وضعیت کارگران مهاجر افغانستانی در ایران همچنان یک مسئله جدی در ساختار اجتماعی کشور است. وضعیت کارگران داخل ایران هم بسیار اسفناک است. اما کارگران مهاجر افغانستانی در وضعیتی به مراتب غیرانسانیتر به سر میبرند. آنها در معرض تبعیضهای بیشتریاند. این گزارش، نگاهی کوتاه میافکند به وضعیت صنفی و زندگی شهروندان افغان در بخش صنعت سنگ و معدن در چند کلانشهر مرکزی و شرقی ایران.
آوارگی
طبق آخرین آماری که مدیر رصدخانه مهاجرت ایران ارائه داده، نزدیک به 4 و نیم ملیون مهاجر افغانستانی در ایران سکونت دارند. بیشتر این مهاجران کارگرند، به نوعی شاغل یا جویای کار. علت مهاجرتشان، متنوع است اما در نهایت همه از یک جنس: از جنگ و گسترش خشونت مذهبی گرفته تا فروپاشی اقتصادی، حاکمیت سنتهای ارتجاعی، سطح پایین رفاه عمومی، فقر و بیکاری.
در ایران هم سرنوشت بهتری از نظر زیستی نمییابند. شهرهای تهران، سیستان و بلوچستان، مشهد، اصفهان، یزد، شیراز، قم و کرمان بیشترین تعداد مهاجران افغانستانی را در خود جای دادهاند. در این شهرها به دلیل وجود کارخانهها و معدنهای به نسبت زیاد، امکانهای بیشتری برای یافتن کار دارند. هرکدام از آنها به صورت گروهی، بنا به توانایی، سن، وضعیت تأهل و شبکه روابط اجتماعی و خویشاوندیشان در یکی از شهرهای بزرگ ایران ساکن میشوند.
اولین مقصدها
نیمه شرقی ایران، نزدیکترین مقصدهای مهاجرت برای کارگران مهاجری است که از مرزهای شرقی وارد ایران میشوند. آنهایی که تواني انجام کارهای سنگین را در خود نمییابند یا سن و سالشان کمتر است، برای یافتن شغلی خدماتی راهی تهران و دیگر شهرهای مرکزی ایران میشوند. اما جمعیت بزرگی از آنها در همان مقصدهای اولیه سکونت مییابند. یعنی در استانهای یزد، فارس، خراسان و اصفهان.
کارهایی که در این مناطق در انتظار آنها است، دشوارترین کارهای بدنی است. یعنی کار در بخش صنعت سنگ و معدن.
دهها شرکت مختلف و بزرگ در این زمینه در شهرهای گرمسیر شرق ایران کار میکنند. بیشتر آنها هم در عرصه بینالمللی شهرت دارند. چون درآمد اصلیشان را از صادرات سنگ و دیگر صنایع وابسته به معدن کسب میکنند.
کارگران افغانستانی شاغل در این شرکتها با دستمزدی بسیار کمتر از کارگران ایرانی کار میکنند. آنها برای یافتن کار باید مستقیم به شهرکهای صنعتی بیرون از محدوده شهرها بروند. آنها چون سرپناهی در شهرهای مقصد ندارند، به ناچار باید شبانهروز در همان شهرکها و بیابانهای محل معدنها بمانند.
آمار دقیقی از تعداد کارگران مهاجر در این عرصه وجود ندارد. اما گشتی در میان آنها نشان میدهد که درصدشان به نسبت کارگران ایرانی بسیار بیشتر است. آنها نیروی کار غالب در این زمینهاند.
بهرهکشی
در شهرکهای کار، کارفرمایانی حضور دارند که حریصانه منتظر چنین مهمانان آوارهای هستند. مهمانانی که از سرزمین خود آواره شدهاند و حاضرند در جنگ بقا به هر قیمتی تن به هر کاری بدهند. گلایهای از وضعیت کاریشان نمیکنند، چون صدایشان به جایی نمیرسد. این برای کارفرمایان ایرانی بسیار مطلوب است. با حالتی که گویا ترحم میکنند، کارگران مهاجر را با قمیتی ارزان به کار میگیرند. اغلب سعی میکنند به لحاظ عاطفی، رابطهای پدرمآبانه با این کارگران مهاجر برقرار کنند. تصویری که از خود در ذهن آنها میسازند، تصویر یک پدر مقتدر دلسوز و در عین حال خشن است. همه اینها اما تنها برای پنهان کردن اصل موضوع است. یعنی بهرهکشی.
کارفرمایان در مجموعههای بزرگ تولیدی سنگ و معدن در شهرهای شرقی ایران، اتاقکهایی به کارگران اختصاص میدهند. این را هم به حساب دست و دلبازیشان میمینویسند. در حالی که بیشتر از هر کسی به این کارگران نیاز دارند. ممکن است کارگر ایرانی پس از مدتی کار کردن در چنان شرایط سختی با آن درآمد ناعدلانه دست از کار بکشد. یا این که دستمزد بیشتری بخواهد. اما کارگران مهاجر و بیپناه افغانستانی، خود را مجبور به تحمل چنان شرایطی میبینند.
کارفرمایان برای بهرهکشی از این کارگران، حتی قانونهای مصوب دولت مطلوبشان را هم به نفع سود بیشتر نادیده میگیرند. برای مثال طبق قانون تبعیضآلود مصوب سال ۸۰ (ماده ۱۸۱ قانون کار)، بهکارگیری کارگران مهاجر از سوی کارفرمایان و شرکتهای ایرانی ممنوع شده است. اما ترجیح کارفرمایان ایرانی همچنان بهکارگیری کارگران مهاجر افغانستانی است، چون با دستمزدی بسیار پایین حاضرند سختترین کارها را انجام دهند. قانون برای طبقه استثمارگر از این جهت معنایی ندارد، چرا که دولت اگر هم بخواهد مانعی برای سودجویی آنان بسازد، زورش نمیرسد.
کارگران مهاجر تنها برای خود کار نمیکنند. معمولا در وطنشان افراد دیگری وابسته به کار آنان هستند. منتظرند که فرد سفرکرده، پول بفرستد. به همین دلیل هم آنها سعی میکنند با کمترین امکانات و هزینه در ایران زندگی کنند تا بتوانند پولی پسانداز کنند و برای بقیه اعضای خانواده بفرستند.
خوراک غالبشان کنسروهای لوبیا، ماکارونی، نان بربری و ماست و امثال آنها است. تفریح خاصی ندارند. گاه حتی تعطیلی هم ندارند. در سکونتگاههای کارگریشان درشهرکهای تولیدی سنگ و استخراج معدن، جمعیتی زیاد (در حدود ۳۰ نفر) تنها از یک حمام و دستشویی استفاده میکنند. خارج از زمان تعیینشده هم از آنها کار میکشند.
وظایفی اضافه بر کار اصلی را بر دوش کارگران قرار میدهند. برای مثال یک کارگر در مجموعه کارخانههای تولید سنگ ساختمانی مجبور است در بار زدنِ محصولش به کامیونها هم کمک کند. برای این کار اضافی به او پولی داده نمیشود. کارفرمایان آنان را به خریداران محصولشان ارجاع میدهند. میگویند: بروید از آنها انعامتان را بگیرید.
تبعیضهای حقوقی
تبعیض نسبت به این بخش از طبقه کارگری، بیش از هر جا خود را در ساختارهای حقوقی نشان میدهد. کارگر افغانستانی در هر شرایطی، حق هیچگونه ثبت شکایت و اعتراضی علیه کارفرما را ندارد، چون اساس حضور و کار او در کشور غیرقانونی قلمداد شده است. آن همه اصرار کارفرماهای بخش صنایع سنگ و معدن برای بهکارگیری کارگران مهاجر هم به همین جهت است. همه آنها تا زمانی که کارگران افغانستانی دمدستشان باشند هیچ کارگر ایرانی را استخدام نمیکنند.
کارگران افغانستانی در این بخش همچون دیگر عرصههای کار، بیمه نمیشوند. این در درجه نخست یک صرفهجویی بزرگ در هزینه تولید برای سرمایهداران است. کارگری هم که بیمه نمیشود، در ساختار حقوقی رسمی اصولا وجود ندارد. همان قانون کار ناعادلانه نیمه و ناقص هم برای او وجود ندارد. کارگر ایرانی حداقل توان چانهزنی بالاتری برای دستمزد دارد. کارت ملی دارد و چنانچه دستمزدش پرداخت نشود میتواند شکایت کند و امید داشته باشد که حقش را بگیرد. کارگران افغانستانی که در سختترین بخشهای تولیدی در گرمترین شهرهای ایران کار میکنند، نمیتوانند حتی نام پاداش سختی کار را هم بر زبان آورند. در سیاستگذاریهای رسمی و حکومتی آنها را «اتباع بیگانه» مینامند، در حالی که همین به اصطلاح «اتباع بیگانه»اند که چرخهای تولید در مهمترین بخشهای صنعت را میچرخانند.
دروغپردازی
در گفتمانهای حکومتی و بورژوایی کار و تولید در ایران، مهاجرت کارگران افغانستانی به ایران را دلیل اصلی بیکاری کارگران ایرانی معرفی میکنند. این ادعا در درجه نخست حاوی یک تناقض است. اگر به راستی دلیل بیکاری کارگران ایرانی، کارگران افغانستانیاند چرا با چنان حرص و ولعی آنها را به کار میگیرند و باعث بیکاریشان میشوند. این ادعا از اساس غلط است. چرا که نگاهی ساده به آمارهای وضعیت اشتغال در ایران نشان میدهد، قبل و بعد از موج مهاجرتهای مرم افغانستان به ایران، نرخ بیکاری در ایران تفاوت چندانی نداشته. بیکاری، جزئی جدانشدنی از ساختار اقتصادی و سیاسی حاکم در جمهوری اسلامی بوده و هست. بیکاری، زاده سیاستهای نئولیبرالی حاکمیت و غارت منابع به واسطه نزدیکان هیئت حاکمه در ایران است، نه کارگران افغانستانی.
هم کارفرمایان و هم نظام جمهوری اسلامی به خوبی از نقشی که کارگران مهاجر افغانستانی در پایین آوردن قدرت چانهزنی طبقاتی کارگران دارند، آگاهاند. آنها ضمن بهرهکشی از کارگران افغانستانی، همزمان از آنان به عنوان اهرمی علیه طبقه کارگر در داخل ایران استفاده میکنند.
آواره شدن مردم افغانستان به ایران، فرصتی در اختیار حاکمان و کارفرمایان ایرانی قرار داده تا بتوانند دستمزد کارگران صنعتی و خدماتی را به واسطه آنها کنترل کنند.
طی سالهای ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷ که وزارت کشور، شروع به اخراج مهاجران افغانستانی کرد، دستمزد کارگران در ایران تا ۶۰ درصد افزایش یافت. تغییر سیاست به نسبت مهاجران از آن زمان، ریشه در چنان تجربهای داشت. اکنون دیگر صحبتی از اخراج این کارگران یا جلوگیری از ورود آنها نیست. بلکه سیاست معمول، راه دادن و بهرهکشی از آنها است، هم برای سود بیشتر و هم برای کنترل کارگران در داخل ایران. همزمان با چنین رویهای، تلاش میکنند با تکیه بر یاوههای ناسیونالیستی، کارگران ایرانی و افغانستانی را در مقابل هم قرار دهند. به کارگران ایرانی القا میکنند که بیکاریشان به دلیل مهاجرت کارگران افغانستانی به ایران است. زیر تأثیر همین تبلیغات، گاه ستیزهایی روزانه میان کارگران ایرانی و افغانستانی هم به چشم میخورد. اما واقعیت این است که هم کارگران ایرانی و هم کارگران افغانستانی از لحاظ جایگاه طبقاتی، در یک جبهه واحد قرار دارند. اگرچه ممکن است در کوتاهمدت و در ظاهر، منافعشان در برابر هم قرار داده شود در تحلیل نهایی منافع آنها در یک مسیر مشترک قرار دارد.