مباحث مربوط به حافظه و خاطره در بخشهای مختلف دانش مورد تحلیل قرار میگیرد. جنبههای اجتماعی حافظه موسوم به حافظه جمعی توسط موریس هالبواکس مطرح و اشاعه گردید. هالبواکس مفهوم حافظه را به هویت گروهی گره زد و پُل ریکور کاربرد آن را در هویت نهادهای اجتماعی و آرشیو رویدادهای تاریخی توضیح داد. در ادامه این سنت فکری، نویسنده مقاله ارتباط عمیقتر خاطرات فردی و جمعی با هویت نهادها و جنبشهای اجتماعی موسوم به مقوله «هویت بر پایه خاطره و رسالت» و نیز اهمیت وفاداری به خاطرات را در کتاب «تحلیل نوینی از زمان، خاطره و هویت» مطرح کرده است که بخشهایی از آن در این مقاله شرح داده میشود. در مقاله حاضر ضمن مرور آراء هالبواکس و ریکور اهمیت آن را در هویت گروهی و نهادهای اجتماعی توضیح میدهیم. تفاوت حافظه با خاطره و نیز نوستالژیا با وفاداری به خاطرات شرح داده میشود. در پرتو این مباحث، موضوع فراموشکاری و فقدان حافظه تاریخیِ ایرانیان که توسط نویسندگان متعددی مطرح شده، مورد بحث قرار میگیرد.
• درباره نویسنده:
فارغالتحصیل ممتاز دانشگاه صنعتی شریف و استاد تمام دانشگاه در رشته ریاضیات. او در حوزه حافظه و خاطره دارای تألیفات زیر است.
کتاب تحلیل نوینی از زمان، حافظه و خاطره (انتشارات اختر ۱۴۰۰)
«ایرانیان حافظه تاریخی ندارند» چرا مطرح میشود؟ (وفاداری به خاطرات)، بخش اندیشه روزنامه اعتماد
۱ مقدمه
بشر از دیرباز مفاهیم مرتبط با حافظه[۱] و خاطره و در مراحل بعدی مفاهیم حافظه بلندمدت[۲] و کوتاهمدت[۳] را درک کرده و این مفاهیم را در زبانهای محاوره بهکار برده است. کافی است به زبانهای محاوره مراجعه کنیم که در آنها واژگان متعددی برای بیان این مفاهیم ساخته و پرداخته شده است. بهیاد سپردن و از بَر کردن، گویای ثبت اطلاعات از حافظه کوتاهمدت به بلندمدت است و در جهت عکس، ذکر کردن و بهخاطر آوردن نشان از بازآوری محفوظات تثبیت شده ذهنی به حافظه فعال و دمدست در ذهن است. ولی تنها در طی پژوهشهای روانشناسیشناختی به ماهیت واقعی کارکردهای رفت و برگشت بین حافظههای کوتاهمدت و بلندمدت پی برده شد و طی این دانش جدید، مفهوم فنّی حافظه کاری[۴] جایگزین اصطلاح عمومی حافظه کوتاهمدت شد. همچنین معلوم شد حافظههای متعدد و ماهیتاً متفاوتی در ذهن و روان انسان در پروسههای ذهنی یادگیری و شناخت دخالت و مشارکت دارند.
یکی از مهمترین دستاوردهای بشر در مبحث حافظه، آگاهی از مفهوم و کارکرد حافظه اعلانی[۵] و تفکیک آن به دو دسته حافظه معناشناختی[۶] و حافظه رویدادی[۷] است[۸] . حافظه اعلانی حافظهای است که محتوای آن قابل اظهار با زبان و بیان لفظی باشد. حافظه معناشناختی به دانش بلندمدتی که در ذهن ذخیره میگردد اطلاق میشود و این دانش مستقل از سوژه شناسا و در دسترس همگان است. به عنوان مثال، سپردن هر بخشی از دانش مکتوب بشر در ذهن، جزو حافظه معناشناختی به حساب میآید. حافظه رویدادی به ثبت یکپارچه رویدادهایی که شخص طی فعالیتهای عینی و عملی در زیستجهان خود تجربه میکند، اطلاق میشود و جنبه شخصی دارد. به عنوان مثال خاطرات ما از زمان تحصیل، معلمان و همکلاسیهایمان در حافظه رویدادی ذخیره و بعداً در صورت نیاز یادآوری میشوند.
ثابت شده است که ایندو خاطره، هم از لحاظ کارکردی و هم محل پردازش در مغز با همدیگر متفاوت بوده ولی بدون ارتباط با یکدیگر نیستند. فرض کنید فردی در یک مهمانی خاطراتش را از سفرش به چین برایمان تعریف کند. خود همین رویداد در حافظه رویدادی ما ثبت و ذخیره میگردد و اطلاعات کلی که وی در مورد چین، نام شهرها، جمعیت آن و غیره برایمان انتقال میدهد جزو حافظه معناشناختی در ذهنمان ثبت میشود. یادآوری خاطره رویدادیِ آن مهمانی کمک میکند تا دانش عمومی مذکور در مورد چین، آسان و سریعتر بهخاطرمان آید. در عصر موریس هالبواکس[۹] ، دانش رایج در باب حافظه در حد حافظههای کوتاه و بلندمدت و قابلیتهای آنها در آگاهی ملموس بشر بود ولی چنین به نظر میرسد که وی اولین اندیشمندی است که استفاده و سهم حافظه فردی را به حوزههای جمعی و اجتماعی تسرّی داد و منجر به حوزه جدیدی در جامعهشناسی موسوم به جامعهشناسی حافظه گردید. قبل از ورود به مباحث اصلی، این نکته را تأکید کنیم که از دیدگاه نگارنده مابین حافظه و خاطره تفاوت مفهومی وجود دارد که در یکی از بخشهای آتی شرح داده خواهد شد. این تمایز مفهومی عموماً در جامعهشناسی حافظه لحاظ نمیشود، از اینرو فعلاً در شرح آراء هالبواکس و ریکور تفاوت خاصی اِعمال نمیکنیم تا اینکه به طور مستقل به شرح این تفاوت بپردازیم.
۲ هالبواکس: حافظه جمعی
جامعهشناس فرانسوی موریس هالبواکس (۱۹۴۵-۱۸۷۷) بهعنوان بنیانگذار مطالعات اجتماعی مربوط به حافظه شناخته میشود، گرچه جنبههای اجتماعی حافظه جسته و گریخته توسط برخی متفکرین پیش از وی مطرح شده بود. «چارچوبهای اجتماعی حافظه[۱۰] » که هالبواکس در ۱۹۲۵ میلادی منتشر کرد، کتابی پایهگذار در جامعهشناسی حافظه است.
در ادامه این کتاب، هالبواکس معروفترین اثر خود یعنی کتاب «حافظه جمعی[۱۱] » را تألیف کرد که در ۱۹۵۰ انتشار یافت. درک مفهوم پیچیده حافظه جمعی، مدیون تلاش فکری هالبواکس در این دو اثر است. در اواخر جنگ جهانی دوم، نازیستهای آلمانی او را به خاطر تبار یهودیاش روانه اردوگاههای مرگ کردند. او در۱۶ مارس ۱۹۴۵ چیزی کمتر از یک ماه قبل از آزاد سازی اردوگاهی که در آن اسیر بود، همانجا درگذشت. مرگ هالبواکس در جهنم هولوکاست و سپس فراموشی آثارش به طرز سمبلیکی در ارتباط با تئوری او درباره حافظه، که بر پایه تجربه و گاه تجربه شخصی خودش بود، قرار میگیرد.
قبل از ورود به بحث اشاره میکنیم که در این بخش دو واژه حافظه و خاطره را معادل همدیگر بهکار میبریم. «حافظه جمعی» و «هویت گروهی[۱۲] » از مهمترین مفاهیم در آراء هالبواکس هستند و به نظر میرسد وی مبدع اصطلاح حافظه جمعی است. هالبواکس ارتباط محکمی مابین این دو مفهوم برقرار میکند، در واقع هویت گروهیِ افراد از طریق به اشتراک گذاشتن حافظه جمعی آنها برساخته میشود.
متأسفانه آثار ارزشمند هالبواکس در زمینه حافظه جمعی به فارسی ترجمه نشده است. مقاله جالب توجهی از نیکُلاس راسل[۱۳] به پیشینه مفاهیم مرتبط با حافظه جمعی و نیز اهمّ نظرات هالبواکس میپردازد[۱۴] . همچنین برخی نویسندگان به تحلیل مفهوم حافظه جمعی و تأثیرات آن در زمینههای تاریخی پرداخته و تأسی هالبواکس از اِمیل دورکیم را شرح دادهاند، به ویژه این تز دورکیم که پدیدههای اجتماعی به دنیای بیرون اشاره داشته و مستقل از افراد و بازنماییهای ذهنی آنان است (صفحه ۳۶)[۱۵] .
اولین گزاره از هالبواکس استدلال میکند حتی خاطرات فردی ما خصلت جمعی دارند و به این معنا، ما هیچوقت تنهای صرف نیستیم. به عبارت دیگر، علیرغم شخصی بودن خاطره، ما آنرا با دیگران تقسیم کرده و دیگران نیز خاطره خودشان را با ما تقسیم میکنند. خاطرهای که به اشتراک گذاشته میشود مقامی اجتماعی پیدا میکند. بهعلاوه، بسیاری از خاطرات شخصی هر فردی از طریق خاطرات جمعی به نسلهای بعدی منتقل میشود. هالبواکس برای روشن شدن بحث، مثال سفر کردن به تنهایی را مطرح میکند: شما در این سفر در ظاهر تنها میچرخید و میپندارید خاطرات شما از این سفر خاطرات فردی است، ولی برای نمونه وقتی مقابل یک ساختمان یا بنای تاریخی میایستید ناگهان آنچه در مورد آن محل خواندهاید یا شنیدهاید به خاطرتان میآید. در نتیجه شما با آنچه از آن شهر خوانده یا شنیدهاید در شهر میگردید. شما خواندهها و شنیدههایتان از شهر را درونی میکنید و ایدههایی در خود مییابید که به تنهایی قادر به یافتن آنها نبودهاید، یعنی گفتهها و نوشتههای دیگران شما را در سفر همراهی میکنند.
برخی مواقع اتفاق میافتد که کسی برای شما خاطرهای را نقل میکند که هر دو در آن حضور داشتهاید، ولی شما چیزی از آن اتفاق به خاطر نمیآورید. رویکرد هالبواکس به این پدیده، اجتماعی است و به عنوان مثال کلاس درس و تفاوت نقش معلم و شاگرد را مطرح میکند. کلاس درس یک گروه موقتی تشکیل میدهد. اگر شما با وجود شاهد، بازهم آنرا به یاد نمیآورید، به این دلیل است که دیگر با آن گروه هویتیابی نمیکنید و دیگر عضو آن نیستید. مدت حافظه گروه محدود به زمانی است که گروه موجودیت دارد. تحلیل هالبواکس بسیار روشنگر است. در مورد کلاس، معلم کمتر از شاگرد به یاد میآورد، چرا که گروه شاگردان، گروهی است با دوام بیشتر، و درسالهای بعد هم ماندگار خواهد بود و در آن موضوعاتی به اشتراک گذاشته خواهد شد. در حالیکه معلم فقط وظیفه شغلیاش را انجام میدهد، گرچه عضو مهم گروه است. در چنین مثالی، امکان دارد دانش آموز «الف» کمتر از دانش آموز «ب» موضوع و رویدادی از زمان تحصیل را به خاطر آورد یا اصلاً به یاد نیاورد، چرا که کمتر از دانش آموز «ب» درگیر و در رابطه با مسائل گروه همکلاسیها بوده است.
این موضوع مهم در پرتو دانش روانشناسیشناختی بیشتر روشن میشود. هر اندازه تداخل و اختلاط فرد در مسائل و اتفاقات موجود در گروه بیشتر باشد یکپارچگی و انسجام خاطرات مرتبط با احوالات گروه در حافظه رویدادی فرد از میزان بیشتری برخوردار خواهد شد و همین امر به یادآوری سهلالوصول خاطرات و ماندگاری طولانی مدت آنها در ذهن فرد ختم میشود. همانطورکه گفتیم معلم کلاس اگرچه عضو مهم کلاس است ولی کمتر از شاگردان، اطلاعات و خاطرات کلاس را به یاد میآورد. علت این موضوع در تحلیل هالبواکس اینست که گروه شاگردان، گروهی است با دوام بیشتر و روابط و اختلاط آنها در مسائل کلاس بیشتر از معلم کلاس است. ولی این موضوع ناشی از دلیل دیگری نیز هست که در تحلیل هالبواکس نادیده گرفته شده است. حضور شاگرد در کلاس درس در یک دوره تحصیلی توأم با خاطرات عاطفی بسیاری است که قسمت اعظم این خاطرات متوجه معلم کلاس است. توجه کنید که معلم صرفاً وظیفه خود را انجام داده و میرود، ولی شاگردان درگیر عواطفی همچون احترام و پروا نسبت به معلم، نیاز به توجه و تحسین معلم، ترس از تنبیه شدن و سایر ملاحظات عاطفی با معلم خود میگردند. خاطرات تحصیل در کلاس، علاوه بر موضوعات اجتماعی شامل اینگونه ارتباطات عاطفی نیز هست. به این دلیل شاگردان معلم خود را به مراتب بیشتر از معلمشان به خاطر میآورند. این تحلیل در بخشهای آتی تحت مبحث تفاوت حافظه و خاطره تکمیل خواهد شد.
از دیدگاه هالبواکس حافظه در اثر ارتباط و به عبارت دقیقتر تعاملات گفتاری و رفتاری در اجتماعات قوام یافته و مستدام میشود. در نتیجه، ایجاد حافظه جمعی ماحصل ادغام و تبادل روایات مکتوب و خاطرات رویدادی افراد و تحولِ حافظه فردی آنها بر اساس رابطه اجتماعی و میزان تداخل افراد در آن رابطه است.
۳ هالبواکس: هویت گروهی
در سطور پیشین اشاره کردیم در کنار «حافظه جمعی» مفهوم «هویت گروهی» از مهمترین مفاهیم در آراء هالبواکس هستند. گروهی از افراد را در نظر بگیرید که به واسطه برخی ویژگیهای مشترک و یا اهداف یا اقدامات مشترکی که دنبال میکنند، یک مجموعه منسجم و مرزبندی شدۀ اجتماعی تشکیل میدهند.
هالبواکس ارتباط محکمی مابین هویت گروهی و حافظه جمعی اعضای گروه برقرار میکند. در واقع هویت گروهیِ افراد از طریق به اشتراک گذاشتن حافظه جمعی آنها برساخته شده و استحکام مییابد. دقت کنید علیرغم شخصی بودن خاطره، افراد آنرا از طریق بازگو کردن با سایر اعضای گروه تقسیم میکنند. خاطرهای که تبادل میشود مقام اجتماعی پیدا میکند. وقتی افرادی در یک گروه با روابط ساده مانند همکلاسیهای مدرسه و یا در گروهها با پیوندها و اهداف اجتماعی پیچیدهتر مانند نهادها، عضویت دارند علاوه بر اینکه هویت گروهی کسب میکنند از طریق تبادل اطلاعات حافظه و خاطره خود، در واقع هویتی برای آن گروه یا نهاد بهوجود میآورند. برخی از خاطرات جمعی که داریم با گذشت زمان کمرنگ میشوند زیرا گروهی که این خاطره به آن وابسته است تغییر شکل داده یا رابطه ما با آن به شدت قبل نیست و یا قطع شده است. هالبواکس (۱۹۵۰) خاطرنشان میکند که به دلیل سست شدن اتحاد و مراودت گروهی، حافظههایجمعی، کمتر به اشتراک گذاشته میشود. به همین سبب خاطرات جدید ما برایمان آشناتر هستند چرا که به گروههایی تعلق دارند که همچنان با آنها رابطهای بهروز داریم.
این موضوع اهمیت خاطرههای فردی در انسجام نهادهای اجتماعی و هویتدهی به آنها را نشان میدهد. از اینرو خاطرات جمعیِ نهادهای اجتماعی که هر فرد بدان تعلق دارد، خاطره فردی وی را گسترش میدهد. خاطرات شخصی افراد از طریق خاطرات جمعی به نسلهای بعدی منتقل میشوند. در نتیجه خاطرات جمعی مایۀ استمرار نهادهای اجتماعی در امتداد نسلها میگردد. به عنوان مثال میتوان به هویت دانشجویی دانشجویان اشاره کرد که بسیار فراتر از صِرف دانشجو بودن است، بلکه بهواسطه عضویت در گروههای دانشجویی که اهدافی را بر دوش میکشند حاصل میشود. در آراء ریکور در خواهیم یافت که حس هویتی که به خاطره شخص تعلق دارد قابل انتقال به نهادهای اجتماعی است. به عنوان مثال مفهوم هویت جمعیِ نهادی مانند دانشگاه، محصول این تبادل خاطرات جمعی و فردی است.
۴ ریکور: خاطره و فراموشی
بعد از هالبواکس، فیلسوف جامعاندیش فرانسوی پُل ریکور[۱۶] (۲۰۰۵-۱۹۱۳) افکار هالبواکس را گسترش داده و نظریات وسیع و عمیقی در مورد روایت، زمان و خاطره نگاشته است[۱۷] .
ریکور ارتباط بین حافظه و هویت شخصی افراد را به طور مشابه به سطح جمعی یعنی برای حافظه جمعی تسری میدهد. طبق گفته ریکور نزاع بین تاریخنویسانی که به ویژه وقایع ناگوار و دلخراش جنگی و سیاسی را مینویسند با شاهدانی که خود وقایع را تجربه کردهاند، باعث شد به تحلیل ارتباط خاطره و تاریخ روی آورد. چنین نزاعی بین طرفین، همواره وجود داشته و منجر به مجادلات تاریخی شده است. خود ریکور یکی از همین شاهدها بوده است. «دلیل شخصی من از اینجا ناشی میشود که من به نسلی تعلق دارم که شاهد فجیعترین جنایات تاریخ بشر بوده است. جنایاتی که در اروپا در سالهای ۱۹۳۲ تا ۱۹۴۵ بوقوع پیوست» (صفحه ۱)[۱۸] . ریکور در ادامه به نسل درحال اضمحلال خودش در اروپا اشاره میکند، آنانی که شاهد فجیعترین جنایات تاریخ بشر بودند و اکنون مهمترین مسئلهشان دقیقاً ارتباط میان تاریخ و خاطره است. به عقیده ریکور این نسل امروز در حال اضمحلال است و مسئله مهم برای آخرین بازماندگان آن، دقیقاً ارتباط بین خاطره و تاریخ است.
ریکور مفهوم «بیماریهای خاطره» را پیش کشیده است و منظور از آن دو حالت مفرط نسبت به خاطره است. برخی مواقع مبارزه با خاطره برای یک فرد یا یک جامعه کار بسیار مشکلی است. زمانی بیش از حد خاطره داریم، یعنی بیش از حد شکستها و خفّتها را به یاد میآوریم و گاهی نیز با کمبود خاطره و افراط در فراموشی روبرو هستیم. به عقیده ریکور در فرانسه کمبود خاطره و افراط در فراموشی وجود دارد. مثالی که ریکور میزند اینست که فرانسویان میکوشند خاطره دوران اشغال فرانسه توسط آلمان نازی و وقایع تاریخی جنگ الجزایر را فراموش کنند، زیرا برای آنان رویارویی با این خاطرهها و پذیرش آنها دشوار است.
ریکور گریزی بر ارتباط خاطره و هویت شخصی میزند. ظاهراً اولین بار فیلسوف انگلیسی جان لاک هویت شخصی را از طریق خاطره تبیین کرده است. مبنای این ادعا چنین است که خاطره اساساً فردی است و خاطرۀ هر فردی با خاطرۀ فرد دیگری تفاوت دارد. بنابراین خاطرۀ یک وجدان را نمیتوان به وجدان دیگری منتقل کرد و این خصلت فقط مختص خاطره است زیرا هر فردی با پیوند کبد، کلیه یا قلب فردی دیگر میتواند به زندگی خود ادامه دهد ولی خاطره قابل پیوند زدن و انتقال نیست. اکنون نقطه عزیمت بحثمان نه هویت شخصی بلکه هویت جمعی، گروهی و نیز نهادی است.
در مرور افکار هالبواکس ملاحظه کردیم علیرغم شخصی بودن خاطره، ما آنرا با دیگران تقسیم میکنیم. خاطرهای که به اشتراک گذاشته میشود مقام اجتماعی پیدا میکند. از طریق بازگو کردن خاطرات، آنرا اجتماعی میکنیم که این عمل «تبادل خاطره» نامیده میشود. ما به حکایاتی تعلق داریم که به لطف بازگو کردن آنها، گویی برایمان به صورت جمعی رخ داده است. برای تبدیل خاطره فردی به جمعی بازگو کردن آن، عملی ضروری است. بنابراین ما میتوانیم ارتباط بین خاطره و هویت شخصی افراد را به طور مشابه به سطح جمعی یعنی برای خاطره جمعی نیز تسری دهیم. به عقیده ریکور این موضوع در هویتسازی کارکردهای نهادهای سیاسی و اجتماعی کاربرد دارد. طول عمر چنین نهادهایی غالباً بیشتر از طول عمر افراد است. از اینرو خاطره جمعیِ نهادهای اجتماعی که هر فرد بدان تعلق دارد، خاطره فردی وی را گسترش میدهد.
این مهم را یادآوری میکنیم که بسیاری از خاطرات شخصی فرد از طریق خاطرات جمعی به نسلهای بعدی منتقل میشوند. مقولۀ نسلهای متوالی برای فهم پیوند خاطره جمعی و خاطره فردی خیلی مهم است. ریکور خاطرهای از پدر بزرگش را نقل میکند که داستانهایی را از وقایع اواخر قرن نوزدهم اروپا برایش نقل میکرد و این خود نشان میدهد که خاطره قابل انتقال و قابل تعلیم است و هر نسلی قادر به انتقال خاطرات خود به نسل دیگر است. بالاخره میتوان گفت حس هویتی که به خاطره شخص تعلق دارد قابل انتقال به نهادهای اجتماعی است. مفهوم هویت جمعیِ نهادی مانند دانشگاه، محصول این تبادل خاطرات جمعی و فردی است. در آراء هالبواکس نقش گروهها و نهادهای جمعی را روی شکل دهی حافظه فردی افراد ملاحظه کردیم و اکنون ریکور تأثیر روایات فردی در بازسازی هویت نهادهای اجتماعی را متذکر میشود. به قول ریکور «باید به یاد داشته باشیم اگر خاطرات نهادهای اجتماعی وجود دارند به این دلیل است که خاطرههای فردی مُقدّم بر آنها وجود داشتهاند و به تبادل با یکدیگر پرداختهاند تا این خاطرات جمعی از انسجامی برخوردار و در آرشیوها نگهداری شوند (صفحه ۴)[۱۹] ». بدینترتیب پای آرشیو به میان میآید.
از طریق آرشیو میتوانیم از خاطره به تاریخ عبور کنیم. آرشیو نقطه حرکت کار تاریخی است و مورخ فردی است که وقت خود را با آرشیوها میگذراند و حاصل کار تاریخ مستند است. در مرحله آرشیو است که تاریخ با خاطره به مثابه مسئله یا معضل روبرو میشود. زیرا آرشیو عبارت است از خاطراتی که ضبط شدهاند ولی تاریخ بر مبنای ضبط خاطرات نیست بلکه بر اساس خواندن و تفسیر آرشیوها شکل میگیرد.
۵ تمایزی بین حافظه و خاطره
حال که با مباحث جامعهشناسی حافظه از خلال آراء هالبواکس و ریکور آشنا شدیم به معرفی مفهوم مورد نظر این مقاله از خاطره و سپس هویت بر پایه خاطره میپردازیم.
واژگان حافظه و خاطره همواره در زبان محاوره به طور متناوب و مترادف بهکار برده میشوند ولی اینجا بایستی تمایزی مفهومی برای این دو واژه معرفی کنیم. توجه کنید که نقطه افتراق بحث ما با نظریات هالبواکس و ریکور از تفاوتی که بین حافظه و خاطره قائل میشویم، آغاز میگردد. عبور از مفهوم حافظه به خاطره امکان تعمیم مفاهیم حافظه جمعی و هویت گروهی را میسر کرده و مبانی نظری لازم برای مفهومسازی «هویتبخشی بر پایه خاطره و رسالت» فراهم میشود. زمانیکه در معرض یک رویداد قرار میگیریم و یا شخصی خاطرهای از یک رویداد را برایمان تعریف میکند مسلماً اطلاعات مکانی، زمانی، اسامی و نسبتها، و در کل محتویات و دانش عینی آن رویداد در ذهن ما ثبت میشود. منظور دقیق ما از حافظه، مجموعه این نوعگونه اطلاعات از رویداد مذکور و ثبت کیفیات عینی است. وقتی وارد یک گروه و ارتباطات اجتماعی میشویم، اسامیِ افراد و مکانها و نیز زمانهای مندرج در گروه مزبور و همچنین نسبتهای اجتماعی موجود در گروه، در ذهن ما ثبت و ضبط میگردد. بنابراین، قوه ذهنی مرتبط با حافظه برای کسب مفاهیم جامعهشناختیِ حافظه جمعی و هویت گروهی کفایت میکند. خاطره در تقابل با حافظه، اطلاعات و کیفیات به مراتب بیشتری را در ذهن و روان انسان ثبت کرده و در موقع لزوم به خاطر میآورد. خاطره، محتویات عاطفی اعمّ از رنجآور و شادیآفرین مندرج در رویدادها و نیز هرگونه حالات روحی دلالتدار و تعهدآور از قبیل اشتیاق، امید، سوگواری، انتقام و آرمان نهفته در وقایع و فعالیتها را نیز در ذهن ثبت کرده و به خاطر میسپارد. توجه کنید که موضوع فقط به یاد آوردن اتفاقات و رویدادها نیست – چرا که حافظه نیز این قابلیت را دارد – بلکه ذخیرهسازی آمیخته با انرژی روانی و تعلقات عاطفی است. محتویات مذکور به واسطه تداعی و کمترین برانگیختگی، دوباره فعال شده و همان تأثرات را در روح و روان انسان ایجاد میکنند. پشتوانه این بحث و مفهوم از خاطره در مباحث علومشناختی و ویژگیهای حافظه رویدادی قرار دارد. از اینرو ذهنی را خاطرهساز مینامیم که در تجربیات روزمره و ثبت رویدادها، نه فقط وقایع و ارتباطات عینی بلکه ارزشهای عاطفی و حالات روحی موجود در رویدادها را تشخیص داده، به خاطر سپرده و مجموعاً با یکدیگر مخلوط کند. تفاوتهای فردی معناداری مابین افراد در قابلیت خاطرهسازی وجود دارد و برای بعضی کمتر و در برخی بیشتر است. این تفاوت حتی در سطح فرهنگها و شهرهای مختلف خود را نشان میدهد. بدینترتیب بین دو واژه حافظه و خاطره فرق گذاشتیم که در زبانهای انگلیسی و فرانسوی با یک کلمه واحد (memory در انگلیسی و mémoire در فرانسه (بیان میشوند. از دیدگاه این مقاله و آثار دیگر مؤلف تمایز حافظه و خاطره به معنای تأکید بیشتر روی کیفیات روحی و عاطفی مندرج در رویدادهای تجربه شده و ثبت شده در ذهن فرد است. اگرچه مفهوم حافظه (memory) در متون انگلیسی زبان نیز مشتمل بر خصوصیات عاطفی محفوظات حافظه به کار رفته و میرود ولی – مخصوصاً در مفهوم علومشناختیِ حافظه – سهم خاصی به خاطرات آکنده از عواطف و انرژی روانی ناشی از استلزاماتی همچون امید، انگیزش و انتقام در آن متون دیده نمیشود. یکی از دلایلی که نگارنده را به تأکید روی خاطره عواطف سوق داد، ذهنیت فردی و جمعی نزد فرهنگ و انسان شرقی به ویژه ایرانی است که عواطف اعم از مثبت (جاذب) و منفی (مانع و دافع) و نیز ماتم و نوستالژیا در آن بسیار بارز است.
هر شخصی با گذران عمر، خاطرات زندگیاش را چه از نوع حافظه و چه از نوع خاطره در ذهن خود شکل میدهد. فضای این خاطرات، پر فراز و نشیب و آکنده از اتفاقات و احساسات دردناک و یا خوشآیند برای شخص است. این نکته حاکی از ارتباط عمیق هویت شخصی با خاطره است. قبلاً اشاره کردیم ریکور مفهوم بیماریهای خاطره را مطرح کرده است. اکنون میتوانیم به موضوع «مدیریت صحیح بهرهبرداری از خاطره» اشاره کنیم. از خاطرات بهدرستی میتوان برای ایفای تعهدات و اهداف پیشینی که برای زمان حاضر نیز مطلوب و نیاز فرد یا جامعه هستند، استفاده کرد. ولی با توجه به اینکه انرژی روانی توانمندی در خاطرات نهفته است، این انرژی میتواند جهت برانگیختگی افراد و در راستای برخی اهداف مانند انتقامگیری شخصی/گروهی یا سیاسی مورد سوءاستفاده قرار گیرد.
۶ هویت خاطرهمحور
در ادامه مسیر فکری که از جان لاک شروع شده و از موریس هالبواکس و پُل ریکور عبور میکند، کتاب «زمان، خاطره و هویت[۲۰] »، ارتباط بیشتر و عمقیترِ خاطره با هویت فردی و اجتماعی را توضیح میدهد. این ارتباط زمانی تکامل مییابد که خاطره را به آن مفهوم بهکار ببریم که در بخش تفاوت حافظه و خاطره توضیح دادیم. انسان چیزی جز خاطراتش علیالخصوص نوع عاطفی آنها نیست زیرا هر انسانی با پیوند قلب، کبد، کلیه و سایر اعضاء میتواند به حیات خود ادامه دهد ولی خاطره پیوند زدنی نیست از این رو «خاطره» هویت فردی را برمیسازد. مرور خاطرات و وفاداری به آنها، فرصتی را برای هر انسان میانسال فراهم میآورد تا آرزوهایش و تعهدات دوران جوانی نسبت به خود یا دیگری را به یاد آورده و با ارزیابی میزان همنوایی زندگی فعلیاش با آن آرزوها و تعهدات، وفاداری یا خیانت به خود قبلیاش را بسنجد. این مواجهه صادقانه شخص با خودش – که به کمک مرور خاطرات فردی امکانپذیر است – کمک میکند تا تصمیم برای چرخاندن سکان زندگی به سمت تحقق میثاق و آرزوی پیشین گرفته شود. در تجربهای شخصی، نگارنده طی مرور عکسی از خودش در کنار همکلاسیهایش در روز فارغالتحصیلی از دبیرستان، به یاد تصمیم و انگیزهای افتاد که در پشت چهرهاش نهفته بود: آیا نسبت به آمال و تعهداتی که با خودم داشتم وفادار بوده و هستم؟
نقش خاطره در ایجاد و ماندگاری هویتهای جمعی مانند هویت نهادها و جنبشهای اجتماعی بهمراتب بیشتر است. خاطرهای که ما از صنف و نهاد اجتماعی خود داریم صرفاً خاطرهای شخصی نبوده بلکه خاطرهای جمعی است و بدین ترتیب آرمانها، اشتیاقات و امیدهای متعلق به گروه، نهاد یا یک جنبش فکری یا سیاسی در خاطرات فردی من نیز نهفته و تأثیرگذار است. خاطره حاصل از یک جنبش فکری و یا نهاد اجتماعیِ هدفدار، انرژی، انگیزه، اراده و آرمان مندرج در آن جنبش و نهاد را فرد به فرد و تا چند نسل انتقال میدهد. با این ارتباطات، کنشهای زمان کنونیام را به اهداف پیشینیان گره میزنم و زمان حال خودم را متعهد و رسالتمند میکنم. این وضعیت به گروهها و نهادهای اجتماعی تعمیم داده شده و این نهادها با این شیوه فعالیتهای خود را رسالتمند میکنند. حاصل کار نحوهای از هویتبخشی موسوم به هویت بر پایه خاطره و یا مفصلتر هویت بر پایه خاطره و رسالت است.
یکی از راههای تکوین رسالت در سطح فردی، نهادی، قومی و ملی عبارت است از وفاداری به آرمان، اراده و اهداف نسلهای پیشین آن گروهها و تعهد به ایفای اهداف مذکور، چرا که شرایط جغرافیایی، فرهنگی و احتمالاً سیاسی یکسانی با ما داشته و افکار، تجربیات و راهحلهای آنها قطعاً برای کنشهای کنونی ما، عبرتآموز و تا درجاتی اقتباسپذیر هستند. علاوه بر اینگونه الهام و اقتباس از پیشینیان، همانطورکه گفتیم تأثیرات و مغناطیس خاطرات گذشته، زمان کنونی ما را مصمم و متعهد میسازد.
روش دومِ نیل به رسالت در هر جنبش، نهاد و ملتی، بازتعریف آرمان، اهداف و منشورهای درازمدتی است که فراتر از مقتضیات و منافع اینجا و اکنونی باشند. به عنوان مثال میتوان به جنبش عدالتخواهی در ایران اشاره کنیم که از عصر مشروطیت در قالب گروههای اجتماعیون – عامیون آغاز و مسیری پر فراز و نشیب طی کرد. سرمایههای انسانی و انرژی سیاسی فراوانی در حداقل یکصد و ده سال اخیر ایران زمین، آگاهانه صرف اهداف و مبارزات عدالتجویانه شده است.
مطالبات عدالتخواهی از قویترین محرکهای مبارزه در انقلاب بهمن ۱۳۵۷ نیز بوده است. با وجود اینکه عدالتخواهی و اعتراض به نظام رانتی همواره در تاریخ معاصر ایران وجود داشته، چنین به نظر میرسد این جنبش اکنون تبدیل به مطالبات جسته و گریخته و دستآویزِ برخی خطمشئهای سیاسی پوپولیستی گشته و در مجموع هویت خود را گم کرده است.
تاریخچه عدالتخواهی در ایران سرشار از خاطرات و تعلقات انرژیبخش است. مرور این خاطرات، انگیزه و انرژی مضاعفی برای احیاء این مطالبه کلان و همیشگی مردمی در روح و روان پیروان آن به ارمغان میآورد. هویت بخشی بر پایه خاطره و رسالت، میتواند هویت و کارکرد این جنبش را احیاء کند. مثال دوم را در خصوص نهاد دانشگاه و به صورت یک سوال مطرح میکنیم. این موضوع یک پروژه پژوهشی بسیار ضروری و مفید است که بررسی شود آیا نهاد دانشگاه در ایران، اصلاً دارای هویت نهادی است. مراکز تحصیلی که کارکردشان صرفاً ارائه مدرک و انتشار مقاله است، به اشتباه عنوان دانشگاه را یدک میکشند.
نظریه هویت بر پایه خاطره توصیه میکند چنانچه جنبشهای فرهنگی و اجتماعی و نهادهای مدنی بخواهند هویت نهادی داشته و از مزایای چنین هویتی بهرهمند شوند بایستی فعالیتهای خود را در ظرف و فرهنگ زمانیِ وفاداری و عمل تعهدآمیز تعریف و اجرا کنند. برخورداری از اهداف و آرمانهای درازمدت و وفاداری به آنها راه را برای اِعمال هویت بخشی میسور میسازد. افراد و جوامع ابنالوقتِ فرصتطلب و نهادهایی که وابسته به شرایط زمانه رنگ، هدف و سیاست خود را عوض میکنند، فاقد هویت بر پایه خاطره و رسالت هستند.
باید اذعان کرد عواطف و همدلی نسبت به ارزشهای انسانی و زیباییشناختی نزد بسیاری از مردم ایران زمین، برجسته و پر رنگ است. برای این ادعا میتوان ادبیات و شعر کهن و معاصر ایران با مضامین عاطفی مانند عشق و فداکاری، هنر و مناسک آئینی/مذهبی، همبستگی انسانی در ساختار بسیاری از خانوادهها و جامعه ایرانی، رفتارهای هیجانی و عاطفی ایرانیان در حوزههای سیاسی و اجتماعی، ماتم و سوگواری طولانی نسبت به مرگ عزیزان ناشی از ماندگاری خاطره آنها و موارد دیگر را شاهد آورد[۲۱] . بهعلاوه، تعلق خاطر اغلب ایرانیان به رستورانها و کافههای سنتی، فضاها و فیلم/سریالهای قدیمی دهههای چهل و پنجاه شمسی، نشان از خصلت نوستالژیک ایرانیان دارد.
بنابراین، کیفیت ذهنی غالب ایرانیها از حیث خاطره، واجد ویژگیهایی است که به مفهوم پرمایه خاطره اختصاص دادیم. بنابراین هویتبخشی بر پایه خاطره، مصداق و جایگاه خاصی در ایران دارد. البته باید موضوع مهم «مدیریت صحیح بهرهبرداری از خاطره» را خاطرنشان سازیم که قبلاً اشاره کردیم.
با توجه به اینکه انرژی روانی توانمندی در خاطرات نهفته است، بهرهبرداری از این انرژی در جهت برانگیختگی افراد در راستای اهداف کورکورانهای مانند انتقامگیری شخصی یا سیاسی با رذیلتهای اخلاقی و خطرات جدی سیاسی همراه است. بایستی این تتمّه مهم را بیافزاییم که هویتبخشی بر پایه خاطره مستلزم پذیرفتن هر تفکّر، آرمان و رویکرد عقیدتی یا سیاسی پیشین نیست، حتی اگر توسط تعلقات و تأثرات عاطفی احاطه شده و غلیانی از احساسات را دامن زده باشد. نقّادی اهداف و عقاید پیشینیان شرطی ضروری و مسبوق بر اِعمال پروژه هویتبخشی بر پایه خاطره است.
نظریه هویت بر پایه خاطره بر این نکته واقف است که تاریخ یک قوم یا ملتی ممکن است آگاهانه دستخوش چرخشی رادیکال در اهداف و آرمانهای خود گردد، به ویژه زمانیکه یک آرمان یا رویه سیاسی به شکست، خفّت یا فاجعه اخلاقی/سیاسی منجر شده باشد. به عنوان مثال آلمان معاصر علاقهای به خاطرات و احیاء اهداف و آرمانهای دوره نازیستی خود ندارد[۲۲] و بعید نیست چنین تغییر رادیکالی در تاریخ ایران نیز رخ دهد، علیرغم اینکه نوعی گریز از حقایق تاریخی نزد جامعه ایران وجود دارد، به عنوان مثال استمرار جنگ ایران و عراق و سایر حقایق این جنگ خانمانسوز هنوز افشاء نشده و زمانیکه گوشهای از آن آشکار میشود، موضوع را بلافاصله فیصله میدهند.
۷ وفاداری به خاطرات نقطه مقابل فرهنگ فراموشکاری
خاطرات اعمّ از شخصی و بهویژه اجتماعی که حقیقتی را در خود نهان دارند، نباید فراموش شوند حتی اگر سالیانی سپری شده و شرایط جامعه در ظاهر عوض شود. مرور خاطراتِ جامعه یعنی یادآوری و احترام به اهداف و آرمانهایی که در مقطعی از تاریخ عدّهای بر دوش کشیدند ولی ناتمام مانده و چشم انتظار اهتمام نسلهای آتی ماندند. در اینجا با وفاداری به خاطرات مواجه میشویم. علاوه بر این موضوع، فراموش نکردن خاطرات، ویژگی بسیار مهم دیگری دارد. برخی مواقع قضاوت صحیح اتفاقات تاریخی-اجتماعی، حقانیت یک جنبش و اعتقاد سیاسی و نیز ظلم و ستمی که در مقطعی از تاریخ بر جمعیتی تحمیل شده، در پی گذر زمان و جابجاییهای سیاسی به دست فراموشی سپرده میشود. در اینجا مرور صحیح خاطرات نقش حقیقتجویی و دادخواهی دارد. اگرچه در باب خاطره سخنان فراوانی در منابع مختلف گفته شده ولی تحلیل مفهومی خاطره در حوزه عمومی و حتی روشنفکری ایران تقریباً تازگی دارد. آیا این موضوع به فراموشکاری جامعه ایرانی برمیگردد؟
مقوله فراموشکاری، تحت عبارتِ «ایرانیان حافظه تاریخی ندارند» بارها توسط مورّخان و ادیبان، البته بیشتر در قالب کنایات، تکرار شده است. احمد کسروی در سطور آغازین کتابش تاریخ مشروطه ایران[۲۳] مینویسد «یکی از گرفتاریهای ایرانیان آن است که پیشآمدها را زود فراموش میکنند.» احمد شاملو نیز اظهارنظر مشهوری دارد: «تاریخ ما نشان میدهد که این توده حافظه تاریخی ندارد، حافظه دستهجمعی ندارد و هیچگاه از تجربیات عینی اجتماعیاش چیزی نیاموخته و هیچ از آن بهرهای نگرفته است و در نتیجه هرگاه کارد به استخوانش رسیده، به پهلو غلتیده، از ابتذالی به ابتذال دیگر. و این حرکت عرضى را حرکتى در جهت پیشرفت انگاشته، خودش را فریفته[۲۴] .» شفیعیِکدکنی نیز در نوشتهای دردمندانه پرسیده است: «از چنین ملتی چگونه باید توقع حافظه تاریخی داشت؟ [۲۵] »
به دلیل اهمیت موضوع، نگارنده این سطور بخشی از کتاب «تحلیل نوینی از زمان، خاطره و هویت» را به نحوه استفاده از خاطرات، نقش آنها در هویت فردی و جمعی و بالاخره رهایی از معضل فراموشکاری پرداخته است. مفید است توضیح دهیم وفاداری به خاطرات تفاوت بسیاری با نوستالژیایِ اتفاقات و ازمنه گذشته دارد. در حس نوستالژی، فرد خود را در حسرت شرایط روحی خوشآیند گذشته قرار میدهد. در چنین شرایطی یادآوری گذشته احساساتی را تداعی و برانگیخته میکند که در مقایسه با شرایط حال و یا برای فرار ذهنی موقت از نگرانیها و مخمصههای فعلی، لذتبخش و تسکیندهنده هستند. در نتیجه در ارتباط نوستالژیک، از اتفاقات گذشته و محتویات خاطرات پیشین، هدف و رسالتی برای زمان و اهداف کنونی به ارمغان نمیآید. در مقابل، وفاداری به خاطرات، متوجه کنشهای زمان اکنون و به معنای احیاء اهدافی است که هنوز نیاز مبرم فرد و یا جامعه هستند. در اینجا خاطره متضمن اهداف و آرمانهای ناتمام پیشین است.
ممکن است گفته شود چه لزومی به مرور خاطرات و وفاداری به اهداف و آرمانهای گذشته داریم چرا که زمانه هماره در تغییر است. اما در پاسخ باید گفت: فعالیتهای فکری/فرهنگی/اجتماعیِ بسیاری همچون مطالبه آزادی بیان، مبارزه با استبداد، تحقق عدالت و مبارزه با نظام رانتی و نیز اهمیت نهادهایی مانند دانشگاه و اتحادیههای مدنی، جنبش دانشجویی و مطبوعات حقیقتجو، ابدی، درازمدت و نیاز همیشگی جوامع هستند. نکته مهم دیگر آنست که استمرار جامعه مدنی مستلزم وفاداری و توجه به اهداف و کارکردهای نهاد مدنی و جنبشهای مترقی اجتماعی است. مرور خاطرات میآموزد افراد و جنبشهایی که این اهداف را در مقاطع مختلف تاریخ ایران بر عهده داشتند، چگونه طی طریق کرده، چه دستاوردی داشته و با چه موانعی مواجه شدند. اینها آموزههایی است که آگاهی اجتماعی، مدنی و سیاسی جامعه را افزایش میدهند.
۸ تحلیل مسئله فراموشکاری ایرانیان
موضوع فراموشکاری ایرانیان در سه ساحت مختلف قابل تحلیل است:
• در یک ساحت، نهادهای رسمیِ فرهنگی و تبلیغاتی کشور قرار دارد که در خصوص وقایع و خاطرات تاریخی، تبلیغ، آموزش و برنامهریزی میکنند. در این ساحت وابسته به محتوایِ عقیدتی و سیاسی نهفته در رویدادهای تاریخی و میزان همنوایی آنها با این محتویات، هم نسیان و اغماض شدید و هم تذکار مکرّر و مفرط خاطرات اتفاق افتاده است. در محدودۀ این ساحت، نمیتوان حکم فراموشکاری را به ایرانیان و جامعه ایرانی اطلاق کرد، زیرا وقایع و خاطرات تاریخی، بطور گزینشی یا فراموش و یا شدیداً یادآوری و تجلیل میشوند. به عنوان مثال، نهضت مشروطیت، همراه با جنبشهای مدنی، اجتماعی و سیاسی مترقیانه بوده ولی در مراسم رسمی سالگرد مشروطیت در کشور به بسیاری از آنها اصلاً اشاره نمیشود. این موضوع مصداق بارز اقدام برای فراموشی عمدی بخشی از آرمانها و مجاهدتهای یک کشور است.
این قبیل نواقص و فراموشکاری در مقاطع تاریخی برخی از کشورها نیز ایجاد شده است. میخائیل اشتورمر از مقامات آلمان غربی در ۱۹۸۶ در مقاله «تاریخ در یک سرزمین بیتاریخ» میگوید: در یک سرزمین بیتاریخ، آینده را کسی میبرد که خاطرات را پر میکند، مفاهیم را شکل میدهد و گذشته را تفسیر میکند[۲۶] .
• در ساحت دوم با روحیه فراموشی و خصلت بیاعتنایی افراد و فرهنگ عامه جامعه نسبت به وقایع و خاطرات تاریخی و نیز اهداف و آرمانهای مندرج در خواستهها و مجاهدات پیشین همان جامعه مواجه هستیم. در اینجا، فراموشکاری ایرانیان موضوعیت خاصی پیدا کرده و قابل تأمل است.
واقعیت این است که در اثر تبعیّت عامّۀ مردم از فرهنگ، اهداف و ارزشهای زندگی «اینجا و اکنونی»، دمغنیمتی و سرخوشی، افراد جامعه انگیزه و رغبت برای یادآوری وقایع تاریخی و توجه به اهداف و آرمانهای پیشین را از دست میدهند. از طرف دیگر، شرایط ناپایدار اقتصادی و توزیع گاه و بیگاه خواستههای اجتماعی و اقتصادی نیز در ایجاد ارزشهای «اینجا و اکنونی» در زندگی و جامعه بسیار تأثیرگذار است. بحران معیشتی و نابسامانی در امنیت روانی و توزیع خواستههای اقتصادی و اجتماعی نیز باعث بیتابی و تشویش مفرط شهروندان شده و دغدغه و توجه آنها را لاجرم و صرفاً به تأمین نیازهای دمدست در اینجا و اکنون سوق میدهد. در چنین حالتی شاهد یک نوع عارضه و ناتوانی روانشناختیِ افراد جامعه هستیم که آنها را تبدیل به افرادی فراموشکار و بیاعتنا به تاریخ کرده، به نحوی که همّ و غم و رسالت زمان حال آنان در شگرد برای یافتن فرصتها، اُکازیونها و یا کاستن ضرر و زیان اقتصادی خلاصه میشود. هر آینه شرایط فوقالذکر در ایران مستولی شود، جامعه قابلیت آموختن از تاریخ و وفاداری به اهداف جمعی پیشین خود را از دست میدهد.
• ساحت سوم از موضوع فراموشکاری در شرایط خاصی اتفاق میافتد که خیلی متداول نیست ولی اهمیت بهسزایی دارد. این مورد را بهجای مفهومپردازی، با مثالی عینی شرح میدهیم. در برخی رسانههای خارج از ایران میتوان مصادیق دفاع از اقدامات پهلوی و در کل تطهیر حکومت پهلوی را ردیابی کرد. این تغییر رادیکال در نحوه قضاوت گذشته تا حدی است که در روایتی جدید، ساواک سازمانی مأمور و معذور و صرفاً مخالف و معاند خرابکاران سیاسی از قبیل تشکّلات چپ معرفی میشود طوریکه ماجرای شکنجههای مخوف ساواک صرفاً ساخته و پرداخته زندانیها بوده است. بسیاری از زندانیان شکنجه شده که شاهد شیوه کار ساواک بودند مجبور شدند خاطرات آن وقایع را با هدف جلوگیری از فراموشی حقیقت و دادخواهی متذکر شوند. بنابراین، مرور و تأمل روی خاطرات، اهدافی از قبیل جلوگیری از عادیسازی قساوتها، جنایات و بیرحمیهای نظامهای حاکمه و دستگاههای امنیتی وابسته به آنها را میتواند ایفا کند.
در فرهنگ فراموشی که عوامل متعددی دستبهدست هم داده تا خاطراتِ گویایِ حقایق، به اوراق مرده تاریخ بدل شوند، این وظیفه نویسندگان، مورخان و روزنامهنگاران حقیقتجو است که نگذارند وقایع و جنبشهای تاریخی به فراموشی سپرده شده و بلکه اهداف ناتمام این جنبشها را گوشزد و احیاء کنند.
مهمترین کارکرد «نویسنده» بیان و نقد وضعیت «انسانیّت» در جامعه است. در هر جامعهای اخبار تخلفات اقتصادی، ستمهای اجتماعی و خانوادگی، و ناهنجاریهای اخلاقی توسط رسانهها اطلاعرسانی میشود و مورد بحث قرار میگیرد، ولی فقط نویسندگانِ حسّاس به عواطف و ارزشهای انسانی قادر به شرح و نقد وضعیت انسانیت هستند. نویسنده، وخامت شرایط را پیشبینی میکند و اتفاقات عینی را به زبان ارزشها و ارتباطات انسانی و اخلاقی ترجمه میکند. نقدی که نویسنده از وضعیت شرایط انسانی یا گزارش خاطرهای که نویسنده یا شاعر از تجربیات خود یا دیگران بیان میکند هرچه مستندگونه و دالّ بر وقایع باشد در خاطرات آتی ماندگارتر و در قضاوتها قابل استناد خواهد بود. شاعری که خاطرات سیاسی دردناک خود را به غایت کنایی و استعاری بیان کند، گرچه آثارش تأثیرگذارتر و احساسیتر خواهند بود ولی در آیندهای که خاطرات فراموش و وقایع مورد قضاوت حقوقبشری قرار میگیرد، به سختی قابل استناد خواهند بود. از طرف دیگر، اگر نقدِ حساس به ارزشهای انسانی و حقوقی به عمل نیاید، با جامعهای جاهل و غافل از خود مواجه میشویم که فقط زمانی که فجایای جامعه از حدّ بگذرد به خود میآید.
دوباره خاطرنشان میکنیم که احترام و وفاداری به خاطرات، به معنای پذیرفتنِ دربستِ وقایع و آرمانهای پیشینیان نیست زیرا رَوند اجتماعی و سیاسی هر ملتی ممکن است آگاهانه دستخوش چرخشی رادیکال شود. بالعکس، بهجای تبدیل حوادث دردناک تاریخی و تصمیمگیریهای سرنوشتساز مملکتی به تابوهای عقیدتی، مرور مجدد چنین وقایعی، درسی برای اجتناب از اشتباهات پیشین است. از طرف دیگر، خاطرات، آمیخته با انرژی روانی و تعلقات عاطفی است. خاطره حاصل از یک جنبش فکری و یا نهاد اجتماعیِ هدفدار، انرژی، انگیزه، اراده و آرمان مندرج در آن جنبش و نهاد را فرد به فرد و تا چند نسل انتقال میدهد. افراد جامعه با این ارتباطات، کنشهای زمان کنونی را به اهداف پیشینیان گره زده و در واقع زمان حال خود را متعهد و رسالتمند میکنند. این آموزهها علاوه بر پیشبرد آگاهیِ اجتماعی، مدنی و سیاسی جوامعی مانند ایران، در انسجام و هویتیابی نهادهای مدنی و جنبشهای اجتماعی نیز نقش مؤثری ایفا میکنند. به عنوان مثال جنبش دانشجویی فعلی ایران برای هویتدهی و انسجام بخشیدن به اهدافش بارها به تاریخچه و خاطرات خود مراجعه کرده است.
۹ نتیجهگیری
در این مقاله نشان دادیم خاطرات جمعی در هویتدهی گروهها و نهادهای اجتماعی نقش بهسزایی دارند. این نقش با کنش اجتماعی «بازگو کردن خاطرات فردی» انجام میشود. ارتباط بین خاطره و هویت شخصی افراد را میتوان به سطح جمعی یعنی برای خاطره جمعی نیز تعمیم دهیم. حاصل کار ایجاد یک حافظه برای گروههایی مانند نهادها و حتی جنبشهای اجتماعی است. این موضوع در هویتسازی نهادهای سیاسی و اجتماعی و کارکرد آنها تأثیر و اهمیت به سزایی دارد. به ویژه وقتی تأثیرات عاطفی خاطرات و وفاداری افراد عضو، افزوده میشود با پدیده هویت بر پایه خاطره و رسالت مواجه هستیم. در مسیر عکس یعنی از گروههای اجتماعی به افراد، چون طول عمر چنین نهادهایی غالباً بیشتر از طول عمر افراد است، از اینرو خاطره جمعیِ نهادهای اجتماعی که هر فرد بدان تعلق دارد، خاطره فردی وی را گسترش میدهد.
مفهوم هویت جمعیِ نهادی مانند دانشگاه، محصول این تبادل خاطرات جمعی و فردی است. باید به یاد داشته باشیم اگر خاطرات نهادهای اجتماعی وجود دارند به این دلیل است که خاطرههای فردی مُقدّم بر آنها وجود داشتهاند و به تبادل با یکدیگر پرداختهاند تا این خاطرات جمعی از انسجامی برخوردار و در آرشیوها نگهداری شوند. مدیریت صحیح خاطره در هر دو مقیاس فردی و اجتماعی موضوع مهمی است که در این مقاله به عنوان موضوع پژوهش آتی برای خوانندگان پیشنهاد میشود. همانطورکه گفته شد از خاطرات میتوان برای ایفای تعهدات و اهداف پیشینی که برای زمان حاضر مطلوب و نیاز فرد یا جامعه هستند، استفاده کرد. ولی با توجه به اینکه انرژی روانی توانمندی در خاطرات نهفته است، این انرژی میتواند جهت برانگیختگی افراد و در راستای برخی اهداف مانند انتقامگیری شخصی/گروهی یا سیاسی مورد سوءاستفاده قرار گیرد. بنابراین، خاطرات میتوانند هم تأثیرات منفی و بازدارنده و هم کورکورانه و خطرناک داشته باشند. در این وضعیت احیاء خاطرات فضیلت به حساب نمیآید زیرا کنشهای عقلانی و برنامهدار روزمره را تحت شعاع قرار میدهند. مبحث مدیریت خاطره به طور طبیعی با این سؤال مواجه میشود که چرا بسیاری مواقع تأثیرات سلبی خاطره زیاده از حد است و مبارزه با تأثیرات منفی خاطره برای یک فرد یا یک جامعه کار بسیار مشکلی است. برخی ملتها در مقاطع تاریخی مختلف، بیش از حد درگیر شکستها و خفّتهای خود بودهاند. مسئله در مقیاس فردی نیز اهمیت فراوانی دارد که مبحث مدیریت خاطره با آن مواجه است. افراد بسیاری درگیر و تحت تأثیر تروما و خاطره دردناک خود هستند چنانچه این خاطرات و تأثیرات عاطفی آنها برای همیشه برایشان زنده است. به عنوان مثال، در گزارشهایی که برخی افراد از ترومای خود در تجربیات سیاسی ارائه دادهاند بیانگر زندگی دائمی با خاطرات دردناک خود هستند. در جهت عکس، برخی مواقع نیز با کمبود خاطره و افراط در فراموشی روبرو هستیم. در این مقاله ذیل مبحث فراموشکاری به این وضعیت پرداختیم و برای رفع آن پیشنهادهایی مطرح شدند که میتواند برای مطالعات بیشتر، ادامه داده شود.
———————
پانویسها
[۱] Memory
[۲] Long-term memory
[۳] Short-term memory
[۴] Working memory
[۵] Declarative memory
[۶] Semantic memory
[۷] Episodic memory
[۸] برای توضیحات فنیتر در مورد این حافظهها به کتابهای روانشناسیشناختی از جمله فصل 5 منبع زیر مراجعه کنید.
R. J. Sternberg, K. Sternberg, Cognitive Psychology, Cengage Learning, 2011.
[۹] .Maurice Halbwachs که در زبان فرانسه آلبواکس خوانده میشود.
[۱۰] Halbwachs, Maurice. Les Cadres sociaux de la mémoire. Paris: Alcan, 1925; Albin Michel, 1994. (Social frameworks of memory)
[۱۱] Halbwachs, Maurice. The Collective Memory. Translated by Francis J. Ditter and Vida Yazdi Ditter. New York: Harper Colophon, 1950 (La Mémoire collective)
[۱۲] Group identity
[۱۳] Nicolas Russell
[۱۴] در شرح برخی از مهمترین نظرات هالبواکس از مقاله راسل استفاده کردهایم.
Russell, N. (2006) Collective Memory before and after Halbwachs. The French Review, 79, 792-804.
[۱۵] تأثیر هالبواکس از امیل دورکیم در مقاله زیر شرح داده شده است
Gedi, N., & Elam, Y. (1996). Collective memory—what is it? History and memory, 8(1), 30-50, Indiana University Press
[۱۶] Paul Ricœur
[۱۷] به عنوان نمونه به مرجع زیر ارجاع میدهیم که در شرح آراء ریکور از آن استفاده کردهایم.
پل ریکور، تاریخ، خاطره، فراموشی، نشریه گفتگو ۱۳۷۴ شماره 8.
[۱۸] به مرجع قبل مراجعه کنید.
[۱۹] پل ریکور، تاریخ، خاطره، فراموشی، نشریه گفتگو ۱۳۷۴ شماره 8.
[۲۰] منوچهر ذاکر، تحلیل نوینی از زمان، خاطره و هویت، تبریز: اختر 1399
[۲۱] برای شناخت خصوصیات عاطفی جامعه ایران منبع زیر پیشنهاد میشود:
عواطف در جامعه و فرهنگ ایرانی، جمعی از نویسندگان به کوشش محمدسعید ذکایی، تهران: آگاه، 1398
[۲۲] این موضوع در آنچه مباحثه تاریخنویسان نامیده میشود نمایان است. برخی مورخین آلمانی سعی کردند فاجعه نازیسم را کاملاً موردی و نامرتبط با جامعه آلمان تعبیر کنند. در مقابل، مورخین دیگری نازیسم را ریشهایتر ارزیابی کردند. مراجعه کنید به مباحثه یورگن هابرماس با مورخین آلمانی در فصل 7 (ناسیونال سوسیالیسم و کورههای آدمسوزی : مباحثه با تاریخ نویسان) کتاب زیر
رابرت هالوب، یورگن هابرماس: نقد در حوزه عمومی، تهران: نی 1375.
[۲۳] احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تبریز: اختر 1386
[۲۴] احمد شاملو، سخنرانی در دانشگاه برکلی، 1990 میلادی
[۲۵] محمدرضا شفیعی کدکنی، ظرفیت و ظرافت انسان، گزارش میراث 1390 شماره 44 صفحه 117-113.
[۲۶] Michael Stürmer: Geschichte im geschichtslosen Land. In: Eugen Rudolf Piper (Hrsg.): Historikerstreit. Die Dokumentation der Kontroverse um die inzigartigkeit der nationalsozialistischen Judenvernichtung. Piper, München/Zürich 1987, S. 36–38.