برای بسیاری از ما عجیب و پرسشانگیز است که پس از همهی آنچه در حدود هفت ماه گذشته در ایران روی داده است نظام هنوز بر حجاب اجباری پافشاری میکند. هنوز برای بگیر و ببندها قانونگذاری میشود و هر دم از تریبونهای نظام بر مقابله با بیحجابی تأکید میشود.
بهراستی چرا حجاب برای نظام به این اندازه مهم است؟
در این نوشته پاسخهای اصلی به این پرسش را بررسی میکنیم.
۱- محدودیتِ شرعی و قانونی
نخستین پاسخی که به ذهن میآید این است که نظام میخواهد از منکر دینی پیشگیری کند. آیتاله خامنهای در یکی از اظهارنظرهایش در این باره حجاب را «محدودیت شرعی و قانونی» خوانده است؛ روشن است که چنان قانونی هم خود ریشه در شرع اسلام دارد. حکومتی که خود را بیش از هر چیز با اسلام تعریف میکند طبیعتاً خود را ملزم میداند که نگذارد احکام اسلامی زیر پا گذاشته شود.
معمولاً در واکنش به اسلامی دانستنِ حجاب گفته میشود که بر طبق نظر بسیاری از اسلامشناسان حجاب واجب شرعی نیست. در ماههای اخیر برخی — بهطور مشخص روشنفکران دینی و علمای دینیِ نواندیش — از این پنجره به مسئله نگریستهاند، چنانکه گویی خواستهاند به حاکمیت بفهمانند که حجابِ اجباری ربطی به اسلام ندارد یا حتا به اسلام آسیب میزند.
برونرفتی دیگر این بوده که بگویند حجاب گرچه حکم دینی است اما حاکمیت وظیفه ندارد که بهزور مردم را به آن وادارد، همانطور که حاکمیت حق ندارند مردم را بهزور به نماز خواندن (که آن هم واجب شرعی است) وادار کند. مدافعان حجاب اما در پاسخ میگویند که حجاب یک واجب دینی است اما نه واجب دینی همچون نماز که فردی است بلکه یک واجب اجتماعی است.[1]
۲- نماد و پرچم
دیدگاهی دیگر این است که حجاب یا گونهای پوشش خاص برای زنان نه صرفاً یک حکم عبادی برخاسته از دین اسلام بلکه همچنین، و شاید مهمتر از آن، نماد و پرچمی برای دستگاه سیاسیِ حاکم در ایران است. از این نظرگاه میشود برخی از ویژگیهای رویکرد حکومتی به حجاب را توضیح داد، برای مثال اینکه چرا حاکمیت برای دههها بهجای آنکه از پوشش اسلامی بهطور کلی دفاع کند گونهای خاص از حجاب یعنی چادر مشکی را حجاب برتر دانسته و تبلیغ کرده است. آنچه نماد و پرچم بوده نه صرفاً حجاب اسلامی بلکه چادر مشکی بوده است.[2]
از این دیدگاه میتوان گفت که حاکمیت گمان میکند حجاب اسلامی دارای ارزش و معنای نمادین است. برای مثال، ممکن است برخی در درون حاکمیت گمان کنند که حجاب نمادِ قدرتِ نظام است. شاید برخی از آنان حجاب را نمادِ ایستادگی در برابر قدرتهای جهانی بشمارند. شاید برخی باور دارند که حجاب نمادِ مبارزه با استکبار است. یا شاید برخی تصور میکنند که، در حالی که در دیگر کشورهای اسلامی زنان در پوشش آزادی دارند، قانونِ فراگیرِ حجاب در ایران به این معنا است که نظام جمهوری اسلامی امالقرای جهان اسلام است.
۳- توطئهاندیشیِ غربهراسانه
در میان انواع غربستیزی و غربهراسی در ایران معاصر، گونهای از غربهراسی که خود را مدافع ارزشهای سنتی چون خانواده معرفی میکند در سالهای اخیر در ایران بسیار رواج یافته است. تصور این است که یک جبههی فرهنگی در جهان هست که میخواهد ارزشهای سنتی و از آن جمله نهاد خانواده را نابود کند. آن جبههی فرهنگی البته نه در چین یا روسیه یا آفریقا بلکه در غرب است. برای مثال، برخی واقعاً تصور میکنند آن جبههی فرهنگیِ خانوادهستیز میخواهد پدیدههایی چون زنانهگراییِ افراطی و همجنسگرایی را رواج دهد به این معنا که دو جنس را از هم جدا و درنتیجه آدمها را همجنسگرا گرداند!
گفتنی است که کسانی که در ایران دنیا را با چنین عینکی میبینند فقط قشر مدافع نظام نیستند. چنان نگاهی حتا گاهی در میان قشر تحصیلکرده و ملیگرا و آزادیخواه هم دیده میشود. و گاهی آمیزههای جالبی شکل میگیرد. برای مثال، گاهی با کسانی گفتوگو میکنیم که هم عشق و علاقهای وافر به رضا شاه (کسی که بهزور حجاب از سر زنان برمیداشت) از خود نشان میدهند و هم نگراناند که فرهنگ غربی به نهاد خانواده و جایگاهِ زن ایرانی آسیب بزند.
چنان جبههای در جهان وجود ندارد. گروههایی عمدتاً در کشورهای غربی هستند که از حقوق زنان و دگرباشان جنسی دفاع میکنند. اما این گروهها عمدتاً خاستگاهی لیبرال دارند یعنی بهطور کلی از آزادیهای فردی پشتیبانی میکنند و برای همین بهخوبی ممکن است از آزادیِ زن برای حجاب داشتن نیز پشتیبانی کنند. چنان نگرش غربستیزانهای گونهای توطئهاندیشی است. گاهی چنان ترسهایی دربارهی ارزشهای سنتی حتا در گروههای راست افراطی در غرب هم دیده میشود. اما جالب اینجاست که همین گونه غربهراسی را در تبلیغات سیاسیِ روسها هم میبینیم که این هم ممکن است یکی از خاستگاههای این نگرش در ایران باشد.
۴- حفظ هواداران
هواداران نظام اغلب از قشر مذهبی و سنتی هستند و عمدتاً از حجاب اجباری پشتیبانی میکنند. شاید نظام میترسد که اگر دربارهی حجاب آسانگیری کند هواداران را از دست بدهد. جالب است که بسیاری از هواداران را خودِ نظام برای حفظ و بقای خود پرورش داده است. آنها کسانی هستند که بهطور رسمی آموزشهای مذهبی میبینند (مثلاً روحانیون و طلاب) و نیز کسانی که بهطور غیررسمی از طریق تشکلهای حکومتی مثل بسیج و امور مساجد و غیره از آموزشهای حکومتی تأثیر میپذیرند. در نتیجهی آموزشهای ایدئولوژیکِ حکومتی، نیروها و گروههایی پرورش مییابند که در مواردی هم ممکن است مانعی بر سر راه خودِ نظام باشند و نگذارند نظام خود را با رویکردی عملگرایانه حفظ کند.
چنین مخالفتی اخیراً در مقالهای در وبگاه رجانیوز که وبگاهِ اصولگرایان تندرو است بازتاب یافته است جایی که تأکید میشود که چون دولت «هست و نیست خود را مدیون یک لایه هویتی خاص است، مدیون هویت انقلابی و دیندار جامعه است» پس باید حجاب را پاسداری کند.
۵- قدرتنماییِ لجبازانه
حاکمیت در ایران در برخورد با مسائل و مشکلات عمومی همیشه طوری عمل میکند که مردم را در مقابل خودش قرار میدهد و زینرو پذیرشِ تغییر را به معنای تن دادن به شکست قلمداد میکند. یعنی مسئلهها در شکلِ جنگ میان حق و باطل صورتبندی میشود و البته حاکمیت خود را در سمتِ حق میپندارد. به عبارت دیگر، حاکمیت بهجای آنکه وظیفهی خود را مدیریت و نظمبخشی به خواستهای متکثرِ مردم بداند همیشه خودش یک طرفِ دعوا است. درنتیجه مردم اغلب احساس میکنند که حاکمیت بهجای حل مسئله دارد لجبازی میکند.
گذشته از این، گاهی به نظر میرسد حاکمیت ساز مخالف زدن و مخالفت با عقل سلیم و نظر عقلای جامعه را چون شگردی برای قدرتنمایی به کار میگیرد. این گونه قدرتنمایی از راه خردستیزی را نگارنده پیشتر در نوشتهای دیگر در رادیو زمانه در زمینهی تصمیمسازیهای حکومت در دوران کرونا بررسی کرده است. در زمینهی حجاب نیز بهویژه در چند سال اخیر این لجبازیهای حاکمیت — برای نمونه درمورد حفظ گشت ارشاد با وجود انتقادهای فراوان — بسیار بوده است.
۶- ترس از آزادیِ زنان
چنانکه در بسیاری از تحلیلها در چند ماه گذشته بهطور ضمنی آمده است، این امکان هم هست که حاکمیت بهطور ویژه از آزادیِ زنان واهمه دارد. به عبارت دیگر، آزادیِ زنان که ممکن است آزادیِ پوشش فقط مرحلهی آغازینی برای آن باشد در حقیقت پاشنهی آشیل سلطهی حکومت است. برای مثال، محمدرضا نیکفر سالها پیش در مقالهای آزادیِ زن را بنیادِ سکولاریسمِ بومی در ایران میشمارد.
این امکان هست که بهویژه برخی لایهها در حاکمیت گمان میکنند که آزادیِ زنان مناسبات قدرت در نظام ولایی را از بن و پایه به هم خواهد زد.
۷- سلامت جامعه
یکی از دلایل دیگری که در ایران به بیانهای گوناگون در دفاع از حجاب میشنویم این است که حجاب برای سلامت جامعه بایسته است. کسانی که بر این مبنا استدلال میکنند تأکید میکنند که حجاب فقط مبنای شرعی یا عرفی ندارد بلکه مبنای عقلی نیز دارد. برای مثال، آنان حجاب را برای آرامش روانیِ جامعه و سلامت جنسی لازم میدانند. کتاب «مسئلهی حجاب» اثر مرتضی مطهری معمولاً یکی از منابعی است در این زمینه طرح میشود.
با شروع اعتراضها علیه حجاب اجباری، بازار استدلال بهنفع منافع حجاب برای زن، جامعه و خانواده نیز داغ شد و حاکمیت حتا همایشهایی (برای نمونه، این همایش) در این باره برگزار کرد.
۸- منحرف کردنِ توجه از اوضاع اقتصادی
هم در میان عامهی مردم و هم در میان منتقدان، کم نیستند کسانی که گمان میکنند حاکمیت موضوع حجاب را چون ابزاری در یک بازیِ سیاسی برای انحراف افکار عمومی از بحران اقتصادی به کار میگیرد.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» در اوج دشواریهای اقتصادی به راه افتاد و همین دشواریها هم به نوبهی خود در تنور جنبش دمید. حتا پیش از به راه افتادنِ جنبش نیز بسیاری بر این باور بودند که حاکمیت حجاب را برای پرت کردن حواس مردم به مسئله تبدیل میکند و پدیدههایی چون گشت ارشاد در حقیقت برای جوسازی رسانهای و انحراف افکار عمومی است. برای نمونه، بسیاری از ما میپرسیم که چرا امامان جمعه همواره سخنانی زنستیزانه به زبان میآورند (برای مثال فجایعی چون سیل و زلزله و خشکسالی را به بیحجابی ربط میدهند) و بسیاری از مردم را عصبانی میکنند. برخی میگویند چنان سخنانی در حقیقت بههدف جوسازیِ رسانهای و انحراف افکار عمومی از مسائل دیگر است.
پیآیند
کدامیک از دلایلی که گفته شد پافشاریِ حاکمیت بر حجاب اجباری را بهتر توضیح میدهد؟
به نظر نگارنده، حاکمیت در هر مقطع زمانی بر اساسِ یک یا چند دلیل از دلایل پیشگفته خواسته است حجاب اجباری را حفظ کند. در مقطع کنونی و پس از جنبش مهسا به نظر میرسد حاکمیت بیش از همه به دلایل عملگرایانه و غیرایدئولوژیک بر حجاب اجباری پافشاری میکند.
بر این اساس، در این مقطع حفظ هواداران برای حاکمیت از هر دلیل دیگری مهمتر است و از همین رو انتظار میرود دفاع ظاهری و نمادین (هرچند جزئی و ناقص) از حجاب اجباری همچنان در دستورکار باشد. حاکمیت گمان میکند با این کار میتواند هواداران را نگاه دارد اما در واقع مسئله را پیچیدهتر میکند چون ناگزیر است میان پهنههای عمومیِ گوناگون مرزبندی کند تا بتواند دستکم برخی از آنها را مهار کند. زینرو هر روز سخن از مقرراتی برای پهنههای گوناگون میشنویم؛ دانشگاهها و مدارس، سینما، مترو، فروشگاههای بزرگ، مکانهای گردشگری، پروازهای داخلی، و … — این پهنهها قرار است همچنان عرصهی اجبارِ حجاب باشند، در حالی که خیابان دیگر در مهارِ حاکمیت نیست. پس لازم است در نظر گیریم که در زمینهی حجاب در حال حاضر در ایران ما نه با یک پهنهی عمومی بلکه با پهنههای عمومیِ گوناگون مواجه هستیم. آیندهی مسئلهی حجاب اجباری نیز بسته به این است که حاکمیت تا کجا میتواند پهنهی عمومی را مرزبندی کند.
––––––––––––––––
پانویسها
[1] این خط استدلال در این مناظره که مربوط به آغاز جنبش مهسا است طرح میشود.
[2] این دیدگاه را علیرضا دوستدار در فرستهای در تلگرام طرح کرده است.