سمیه نوروزی (متولد ۱۳۵۶) از مترجمان زبان فرانسه است . او از سالهای دهه ۱۳۸۰به ترجمه روی آورده است. از او تاکنون ۲۰ کتاب در حوزه کودک و نوجوان و بزرگسال منتشر شده است. نوروزی، جایگاه مترجم در ایران را در مقایسه با سایر کشورها، به ویژه کشورهای غربی، «ویژه» و «منحصربهفرد» میداند. نمود آن نام مترجم روی جلد آثار است که گاهی حتی بزرگتر از نام نویسنده درج میشود. نوروزی میگوید:
دلیل این جایگاه ویژه، شاید این باشد که در زبانهایی دارای خویشاوندی نزدیک با لاتین، کار مترجم راحتتر است؛ اما در زبان فارسی، باید زبانی را که همریشه نیست به زبان فارسی ترجمه کنی، طوریکه به تعبیرِ پل ریکور، متن ترجمهشده باید یا همسطح متنِ اصلی باشد یا بالاتر از آن. به یک معنا مترجم میبایست ترجمهای خواندنی، خوشخوان و روان به فارسی به دست دهد چنانکه گویی خواننده آن را به زبان اصلی میخواند. همین موجب میشود که مترجم نامش حتی گاهی از خودِ نویسنده اصلی هم مهمتر باشد. نام مترجمانی مثل محمد قاضی، نجف دریابندری، عبداله کوثری، رضا رضایی، سروش حبیبی، روی جلد هر کتابی، خواننده را ترغیب میکند به خواندن آن کتاب، حتی اگر نویسندهاش شناختهنشده نباشد.
این امر اما بیش از آنکه به شیوایی زبان ترجمه ربط داشته باشد، با رونق ترجمه در سالهای دهه ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۰ مرتبط است. در آن سالها نویسندگان که زیر سقف سانسور نمیتوانستند آزادانه قلم بزنند، به ترجمه روی آوردند. در سالهای دهه ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۰ به ازای ۳۷۳ داستان ایرانی، ۶۶۶ داستان خارجی به فارسی ترجمه شده است. در آن زمان هم نجف دریابندری در مقاله «در عین حال» در انتقاد از زبان ترجمه مینویسد:
نوعی زبان ترجمهای پدید آمده است که نه تنها قوانین دستور زبان و روال کلام فارسی در آن جاری نیست بلکه بسیار اتفاق میافتد که اصولا عقل و منطق بشری بدان راه نمییابد.
در این سالها این معضل با توجه به ترجمه با کمک برخینرمافزارهای ترجمه که به بازار آمدهاند تشدید هم شده است. از سوی دیگر در این ۷۰ سال، به ویژه از دوران اصلاحات به این سو ترجمه جایگاه ثابتی در نشر پیدا کرده و اقتصاد نشر نیز به ترجمه وابستگی تام دارد.
نوروزی، مترجم آثار رومن گاری (پرندگان میروند در پرو بمیرند، اوضاع در ارتفاعات کلیمانجارو روبهراه است، مرگ، گذار روزگار) در ادامه مصاحبه با زمانه میگوید مترجمی اکنون یک شغل به شمار میآید:
مترجمان بسیاری داریم که از این طریق روزگار میگذارند، البته خیلی سخت است؛ با عدمِ پیشبینیِ مجوز گرفتن یا نگرفتن اثر، تعددِ ترجمههای همزمان به دلیل نبودِ کپیرایت، تیراژ بسیار کم در این سالها به دلیل گرانیِ وحشتناک کاغذ، و اینکه آیا بازارِ هدف الان این کار را قبول میکند یا نه؟
نوروزی میافزاید:
با درک همه این مخاطرات است که شخص این شغل را انتخاب میکند. اما در این میان، همه مترجمان حداقل در چهار-پنج سال اول کارشان این بخت را ندارند که فقط از این طریق گذران کنند. باید حداقل ۱۰ تا ۳۰ عنوان کتاب ترجمه کرد و در طول سال نیمی از آنها باید تجدید چاپ شده باشند تا بتوان از این طریق زندگی را گذراند و به این حرفه به عنوان یک شغل نگاه کرد.
مترجمی: یک شغل سخت و کمدرآمد
نوروزی که «مرد خسته»ی طاهر بنجلون، نویسنده مراکشی-فرانسوی برنده جایزه گنکور را در سال ۱۳۸۴ ترجمه کرده، پس از دو دهه کار ترجمه، وضعیت اقتصادی مترجمان را سخت میداند. میگوید:
شاید در میان مترجمهای نسل جدید، یعنی دهه هشتاد و نود، نتوان مترجمهای زیادی را نام برد که از این طریق روزگار میگذرانند، اما این هم هست که در این سالها، داشتنِ یک زندگی عادی برای همه ما سخت شده است. فرقی نمیکند شغلات چه باشد!
مترجم «معرکه»ی فردینان سلین نویسنده فقید فرانسوی میگوید دستمزد مترجم در ایران بین ۵ تا ۲۰ درصد از قیمت کتاب است، که این هم بسته به نام و آوازه مترجم، بالا و پایین دارد. او میگوید:
اگر فرض بگیریم، مترجم پنج سال اول را پشت سر گذاشته باشد و شانس هم با او در فروش و تجدید کتابهایش یار بوده باشد، میتوان گفت ماهانه بین ۱۰ تا ۳۰ میلیون تومان درآمد خواهد داشت. البته این رقم برای مترجمهای پرآوازه بیشتر است.
سعید کلاتی (متولد ۱۳۶۱)، از مترجمان شناختهشده در سالهای دهه ۱۳۹۰ در ایران است که برای ترجمه کتاب «آدمفروش» ِ پل بیتی (نویسنده آمریکایی برنده بوکر)، نامزد جایزه کتاب سال ایران نیز شده است. از او تاکنون ۲۰ کتاب منتشر شده است. کلاتی نیز مترجمی در ایران را «یک حرفه کامل» در مفهوم یک شغل تماموقت نمیداند و میگوید:
مترجم در جامعه ایران نهتنها جایگاهی ندارد، بلکه ایرانیان نیز درکِ درستی از ترجمه و مترجم ندارند و اغلب تصور میکنند که هر کس یک زبان خارجی میداند طبعا مترجم هم هست.
مترجم کتابهای «ایران و آمریکا؛ ۱۷۲۰ تا امروز» و «صدراعظم؛ اُدیسه آنگلا مرکل»، با اشاره به اینکه اکثر مترجمها یک شغل ثابت دارند و کار ترجمه را بعدازظهرها و آخرهفتهها پیش میبرند، میافزاید:
طبق آخرین آمار منتشرشده خط فقر در ایران ماهانه ۱۵ میلیون تومان است (البته با تورم افسارگسیخته فعلی، باید این رقم را ۳۰ میلیون تومان درنظرگرفت)، یک مترجم اما هرگز نمیتواند چنین درآمدی داشته باشد؛ بنابراین او باید در کنار ترجمه حتما یک شغل یا منبع درآمد دیگر نیز داشته باشد.
مترجم کتابهای «زندگی پس از زندگی (نوشته کیت اتکینسون، یکی از صد کتاب قرن ۲۱ گاردین) و «دارودسته اسمایلی» (اثر جان لوکاره، نویسنده فقید بریتانیایی) میگوید:
ترجمه یک کتاب صدوپنحاه هزار کلمهای نیاز به دو تا سه ماه کار تماموقت دارد. این کتاب بعد از چاپ، به قیمت ۳۰۰ هزار تومان فروخته میشود. سهم یک مترجم از فروش این کتاب به طور میانگین ۱۰ درصد از مبلغ پشت جلد است. و نکته دیگر این که امروز تیراژ کتاب در ایران به ۳۰۰ نسخه رسیده است. به یک معنا درآمد مترجم از فروش ۳۰۰ نسخه از یک کتاب ۳۰۰ هزار تومانی تنها ۹ میلیون تومان است که اگر بر آن سه ماهی که طول کشیده تا کتاب ترجمه شود تقسیم شود، میشود ماهی سه میلیون تومان. به بیانی دیگر، سالی ۱۰ تا ۲۰ میلیون تومان؛ یعنی ماهی یک تا دو میلیون تومان. یک تا سه سال هم طول میکشد تا همین ۹ میلیون تومان به دست مترجم برسد (معمولا یک تا دو سال طول میکشد تا کتاب چاپ شود و بین شش تا نه ماه هم طول میکشد تا ناشر تسویه کند).
در پناه هیچ
راحله فاضلی (متولد ۱۳۶۰)، از زبان فرانسه ترجمه میکند و از او تاکنون ۳۰ کتاب در حوزه ادبیاتِ کودکونوجوان و بزرگسال منتشر شده است. او درباره تصور رایج در جامعه از مترجمی به عنوان یک شغل میگوید:
بخش بزرگی از جامعه هنوز هم تصور روشنی از این شغل ندارند؛ مثلا وقتی شما در خانه مشغول ترجمه هستید، خانواده گمان نمیکند که شما دارید کار میکنید و برای همین هم ممکن است مزاحم وقت و کارتان شوند. علاوه بر این هر لحظه این امکان وجود دارد که شغلت را از دست بدهی و ناشران تو را ندیده بگیرند.
مترجمِ کتابهای «در پناه هیچ» (نوشته اولویه آدام نویسنده معاصر فرانسوی) و «شکارچی صفر» (اثر پاسکال رز، برنده جایزه گنکور) درباره سطح دستمزدها میگوید:
حقالترجمه یا به صورت درصدی محاسبه میشود یعنی مثلا ۱۰ درصد از فروش قیمت پشت جلد ضربدر تیراژ یا به صورت خرید قطعی؛ یعنی قبل از چاپ معمولا به صورت صفحهای پرداخت میشود.
آنچه که دست مترجم را میگیرد معمولا کفاف هزینههای زندگی را نمیدهد. پس لاجرم مترجم ناگزیر است شغل دیگری هم اختیار کند. فاضلی میگوید:
من چون عاشق ترجمه هستم زمانی که وقت سفر است در فصلهای پاییز و بهار در مقام راهنما، تور برگزار میکنم و در فصلهای دیگر ترجمه میکنم؛ چون زمانی میتوانم تنها از طریق ترجمه زندگی کنم که روزانه هفتهشت ساعت ترجمه کنم که این کیفیت و دقت کار را پایین میآورد. البته همیشه استثناهایی هم وجود دارد.
در این شرایط برخی مترجمان به کتابهای عامپسند روی میآورند. اما ممکن است رویکرد به چنین آثاری به وجهه ادبی او لطمه بزند. فاضلی میگوید:
اگر مترجم کتابی انتخاب کند که مورد توجه قرار گیرد و پرفروش شود میتوان روی درآمدش حساب کرد. با این فرض که شانس بیاورد و ناشران ومترجمان پختهخوار، کتاب او را از فارسی به فارسی ترجمه و چاپ نکنند، کاری که این روزها رونق گرفته و برای بسیاری از سودجویان، نانآور شده است. این را هم بگویم که تیراژ کتاب این روزها بسیار پایین آمده و حتی ناشران مطرح با تیراژ ۳۰۰ تا ۷۰۰ جلد کتاب چاپ میکنند که این تیراژ کم، یعنی حقالترجمه کم برای یک مترجم که چندماه وقت برای یک کتاب گذاشته است.
تعدد ترجمهها در بازار نابسامان
بر اساس آمار رسمی تا بهار ۱۴۰۱، ۲۶ هزار و ۳۶۶ عنوان کتاب در ایران منتشر شده که از آن میان در مجموع ۱۸ هزار و ۲۳۹ عنوان کتاب تألیفی و باقی کتابهای ترجمه است. از طریق اقتصاد ترجمه میتوان به دلیل تعدد عنوانهای ترجمه و ترجمههای موازی در بازار کتاب ایران پی برد. ناشران ترجمه سامانمند و در هماهنگی با سایر ناشران و در تعامل با ناشر کشور مبدأ را جزو وظایف خود نمیدانند. دولتها هم هیچگونه علاقهای به سامانمند کردن این فعالیت فرهنگی با یک سویه اقتصادی ندارند.
نادر قبلهای (متولد ۱۳۵۹) از مترجمان دهه هشتاد است که با ترجمه سهگانه تام راب اسمیت (کودک ۴۴، مامور ۶، گزارش محرمانه) شناخته میشود. از او تاکنون دوازده کتاب منتشر شده است. قبلهای درباره بازار نابسامان ترجمه در ایران میگوید:
فقط بیسامانی است و مدیریت ناصحیح. بهنظر من تا وقتی بحث کپیرایت و یکیشدن با بازار جهانی به سرانجام نرسد، نمیتوان این بیسروسامانی را جمع کرد. این بحث به نشر برمیگردد و مترجم را از این سو درگیر میکند. امانتداری و شیوه داستانگویی و کل و جز داستان زیر تیغ ممیزیهای سلیقهای از بین میرود و کار طور دیگری دست مخاطب میرسد.
مترجمِ «زندگی کوتاه و شگفتانگیز اسکار وائو» (اثر خونو دیاس نویسنده دومینکنی برنده پولیتزر) مترجمی را به ویژه مترجم ادبی را اصولا «شغل» نمیداند:
روزی بیشتر از ۵ تا ۱۰ صفحه ترجمه ذهن مترجم را بهاندازه کافی خسته میکند و تمرکزش را از بین میبرد. بیشتر از این خطاها و اشتباهات را زیاد میکند. در نهایت مترجمی شغل نیست، بلکه نمایانگر علاقه فرد به ادبیات است و عشق به کشف ناشناختهها. مترجم باید به ترجمه یک عنوان در سال بسنده کند. ما امروز مترجمی داریم که در ۳ سال بالای ۲۰ کتاب از او منتشر شده. این با عقل جور درمیآید؟ تاکید میکنم که ترجمه را نباید به چشم صنعت دید. نویسندهای که سالی چهار-پنج کتاب بنویسد، نویسنده باکیفیتی است؟
قبلهای که به تازگی کتاب «شهروند خبرنگارها» (رسانههای نو لحظات جمهوریت و قانون اساسی) را ترجمه و منتشر کرده است، درباره درآمد مترجمان میگوید:
با درصدِ بینِ ۸ تا ۱۵درصد، چگونه میتوان زندگی کرد؟ گاهی ناشر اثر را با قیمتی توافقی از مترجم میخرد و تمام حقوق بعدی از جمله چاپ مجدد و کتابهای صوتی و غیره را مال خود میکند. در این حالت دیگر مترجم هیچ حق و حقوقی برای چاپهای بعدی کتاب ندارد. همه اینها، شرایطِ زیست یک مترجم در ایران را بسیار سخت میکند. این زیستِ سخت، یعنی چاپ ترجمههای ضعیف. همه ما متضرر هستیم.