از زمانی که کمپین معلولان کار خود را به شکل جدی آغاز کرده است و به برنامهریزی اعتراضات و صحبت در مورد آن میپردازد، یک کلمه مدام از آنان شنیده میشود: صنف. آنها اعتراضات معلولان را صنفی مینامند و معلولان را صنف میدانند. در این مقاله قصد دارم به این موضوع بپردازم که چرا معلولان صنف نیستند و اعتراضات صنفی به نام آنان بی معنی است.
هر فعالیت اعتراضی یا انتقادی پیش از آن که بتواند اعتراض خود را به گوش دیگران و ایضا به گوش گروه هدف خود برساند ابتدا باید بتواند روشن سازد که اعتراض او به چه چیز و از چه جناح است. بر همین اساس پیشاپیش اعتراض وی با تعریف گروهی که به اعتراض برخاستهاند و همچنین با نقد نظری مواردی که از دیدگاه آن گروه انتقاد یا اعتراض به آن وارد است شروع شده است. به بیان سادهتر یک اعتراض همواره پیشاپیش اعتراض به تعاریف یا اعتراض به اعمالِ در اختلاف با تعاریف است. اگر بخواهیم پیشتر برویم باید بگوییم یک اعتراض پیش از آن که نمایانگر اعتراض به چیزی باشد، نمایانگر موضع گروه اعتراضکننده است. یعنی گروه اعتراضکننده با حد زدن و بازخوانی تعاریف خود را بازتعریف کند. با این مقدمه اعتراض معلولان به تعاریفی که آنها را محدود یا محصور یا کانالیزه میکند پیش از آن که اعتراض به موقعیت آنها باشد وجه تعریفی خود معلول را شامل میشود. بدینگونه که معلول در مییابد او کیست، از چه گروه یا دستهای است، با چه گروه و یا دسته یا شیوهای سر اعتراض دارد، و چگونه میتواند اعتراض خود را به ثمر برساند.
صنف معلولان؟!
تعریف معلول ذیل هویتی صنفی، اگر جفایی بزرگتر از حذف کردن وی نباشد، چندان کوچکتر هم نیست. چرا که معلولیت ذیل عنوان صنف فعالیتی موثر در نظر گرفته میشود که دیگر اصناف برای باز گرفتن حقوق حقهی صنفی خود، باید وی را محترم بشمارند تا متقابلا محترم شناخته شوند. این گونه تقسیمبندی صوری معلولیت خود نشانگر آن است که تعریف معلول همچون فعالیتی همیشگی در نظر گرفته شده است. به عنوان مثال وقتی ما در مورد صنف کامیونداران یا صنف کبابیها یا صنف پزشکان صحبت میکنیم پیشاپیش آنها را نقشهایی در نظر گرفتهایم که اولا فعالیتی مشابه با یکدیگر دارند، ثانیا برای این فعالیت میتوان هدفی مشترک در نظر گرفت، ثالثا با تجمیع نیروهای مشغول در این فعالیت میتوان حقوق بیشتری را از افراد، سازمانها و نهادهای دیگر طلب کرد. این سازمانها و نهادها خود وابستگی کم یا زیادی به چنین اصناف یا مشاغلی دارند، چرا که آنها با ابزار تحریم یا اعتراض یا اعتصاب میتوانند کل یا بخشی از آن فعالیتی که در ارتباط با جامعه است را مختل کنند. همچنین این نکته نباید از خاطر برود که این فعالیت فعالیتی موقتی در شبانهروز است و یک پزشک یا کامیوندار همزمان نمیتوانند با هم وجود داشته باشند. تاکید بر همزمانی در یک لحظه است، یعنی یک پزشک نمیتواند در صنف کامیونداران از منافع پزشکان دیگر دفاع کند یا خودش را به عنوان پزشک معرفی نماید و همچنین برعکس.
با این تفاصیل اگر بخواهیم مسئلهی معلولیت را یک به یک با تعاریف و ضرورتهای صنف بودن مقایسه کنیم، به تعارضها و تناقضهای کاملا روشنی برمیخوریم که نشان دهندهی آن است که اساسا معلولیت نمیتواند یک مسئله صنفی باشد و در ادامه بر آنیم نشان دهیم که برچسب صنفی برای معلولان خود نماد ایدئولوژی سرکوبگر یک جامعه برای حذف و تصفیه آنان است.
گفتیم که اصناف باید فعالیتی مشترک داشته باشند که بتوان از بن آنها را صنف نامید، در اینجا این سوال پیش میآید که پس معلولیت چگونه صنفی میتواند باشد؟ گروهی از افراد که در قیاس با انسانهای دیگر جامعه، نه چندان فعالیت تولیدی دارند نه میتوانند ثروتی برای خویش یا خانواده در حال یا آینده تولید کنند چگونه صنفی است؟ فعالیت مشترک این صنف چیست وقتی که معلولیت نه تنها انتخابی نبوده بلکه هیچ سویهی مثبتی از خود به فرد معلول نمیرساند. یک نابینا با یک ویلچرسوار چه فعالیت مشترکی برای جامعه دارند که تحت عنوان صنف بازشناسی شوند؟ با چه سازوکاری افراد معلول که عمدتا خود از قبل خدمات دیگر افراد میتوانند زندگی معمولی داشته باشند فعالیتی تنها ذیل نام معلولیت انجام میدهند که با حذف آن از جامعه، جامعه دچار اختلال میشود؟
باید به این نکته توجه داشت که دکتر یا معلم یا ورزشکار معلول پیش از آن که در چتر تعریف معلول گرفتار شود، حقوق صنفی خود را از جانب شغل خود دنبال میکند. پس اساسا درج این سوال در پیشگاه این نوشته بیهوده است که پس این همه انسان معلول که در مشاغل مختلف مشغول به کارند آیا نمیتوانند صورتی از صنف را تشکیل دهند؟ دقیقا به همین خاطر که آنها حتی برای شناخته شدن نزد جامعه احتیاج به شغل دارند که آنها را بازتعریف کند، نشاندهندهی این است که معلولیت یک اشتغال نیست که فرد انتخاب کند و در زمان یا مکانی محدود شود، و به تبع نمیتواند یک صنف باشد.
در جایی دیگر گفتیم عدم فعالیت یک صنف در جامعه باعث اختلال در فعالیت دیگر نهادها و ساختارها و همچنین حتی امور روزمرهی دیگر افراد است. مثلا اگر روزی رانندگان اتوبوس با اطلاعیه صنف و سندیکای خود اعتصاب کنند دیگر کسانی که از اتوبوس برای رسیدن به کار یا منزل خود استفاده میکنند با مشکل روبرو میشوند. پس آنها در بازی قدرت میتوانند نقشی کوچک یا بزرگ بنا به اولویت یک صنف برای یک جامعه بازی کنند. با این حساب باید از خود بپرسیم فعالیت صنفی معلولین چگونه میتواند باشد وقتی که آنها هیچ بازوی تاثیرگذاری در جامعه ندارند؟ اعتراض صنفی چگونه میتواند باشد وقتی که تاثیرگذاری یک معلول بر دیگر نهادهای جامعه، که در هیچ صنف دیگری مشغول به کار نیست و برچسب هیچ صنف دیگری را بر خود ندارد، تقریبا صفر است؟ بازوی قدرت یک جمع به اصطلاح صنفی معلولیت چه میتواند باشد جز اعتراضی ساده لوحانه به اجرا نشدن قانونی که هیچ ضمانتی برای اجرای آن وجود ندارد و همچنین نه تنها مجری قانون بلکه دیگر آحاد جامعه از اجرا نشدن آن هیچ ضرری نخواهند کرد. برانگیختن احساسات دیگران یا نشان دادن دراماتیک زندگی رقت بار معلولین تحت فقر و شوربختی، چگونه میتواند تبدیل به بازویی همیشگی و نه ناگهانی و احساسی برای چنین صنف کذاییای شود؟
در جای دیگری گفتیم فعالیتی که میتواند نام صنف را به خود بگیرد هم میبایست انتخابی باشد و هم موقتی. منظور ما از انتخابی نه انتخاب کاملا آزاد و رها از شغل بلکه حتی آن ذرهای ناچیز در انتخاب یا ماندن در شغل است. همچنین منظور از موقتی بودن نه اشتغال نداشتن در سالهایی از عمر است بلکه منظور این است که مثلا در ساعات خواب یا غذا خوردن یا اجابت مزاج پزشکان دیگر پزشک نیستند و پستچیها هم همچنین. ولی یک معلول چه حق انتخابی برای معلولیت داشته است که در این صنف بزرگ و فراگیر عضو شود؟ کیست که لحظهای ترجیح دهد به جای پزشک یا کارگر بودن نابینا یا دچار سندروم داون باشد؟ همچینن چگونه معلولیتی میتواند موقتی باشد؟ هر بیماری هر چند کوتاهی که به معلولیتی حتی موقتی ختم شود در طول خود هیچ گاه فرد را حتی برای ثانیهای رها نمیسازد و همواره رنجی بر او هموار میکند. همهی اینها را اگر کنار بگذاریم، که معلولیت چطور میتواند فعالیتی در ازای مزدی در حال یا آینده باشد یا حتی فرمی آموزشی همچون دانشجویان که خود سرمایهگذاریای در آینده است بر خود بگیرد؟ و سوالها وتعارضات بیشماری که به روشنی روز معلولیت را از چنین لباس گشادی بی نیاز میکند.
اعتراض صنفی در برابر اعتراض سیاسی
مسئله اینجاست که چه فرآیندهایی دخیل هستند تا معلولیت را به عنوان یک صنف ثبت کنند و آنها را تحت لوای چنین عنوانی بازبشناساند. شاید اولین موردی که به نظر میرسد همان سرکوب همیشگی اعتراضی سیاسی است. در ادبیات اعتراضی ایران این گونه فراگیر شده است که اعتراضی که سیاسی نباشد لاجرم صنفی است. گویی که اعتراض صنفی وضعیتی کلی را هدف قرار میدهد و اعتراض صنفی وضعیتی شخصی. بنابراین در موقعیت فعلی احوط آن است که به سوی اعتراضی عاری از سیاست برویم که در سپهر سیاسی ایران میتوان آن را اعتراضی صنفی نامید. گذشته از آن که چه تاریخ ماجراجویانهای بر افق کارگری ایران گذشت تا سندیکای طبقاتی به صنف در جمهوری اسلامی تبدیل شود، حتی با همین مفهوم مبتذل هم، کسانی که امروزه به اعتراضی سیاسی دست میزنند خود از زندگی شخصی و چه بسا صنفی خود در رنجاند. سایه سیاست در ایران تا دورترین و مخفیترین روزنههای زندگی شهروندان رسوخ کرده است چه برسد به مسئلهای اقتصادی صنفی که از ابتدای این سده پاشنه آشیل هر حکومتی در ایران بوده است. به جرات میتوان گفت که در ایران هیچ اعتراضی در یک صد سال اخیر -چه بسا در کل تاریخ ضبط شده اش- که پایهای اقتصادی نداشته باشد. منظور ما حتی نیروهای اقتصادی دخیل در یک جامعه یا بحث روبنا- زیربنای مارکسیستی هم نیست. منظور همان مفاهیم عوامانهی یک اقتصاد مثل خورد و خوراک و شغل و مسکن است. وقتی که با اختیارات کامل و در کمال وقاحت یک ردیف بودجه از بودجه سازمان بهزیستی حذف میشود یا امکان اشتغال معلولین در یک بانک خصولتی کاملا به کنار گذاشته میشود، اعتراض صنفی به جز اعتراضی سیاسی چگونه صورتی میتواند داشته باشد؟
مگر نه این است که با کانالیزه کردن معلول حول محور واژهی صنف، فراگیری و پیگیری مطالبات آن به یک گروهی که خود باید از حقوق خود دفاع کند فروکاسته میشود؟ گروهی که نه بار سیاسی خاصی دارد نه تولید اقتصادی چگونه میتواند حقوق اولیهی خود را بدون دخالت در سیاست احیا کند؟
معلولیت برچسب نیست، اما ذبح کردن یک معلول حول این واژه جنایت است. همهی صور زندگی را از کسی سلب کردن و او را به مشغله معلولیت وا داشتن صورتی دیگر از همان Aktion T4 رژیم نازی است که در آن معلولان دسته دسته به سمت اتاقهای گاز هدایت میشدند. واژهی معلولیت برای کشته شدن کافی بود. چنین واژهای اکنون رنگ تازهای خود گرفته است. این دفعه اما معلولان با سرگرم نگاه داشته شدن به چنین صنفی و در حسرت برآورده شدن نیازهایشان خود دسته دسته حذف میشوند و به فنا میپیوندند.