صحبت از انواع واگراییها و همگراییهای مخالفین جمهوری اسلامی ایرانی داخل و خارج در ماههای گذشته، بسیار بوده است. عمومِ مردم ممکن است تصور دقیق و شفافی از انواع گروهها و جریانهای خارجنشینِ اپوزسیون نداشته باشند. اما بخشی به نسبت کوچک از فعالانِ اجتماعی گمنامِ داخلی، شناختِ کاملتر و واضحتری از اپوزسیون خارجی دارند. به همین دلیل هم ممکن است له یا علیه این یا آن نیرو موضع بگیرند و برداشت خاصی از آنها داشته باشند.
این گزارش، محصولِ گفت و گوهایی است درباره “اپوزیسیون” خارجنشین با جمع کوچکی از فعالان در داخل که فهمیدنی است که نمیتوانند با بینام و نشان مصاحبه کنند. انتخابِ موردهای گفت و گو تصادفی بوده است. طبعا حاصل گفتوگو ممکن است نمایانگر موضع عموم مردم داخل نسبت به “اپوزیسیون” مستقر در خارج نباشد. محل تهیه این گزارش کردستان است.
خرمگسِ معرکه
«همهچیز داشت خوب پیش میرفت تا این که سر و کله این پهلویچیها پیدا شد».
این تحلیلِ محمود است از جریانِ قیامِ ژینا در یک کافه از زمانی که خیابانها به تصرفِ مردم معترض درآمد تا زمانی که پای جریانِ سلطنتخواهِ خارجی به ماجرا باز شد. معقتد است از آن سرِ دنیا با تکیه بر رسانه و قدرتشان نشستند و شروع به نسخهپیچیهای سیاسی کردند. محمود، از آنهایی است که به شدت به قیامِ ژینا امیدوار بود و هنوز هم امیدوار است. معتقد است بیشتر از آن که جمهور اسلامی مانع اعتلای جنبش شده باشد، به اصطلاح مخالفانی وجود دارند که با نسخههایی که پیچیدند، مانع ایجاد کردند.
دیگرانی هم که نشستهاند و به او گوش میدهند، حرفهایش را به شیوه دیگری تأیید میکنند. اغلب آنها از طبقه پایین جامعهاند. لُبِ کلامشان این است:
«هیچ فرقی نمیکند پهلوی باشد یا جمهوری اسلامی. بارِ ما همان چهلمَن است».
آنها چون هیچگاه نماینده واقعی منافع و زندگیشان را در جهانِ رسمی سیاست و انتخابات ندیدهاند، به هر چیزی بدبین هستند. به ویژه به خارجنشینان. محمود سعی میکند قانعشان کند که شیوه دیگری از سیاستورزی و نگاه به سیاست هم ممکن است. میخواهد بگوید اگر خودشان دست نجنبانند و منتظرِ منجیهای غریب باشند، وضعیتشان تغییر نمیکند. هیچ منجیای وجود ندارد. اما گویا دلزدگی آن جماعت از سیاست و سیاسیبازی بسیار عمیقتر از این چیزها است.
نفر دیگری که وارد بحث میشود از آنهایی است که معتقدند قبل از سال ۵۷، همه چیز سرِ جایش بود. مردم از خوشی زیاد انقلاب کردند! «شما ببینید قبلِ انقلاب ما بنز سوار میشدیم الان پراید». یکی جوابش میدهد: «شما قبل انقلاب جزو آنهایی بودی که بنز سوار میشدی؟ اصلا یک گاری هم داشتی؟ ». طرفِ مقابلش را میشناسد و میداند که پاسخش منفی است. ادامه میدهد: «نداشتی! الان هم نداری.. همین الان هم یه عده تو این کشور هستن که بنز سوار میشن. ولی من و تو جزو اونها نیستیم. نه الان نه قبلش».
جوابِ طرف مقابلش این است: «من نگفتم پادشاهی خوبه. من در اصل طرفدار مشروطهام.»
بحث به سمتِ پرخاش و تندی میرود. ادامهاش دیگر فحش و فحشکاری است.
کپی برابر اصل
سیما دانشجویی ۲۲ ساله است. میگوید از زمانی که جنبش «زن، زندگی، آزادی» شروع شده، مطالعهاش چند برابر شده است. هم بیشتر میخواند و هم بیشتر پیگیرِ وضعیت اجتماعی و سیاسی اطرافش است. نیروهای سیاسی موجود در فضای سیاسی ایران را شناخته است. به نتیجهگیری جالبی رسیده. میگوید بیشترِ مخالفینی که رسانه دارند و خودشان را به عنوان بدیلِ بدیهی جمهوری اسلامی معرفی میکنند، دقیقا ساختارشان مشابه نظام جمهوری اسلامی است.
«ببینید طرف از اون سرِ دنیا رسانه ساخته برای خودش میگه خانم رجوی رئیس جمهور بالقوه ایرانه! خیلی مسخره است واقعا. بعد همین خانم خودش روسری داره و همه زنای حزبشون روسری دارن. توی تاسوعا و عاشورا روضه پخش میکنن. خب این که همون جمهوری اسلامیه؛ چه فرقی داره.»
دوستِ سیما هم نظری مشابه دارد:
«فقط اینا نیستن.. اونجا نشستن هرکی داره یه چیزی میگه برای خودش. شبکه کلمه اومده بالای صفحهاش نوشته: “انقلاب کبیر ملت ایران”. خب چه ربطی داره؟ فقط به خاطر این که اسمِ “زن، زندگی، آزادی” رو نیارن. از الان دارن تاریخو تحریف میکنن.»
از لحاظِ سیاست فرهنگی، مردم به ویژه، زنان و جوانان که بیشتر هدفِ این سیاستها هستند، تفاوتی میان جریانهای اسلامگرای خارجنشین و نظامِ حاکم نمیبینند. حتی ممکن است مبارزه زیر سایه نظام کنونی را به پذیرش تحجری نو ترجیح دهند.
امیدهای کوچک
پیگیری رسانههای اپوزسیون خارجی برای مردم داخل ایران، همیشه هم ناامیدکننده نیست. برخی شخصیتها وجههای به نسبت مقبولتر دارند. اما عملکردشان سابقه مبارزاتی آنها را زیر سؤال برده. همچون حامد اسماعیلیون که در طول چندین سال مبارزه و دادخواهی، نام و رسمی برای خود ساخت. اما اخیرا قرار گرفتنش در کنار ائتلافی ضدِ زن و زندگی و آزادی، سابقهاش را زیر سؤال برده. یک معلم بازنشسته معتقد است: «کسی که برای دادخواهی کار میکنه دیگه باید هدفش همون دادخواهی باشه. نه قدرتطلبی.»
امیدواریهایی وجود دارد برای پیروزی اخلاقی آن نیروهای خارجنشینی که بیشترین نزدیکی و همدلی واقعی را با جنبشِ ژینا دارند. یعنی غلبه گفتمان بخشی از اپوزسیون خارجی که نه برنامهای ارتجاعی در سر دارد، نه وابسته به دولتهای خارجی و خشونتطلب است و نه صرفا برای سهمخواهی میجنگد. اینها به نسبتِ دیگران گمنامترند و کمتر در رسانههای پربییننده تصویری دیده میشوند. درست مانند مخالفین مشابه داخلیشان.
عادل، صنعتکار است و میگوید:
«تجمع برلین ظرفیتهای خیلی خوبی رو نشون داد. به هر حال اونها فضای امنتری دارند و خیلی کارها میتونن انجام بدن که ما اینجا نمیتونیم. هر جریانی هم بگه اون جمعیت بزرگ رو من جمع کردم اونجا دروغ میگه. چون واقعا اون جمعیت برای دادخواهی و تحقق عدالت اونجا جمع شدن. این خیلی منو امیدوارتر میکنه که اپوزیسیون خارجی هم کلا سلطنتطلب یا مجاهدینی نیستند».
بخشی از جمعیتِ معترض مخالف در داخل ایران، تلاش میکند ایده آن بخش از مخالفینِ آوارهشده را دنبال کند که مستقلاند، وابستگی و تعصبِ خاصی ندارند و تنها محرکهشان برای اظهار نظر و فعالیتِ سیاسی، امید به اصلاح کشور است.
دروازه سیاسی کردستان
حزبهای کردستانی، اخیرا توجه بیشتری را به خود جلب کردهاند. هم مخالفت و هم موافقت با آنها بیشتر شده. به این دلیل که مسئولان آنها ادعا کردند که نیروهای داخلی آنها در سازماندهی اعتراضات نقش داشتهاند و آنها برای اداره ایران، برنامه دارند. شدتِ بیسابقه اعتراضها در کردستان هم تا حدودی چنین نقشی را تأیید میکند. رهبران حزبهای کردستانی در سال گذشته بسیار بیشتر در تلویزیونها دیده شدند و به برنامههای مختلف دعوت شدند. تلاش کردند توضیح دهند که آنها «تجزیهطب» نیستند. بخشی از آنها با اپوزسیون دستراستی ایران هم ائتلافهایی تشکیل دادند. همینها باعث شده شناخت بیشتری به نسبت آنها در سراسر ایران به وجود بیاید. اما این شناخت ضرورتا به نفع آنها هم نبوده.
یک فعال اجتماعی در داخل میگوید: «در نوع خودش من فکر میکنم عملکرد مهتدی از بقیه چهرههای حزبی کُرد تیزهوشانهتر است. چون او خوب میداند که تضعیفِ قدرت مرکزی در ایران به هر قیمتی یعنی خلأ قدرت در کردستان و در نهایت، فروپاشی. و فروپاشی همانا و تجزیه هم همانا. اونها خیلی راحت میتونن قدرت بگیرن.»
چنین نگاههایی انتقادی به هر دو جریان سیاسی اصلی در کردستان وجود دارد. این را صحبتهای زنی جوان از یک خانواده حزبی در کردستان هم تأیید میکند که میگوید:
«فکر میکنم این که حزبها مدام دارن میگن باید دوباره متحد بشیم از ضعفشونه. اونا هر موقع دلشون بخواد انشعابهایی بیخود میکنن بعدش هم که یه اتفاقهایی میافته میکن بیاین دوباره یکی بشیم! »
نگاههای انتقادی در میان بخشی از طرفدارهای سابق احزاب در خود کردستان هم در حال گسترش است. عملکرد آنها در جریان قیام ژینا به هیج وجه برای عموم مردم در خود کردستان هم قابلقبول نبوده. همچون نادر که میگفت:
«من یک زمانی فکر میکردم چون کومله از دل مبارزه دهقانهای کردستان بیرون آمده حتما یک حزب پیشروه و باید همیشه ازش دفاع کرد. ولی الان میبینم از اون جز یک نام و تاریخ، چیزی نمونده». نگاههای مخالفین داخل، به اپوزسیون خارجی بسیار متنوع است. اما در کلیتش نوعی بدبینی به نسبت همه آنها وجود دارد. به ویژه از زمانی که برای اغلب مردم عادی که تعلق خاطری به هیچکدام از جریانها ندارند، مشخص شده که خارجنشینها در دعواهای سیاسیشان، اغلب منافع حزبیشان را به هر چیز دیگری ترجیح میدهند.