خیزشهایی کە در ایران بعد از بە قتل رساندن ژینا (مهسا) امینی به دست نیروهای حکومتی جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت، با توجە بە پیشاهنگی زنان در این خیزش و شعار “زن، زندگی، آزادی” توجە بسیاری از روشنفکران، صاحبنظران و تحلیل گران در حوزەهای مختلف علوم انسانی و اصحاب رسانە را بە خود جلب کرده است.
در رابطه با اهمیت خیزشها و نتایج و دستاوردهای آن با «رامین گارا»، محقق و نویسندە کُرد و عضو بخش رسانەی «جامعه دمکراتیک و آزاد شرق کردستان(کودار)» مصاحبەای انجام دادەایم. کودار سیستمی است فراحزبی که معتقد است با اتکای بر پارادایم «جامعه دمکراتیک و اکولوژیک مبتنی بر آزادی زن» در چارچوب کردستان و ایران میتوان جامعهای نوین و دمکراتیک بنیان نهاد.
گارا معتقد است که «زن، زندگی، آزادی» دارای ابعادی مکمل یکدیگرند و توانسته قابلیت مبدلشدن به یک خیزش جنبشی و انقلابی بیابد و اتحاد خلقها و ملیتها و نیز روشنساختن راه برای رسیدن به نتایج دمکراتیک از دستاوردهای آن است.
کودار
جامعه دموکراتیک و آزاد شرق کردستان یا کودار (به کُردی: کۆمهڵگای دیموکراتیک و ئازادی رۆژههڵاتی کوردستان، کۆدار) در سال ۱۳۹۳ همزمان با چهارمین کنگره حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) اعلام موجودیت کرد. بر اساس تعریفی که این سازمان از خود ارائه کرده است نه حزب سیاسی است و نه سازمان دولتی بلکه تمرینی است برای کنفدرالیسم دموکراتیک بر اساس ایده عبدالله اوجالان، رهبر زندانی حزب کارگران کردستان ترکیه.
ساختار کودار که یک سازمان مشابه اما ویژه زنان با نام کژار دارد، چیزی شبیه به یک شورا یا مجلس کوچک است که نمایندگان گروههای اجتماعی مختلف در آن عضویت دارند.
در حال حاضر حزب حیات آزاد کردستان، جامعه آزاد زنان شرق کردستان (کژار)، جامعه جوانان شرق کردستان (ک ج ر)، یگان های مدافع خلق شرق کردستان اصلیترین اعضای آن هستند. این سازمان همچنین اعلام کرده احزاب و سازمان های سیاسی، اتحادیه کارگری، تشکل های غیردولتی هم میتوانند به عضویت آن در آیند.
هاشم علیویسی: رفیق گارا تصور شما از انقلابی که در ایران و کردستان در جریان هست چیست و دستاوردهای این انقلاب را با توجه به تحولاتی که در سطح گفتمانی و شعاری که این جنبش انقلابی با عنوان «زن، زندگی، آزادی» حمل میکند، چگونه ارزیابی میکنید؟
رامین گارا: وقتی ژینا امینی در بیمارستان جانسپرد، ویدئویی منتشر شد که ابتدا به اشتباه گفته شد بسیاری از پزشکان و پرستاران با یک حرکت انسانی شاخه گل روی پیکر بیجان وی گذاشتند، (اگرچه بعدا مشخص شد این ویدیو مربوط به سالها قبل بوده و ارتباطی با ژینا نداشته است) و این تصویر که بار احساسی قوی ایجاد کرد در رسانهها رؤیت شد، مضاف بر آن، در شهر سقز زادگاه ژینا جوانان و زنان بعنوان نمادی از مجموعه بدنها که بدن ژینا نمایندگی سوژگی بدن خود آنها را داشت و بدان تعرض و ستم شده بود، به خیابان آمدند و بر بار احساسیای که در بیمارستان ایجاد شده و احساسات اکثر مردم را تحریک کرده بود، بار معنایی عظیمی برای صیانت از خود و نمادهای «منها» یا «خودها» که تحت ستم هستند، افزودند. از همینجا بود که با گفتن اولین جملات معنایی که خیزش انقلابی را شیرازه میبست، شعارهای مفهومی طرح شدند.
بر سنگ مزار ژینا نوشته شد «ژینا جان تو نمیمیری، نامت رمز میشود» بعد زنان پرشور و جوان هم با مشتهای گرهکرده فریاد زدند «زن، زندگی، آزادی». این زنان و جوانان بیهوده و ناگهانی این شعار را برزبان نراندند. آنها افرادی بودند که یک دوره تحول اندیشگی و ذهنیتی در خصوص زن و انقلاب در کردستان و در سقز را بعنوان یک فرد کُرد تحت ستم از سرگذرانده بودند. پس نمیشود گفت که ناآگاهانه این شعار را سردادند. آن شعار از دههها زمینه قوی انقلابی برخوردار است. با یک تحول ذهنیتی و آگاهانه آن شعار را سردادند و میدانستند که پیشینه تاریخی آن شعار از حیث مفهومی و نظری چیست. با این حرکت انقلابی و خیزش پرشور، هم معانیای که نماد بدنهای تسخیرشده جوانان و زنان بعنوان نسلنو که اکثرا به دهه هشتادیها موسوم شدند و هم شعارهای آن به سراسر ایران تسری یافت چراکه همه مردمان ایران از هر ملیت و خلقی این درد مشترک را داشتند. سپس دیدیم که برخی از نویسندگان، روشنفکران و متفکران آگاه گفتند «بالاخره یک شعار پرمعنا و پرنغز به گوشمان رسید». آنها قادر به درک معانی نظری و عملی مستتر در شعار «زن، زندگی و آزادی» بودند.
چرا همگان از هر قشر و تودهای با آغاز این خیزشها به هیجان آمدند؟ چون خیزشها برای نخستینبار با خواست آزادی و اراده مردم به آن آغاز شده بود نه با خواست معیشتی قلیل چون گرانی و تورم صرف. پیشتر میدانیم که در دیماه ۱۳۹۶ اعتراضات به گرانی بنزین شکلگرفت بعد گسترش یافت ولی از حد یک خیزش ساده فراتر نرفت و خصلت جنبشی و انقلابی نیافت. آنچه تحت نام «زن، زندگی، آزادی» متبلور گشت، بسیار متفاوت بود خاصیت هم جنبشی و هم انقلابی به خود گرفت. البته این عناوین خیلی مهم نیست، مهم نفس کار و انقلاب است که روی داد. تصور شخص من با بسیاری از کسانی که در خصوص ویژگیهای این خیزش قلمفرسایی و یا نظرورزی کردند، متفاوت است. با منطق سیاه و سفید نمیتوان به تحلیل ابعاد مجزای خیزش «زن، زندگی، آزادی» پرداخت، زیرا ابعاد متفاوتی به خود گرفته. برخی آن را بعنوان انقلاب قبول ندارند، برخی هم صرفا آن را جنبشی میدانند و برخی هم ادعا میکنند که یک خیزش بود که به حوزههای جنبشیبودن و انقلابیبودن گذار نکرد.
به نظر من، همه مؤلفههای لازم برای بررسی جوانب گسترده این خیزشها و اهداف آن، وجود دارد. بعبارتی آنچه در سراسر ایران و کردستان روی داد، هم ویژگی خیزشی و جنبشی یافت هم انقلابی. وقتی سراسری گشت و اکثر اقشار و تودههای متکثر با یک وحدت شعاری و مطالباتی از آن حمایت کردند، وقتی دیدیم که از بلوچ تا کُرد و فارس و آذری و غیره متحد شدند، وقتی خواستگاه آن برای تحول ساختارین، تحول در قانون اساسی، تغییر اصل نظام حاکم و آزادی همه ملیتها و مذاهب و بطور اخص زنان شفاف بود، نمیتوان گفت که انقلابی نبود. این حد از رشد و ترقی در کف خیابان بعنوان عمل و در شعار و مطالبات بعنوان جنبه نظری، به عینه دیده شد. شاید به درجهای نرسید که فروپاشی رژیم حاکم رخ دهد، اما این تنها ملاک و معیار برای عنوانگذاری یک انقلاب که نیست. از هماکنون طی چندماه خیزش زمینههای تحول ساختارین ایران در آینده نزدیک را فراهم آورده، پس این بزرگترین دستاورد است.
این تصور عامیانه که رژیم موفق به سرکوب کامل شده و دیگر انقلاب «زن، زندگی، آزادی» به پایان رسیده، از حیث جامعهشناختی بسیار غلط است. این انقلاب از احساس گرفته تا عمل بر یکایک جمعیت انسانی از هر ملیتی و در هر نقطه جغرافیایی تأثیر گذاشت و بعد جهانی هم یافت. پس دیگر ایران به عقب برنخواهد گشت، چون نطفه تحول ساختارین که دهههاست از آن بحث میشود و گفتمانهایش طرح شده، شکل گرفته. در سایه این انقلاب، کاملا مشخص شد که مردم مشروعیت را از نظام فاشیست ایران بازپسگرفتهاند، معلوم شد که قاطبه مردم خواهان تحول دمکراتیک در ایرانند آن هم از جنس تحول ذهنیتی و ساختاری. بنابراین چون زمینههای احساسی، ذهنی، ذهنیتی و در بسیاری موارد عملی را برای ایجاد تغییر و تحول اجتماعی، سیاسی و فرهنگیب مستعد ساخته، پس دستاوردهای ارزشمندی دارد. امروز همه ملیتها، اپوزیسیون و جوانان و زنان میتوانند به راحتی با تکیه بر آن دستاوردها بهسوی آینده درخشان خویش بشتابند و به انقلاب خود به انحاء مختلف ادامه دهند. شاید افت و خیزهایی در انقلاب رخ دهد و گاهی وقفهای در حضور جوانان و زنان در خیابان به میان آید، اما بالاخره این یک خیزش ناگهانی که نیست یک پروسه و فرایند انقلابی است که شاید چند ماه یا چند سال طول بکشد تا موقعیتهای ناب و خاص تحول به میان آیند.
همانگونه که در جریان هستید این جنبش انقلابی در داخل ایران و بین ملیتهای مختلف همگرایی و اتحادی را به وجود آورده که تا حدود زیادی میتوان گفت در تاریخ مبارزات و جنبشهای مردمی ایران بیسابقه بوده و این مهم خود بسیاری از نویسندگان و تحلیلگران و مفسرین سیاسی را واداشت تا بیشتر در زمینه بسترهای تاریخی و انقلابی این جنبش و خواستگاه آن بنویسند و قلم فرساییکنند. شما بعنوان کسی که در این زمینه تحلیلها و خوانشهای خودتان را در مقالاتی چند ارائه دادهاید، چگونه ارزیابی و تحلیلی در این زمینه میتوان ارائه داد تا بیشتر درک درست و تاریخی از این خیزش داشته باشیم؟
از همان اوان انقلاب همگان از روزنامهنگار گرفته تا تحلیلگران و روشنفکران و اصحاب دانشگاهی و غیره به دنبال تاریخچه و مفاهمیم نظری و عملی «زن، زندگی، آزادی» افتادند. کنجکاویهای بسیار آنها موجب شد که پژوهشهای ارزشمندی صورت گیرد و نتایج آن بصورت گفتگوها، نظرورزیها و گفتمان کلی همان شعار، به موجب سرعت انتشار از طریق رسانهها و تکنولوژی پیشرفته ارتباطات، بدست عموم رسید. همه اینها هم تمرین فکری و هم عملی برای تودهها بود. نظام فاشیست ایران نیز قادر به پیشگری از این روند دستیابی به اطلاعات و آگاهیها نشد و نتوانست ممنوعیتی کامل اعمال نماید.
شاید زن، زندگی، آزادی در ایران یک مفهوم تازه تصور میشد، اما در میان کُردها دههها بود که از یک تاریخ، یک فلسفه، عمل، مبارزه و زیربنای سازمانی گسترده برخوردار بوده و هست. سالهاست بر پایه همان معانی و عمل علیه دشمنان فاشیست در ایران، ترکیه، سوریه و عراق و حتی هرجا که کُردی حضور دارد، مبارزه بیامان صورت میگیرد. دهههاست در کردستان مبارزان و انقلابیون کُرد از مفاهیم نظری و عملی «زن، زندگی، آزادی» برای تبلور یک رنسانس استفاده میکنند. از نیروی چریکی و گریلایی کُرد گرفته تا خیزشهای شهری در دهههای گذشته، زمینههای یک رنسانس فراتر از انقلاب که گستره خاورمیانه را دربرگیرد، فراهم گشته و رنجها و مشقتهای بسیاری کشیده شده. هزاران مبارز در راه آن فدا شدهاند. در بطن این شعار، پارادایم «جامعه دمکراتیک – اکولوژیک مبتنی بر آزادی زن» نهفته است. پس به سادگی نمیتوان از کنار آن گذشت و تاریخچه آن را محدود به خیزش چندماهه در ایران ساخت. خواست جنبش آزادیخواهی کُرد این بوده و هست که همه دستاوردهای خویش را از آن همه خلقها و ملیتها در هر کشوری سازد. لازم است جامعه خاورمیانه این شعار و فلسفه را از آن خود سازند که این اتفاق در ایران رخ داد و اکنون به یمن مشارکت دمکراتیک اغلب خلقهای ایران، شعار «زن، زندگی، آزادی» با فلسفه حیات آن متعلق به آنان است و در انحصار هیچ حزب و جریان اپوزیسیون خاص نیست.
هدف ما اصلا همین است که چنین شعاری از آن همه جامعه شود که در ایران شده. در ایران هم یک تاریخچه عظیم برای آن ساخته شد و جانهای زیادی فدای آن گشتهاند. در این سیر، هم پیشاهنگی زنان کُرد و هم جامعه کُرد که دهههاست مشقتهای زیادی تحمل میکنند، تعیینکننده گشتهاند. سرکوب در خیابان هم نمیتواند پایان چنین تاریخ و فرایند رنسانسی شود. این رنسانس خاورمیانه است پس چون فراتر از مرزهای ایران گستره نظری و عملی دارد، تصور سرکوب کامل توسط تهران، بسیار غلط است. همه ایران و همه خاورمیانه متفقا با این قضیه تحول ساختارین روبرو هستند. تهران وقتی قادر به سرکوب کامل خیزش انقلابی و جنبشی «زن، زندگی، آزادی» است که در همه کشورهای خاورمیانه که درگیر چنین برههای بحرانی و زایش نوین هستند، سرکوب گردد. به همین دلیل است که نظام فاشیست ایران میکوشد غیر از پایههای داخلی این انقلاب در ایران، پایههای محکم آن در خارج از مرزها و کشورهای پیرامون را هم نابود سازد تا برای همیشه از دست آن نجات یابد ولی این کار آسانی نیست. پس دستاوردهای انقلاب بخشی در داخل ایران و بخشی در کشورهای همسایه آن شکل گرفته و به آسانی نابودشدنی نیست.
همانگونه که در جریان هستید در سطح جریانهای اپوزیسیون پوزیسیون و عکسالعملهای مختلفی در رابطه با این جنبش و خیزش مردمی گرفته شده و بسیاری از جریانها در رابطه با این جنبش برخوردهای مختلفی داشته و در بیشتر حالتها مغایر با خواستگاه مترقیانه و رادیکال جنبش نبوده، که خواستار دمکراسی رادیکال که مترقی و پیشروانه خود را در سطح خیابان و جنبش سازماندهی نموده است، شما این برخوردهای نامترقی بسیاری از جریانات را چگونه تجزیه و تحلیل میکنید؟ با در نظر گرفتن آنچه که همین برخوردها و رآکسیمنهای جریانات باعث شکاف و چنددستگی بین خود جریان اپوزیسیون شده؟
با توجه به خصوصیت یک انقلاب معنادار که قراراست از حیث همه ابعاد اجتماعی، سیاسی، ایدئولوژیک، فرهنگی، اکولوژیک و خصوصا آزادی زن، تمامعیار و کامل باشد، هر حزب، جریان اپوزیسیونی و سازمانی، شرایط لازم برای به تملکدرآوردن انقلاب «زن، زندگی، آزادی» را ندارند. بسیاری از احزاب و جریانهای اپوزیسیونی، از این نظر خصوصیات ناقضی دارند و همه مؤلفههای لازم برای برخورداری از انقلاب نامبرده را ندارند. فقط یک حزب و یا سازمان و جریان اپوزیسیونی با خصوصیات کامل تحزب میتواند داعیه پیشاهنگی تام و تمام این انقلاب را داشته باشد. منظورم از خصوصیات کامل این است که یک حزب بایستی در ابعاد سیاسی، سازمانی، اجتماعی، نظامی، تشکل جنبشی، تشکل سیستمیک و ساختار باز و متکثر رشد کرده باشد.
برای مثال اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور بسیاری از این ابعاد را ندارند پس ناقص هستند. یک حزب انقلابی یا یک سیستم سازمانی انقلابی، لازم است برای تحقق انقلاب در ایران، چریک داشته باشد، از بدنه سازمانی متشکل از هزاران انسان فعال سیاسی در میان مردم و جمعیتها برخوردار باشد تا آن را یک حزب و سازمان کامل بنامیم. وقتی اپوزیسیون چپ و راست ایرانی و برخی از احزاب ملیتهای مختلف در آن ابعاد تکمیل نیستند، پس عملکردشان هم لاجرم ضعیف خواهد بود. به همین دلیل است که جریان سلطنتطلب بیشتر در هیأت یک گروه خارجنشین عمل میکند و ناچار است دست به دامن قدرتها و دول تأثیرگذار بر تحولات ایران شوند. آنها خود مصالح سیاسی، اجتماعی، ایدئولوژیک، پارادایمی و حتی نظامی را ندارند. این فقر حزبی و سازمانی آنها را در برابر نظام سرتاپا مسلح به همه مصالح سرکوب، بسیار ضعیف جلوه میدهد. وقتی پایگاه اجتماعی ندارند، وقتی قادر نیستند اعضای خود را به میان جامعه در داخل ایران بفرستند، پس پیشاهنگ خیابان نیستند. خیابان هم آشکارا این خواست و انتظار خود از یک حزب اپوزیسیونی کامل را تاکنون بارها اعلام داشته. چنین حزب و سازمان اپوزیسیونی کامل در حال حاضر فقط نزد کُردها یافت میشود.
در سطح ایران بیشک تاکنون گفتمان چپگرایان و تحلیلات آنها، برنامهها و ارزیابیهای آنها با همه ضعفهایی که دارد، ارزشمند به نظر میرسد. البته لازم است این احزاب چپگرای اپوزیسیون ایرانی نیز ابعاد سازمانی خویش را تکمیل نمایند. از قضا این ناتکمیلی چپگرایان موجب خالیشدن میدان برای سلطنتطلبان و بسیاری راستگرایان ضددمکراتیک شده. این خلأها به ستون خارجی انقلاب جامعه ضربه میزند.
وقتی میبینیم که در منشور اپوزیسیون خارج از کشور به مطالبات برحق همه مردم حاضر در خیابان، به ملیتها، به زنان، جوانان و بسیاری تودهها و طبقات با گرایشات متکثر و متنوع پاسخ داده نشده، خودبهخود خیابان چنین منشوری را مردود اعلام میکند. واکنش عمومی در هفتههای گذشته یک رفراندم نه به منشور سلطنتطلبان و راستگرایان بود. منشورهای داخل کشور بسیار مترقیانهتر جلوه کردند و علیرغم برخی کاستیها، بر دل نشستند. وقتی در داخل کشور منشورهای مترقیتری نوشته و منتشر میشود، چطور باید انتظار داشت که منشور غیرشفاف و مغلق جرجتاون پذیرفته شود؟!
در ماههای گذشته گفتمانهای متعددی درخصوص اتحاد اپوزیسیون و ملیتها شکل گرفت. اما ما همچو کودار همه تحولات و وقایع را رصد کردیم و دیدیم که اپوزیسیون خارج از کشور به جای خیابان بر قدرت هژمونیک ابرقدرتهای جهانی تکیه میکند. آشکار بود که آن دول هژمونیک هم خیال براندازی مطابق خواست اپوزییسیون منتظر ایران را نداشت. ما بر همه اینها واقف بودیم. به دلیل اینکه تکیه بر قدرت دول هژمونیک، ارتشهای آنها و حضور نظامیشان در خاورمیانه در درجه اول بود، نیروی اپوزیسیون از خارج به داخل ایران انتقال نیافت. این اعتمادبهنفس هم از همان اوان در وجود و فکر آنها پدیدار نشد و چون میدانستند قدرت آن را ندارند. همه اینها موجب شده که با این بدبرنامگی و سردرگمی نمیتوانند کل یا اکثر اپوزیسیون را در درون یک ائتلاف دمکراتیک گردهم آورند. تا وقتی که وضع اینگونه باشد، ائتلافی هم شکل نخواهدگرفت.
همانگونه که در جریان هستید در سطح خاورمیانه و جهان با بحرانهای عظیمی روبرو هستیم که نقش مخرب و استعمارگرانه ابرقدرتهای جهانی از کسی پنهان نیست. ارزیابی شما به نسبت این جنبش انقلابی و خواستگاه آن در داخل ایران (با درنظر گرفتن تاریخ ایران و کشورهای منطقه) چیست؟
در حال حاضر دو کشور در سطح جهان با تلاطمهای عظیمی در راستای ایجاد تحول بنیادین روبرو هستند: یکی ایران و یکی فرانسه. میدانیم که در هر دو کشور تظاهرات شکل میگیرد. فرانسه ۵ دوره جمهوری خود را متحول ساخته، شاید هم لازم میبینند که جمهوری ششم را هم تحقق بخشند. این خیلی با ارزش است چون جامعه مترقی در قبال بحرانها و مخاطرات رویاروی بشریت ساکت نمیماند. اگر در ایران و فرانسه تحول عظیم انقلابی رخ دهد، کل جهان وارد مرحله نوینی از تغییرات بنیادین خواهد شد.
این دو کشور کلیدی هستند. فرانسه در اروپا و ایران در خاورمیانه مهد انقلاب هستند. ایران همیشه یک کشور انقلابخیز بوده. از سوی دیگر اسراییل هم با تظاهرات دمکراتیکی روبرو است که البته اپوزیسیون آن دلیل آن تظاهرات را بصورت اصل قضیه اعلام نکرده. آنها اعلام میکنند که موضوع اصلی مسئله دستگاه قضایی است، ولی اینطور نیست زیرا موضوع اصلی، جنگافروزیهای خطرناک دولت حاکم آن کشور است که احتمالا کل آن کشور را در رویارویی با اعراب به خطر بیاندازد. در حد میانهی وقایع کشورهای فرانسه، ایران و اسراییل، فارغ از جنگ اوکراین که فاجعهبار است، موجودیت کُردها و انقلاب آنها که چهار کشور ایران، ترکیه، عراق و سوریه را عمیقا درگیر ساخته، خودنمایی میکند. اساسا کُردها در این تحولسازی منطقهای و جهانی نقش کانونی دارند چون هم تحول ذهنیتی و هم عملی را موجب شدهاند ولی انحصارگران قدرت و سرمایه جهانی به این ویژگی عظیم کُردها اقرارنمیکنند. میکوشند بر آن سرپوش بگذارند. کیفیت تحول ذهنیتی و عملی در کردستان بسی فراتر از ایران و فرانسه است زیرا انقلاب کُردها از همه جوانب تکمیل است. اینکه برخی از تأثیرگذاری مبارزات چنددههای کُردها بر جامعه ایران حاشا میکنند یک بیانصافی است. حتی میتوان به جرأت گفت که اگر انقلاب کُردها به پیروزی برسد، تأثیرگذاری آن در منطقه فراتر از انقلاب اکتبر شوروی سابق خواهد بود. انقلاب کبیر فرانسه و بعدها انقلاب اکتبر شوروی در گستره جهانی تأثیرگذار شدند. امروز هم انقلاب کُردها از همان جنس و شاید هم فراتر از آنها گردد. موضوع کوبانی را بخوبی همگان مشاهده کردند و امروز سحرانگیزی و غوغای انقلابی «زن، زندگی، آزادی» در ایران را نظارهگر هستیم. این نشانهها را نباید ساده انگاشت و بیمبالات از کنار آن گذشت. یک تحلیلگر و اندیشمند زیرک و توانا لازم است متوجه این مقولات بنیادین باشد و به خوبی ببیند.
در کل باید گفت که تحولات منطقه خاورمیانه با دخالت دول هژمونی جهانی که با راهکار جنگ و ویرانی وارد خاک هر کشوری شدهاند، راه چاره تحول در خاورمیانه نیست. خصوصا از سال ۱۹۹۰ این روند فاجعهبار بدینمنوال ادامه دارد و میرود که ایران را هم قلعوقمع نماید. تنها راه، ایجاد تحولات دمکراتیک با تکیه بر توان انقلابی جامعه و مردم در خیابان است. دخالت هژمونیک دول منفعتپرست نه بلکه «مشارکت دمکراتیک و انقلابی مردم» تنها گزینه صحیح برای رهایی خاورمیانه و ایران میباشد. تنها راه صحیح برای اپوزیسیون ایران هم اتحاد عملی و سازمانی است، ولی متاسفانه وقتی نیروی دفاعمشروعشان ناقص است یا اصلا وجود ندارد، نه تنها قدرت دفاع از خیابان خیزشگر را ندارند، بلکه حتی قادر به دفاع از خود هم نیستند. هرچند ائتلاف و اتحاد میان همه احزاب ملیتهای ایران ضروری است، اما با این سطح از ناقصبودن احزاب چطور میتوان به ائتلاف نیرومند آنها امیدوار بود.
چند دهه انشعاب در اپوزیسیون ایرانی امروز مانع از ائتلاف و اتحاد گشته. پس ما همچو کودار معتقدیم که نیروهای دمکراتیک لازم است حتما این ائتلاف را ممکن سازند و چپگرایان و دمکراتهای ایران فراتر از سلطنتطلبان در آینده نزدیک میتوانند کارساز شوند. نباید سرسپردگی به دول هژمونیک و تکیه بر عناصر لابی این و آن فراتر از خیابان در درجه اول قرارگیرد. ضعف اپوزیسیون آنها را از خیابان دورساخته و به دول و لابیها نزدیک میسازد که البته از آنها هم خیری به آن بخش اپوزیسیون نمیرسد. ایران فراروی تحول دمکراتیک قرار گرفته و اپوزیسیون دمکراتیک و چپگرا هر دو مجبورند جوابگو گردند. غیر از این راهی نیست. به نظرم چون تاکنون اپوزیسیون چپگرا از سوی راستگرایان و دول هژمونیک به حاشیه راندهشدهاند، اگرچه ضعیف به نظر میرسند و حرکتی از آنها قویا سرنزد، ولی حداقل خطمشی مجزای خود را حفظ کردهاند و میتوانند در کنار ما کودار در مسیر «خط سوم» که نه وابسته به دول هژمونی جهانی است و نه کشورهای محافظهکار و فاشیست منطقه، مؤثر واقع شوند. این اتفاق یعنی اتحاد سه نیروی دمکراتیک، چپگرایان و کودار باید رخ دهد اگرنه تحول در ایران ناممکن خواهد شد یا به انحراف خواهد رفت.
با توجه به آنکه بخش عمده سیاستهایی که در سطح کلان کشورهای منطقه ارائه شده بر مبنای همگونسازی ملیتها و اتنیکهای زبانی و دینی مختلف چه از طریق جینوسایدهای فیزیکی، چه فرهنگی و … بوده، اینچنین دیسکورسها و گفتمانیهایی خود نیز کار را به جایی پیش برده که در بسیاری موارد به راحتی نمیتوان در نوع نگرش جریانهایی که خود را اپوزیسیون آلترناتیو معرفی میکنند فرق آنچنانی با دولتهای موجود در رأس قدرت حس کرد. به سادگی میتوان گفت خواستگاه بخش عمده اپوزیسیون قدرت گرفتن است. از نظر شما آیا این جنبش توان و پتانسیل آن را داراست که از همچین نگرش و اپوزیسیونهایی گذار کند؟
بله قطعا جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» به دلیل تکمیلبودن از حیث مفاهیم نظری و عملی، توان و پتانسیل گذار از آن نگرشهای مخرب را دارد ولی شرط دارد. باید بگویم که ایجاد تحول توسط این انقلاب مشروط به این است که آن اتفاق خوشیمن یعنی اتحاد و ائتلاف میان نیروهای دمکراتیک و چپگرا رخ دهد که ما کودار هم جزو مجموعه آنها هستیم.
نظام فاشیست ایران به اپوزیسیون ملیتها و خیابان انگ تجزیهطلب میزند، اما دقیقا این انگ از سوی بخشی از اپوزیسیون راستگرا و ضددمکراتیک و حتی سلطنتطلبان زده شد. پس این دو چه تفاوتی با هم دارند. وقتی در این حد وحشتناک اپوزیسیونِ ملیتها و هویتهای آنها انکار میگردند، ایجاد ائتلاف و اتحاد چپگرایان و دمکراتها با آنها چطور ممکن میگردد؟! آنها صراحتا موجودیت مسئله ملیتها و ستم به آنها را طور دیگری تفسیر میکنند که در مغایرت با نگرش اپوزیسیون ملیتها چه در خارج و چه در خیابان میباشد. گفتمانی که وجود نسلکشی فرهنگی علیه ملیتهای ایران را انکار میکند، هرگز در چارچوب انقلاب زن، زندگی، آزادی جای نمیگیرد. با اصول آن انقلاب منافات جدی دارد. انقلاب نامبرده زندگی و آزادی را به آزادی زن گره زده ولی اپوزیسیون انکارگر و شوونیست، دچار انفصال در آن میشود یعنی هم گسستدادن زندگی و آزادی از مقوله آزادی زن و هم آزادی جامعه. اگر یک حزب اپوزیسیون یکی از ملیتها در ایران با حضور یک حزب اپوزیسیون کُردی به بهانه وجود تضادهای مختلف بر سر تصاحب سرزمین خصومت ورزد، آن حزب دیگر جزو این انقلاب پرمعنا محسوبنمیگردد. بخشی از اپوزیسیون راستگرا و ضددمکراتیک خصوصا آنهایی که به یک یا چند دولت هژمونیک سرمایهداری وصل هستند، آشکارا فاشیسم را بازتولید مینمایند. این شیوه از عمل و ذهنیت با اصول بنیادین انقلاب «زن، زندگی، آزادی» منافات تام دارد. در چندماهی که خیزشها به اوج رسید، خیابان عملا بازتولید فاشیسم را برنتابید. این مقوله هم در شعارها و حوزه اندیشه انقلابیون خیابان و هم در عمل آنها رخ داد. هم فلسفه «زن، زندگی، آزادی» و هم خصلت نیروهای دمکراتیک و چپگرا بویژه نیروهای کُردی دینامیک اصلی این انقلاب هستند پس پتانسیلهای بالقوه و بالفعل گذار از نگرشهای تنگنظرانه و دشمنانه فاشیستی را دارد. خود جامعه و خیابان این امکانات و مصالح انقلابی را در اختیار نیروهای دمکراتیک و چپ قراردادهاند.