منطقه اورامانات/هه‌ورامان ناحیه کوهستانی است که به سه بخش: اورامان تخت، اورامان ژاوَرُ و اورامان لهونی تقسیم می‌شود. بخش‌های از «اورامان لهونی» در اقلیم کردستان عراق واقع شده است. منطقه اورامانات ایران نیز در دو استان کُردستان و کرمانشاه قرار دارد و مرداد ۱۴۰۰ در چهل و چهارمین اجلاس کمیته میراث جهانی یونسکو به عنوان بیست و ششمین میراث فرهنگی ملموس ایران ثبت شد. ثبت ۱۳ روستا از ۷۶ روستای بخش اورامان تخت- با مرکزیت شهر اورامان تخت- حاصل بیش از سه سال تلاش مداوم فعالان فرهنگی اورامانات و نیز تحقیق و نگارش هزاران صفحه درمورد قدمت و جایگاه فرهنگی این منطقه است. همچنین مراسم منسوب به «پیر شالیار» هر ساله به همت مردم و کنشگران مدنی و فرهنگی این منطقه انجام می‌شود که خیل عظیمی از گردشگران داخلی و خارجی را به این منطقه سرازیر می‌کند. اما به گفته شاهدان محلی هر ساله به خصوص در مراسم کُمسای رژیم جمهوری اسلامی به بهانه‌هایی چون بی‌حجابی یا منافات آن با دین اسلام، موانعی در برگزاری مراسم ایجاد می‌کند. در سال‌های ۱۳۹۷ و ۱۳۹۸ مراسم کُمسای با محدودیت‌های فراوانی روبرو بود. در هفته‌های گذشته این مراسم با جمعیتی بالغ بر شش هزار نفر برگزار شد. گزارش پیش‌رو به افسانه‌ و تاریخِ شخصیت پیر شالیار در اورامان می‌پردازد.

پیر شالیار کیست؟

در میانه کوه‌های سربه فلک کشیده کردستان، جاده باریکی است که در امتداد ۷۵ کیلومتری آن از جنوب مریوان، قصبه بزرگی بر سینه کوهی صخره‌ای جلوه نمایی می‌کند. مردم محلی به آنجا «تخت» می‌گویند: «هه‌ورامانی ته‌خت»(اورامان تخت). می‌گویند تخت به معنای مسطح نیست، بلکه حکایت از پایتخت بودن آن در گذشته دارد؛ پایتختی که منزلگاه پیرهای اورامانات بوده. اورامان افسانه‌های بسیاری در سینه دارد. قصۀ دیوها و پری‌ها، حکایت پیرها و مریدها، و داستان‌هایی از قدمت چند هزار سالۀ روستایی که امروزه شهر کوچکی شده است.

 مردم ایران، حتی همه جهان، اورامان را با «پیر شالیار» می‌شناسند» این را پیرمردی شیرین سخن که در سایه مسجد سنگی اورمان نشسته می‌گوید. او که از فرط پیری عصایش را بیشتر از پاهایش دوست دارد، دانه‌های تسبیح‌ را به آرامی از لابه‌لای انگشتانش سُر می‌دهد و زیر لبی با زبان کُردی و لهجه اورامی می‌گوید: « گووشت جه‌ واته‌ی پیر شالیار بوو، هووشت جه ‌کیاسته‌ی زانای سیمیار بوو» (به گفتۀ پیر شالیار گوش فرا ده، حواست به فرستاده دانایِ رمزگو باشد). به اعتقاد برخی از پژوهشگران کُرد «دانای سیمیار» یا دانای رمزگو همان زرتشت است. پیرمرد، بیشتر حرف‌هایش را با شعر می‌گوید. دستارش را از سر باز می‌کند و موهای بلندش را نشانم می‌دهد، و می‌گوید: «من درویش شیخ عبدالقادر (گیلانی) هستم.» بعد با لحنی پر آب و تاب از کرامات «پیر شالیار» داستان‌ها می‌گوید. او پیر شالیار را یکی از ۹۹ پیر منطقه اورامانات می‌داند و مدام به آثار باقی مانده از او ( تسبیح، گیوه و خانه‌اش) اشاره می‌کند.

یکی از پژوهشگران فرهنگ اورامان، در گفت‌وگو با رادیو زمانه، پیر شالیار را اینگونه معرفی می‌کند:

 در اصل دو شخصیت با نام پیر شالیار داریم. پیر شالیار اول یا (پیر شالیاره سیاوه)، پسر جاماسب و پیرو آیین زرتشت است که بنا به روایتی، ۱۵۰ سال قبل از میلاد، و به عقیده‌ای همزمان با ورود اسلام به ایران در اورامان زندگی می‌کرد و در اواخر عمر به اسلام گروید. او کتابی به اسم «ماریفه‌توو پیر شالیار» (حکمت پیر شالیار) دارد که متاسفانه چیزی از آن، به‌جز ابیاتی که بین مردم سینه به سینه نقل می‌شوند، نمانده. اما پیر شالیار دوم، با نام اصلی (سید مصطفی) پسر خداد، حدوداً در میانه ۴۷۹ تا ۵۶۱  هجری قمری و دوره شیخ عبدالقادر گیلانی زندگی می‌کرد. به گفته‌ای، پیر شالیار دوم از منسوبان شیخ عبدالقادر بوده و با ‍۱۰ نسل به امام جعفر صادق می‌رسد. البته بین مورخان کُرد توافق نظری در این مورد وجود ندارد. برخی، مانند  آیت‌الله محمد مردوخ کردستانی و محمد امین بهادین معتقدند پیر شالیار دو شخصت متفاوت است، ولی مُلا عبدالکریم مدرس و محمد امین اورامی فقط به پیر شالیار دوم یعنی سید مصطفی اشاره می‌کنند.

آنچه که بیشتر از اختلاف نظرِ مورخان، پیر شالیار را برای من در سرزمین افسانه‌ها و کوه‌ها جذاب‌تر می‌کند، افسانه‌هایی‌ست که مردم اورامان از او در سینه دارند. افسانه‌هایی که اگرچه در جزئیات به اسطوره‌های المپ نشین یونانی نمی‌رسند اما در اعجاب و خرق عادت کم از آن ندارد. دو افسانه از آنها علت پدیدار و ماندگار شدن دو آیین کهنه در این سرزمین است: «زه‌ماوه‌نوو پیری» (عروسی پیر) و مراسم «کۆمسای» (کُمسای).

عروسی پیر

درویش می‌گفت:

شاه بهار خاتون، دختر شاه بخارا بود. همه نعمت‌ها و ثروت‌ها را داشت اما سودی برایش نداشت، چون خاموش-کر و لال- بود. پدرش تمام حکیم و طبیبان جهان را گرد آورد، ولی نتوانستند دختر بیچاره را شفا دهند. آوازۀ کرامات پیر شالیار اورامان به گوش پادشاه رسید. پادشاه همراه دخترانش با صدها خدم و حشم به اورامان آمدند- خیلی سال پیش، این داستان خیلی قدیمی است!- وقتی به نزدیکی اورامان رسیدند، شاه بهار خاتون، از کرامات پیر شالیار و به اذن خدا، صدای شنید و شنوایی‌اش را به دست آورد. پادشاه خیلی خوشحال شد. اما طلسم زبانش هنوز شکسته نشده بود. وقتی به نزدیکی آستانۀ پیر رسیدند، صدای نعره دیوی از دور آمد و دختر در همان لحظه لب به سخن گشود. همان روز در چله زمستان پادشاه دخترش را به عقد پیر شالیار درمی‌آورد. از همان سال، هر ساله سالگرد این ازدواج را در اورامان جشن می‌گیریم. در آن روز آنقدر جمعیت اینجا می‌آیند که جای سوزن انداختن نیست، اما هرچقدر هم جمعیت زیاد باشد، آش نذری که در خانۀ پیر پخت می‌شود کم نخواهد آورد و به همه می‌رسد.

عروسی پیرشالیار هر ساله با شروع چله کوچک زمستان (دهم بهمن‌ماه) به مدت دو هفته در شهر کوچک اورامان تخت جشن گرفته می‌شود. بنا به روایات محلی این مراسم سابقه‌ای بیش از دو هزار سال دارد. مراسم ترتیب زمانی خاصی دارد. در یک هفته اول تنها کار خبررسانی آن با تقسیم گردوهای درختان وقفی باغ پیرشالیار بین مردم صورت می‌گیرد. مرحله دوم و سوم، «کوته‌کوته» و «کیلاو ڕۆچنی» است که یک هفته بعد از خبررسانی، در روز چهارشنبه، کودکان و نوجوانان با خواندن جملاتی بر در خانه‌ها رفته و صاحب‌خانه با دادن تنقلاتی از قبیل بیسکویت، گردو، شکلات و… آنها را بدرقه می‌کند. بعد از آن، به مدت سه روز مراسم ذبح حیوانات، آیین سماع و دف‌نوازی، پختن آش نذری به نام «ولوته‌شی» (نوعی آش مخصوص که با گندم درست می‌شود) و همچنین تجمع در وراسان (آستانۀ پیر) صورت می‌گیرد. در این نشست که بعد از نماز مغرب برگزار می‌شود، از برخی وسایل منسوب به پیر شالیار (تسبیح و گیوه) دیدن می‌کنند. آخرین مرحله «تِربی» است که پنج‌شنبه هفته بعد از مراسم سماع، بر مزار پیر شالیار انجام می‌شود. در آن روز همه با پیر تجدید میثاق می‌کنند و بین جمعیت نوعی نان مخصوص پخش می‌شود.

از پژوهشگر تاریخ اورامان در مورد وجه تسمیه «پیر» می‌پرسم، در جواب به رادیو زمانه می‌گوید:

پیشوند پیر، ریشه در آیین میترا دارد و به کسی گفته می‌شود که توانسته باشد هفت مرحله طریقت آن را طی کند. به‌نظر می‌رسد واژه پیر برای پیر شالیار ریشه در این مورد داشته باشد. مورخانی که به وجود دو شخص به نام پیر شالیار باور دارند، معتقدند پیر شالیار اول زرتشتی یا پیرو آیین میترا بوده و ابیاتی هم که از کتاب او «حکمت پیر شالیار» باقی مانده، سندی بر این مدعاست. این کتاب بعدها به دست، پیر شالیار دوم بازنویسی می‌شود و با توجه به فرهنگ و آیین اسلام تغییراتی در آن ایجاد می‌کند. البته همانطور که گفتم از کتاب جز چند بیت باقی نمانده است. مراسم منسوب به پیر شالیار هم بنا به ضرورت‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در طول تاریخ تغییراتی به خود دیده است. امروزه این آیین بیشتر وجه اسلامی دارد تا میترایی.

یکی از اهالی اورامان تخت درمورد استقبال مردم از مراسم عروسی پیرشالیار به رادیو زمانه می‌گوید:

معمولاً روزهایی که سماع و دف‌نوازی درویش‌هاست، مردم از شهرهای مختلف ایران، حتی خارج از کشور به اورامان می‌آیند. خیلی شلوغ می‌شود. از هر جایی برای دیدن مراسم می‌آیند. البته ترتیب مراسم مثل سال‌های قبل و با شور و شوق نیست. امروزه همه چیز عوض شده ولی مراسم دف‌نوازی و سماع درویش‌ها هنوز هم طرفداران خود را دارد. وقتی جمعیت زیاد می‌شود و خیلی‌ها فقط برای تماشا می‌آیند و اعتقاد به پیر (شالیار) ندارند، طبیعی است مراسم آن دقت سال‌های پیش را نداشته باشد و بیشتر جنبه توریستی به خود بگیرد.

مراسم کُمسای

درویش افسانۀ «سنگ کُمسای» را از وسط ماجرا برایم نقل می‌کند، گویی داستانش چنان آشناست که لازم به نقل جزئیات نیست. می‌گوید:

از سنگ کُمسای، هر چقدر هم بکنی سال بعد رشد می‌کند، این کرامت پیر شالیار است، وقتی درویش گُمار به فرمان پیر شالیار تکه‌ای از آن را به مشک دام‌هایش بست، با اراده خداوند شیر دام‌ها چند برابر شد و از هر سطل شیر چند کیلو کرۀ تمیز گرفت. پیر شالیار خیلی آدم بزرگی بود. این سرزمین به خاطر او بعد از هزاران سال هنوز پا برجاست.

مراسم کُمسای هر سال با گذشته ۴۵ روز از بهار و در ساعت اول صبح در اورامان تخت برگزار می‌شود. بنا به روایاتی، کُمسای تلخیص نام «کاکه موسا» است-(کاکه: برادر بزرگ). حکایت آن به صدها سال پیش می‌رسد و داستان از این قرار است که درویشی به نام «گُمار» غذای پیشکشی (دُلمه) را نزد پیر شالیار می‌برد تا برایش دعا بخواند و شیر دام‌هایش زیاد شود. کاکه موسا، خبر آمدن درویش و خواسته‌اش را به پیر می‌گوید. پیر از کاکه موسا می‌خواهد در جوار قبر پدرش، رو به قبله سجده کند و پیشانی‌اش بر هر سنگی نشست، تکه‌ای از آن را بکند و به گُمار بدهد. کاکه موسا به فرمان پیر، تکه سنگ کنده شده را به گُمار می‌دهد تا به مشک دام‌هایش ببندد، با این کار خشکی شیر دام‌ها برطرف می‌شود. این سنگ هنوز در مجاورت مقبره پیر شالیار در اورامان تخت وجود دارد و هر ساله در مراسم کُمسای تکه‌ای از آن را به رسم پاسداشت آن ماجرا می‌شکنند.

پژوهشگر تاریخ اورامان به رادیو زمانه می‌گوید:

 در اصل کُمسای جمع دو کلمۀ کُ (کۆ)+ «مسای» است. «کۆ» به معنای جمع و جمعیت است و «مسای» به معنی یاد گرفتن و تعلیم دیدن. بنا به گفتۀ برخی از مورخان در گذشته مراسم کُمسای برای تعیین چوپان، کد خدا، آبدار و همچنین تقسیم کار و گفت‌وگو در مورد مشکلات روستا بوده است. در این روز خاص بزرگان روستا جمع می‌شدند تا با مشورت و شورا، مسئول برخی از مشاغل را برای یک سال تعیین کنند. اما کم‌کم شکل این مراسم عوض شد و امروزه بیشتر جنبه توریستی به خودش گرفته است. سال‌های گذشته مردم معمولاً برای مراسم چله زمستان (عروسی پیر شالیار) می‌آمدند و توجه چنانی به کُمسای نداشتند. اما امروزه گردشگران زیادی به تماشای آن می‌آیند. معمولاً مراسم با شعرخوانی و دف نوازی شروع می‌شود به رسم عادت هم بر مزار پیر شالیار حاضر می‌شوند.

پیر شالیار اورامان هر گذشته‌ای داشته باشد امروزه افسانه و تاریخ را گرد هم آورده و از مشخصه‌های بارز مردمان آن دیار است. علیرغم حضور هر ساله گردشگران و ثبت جهانی اورامانات، مقامات مسئول جمهوری اسلامی بر طبق روال همیشگی توجهی به زیرساخت‌های این منطقه ندارد. کنشگران فرهنگی اورامان می‌گویند مراسم منسوب به پیر شالیار از طریق مردم صورت می‌گیرد و کمکی از سوی نهادهای دولتی وجود ندارد.