مجید کاظمی از معترضانِ بازداشتشده در پروندهی موسوم به «خانه اصفهان» است که در خطر جدی اعدام قرار دارد. محمد هاشمی، پسرخاله مجید کاظمی و ساکن استرالیا، از زمان انتشار خبر صدور حکم اعدام برای مجید کاظمی، تمام تلاش خود را جهت اطلاعرسانی و نجات جان مجید انجام داده است.
محمد هاشمی میگوید که پس از تائید حکم اعدام و انتشار ویدیوهایی از اعترافات اجباری متهمان پرونده خانه اصفهان، از تمامی مردم ایران میخواهد صدای مجید کاظمی، سعید یعقوبی و صالح میرهاشمی باشند، چرا که به بیگناهی هر سه باور عمیق دارد.
مصاحبه با محمد هاشمی، پسرخالهی مجید کاظمی، را از آخرین دیدارش با مجید و از پررنگترین خاطراتی که از او در خاطر دارد آغاز کردم. محمد گفت:
آخرین بار فروردین ۱۴۰۱ که برای تعطیلات نوروز از استرالیا به ایران سفر کرده بودم با مجید ملاقات کردم. مجید به محض اینکه خبر رسیدن من به اصفهان را شنید به دیدنم آمد. بعد از حدود ۳ سال او را در منزل مادربزرگم میدیدم. او تنها ۲ روز از من کوچکتر است و ما بسیار با هم صمیمی هستیم. روز اول من را به اصفهانگردی برد و فردای آن روز همهی فامیل در منزل یکی دیگر از پسرخالههایم مهمان بودیم. فیلم بزن و برقصی که امروز از مجید در شبکههای مجازی در حال انتشار است به همان شب آخرین دیدار من با او برمیگردد. مجید خیلی شاد، پر انرژی، خوشرو و خوش اخلاق است. آن شب و با حضور او، بهترین خاطرهی من از آن سفر به ایران شکل گرفت و متاسفانه اصلا انتظارش را نداشتم که به این سرعت به این نقطهای برسیم که امروز رسیدیم.
از محمد هاشمی، به عنوان کسی که به مجید نزدیک است، از علائق و دغدغههای مجید پرسیدم. طبق گفتهی او، مجید علاقه زیادی به ورزش، خصوصا فوتبال و کُشتی دارد، خوش برخورد و شاد است، از «آنهایی است که همیشه لبخند بر لب دارند و آدم از دیدارشان شاد میشود».
طبق توصیف محمد، دو رکن اصلی زندگی مجید را ورزش و کار تشکیل میداد و تا همین اواخر هم بهصورت مستمر به این فعالیتها مشغول بود. او با زحمت فراوان موفق به داشتن یک کارگاه صنایع ظروف مسی شده است که حدود ۸ نفر کارگر پیش او مشغول به کار بودهاند.
مجید کاظمی به همراه برادرش، حسین کاظمی ۳۵ ساله، در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۱ و در جریان اعتراضات سراسری بازداشت شدند.
محمد هاشمی، پسرخالهی مجید، در ارتباط با شب دستگیری آنها میگوید: «نیروهای امنیتی به طرز وحشتناکی شبانه به باشگاه اسبسواری برادر مجید، حسین کاظمی، حمله کردند و علاوه بر مجید، حسین را هم که حتی در روز تظاهرات در آن مکان حضور نداشت به طور همزمان بازداشت کردند. دستگیری حسین صرفا به این دلیل صورت گرفت که کنار مجید خوابیده بود، هرچند بعد از آن، او را به مدت ۵۰ روز بدون هیچ دلیلی در بازداشت و تحت شکنجه نگه داشتند. این فشارها بر حسین ابزاری بود برای اعمال فشار بر مجید و اخذ اعترافات اجباری.»
هرچند اصل ۳۸ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران «هر گونه شکنجه برای گرفتن اقرار یا کسب اطلاع» را ممنوع اعلام کرده و اقرار و سوگند تحت شکنجه را «فاقد ارزش و اعتبار» میداند، جمهوری اسلامی هنوز برای توجیه حکمهای غیرانسانیاش از اعتراف تلویزیونی اجباری بهره میبرد. این اعترافهای اجباری عمدتا پیش از رأی نهایی دادگاه از رسانههای رسمی مانند صدا و سیما منتشر میشود. به همین جهت از اعترافات تحت فشار و شکنجهی متهمان پروندهی «خانه اصفهان» از محمد هاشمی پرسیدم:
اتهام هیچکدام از این سه نفر قتل نیست، بلکه «محاربه از طریق کشیدن اقدام به کشیدن اسلحه» بوده است که آن هم زیر شکنجه صورت گرفته است. تنها مدارک و مستندات موجود این پرونده، همین اعترافات اجباری آنها علیه یکدیگر بوده. این موضوع را هم هر کدام از این سه نفر هر وقت موفق به برقراری تماسی شدند تاکید کردند و گفتند که تحت شکنجه بوده است. شکنجه به شیوههای مختلف صورت گرفته است، هم روحی و هم جسمی. یک مورد آن همین استفاده از برادر مجید برای تحت فشار گذاشتن او و همینطور تهدید اعضای خانوادهی مجید بود. از شکنجههای حسین فیلم تهیه میشده و ماموران با آن فیلمها مجید را تهدید میکردند که اعترافاتش را قبول کند. بعد از اتمام بازداشت ۵۰ روزهی حسین و آزاد شدن او با وثیقه، متوجه شدیم که در این مدت دندانهای حسین را شکسته بودند. در حال حاضر نیز دندههایش دچار مشکل است و همینطور به خاطر ضربات وارد شده به سر مبتلا به سرگیجه شده است.
به گفته محمد هاشمی، مجید و حسین کاظمی، حدود ۴۰ روزِ اول پس از بازداشت را در انفرادی بودهاند بهصورتی که هیچ اطلاعی از وضعیت یکدیگر و حتی اینکه هر دو در یک زندان هستند نداشتند. محمد میگوید: «بعد از گذشت چیزی حدود ۳۰ روز در یکی از روزهایی که آنها را با چشمبند برای بازجویی میبردند، مجید و حسین در راهروی زندان از صدای هم، یکدیگر را تشخیص داده و کوتاه از حال هم پرسیدند.
دادگاه رسیدگی به اتهامات مجید کاظمی، سعید یعقوبی و صالح میرهاشمی در ۴ جلسه و دی ماه ۱۴۰۱ در دادگستری استان اصفهان برگزار شد و در فاصلهی بسیار کوتاهی در همان ماه نیز مرکز رسانهی قوهی قضائیه از صدور حکم اعدام برای این سه شهروند خبر داد. نهایتا نیز در خبری که در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ منتشر شد، شعبهی نهم دیوان عالی کشور حکم اعدام هر سه را با اتهام «محاربه» تائید کرد. انتشار این خبر، خانوادهها را در بُهت ترسناکی فرو برده است، چرا که طبق اطلاع محمد هاشمی، پسرخالهی مجید کاظمی، به دلیل عدم وجود ادلهی کافی مبنی بر محکومیت این افراد، به خانوادهها صورت شفاهی یک بار به مناسبت ۲۲ بهمن و بار دیگر عید فطر وعدهی «عفو» داده شده بود، وعدهای که هیچگاه عملی نشد.
محمد هاشمی، پسرخالهی مجید کاظمی، در ارتباط با روند دادرسی ناعادلانهی این پرونده به زمانه گفت:
این پرونده پر از تناقض است و عالیترین مرجع قضایی ایران بدون توجه به ایرادات وارده و قصور موجود در پرونده حکم اعدام را تائید کرده است. هیچ مدرکی که ادعای آنها مبنی بر ضبط سلاح گرم باشد به خانواده و وکلا ارائه نشده است.
از محمد هاشمی پرسیدم که برخورد خانواده و دوستان مجید از ابتدا با این خبر چگونه بوده است؟ او در پاسخ گفت:
برای خانوادهی ما نخستین بار است که چنین اتفاقی رخ میدهد و همه در شوک این اتفاق هستیم. در ابتدا همه چیز برای ما تازگی داشت، مردد بودیم که کدام موضوع رسانهای شود یا نشود، برای مصاحبه کردن یا نکردن تردیدهایی وجود داشت. اما با گذشت مدت زمانی و بعد از اینکه کمی از شوک بیرون آمدیم همگی به شکلهای مختلف تلاش کردیم اقداماتی انجام دهیم تا صدای مجید باشیم. موفق شدیم سه کفیل سیاسی به نامهای سناتور جوردن استیلءجان، سناتور دیوید وان و کریستین دوئر، بگیریم و در شبکههای مجازی کمپینهایی ایجاد کردیم تا دیگران در جریان آنچه بر مجید و بر ما میگذرد قرار بگیرند. اما واقعیت این است، اگر لحظهای متوقف شویم و از بیرون به تمام این اتفاقات نگاه کنیم هنوز باورش سخت است که ما در چنین شرایطی قرار گرفتهایم. با گذشت زمان هم چیزی عادی نمیشود، اما با این حال تلاشمان را بیشتر کردیم.
پسرخالهی مجید کاظمی، از همان زمانِ صدور اولیهی حکم اعدام در دی ۱۴۰۱، با جدیت تلاشهایش برای نجات جان مجید را آغاز کرد. او از سناتور پنی وانگ، وزیر امور خارجهی استرالیا، درخواست کرد تا مستقیما به وزیر امور خارجهی ایران ایمیل بزند و از او تقاضای آزادی مجید، برگزاری دادگاه عادلانه و یا دستکم ایجاد شرایط بهتر برای او در زندان از جمله دسترسی به درمان را بکند. این تقاضا البته در نهایت عملی نشد و در پاسخ به او گفته شد که «اگر اسمی به صورت شخصی نام برده نشود برای شخص زندانی بهتر است».
محمد هاشمی همچنین یک بار و با کمک سازمان عفو بینالملل موفق به دیدار با وزیر امور خارجهی استرالیا شد و در این دیدار بار دیگر خواستهاش را مطرح کرد، اما در نهایت همان پاسخ تکراری گذشته را دریافت کرد، پاسخی که تا این لحظه او را قانع نکرده است. اخیرا و در یکی از آخرین اقدامات محمد برای نجات جان مجید، در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲، او به همراه یکی از کفیلهای سیاسی مجید، جردن استیلءجان، با ارسال یک پیام مشترک ویدیویی از سناتور پنی وانگ، وزیر امور خارجهی استرالیا، خواستند تا یک جلسهی اضطراری با همتای ایرانی خود برای جلوگیری از اعدام قریبالوقوع مجید برگزار کند که تا این لحظه به این درخواست نیز پاسخی داده نشده است.
از محمد هاشمی، پسرخالهی مجید کاظمی، پرسیدم که فکر میکند ایرانیان مقیم خارج از کشور چه کارهایی میتوانند برای مجید و جوانان دیگری همچون او که با احکام سنگین مواجهاند انجام دهند؟ محمد در پاسخ گفت:
اطلاعرسانی در شبکههای مجازی، کمپینهایی برای ارتباط با مسئولان، امضا کردن پتیشنها، درخواست از مقامات کشورهایی که در آن ساکن هستند و آگاه کردن آنها از وقایع ایران بسیار با اهمیت و تاثیرگذار است. جمهوری اسلامی باید بداند که دنیا دارد او را نگاه میکند و این موضوع مهم، تنها با اعتراض و اطلاعرسانی مردم است که میتواند عملی شود، و همچنین شرکت در تظاهرات ایرانیان در شهرها و کشورهایی که در آن اقامت دارند.
محمد هاشمی، پسرخالهی مجید کاظمی، در پاسخ به این سوال که حمایتهای مردمی تا چه حد به گوش مجید رسیده و او را دلگرم کرده است به زمانه گفت: «مجید پیشتر در تماسهایی که داشت از حمایتهای مردمی ابراز خرسندی نموده و از همه تشکر کرد. زمانی خانواده به شوخی به او گفته بودند که وقتی از زندان آزاد شوی دیگر خیلی معروف شدی و همه تو را میشناسند و این خبرها به او امید میداد.»
محمد با یک مکث و خندهای بسیار تلخ ادامه داد: «مجید باور داشت که اگر سه تا کفیل سیاسی داشته باشد دیگر کسی نمیتواند جان او را بگیرد…»
محمد هاشمی که در ۱۷ سالگی از ایران خارج شده است ضمن اشاره به این موضوع که هرگز فکر نمیکرده چنین اتفاقی برای یکی از نزدیکان خودش رخ دهد گفت:
هر کسی میتواند سهم خودش را انجام دهد. موضوع مهم این است که دلسرد و نآمید نشویم و به راحتی از کنار چنین وقایعی نگذریم. من هم مثل همه داشتم زندگیام را میکردم، اما الان میفهمم چقدر این مظالم به همهی ما نزدیک است. مشارکت کنیم تا بتوانیم این امید را داشته باشیم که روزی نوبت به ما نمیرسد. عزیزانِ تحتِ خطرِ اعدام را مثل اعضای خانوادهی خود بدانیم و برای آنها وقت و انرژی بگذاریم.
با نگرانی و تردید از آزرده کردن بیش از پیش خاطر محمد هاشمی، به فیلم اعتراف اجباری که روز گذشته، پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲، از رسانههای جمهوری اسلامی از سه متهم پروندهی «خانه اصفهان» پخش شد، اشاره کردم و پرسیدم که با توجه به شناختی که از مجید دارد چقدر گفتهها و زبان بدن او را به حقیقتِ او نزدیک میداند؟ محمد در جواب گفت:
«این یکی از سختترین روزها برای من از ابتدا تاکنون بوده است. با این خبر بیدار شدم و متاسفانه طبق تجربه، جمهوری اسلامی در چند پروندهی اخیر ابتدا اعترافات اجباری را پخش میکرد و یکی دو روز بعد اقدام میکرد. این ساعتهای بسیار پر آشوبی برای من بوده و هنوز هم تمام نشده. تا یکی دو روز آینده شرایط بسیار استرسزا است و نگران هستم که هر آن این حکم اجرا شود. اما در مورد مجید اینکه کاملا مشخص است که او تحت فشار است. تمام تلاش خود را میکند که ارتباط چشمی برقرار نکند. به علاوه دستهایش را به هم فشار میدهد و برای من واضح است که این حرفها، حرفهای او نیست. من نمیدانم با چه تهدید و چه شکنجهای او را وادار به گفتن این جملات کردهاند، اما صحبتهایی که مجید مطرح کرد با صحبتهای پیش از آن هم جور در نمیآید. چطور ممکن است کسی که پیشتر گفته بود که تنهاست و تقاضای کمک کرده بود حالا چنین جملاتی بر زبان بیاورد.»
پسرخالهی مجید کاظمی پخش این اعترافات اجباری را سناریوهای نخنما و تکراری میداند و معتقد است امروز دیگر بر عموم مردم ایران واضح است که این یک روند همیشگی برای گرفتن جان انسانهای بیگناه است.
سوال آخر را باید از محمد هاشمی بپرسم و دوست دارم بدانم که با پشت سر گذاشتن تمام این سختیها در این لحظه چقدر امیدوار است؟ محمد بعد از کشیدن یک نفس عمیق گفت:
«بزرگترین آرزوی من نجات جان مجید است. با وعدههای «عفو» و با وجود نبود ادلهی کافی، ما باور کرده بودیم که این حکم برداشته میشود و تازه داشتیم کمی به زندگی برمیگشتیم. منتظر اعلام رسمی خبر بودیم تا از همه تشکر کنیم که صدای مجید بودند اما تائید حکم اعدام او نشان میدهد که هرگز نمیشود از جمهوری اسلامی انتظار منطق داشت و اینگونه هر فکر و پیشبینی عملا زیر سوال میرود. مطمئن نیستم که این اتفاق میافتد یا نه، ولی من همچنان امید دارم و تا جان در بدن دارم تلاش میکنم تا جلوی اجرای این حکم ناعادلانه و ظلمی که اینقدر واضح جلوی چشم همگی ما دارد اتفاق میافتد را بگیرم…»
سخن پایانی را بر عهدهی خود محمد هاشمی گذاشتم تا هر آنچه میخواهد بگوید. او گفت:
از تمام مردم ایران خواهش میکنم مجید را عضو خانوادهی خود بدانند و سکوت نکنند. جایی و روزی باید جلوی این ظلم ایستاد. تنها به عنوان یک خبر از کنار آن نگذریم. متاسفانه این اتفاقات دردناک برای ما ایرانیان زیاد رخ میدهد، اما مراقب باشیم که برایمان عادی نشود. عادی شدن خطرناک است که اگر اجازهی عادی شدن به آن دادیم باید منتظر باشیم تا روزی هم نوبت به ما برسد. این سه نفر برای ما بیرون رفتند و امروز دارند تقاص گناه نکرده را پس می دهند.