پناه‌جویان ترکیه در بیم و انتظار، بدون بهره‌مندی از حق درمان و داشتن مجوزِ کار در شرایطی بسیار سخت، از طریق کار غیرقانونی روزگار می‌گذرانند. اما آن اضطرابی که این روزها بیش از همیشه گریبان آنها را گرفته است خطر دیپورت و بازگردانده شدن آنها به ایران است.

اگرچه خطر دیپورت معضلی جدید نیست و همیشه این سایه این تهدید بر سر آنها سنگینی می‌کند، اما در سال‌های گذشته با توجه به سیاست‌هایی که دولت ترکیه در قبال پناهجویان اتخاذ کرد، پروسه دیپورت بسیار آسان‌تر و سریع‌تر از گذشته شد. در موارد متعددی نیز گزارش‌ها حکایت از پروسه خارج از قوانین برای پناهجویان عمدتا ایران و افغانستانی حکایت دارد.

زمانه برای بررسی وضعیت پناهجویان ایرانی در ترکیه، با دو پناهجوی زن که برای حفظ هویت، آنها را «یلدا» و «ستاره» صدا می‌زنیم، گفت‌وگو کرده است.

روایت یلدا از کمپ دیپورت پناهجویان در ترکیه

یلدا، زنی میانسال است که از اوایل سال ۲۰۱۸ به همراه شوهر و دو فرزند نوجوان‌اش در ترکیه درخواست پناهندگی داد. او و همسرش که هر دو در خانواده‌‌های بهائی به دنیا آمده‌اند از کودکی طعم انواع تبعیض را چشیده‌ و با آرزوی عدم تکرار تجارب تلخ گذشته‌‌ی خود برای فرزندان‌شان، در راه دشوار پناهندگی قدم گذاشته‌اند.

دو سال پیش اداره‌ی مهاجرت ترکیه بعد از انجام مصاحبه‌ -که یلدا آن را بیشتر به «بازجویی» شبیه می‌داند- به خانواده آنها اعلام می‌کند که شرایط پناهندگی را ندارند و باید در عرض ۳۰ روز خاک ترکیه را ترک کنند. خانواده‌، بُهت‌زده از این خبر با کمک یک وکیل اهل ترکیه به رأی صادره اعتراض کردند، اما در نهایت دادگاه شهرِ سکونت آنها، اعتراض خانواده را رد کرد. به همین سبب آنها را ۴ روز به بازداشتگاه و بعد از آن مستقیما به کمپ آنکارا منتقل کردند.

از یلدا در مورد شرایط کمپ می‌پرسم. او می‌گوید:

ساختمانی ۵ طبقه با درهای آهنی که وقتی پشت سرت بسته می‌شود احساس می‌کنی زندگی به پایان رسیده است. من را از همسر و فرزندانم جدا کردند. در اتاقی که تنها ۴ تخت داشت ۲۵ زن با ملیت‌های مختلف همه باید در کنار هم سر می‌کردیم. ساختمان به شدت سرد بود و علی‌رغم داشتن شوفاژ آن را روشن نمی‌کردند. آنجا همه‌ی ما به کرونا و بیماری‌های پوستی مبتلا شدیم. اما خدمات درمانی موجود نبود. کیفیت غذا بسیار بد بود. بارها در غذایمان سوسک، کفشدوزک و کرم دیدیم.

یلدا که در مدت اقامت‌ در این کمپ ابدا احساس امنیت نداشته است، چنین ادامه می‌دهد:

زن‌ها دائما سر مسائلی مثل جای خواب با یک‌دیگر دعوا می‌کردند و با قاشق‌های پلاستیکی از وسط شکسته به هم حمله‌ور می‌شدند. من را دو بار در صف تلفن تهدید به مرگ کردند. در اتاق ما چندین نفر داعشی هم بودند و من نمی‌دانستم اگر بفهمند بهائی هستم چه بلائی بر سرم می‌آورند. در هفته تنها ۲ بار و هر بار تنها برای ۱۵ دقیقه اجازه داشتم همسر و فرزندانم را ببینم و در این ملاقات‌ها متوجه شدم که چشم همسرم به دلیل نرسیدن داروی دیابت به او دچار خون‌ریزی شده است. همین‌طور یکی از پسرانم در اثر فشارهای زیاد دچار شوک عصبی شد و در حال حاضر دچار واکنش‌های غیرارادی است که هنوز درمان نشده است.


اخیرا یلدا و خانواده‌اش بعد از گذشت نزدیک به ۲ ماه زندگی در کمپ با اعتراض دوباره به جواب رد پناهندگی خود تا بررسی مجدد پرونده آزاد شدند. او تاکید دارد که در گزارشم به «موقت» بودن این آزادی اشاره شود و بنویسم که این تصورِ غالب در میان پناه‌جویان که بعد از بازگشت از کمپ تا چند سال در امنیت خواهند بود، «تصوری واهی» است.


یلدا با اضطرابی در صدای‌اش می‌گوید:

به من و خانواده‌ام تنها برای ۶ ماه «حق تردد» داده‌ شده است و ما هر صبح که از خواب بیدار می‌شویم در واقع یک روز به پایان مهلت‌مان نزدیک‌تر شده‌ایم.

روایت ستاره

ستاره، نام مستعار زن پناهجوی دیگری است که سال ۲۰۱۴ و به دلیل تغییر مذهب و مسائلی که در نتیجه‌ی آن برای او در ایران پیش آمد، به ترکیه فرار کرد و در آنجا درخواست پناهندگی داد. او همسرش را ۵ ماه بعد از آغاز مهاجرت از دست داد و از همان روزهای نخست برای تامین مخارج زندگی خود و تنها دخترش، ناچار شد به سختی کار کند.

ستاره می‌گوید از سال ۲۰۱۸ که دفتر «کمیسار عالی پناهندگان سازمان ملل متحد» رسیدگی امور پناهندگان را به «اداره‌ی مهاجرت پلیس ترکیه» واگذار کرد، زندگیِ دشوار او دشوارتر شده است. او و دخترش با وجود داشتن قبولی در مصاحبه‌ی سازمان ملل از سال ۲۰۱۷، مجبور به انجام مصاحبه با پلیس ترکیه می‌شوند که در این مصاحبه با درخواست پناهندگی‌ آنها موافقت صورت نمی‌گیرد. بعد از آن او و دخترش را به کمپ «آیدین» در ترکیه بردند.

پیش از این روند ثبت‌نام، پیگیری پرونده پناهجویان و تصمیم‌گیری درباره تأمین خدمات پزشکی و درمانی در ترکیه بر عهده کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل «UNHCR» مستقر در آنکارا، پایتخت این کشور بود، اما مسئولیت‌های این کمیساریا در قبال پناهجویان از ماه سپتامبر سال ۲۰۱۸/ شهریور ۱۳۹۷ به اداره کل مهاجرت ترکیه واگذار شد.

ستاره از به کار بردن نام «کمپ» برای محلی که ۵۰ روز را آنجا سپری کرده است، اکراه دارد. او فکر می‌کند برای درک بهتر خواننده از وضعیت این مکان باید نام «زندان» را برای این مکان به کار برد.

او در توصیف این محل می‌گوید:

۱۸ نفر با هم در یک اتاق محبوس بودیم. من و دخترم که سیگار نمی‌کشیدیم، به ناچار بوی سیگار هم‌اتاقی‌ها را تحمل می‌کردیم. فضا آن‌قدر خفه بود که من بعد از آزادی دچار فوبیا (هراس) شدم و دیگر توان تحمل بودن در فضاهای بسته را ندارم. هوا سرد بود و آب گرم نداشتیم. گفته بودند از ساعت ۳ شب برای چند ساعت آب گرم در اختیارمان می‌گذارند. ما اما حتی اجازه‌ی داشتن ساعت هم نداشتیم و شب‌ها بیدار می‌ماندیم تا بالاخره شبی آب گرم باشد و نوبت به ما برسد و دوش بگیریم.

ستاره از وکلای خود نیز به شدت ناراضی است. او ساعت‌های طولانی را با حقوقی بسیار پائین‌تر از حداقل حقوق مصوب ترکیه کار می‌کند و با این‌حال ناچار است بخش زیادی از آن را برای پیگیری پرونده‌اش به وکلا پرداخت کند. اما طبق تجربه‌ی او پرونده‌های پناهجویان برای وکلا صرفا «جنبه‌ی تفریح» پیدا کرده‌‌ است. ستاره می‌گوید که چند هفته از فرصت حق اعتراض‌اش به رای دادگاه گذشته است، اما وکیل‌اش فراموش کرده بوده این موضوع مهم را به او اطلاع دهد.

ستاره که ۹ سال پیش با تصور داشتن حمایت از جانب «سازمان ملل»، ایران را به مقصد ترکیه ترک کرد، حالا می‌گوید پس از سال‌ها انتظار و تجربه‌ی زندگی در کمپ به شدت احساس سرگردانی می‌کند و خود را تنها و بی‌سرزمین می‌بیند.