جشنوارهی کن از روزی که بنیان گذاشته شد تا امروز رقیبی برای نشستن بر صدر وقایع سال سینمایی ندارد، حتی مراسم اسکار، گواینکه اسکار جشنواره نیست و اجرایش محدود است به یک شب. اما واقعیت این است که برای پیگیران سینمای متعالی (یا آلترناتیو یا سینمای مولف)، کن هم ویترینی است مقطعی و هم مجتمعکنندهی سینمای روز. به این اعتبار جشنوارههای دیگری که تا بهار بعدی به دنبال فیلمهایی برای پر کردن جدولهای نمایش خود میگردند، مدام گوشهی چشمی به کن دارند.
این امر ممکن است دو سویه داشته باشد: هیاهوی همیشگی حاصل از مراسم فرش قرمز پرجلوه با حضور ستارگان سینما که گاه کیفیت سینمایی آثار را هم به حاشیه میبرند، و جهتدهی واضح فستیوال به درجهدوها و درجهسهها برای مطرح کردن گرایشها یا فیلمسازان نوپا یا صرف نظر کردن از برخی نامها به هر دلیل متنی یا فرامتنی. به عنوان نمونه در پی توفیق جهانی عباس کیارستمی و اهدای نخل طلای مشترک به او در ۱۹۹۷ (سالی که او «طعم گیلاس» را به جشنواره ارائه داده بود)، بخش قابل ملاحظهای از فیلمهایی که در سالهای بعدی همین جایزه را بردند، تابع الگوهای سینماتیک پیشنهادی فیلمساز فقید ما بودهاند: طفره رفتن از تعریف یک داستان سرراست یا نپرداختن به اصل ماجرا، اهمیت دادن به حاشیهی صوتی، طبیعتگرایی (گاهی به آن سینمای شاعرانه هم گفتهاند) و در نهایت چیزی که برای بینندهی عادی موضوعیتی ندارد: سینما نه به مثابه ابزار داستانگویی و سرگرمی که به عنوان قالبی هنری و خودبسنده (مثل موسیقی کلاسیک یا نقاشی).
چنانچه بر پیشینهی جشنواره فیلم کن متمرکز شویم و امکانهایی که برای هر کدام از سینماگران به مجرد مطرح شدن در جشنواره به وجود میآورد، بیراه نیست که بگوییم تقریباً هر فیلمسازی دوست دارد روزی در این جشنواره حضور بیابد. فهرست سرگیجهآور بزرگان برندهی نخل طلا را که مرور میکنیم کمتر غولی از قلم افتاده: وایلر، فلینی، بونوئل، ویسکونتی، دمی، جرمی، آنتونیونی، آلتمن، لوزی، پتری، رُزی، فورد کاپولا، اسکورسیزی، برادران تاویانی، وایدا، فاسی، کوروساوا، کوستوریکا، لینچ، برادران کوئن، تارانتینو، لی، آنگلوپولوس، فونتریه، پولانسکی، ونسنت، هانکه، مالیک…
دو فیلم درباره ایران
جایزهی نخل طلا فقط به بهترین فیلم از دیدگاه هیئت داوران اهدا میشود. پس ظاهر جایزهای که شهاب حسینی برای بازی در «فروشنده» (اصغر فرهادی، ۲۰۱۶) برده، که همان نخل باشد، ربطی به عنوانش ندارد. او جایزهی بهترین بازیگر جشنواره را تصاحب کرده، نه نخل طلا را. در کل ۹ داور بخش مسابقه (حتماً با ریاست یکی از سینماگران شهره)، هر سال میتوانند تعداد مشخصی جایزه اهدا کنند: نخل طلای بهترین فیلم، جایزهی بزرگ، جایزهی هیئت داوران، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه، بهترین بازیگر زن، و بهترین بازیگر مرد. آخرین باری که فیلمی دو جایزه برد، همین «فروشنده» بود که پس از بازیگری، خود فرهادی هم برای بهترین فیلمنامه روی صحنه رفت. آن زمان ده سال بود که این اتفاق نیفتاده بود و در سالهای بعدی هم تکرار نشد. نادر بودن این اتفاق تابعی است از کیفیت معمولاً بالای فیلمهای بخش مسابقه.
اما پس از دو سال حضور موفقیتآمیز برای سینمای ایران (۲۰۲۱ با جایزهی ویژهی هیئت داوران که به اصفر فرهادی رسید برای فیلم آخرش «قهرمان»، و ۲۰۲۲ با حضور همزمان «برادران لیلا» و «عنکبوت مقدس» و جایزهی بازیگری دومی برای زر امیرابراهیمی و داوری فرهادی در بخش مسابقه)، در هفتاد و ششمین جشنواره فیلم کن که ۱۶ مه/ ۲۶ فروردین آغاز شد و تا ۲۷ مه/ ۷ خرداد هم ادامه دارد سینماگران ایرانی نمایندهای ندارند جز «آیههای زمینی» (علیرضا خاتمی، علی عسکری) در بخش رقابتی «نوعی نگاه». این فیلم به باور محمد حقیقت، منتقد ایرانی ساکن فرانسه که در معرفی سینمای ایران به کن اهتمامی تمام دارد، تصویری ساخته گروتسک از زندگی روزمرهی مردم در ایران امروز و در نقد دیوانسالاری حاکم است که سرانجام بر اساس شنیدهها با یک زلزله ویرانگر هم به پایان میرسد. از حالا هم باید متوقع بود که برای نمایش عمومی در داخل کشور «آیههای زمینی» بلافاصله به مشکلاتی بربخورد.
ناگفته نماند که فیلمسازی اسرائیلی به نام اِران ریکلیس هم فیلمی ساخته با بازی گلشیفته فراهانی و زر امیرابراهیمی به نام «لولیتاخوانی در تهران». چون قرار است در بازار فیلم کن از آن رونمایی شود، میتوان مطمئن بود که مسیری هموار برای حضور جهانی آن باز خواهد شد. فیلم اقتباسی است از رمانی به همین نام، نوشتهی آذر نفیسی، منتقد نامآشنای ادبیات معاصر ایران که آن را در واکنش به منع فعالیت آموزشیاش در پی انقلاب فرهنگی ۱۳۵۹ در ایران، و پس از مهاجرت خود، به چاپ رسانده است. بدیهی است که رمان تا امروز در ایران اجازهی انتشار ندارد. حکایت واقعنمایانهی استادی که جواز تدریس رسمی ندارد و دانشجویانش را در وضعیت انقلابی و طی سالهای جنگ ایران و عراق، مخفیانه به پیگیری ادبیات متعالی میخواند، میتواند در انتقال به سینما، چیز طرفهای از کار درآمده باشد، بهخصوص اگر سطح تماس نسلهای بعدی را با واقعیت وقایع انقلاب ۱۳۵۷ را در نظر بگیریم، این خود امکانی است برای برساختن تصویر یک دوران.
محدود شدن فیلمهای ایرانی به نسبت دهها متقاضی هرسالهی حضور، دخلی به تحریم نظام رسمی فیلمسازی در ایران توسط کن ندارد. شایان ذکر است که در فوریه سال جاری، برلیناله (یکی از سه جشنوارهی مهم جهان در کنار کن و ونیز)، در اثنای خیزش «زن، زندگی، آزادی»، مسیری تازه و جذاب را هموار کرد: مقدم دانستن واکنش به رویدادهای سیاسی به ذات خالص سینما برای جماعت سینمایی. در این میان کن هم نخواست یا نتوانست از همسویی با میل جهانی فرهنگی به ناهمسویی با حکومت ایران بازبماند. ونیز و جشنوارههای عمدهای که در راهاند احتمالا همین راه را ادامه خواهند داد.
دو فیلمساز تراز اول جهانی
در هفتاد و ششمین جشنواره فیلم کن حضور دو فیلمساز تراز اول جهانی هم در جشنواره اهمیتی متمایز دارد:
مارتین اسکورسیزی که برای اولین بار دو بازیگر محبوبش را در کنار هم در فیلمی به کار گرفته: رابرت دونیروی بزرگ در دهمین و لئوناردو دیکاپریو در ششمین همکاری با «مارتی» در فیلمی وسترن و موسوم به «قاتلان ماه کامل». او هم نخل طلا را در ۱۹۷۶ با فیلم تاریخساز «راننده تاکسی» به چنگ آورده و هم سیوهفت سال است که به دلیل نامعلومی فیلمی در کن نداشته است. حواشی تولید فیلم در دوران کرونا را که به کنجکاوی بدیهی برای فیلمی تازه از استاد بیفزایید، اهمیت نمایش نخست جهانی آن در کن هویدا میشود.
دومی نوری بیلگه جیلان است، فیلمساز برجستهی ترک. او سرجهازی بخش مسابقه بوده. نهمین فیلم بلند او که پیشبینی میشد سال گذشته از آن رونمایی شود، «روی علفهای خشک»، با فاصلهی بیسابقهی پنج سال از فیلم قبلی («درخت گلابی وحشی» که در جوایز ناکامترین بود) دلیل حضور خیلیهاست در کن امسال. این خوف و رجایی است آشنا برای اهل سینما؛ اینکه باز فیلمساز ترک شاهکاری ساخته در ردیف بهترینهای کارنامهاش، «خواب زمستانی» (برندهی نخل طلای ۲۰۱۴) و «روزی روزگاری در آناتولی» و «دوردست» یا نه.
به جز او تعدادی از دیگر فیلمسازان حاضر در بخش مسابقه هم پیش از این مهمترین جایزهی سینمایی جهان، یعنی نخل طلا را ربودهاند: نانی مورتی (در ۲۰۰۱ با «اتاق پسر»)، هیروکازو کرهادا (در ۲۰۱۸ با «دزدان مغازه»)، کن لوچ (یکی از هشت فیلمسازی که دو بار این جایزه را برده: در ۲۰۰۶ با «باد بر مرغزار میوزد» و در ۲۰۱۶ با «من، دنیل بلیک»)، ویم وندرس (در ۱۹۸۴ با «پاریس تگزاس»). تعدادی دیگر هم از تثبیتشدهها هستند و لابد تماشای فیلمهای تازهشان خالی از لطف نخواهد بود: آکی کوریسماکی، وس اندرسن، مارکو بلوکیو، کاترین بریا، تاد هینز، آلیچه رورواکر، جاناتان گلیزر و تران آن هونگ.
در این میان دو فیلم کوتاه هم مشتاقان بسیاری دارند: «جنگهای خندهدار»، فیلم وسترن کوتاهی از پدرو المودووار اسپانیایی که در آستانهی ساخت نخستین فیلم بلند انگلیسیزبانش برای دومین بار فیلمسازی کوتاه به این زبان را آزموده، و «سبک عجیب زندگی»، آخرین حاصل تصویری سینمای نابغهای که سال گذشته با اُتانازی با سینمادوستان وداع کرد: ژانلوک گدار.
نامها را که مرور میکنیم باید اذعان کنیم که اسباب عیش مثل اغلب سالها مهیاست. هیچ بیحکمت نیست که برای عمدهی سینماگران و سینمادوستان در سراسر جهان، این ده روز، ده روز دیگری است. همین سه روز آغازین جشنوارهی امسال را که ببینید، واکنشهای متفاوت اما در همه حال پرشور به مستند سهبعدی ویم وندرس، روزهای عالی، گویاست. آدمها در تجربیاتی مشترک و به واسطهی عشقی معنادار و فرهنگی، گرد هم میآیند و زبان واسطه، سینماست. میماند امید ما و شما به دیدار هرچه زودتر فیلمها و تصور اینکه تعدادیشان یاد بهترینهای تاریخ این فستیوال سینمایی مهم را رقم زند.