حمیدرضا نخبهزعیم، یکی دیگر از کسانی است که در جریان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ به طرز مشکوکی کشته شد. او به قصد دیدار خواهر از خانه بیرون رفت، در تظاهراتی شرکت کرد و دیگر نزد مادر تنهایش بازنگشت، دو روز بعد از خروجش از خانه تماسی ناشناس، خبر از یک فاجعه داد: حمیدرضا پیدا شد، در حالی یک پایش قطع، جمجمهاش از پشت له و پشتاش پوشیده از آثار کبودی بر اثر ضرب و شتم بود.
این روایت کوتاه و هولناک، اگرچه بازنمای کلیت آنچه بر حمیدرضا نخبهزعیم و خانوادهاش رفته نیست، اما ذکری از جنایتی است که بعد از گذشت ماهها داغی که بر دل بستگان و آشنایان حمیدرضا نهاده، هنوز تازه است، به ویژه این که با این پرسش درآمیخته که بر او چه گذشت.
حمیدرضا نخبهزعیم که اصالتا از کُردهایی بود که خانواده آنها به اجبار به هشتگرد مهاجرت کرده بودند، جمعه ۲۷ آبان ۱۴۰۱، حوالی ساعت ۳ بعد از ظهر به قصد رفتن به منزل خواهرش از خانه بیرون میرفت. محل منزل خواهر حمیدرضا در گوهردشت کرج، یکی از کانونهای اصلی اعتراضات بود و او هر شب در اعتراضات شرکت میکرد.
حمیدرضا بعد از اینکه از خانه بیرون میرود، دیگر کسی از او هیچ اطلاعی ندارد، نه کسی او را دیده و نه با کسی تماس گرفته است. همچنین کسی نمیداند چه بر سر او آمده است. هیچکس نمیداند کجا و از سوی چه کسانی احتمالا دستگیر شده است. آن شب وقتی حمیدرضا نخبهزعیم تا دیر وقت به خانه باز نمیگردد، مادرش با او تماس میگیرد، اما جواب نمیدهد، سپس با خواهر حمیدرضا تماس میگیرد و او هم میگوید که به منزل آنها نرفته است.
نسرین نخبهزعیم، یکی از خواهرهای حمیدرضا که با زمانه گفتوگو کرده، چنین روایت میکند:
خواهرم به مادرم گفته بود نگران نباش احتمالا در اعتراضات است و برمیگردد، چون اتفاق افتاده بود که تا دیر وقت در اعتراضات بماند و بعد برگردد. ولی آن شب به خانه برنگشت. فردای آن روز مادرم به نهادهای مختلف مراجعه میکند تا ببیند دستگیر شده یا نه، چون احتمال میدادند که بالاخره جایی او را بازداشت کردهاند، ولی هیچکجا اطلاعی از او پیدا نمیکند و میگویند کسی با این مشخصات وجود ندارد.
به گفته نسرین نخبهزعیم، روز ۲۹ آبان ۱۴۰۱، دو روز بعد از ناپدید شدن حمیدرضا، با مادرش تماس گرفته میشود و به او اطلاع میدهند که یک جنازه پیدا شده و میتواند برای شناسایی به پزشکی قانونی مراجعه کند، اما آنها نمیدانند از طرف چه ارگان یا نهادی آنها تماس گرفته شده است.
مادر حمیدرضا نخبهزعیم جنازه پسرش را پزشکی قانونی شناسایی میکند:
موقع شناسایی فقط چهره حمیدرضا را به آنها نشان میدهند و هیچ قسمت دیگری از بدناش را نشان نمیدهند. فقط صورتاش را نشان داده بودند که مادرم تایید کند این جنازه متعلق به پسرش است یا نه… وقتی من از مادرم پرسیدم جنازه سالم بوده گفت بله، چون فقط صورتش را دیده بود و مابقی قسمتهایش بدناش را نشان نداده بودند.
یک روز بعد، یعنی دوشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۱ با اخذ تعهد از مادر حمیدرضا مبنی برگزاری مراسم بیسروصدا، پیکر او را جهت خاکسپاری به آنها تحویل میدهند:
گفتند مراسم باید آرام باشد، بدون حاشیه و هیچ شعاری سر داده نشود. با تمسخر گفته بودند از این مدلهایی نباشد که بقیه انجام میدهند. اول به مادرم گفته بودند این جنازه با قطار تصادف کرده، ولی بعد گفتند خودکشی کرده و خودش را جلوی قطار انداخته است. بعد وقتی حرفها متناقض شد مادرم گفت نه هیچ کدام از این دلایل را قبول نمیکنم، ولی در گواهی فوت هم خودشان چیز دیگری نوشتهاند.
در برگه جواز دفن حمیدرضا نخبهزعیم که ۳۰ آبان ۱۴۰۱ توسط پزشکی قانونی ساوجبلاغ در استان البرز صادر شده است، علت مرگ «صدمات متعدد بدنی» و «اصابت جسم سخت» عنوان شده است.
همه تناقضها در گفتهها و برگه جواز دفن حمیدرضا نخبهزعیم، نگرانیهای خانواده او درباره کشته شدن فرزندشان را افزایش داده است. خصوصا که موقع تحویل جنازه، آنها متوجه میشوند یک پای حمیدرضا کاملا قطع شده است، جمجمه او از پشت کاملا لِه شده و پشت بدناش آسیب دیده بود:
پیکر برادرم از جلو سالم بوده و هیچ آثار ضرب و شتمی دیده نمیشد، ولی تمام پشتاش آسیب دیده بود و آثار کتک روی بدناش بوده است.
مادر حمیدرضا نخبهزعیم بعد از اینکه اطلاع پیدا میکند چه بلایی بر سر فرزندش آمده است، مدتها به شدت بیمار شد.
خواهر حمیدرضا نخبهزعیم میگوید هنگام تحویل جنازه به مادرش گفته بودند: «حمیدرضا خیلی پسر خوبی است، ما او را میشناسیم و اهل اعتراضات و اینها نبوده… گفته بودند بگویید خودکشی بوده تا کسانی که در مراسم خاکسپاری شرکت میکنند از جریانی که اتفاق افتاده با خبر نشود.»
اما مشخص نیست منظور نیروهای امنیتی از «جریانی که اتفاق افتاده» چیست و هیچ پاسخی به خانواده ندادهاند.
به گفته نسرین نخبهزعیم نیروهای امنیتی همچنین خانواده آنها را تهدید کرده بودند اگر غیر از «تصادف» یا «خودکشی» برای علت مرگ چیز دیگری بگویند، نبش قبر خواهند کرد و جنازه با با خودشان میبرند.
روز دوشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۱، پیکر حمیدرضا نخبهزعیم در آرامستان هشتگرد طی یک فضای امنیتی و با حضور نیروهای امنیتی لباس شخصی به خاک سپرده شد.
ریل قطار از جوار بخش جنوبی هشتگرد عبور میکند و ایستگاه قطار هشتگرد نیز در جوار آرامستان «امامزاده جعفر» قرار دارد. از همینرو مادر حمیدرضا نخبهزعیم بعدا درخواست بازبینی دوربینهای مداربسته محلی را کرد که نیروهای امنیتی ادعا کرده بودند حمیدرضا آنجا خودکشی کرده است، اما به بهانه نداشتن حکم قضایی از بازبینی دوربینها خودداری کردند و پیگیریهای خانواده برای تهیه حکم قضایی جهت بازبینی دوربینها نیز بینتیجه ماند.
نسرین نخبهزعیم میگوید هشتگرد شهر کوچکی است و همه اکثرا همدیگر را میشناسند، به همین جهت بسیار شکبرانگیز است که ساعت سه بعد از ظهر او از خانه بیرون رفته و دیگر هیچکس او را ندیده باشد. به همین دلیل آنها معتقدند که حمیدرضا در نزدیکی خانه بازداشت شده است.
پیگیریهای خانواده حمیدرضا نخبهزعیم تاکنون برای یافتن حقیقت درباره چگونگی مرگ مشکوک و دلخراش فرزندشان بینتیجه مانده است.
حمیدرضا نخبهزعیم چند روز قبل از مرگ، با نسرین خواهرش تماس میگیرد و برای او تعریف میکند که یک شب در جریان اعتراضات، معترضی که توسط نیروهای امنینی بازداشت شده بود را آزاد کردند و از این موضوع خوشحال بود:
تعریف کرد یک نفر را گرفته بودند و قصد داشتند داخل ماشین ببرند و او را کتک میزنند، حمیدرضا و چند معترض دیگر هم سعی کرده بودند او را نجات دهند و برای اینکه بتوانند از زیر دست مامورها او را در بیاورند ناچار شده بودند با مامورها درگیر شوند و بعد فرار کردند… خوشحال بود از اینکه همه آنها توانسته بودند فرار کنند.
حمیدرضا نخبهزعیم متولد ۲۳ آبان ۱۳۶۵ بود و هنگام مرگ تنها چهار روز از تولد ۳۶ سالگی گذشته بود. او سه خواهر داشت، پدرش پیشتر فوت کرده بود و با مادرش زندگی میکرد. به گفته خواهرش او قصد داشت تا نوروز ۱۴۰۲ یک کافه راهاندازی کند و بسیاری از مقدمات آن را انجام داده بود و اولین روز عید را به عنوان روز افتتاحیه در نظر داشت، اما هیچگاه این روز را ندید.