بر اهمیت اندیشه‌ی تقاطعی تاکید شود، نهایتا این‌طور به نظر می‌رسد که یک ستم باید به‌عنوان الویت بر دیگر ستم‌ها چیره شود تا میان معترضان پیوندهای محکمی برقرار شود، برای نمونه می‌توانیم به یاد بیاوریم که در آبان ۹۸ ستم طبقاتی الویت می‌گرفت، در قیام‌ علیه خشک‌سالی ستم نژادی و به نظر می‌رسد که در قیام ژینا ستم جنسیتی دست بالا را دارد. مساله‌ای که این نوع نگاه (حتی اگر تلاش برای درک تقاطعی داشته باشد) ایجاد می‌کند، این است که مساله و مبارزه‌ی بخشی از جامعه را به نوعی به دیگر بخش‌ها تحمیل می‌کند – کافی است نگاهی بیندازیم به سرزنش‌هایی که به سوی بازنشستگان روانه می‌شود برای این‌که با قیام ژینا همراهی نمی‌کنند و نه پیگیر مطالبات زنان، که پیگیر مطالبات صنفی خودشان هستند، یا سرزنش زنانی که با حجاب اجباری مخالف‌اند اما حاضر به نافرمانی مدنی نمی‌شوند، یا سرزنش اعتراضات صنفی معلم‌ها و ….

جودی دین برای گذر از این دست مسائل، روی جنبه‌ی ارتباطی و نه تاثیرگذار همبستگی تاکید می‌گذارد و با مفهوم‌پردازی همبستگی بازتابی، که بر اساس فهمی از زبان و از ارتباط پدید می‌آید، همبستگی را فضایی برای برقراری پیوند با دیگران و ساخت فضای مشترک اجتماعی تعریف می‌کند. در این نگاه به عبارتی ساخت فضای مشترک اجتماعی در طی حرف زدن، گوش کردن و پاسخ دادن به دیگری محقق می‌شود و صرفا با دست‌یابی به چشم‌اندازهایی وسیع‌تر از طریق برقراری دیالوگ است که نوعی «ما» ساخته می‌شود که با «ما در برابر آن‌ها» متفاوت است[۷]. پس همبستگی این‌جا نه در طی «احساس کردن با»، که در طی «گفت‌وگو و بحث» پدید می‌آید. همبستگی به این معنا، نه یک پیش‌نیاز برای مبارزه‌ی فمینیستی که نوعی پیشامد «هم‌زمان با انجام دادن» است. شاید بتوانیم نوشتن منشورهای مطالباتی، تجمع‌های اعتراضی هم‌زمان، بیانیه‌هایی علیه اعدام و بازداشت و … را در این دسته‌بندی قرار دهیم. نقاطی که همه‌ی گروه‌های تحت ستم در طی گفت‌وگو با هم بر آن‌ها دست گذاشته‌اند و راه‌‌های مشترکی که می‌بایست برای رهایی پی بگیرند را یافته‌اند.

اما در یک اختلاف نظر دیگر، همبستگی را می‌توان نه پیش‌نیاز، که نتیجه‌ی کنش دانست – نوعی قدرت جمعی که از طریق مبارزه ایجاد می‌شود.[۸] امی الن به تبعیت از هانا آرنت، همبستگی را قدرتی جمعی که در پی کنش جمعی ضمنی ایجاد می‌شود تعریف می‌کند – کنشی که اعضای جنبش فمینیستی را در پیوند با یکدیگر قرار می‌دهد و آن‌ها را وا می‌دارد با دیگر جنبش‌های اجتماعی متحد شوند. بنابراین این‌طور به نظر می‌آید که امی آلن همبستگی را نه در نتیجه‌ی یک رنج مشترک یا یک دیالوگ مشترک، که در نتیجه‌ی یک کنش مشترک معنا می‌کند.

با کند و کاو در اندیشه‌های بل هوکس می‌بینیم که او، ترکیبی از هر سه‌ی این رویکردها را لازم می‌دید. او هم همبستگی میان زنان را به رسمیت شناختن تفاوت‌ها و حتی تعارض‌ها در تقاطعات نژاد، طبقه و جنسیت تعریف می‌کرد اما به رسمیت‌شناختنی مورد نظرش بود که از همدلی و هویت‌یابی بر اساس رنج مشترک فراتر رود و بر اساس یک باور عمیق به «به‌هم‌وابستگی زندگی انسانی» استوار شود. در حقیقت، همبستگی برای او به معنای بازشناسی این امر بود که سرنوشت انسان‌ها به هم‌ وابسته است و به‌طور نمونه، سرنوشت فقرا در هر دو سطح محلی و جهانی، سرنوشت آن‌ها که از امتیاز طبقاتی برخوردار هستند را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد[۹]. السا دورلن، در گفت‌وگویی در موسسه‌ی تخیل و ایده که در آن پروژه‌ی فکری‌اش «پدیدارشناسی طعمه»[۱۰] را توضیح می‌داد، مثال قابل لمسی از این به‌هم‌وابستگی ارائه می‌کند: خشونتی که امروز دولت فرانسه علیه معترضان فرانسوی مرتکب می‌شود امری تازه نیست، این صرفا جغرافیای خشونت است که تغییر می‌کند و وسعت می‌گیرد. معترضان سفیدپوست امروز با همان خشونتی مواجه می‌شوند که تا دیروز دیگر ملل تحت ستم از آن رنج برده‌اند. برای مردمان به حاشیه رانده شده در کشورهای استعمارزده، از دست دادن عضوی از بدن، یا جان، در حین مبارزات امر «تازه‌»‌ای نیست حال آن‌که معترض فرانسوی گویی برای اولین بار است که با آن برخورد می‌کند. گویی بلاخره آن‌‌چه که از خود دور می‌دانسته می‌خزد و در زندگی‌اش ریشه می‌دواند.

درگیری‌های نظری بر سر این‌که آیا نقطه‌ی مشترک ستم برای معترضان ایرانی مساله‌ی معیشت است، مساله‌ی جنسیت است یا مساله‌ی ملیت، نشان از آن دارد که هرچند هر فرد، گروه و دسته به تشریح ستم‌های منحصر به فردش مشغول شده، اما همچنان درک تقاطعی این ستم‌ها بر پایه‌ی پیدا کردن یک «مخرج مشترک» استوار است.

در یک نمونه‌ی دیگر، ملانی‌ ن‌گوی گاهام در گفت‌وگویی با زمانه درباره‌ی اهمیت اعتراض به تولید و صدور سلاح در فرانسه گفته بود، درباره‌ی این‌که چطور جامعه‌ی فرانسوی می‌تواند و می‌باید نسبت به هم‌دستی کشورش در سرکوب و قتل مردم ایران، یا مالی و دیگر کشورها حساس باشد. باور به چنین پیوندهایی است که می‌تواند موجب پیدایش نوعی اتحاد میان مبارزان شود. به نقل از هوکس، زنان تنها زمانی که به شکلی فعالانه و با روشی حقیقتا حمایت‌گرایانه درگیر فهم تفاوت‌هایشان شوند می‌توانند تجربه‌‌ی هم‌بستگی سیاسی را بنا کنند و خواهرانگی فمینیستی ریشه در تعهدی مشترک به مبارزه علیه بی‌عدالتی پدرسالارانه دارد – صرف نظر از این‌که فرم پدرسالاری چه باشد[۱۱].

Ad placeholder

بحث نهایی

در مساله‌ی همبستگی، چند پرسش اساسی وجود دارد که امیدوارم این یادداشت توانسته باشد آن‌ها را برجسته کند:

  • همبستگی با … ؟

این‌که با چه کسانی می‌توان یا می‌باید پیوندهای همبستگی برقرار کرد تا حد زیادی وابسته به رویکردهای مبارزاتی است. مخصوصا از آبان ۹۸ به این سو، به نظر می‌رسد که معترضان با شعار «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا دیگه تمومه ماجرا» به شکل شفافی ابزارهای ارباب را برای نابود کردن خانه‌اش کنار گذاشته‌اند – حال این نگرانی می‌رود که کنش‌گران خارج از کشور منزل ارباب را به مرزهای جغرافیایی ایران محدود کنند و از وسعت جهانی یک سیستم سرکوب‌گر چشم بپوشند. همان‌طور که معترضان در داخل مرزهای ایران به همبستگی با یکدیگر رو آورده‌اند و شاهد احساس‌ها، رنج‌ها، گفت‌وگو‌ها و کنش‌های مشترک میان کارگران، زنان، ملیت‌ها و جنسیت‌های به حاشیه‌رانده شده، دانشجویان، بی‌ثبات‌کاران و … هستیم، شاید در یک نگاه فراملی بتوانیم به سوی همبستگی و احساس و گفت‌وگو و کنش مشترک با مبارزان دیگر کشورها حرکت کنیم.

  • همبستگی علیه … ؟

همبستگی اغلب همبستگی است علیه چیزی. علیه ستم‌، سرکوب، بی‌عدالتی و … . درک تقاطعی از ستم‌ها که در طی قیام ژینا وسعت گرفته است فرصت خوبی به دست می‌دهد برای این‌که به تنوع ستم‌ها و در نتیجه‌ی تنوع شیوه‌های مبارزه و تکثر مطالبات ایمان بیاوریم. همبستگی نمی‌تواند علیه «یک» چیز باشد، نمی‌تواند علیه «مخرج مشترک» همه‌ی ستم‌ها باشد چرا که آن‌چه درک تقاطعی برای ما به ارمغان می‌آورد یک درک ریاضیاتی و جمع و تفریق‌پذیر نیست بلکه درکی است که فهم تکینگی آوار شدن چند ستم هم‌زمان بر روی گروه یا دسته‌ای را ممکن می‌کند.

  • همبستگی برای … ؟

گذر از آزارهای روانی هرروزه که با تعدد و استمرار در ستم و سرکوب خستگی و استیصال به همراه می‌آورد، با خروج از سیاست دستاوردی، و شاید قدم گذاشتن به مبارزه‌ای فرایندمحور ممکن شود. با باور به این‌که «جامعه ساخته می‌شود، خلق می‌شود، بافته می‌شود، و ابراز می‌شود و نمی‌توان آن را با فرمول‌های عقلانی ساخت، نمی‌توان آن را با احکام رسمی و با قانون‌گذاری بنا کرد، جامعه هم درست مانند آزادی، از طریق انسان‌هایی به چنگ می‌آید که آن‌چه مشترکا می‌شناسند و دوست می‌دارند را کشف می‌کنند و از این طریق دست به خلق معانی‌ای به هم‌وابسته می‌زنند.»[۱۲]

یادداشت‌ها:

[۱] «چرا که ابزارهای ارباب هرگز خانه‌ی ارباب را نابود نمی‌کنند، ممکن است به ما کمک کنند که موقتا او را در بازی‌اش شکست دهیم، اما هرگز به ما امکان ایجاد تغییرات اساسی نمی‌دهند. و این حقیقت تنها برای زنانی تهدیدآمیز است که همچنان خانه‌ی ارباب را تنها پناه‌گاهشان می‌دانند.» Lorde, A. (1984)

[۲] (رانسیر, ۱۴۰۰)

[۳] Chaire Troubles, dissidences et esthétiques avec Elsa Dorlin

[۴] (Graeber, 2011, p. ۳۸)

[۵] (Laitinen 2022)

[۶] (Littler and Rottenberg 2021)

[۷] (Littler and Rottenberg 2021)

[۸] (Littler and Rottenberg 2021)

[۹] (Hooks 2014)

[۱۰] Elsa Dorlin: The Phenomenology of the Prey (February 20, 2019) | Mercredis de l’Institut

[۱۱] (Hooks 2014)

[۱۲] (Greene, 1995)

منابع

Lorde, A. (1984). The master’s tools will never dismantle the master’s house. In A. Lorde (Ed.), Sister Outsider: Essays and Speeches (pp. 110-114). Crossing Press.

Hooks, Bell. 2014. Feminism Is for Everybody: Passionate Politics. 2nd ed. Routledge.

Laitinen, Arto. 2022. “Solidarity.” In Oxford Research Encyclopedia of Politics, Oxford University Press.

Littler, Jo, and Catherine Rottenberg. 2021. “Feminist Solidarities: Theoretical and Practical Complexities.” Gender, Work & Organization 28(3): 864–77.

Graeber, D. (2011). Revolution in Reverse. Minor Compositions.

Greene, M. (1995). Releasing the Imagination. San Francisco: Jossy-Bass.

رانسیر, ژ. (۱۴۰۰). استاد نادان. تهران: شيرازه.