برنی سندرز در تازهترین کتابش «اشکالی ندارد از سرمایهداری عصبانی باشی»، انگشت بر دردهایی میگذارد که میتواند برای خواننده فارسیزبان هم معنا دهد. یک مثالش این: او میپرسد آیا آزاد خواهی بود اگر وقتی از بیمارستان برمیگردی به خاطر هزینههای درمانی ورشکست شده باشی؟ او معتقد است که آزادی بدون حق و حقوق اقتصادی بیمعناست.
سندرز، سناتور آمریکایی، نامزد سابق انتخاباتهای ریاستجمهوری ۲۰۱۶ و ۲۰۲۰ میلادی در حزب دموکرات است که البته هر دو مرتبه به هیلاری کلینتون و جو بایدن باخت. با وجود این، او معتقد است که بانی خلق جریانی پیشرو در سیاست آمریکا است و از آن به “انقلاب” (مانند عنوان یکی از کتابهای پیشن او «انقلاب ما») یاد میکند. سندرز سناتوری مستقل است اما در رایگیریهای کنگره آمریکا در کنار حزب دموکرات رای میدهد.
این مرور شامل اشاراتی مستقیم به محتوای کتاب است. شاید شما بخواهید ابتدا کتاب را بخوانید و بعد سراغ این مرور بیایید. هرچند کتاب فعلا به معدود زبانهایی مانند انگلیسی در دسترس است.
آزادی بدون حق اقتصاد بیمعناست
کتاب سندرز با خاطرات او از انتخاباتهای درونحزبی دموکراتها شروع میشود؛ روندی که سندرز در ادامه کتاب هم در پیش میگیرد. توجهها را جلب آنچیزی میکند که رسانهها مفصل بر رویش انگشت میگذارند و جامعه را با آن سرگرم نگه میدارند و بعد سوالات سخت خودش را میپرسد. البته درنهایت، راهحل هم پیشنهاد میدهد.
از مهمترین مسالههای مطرحشده در این کتاب، نابرابری اقتصادی است. به قول سندرز، این موضوعی است که رسانهها بهندرت در آن وارد بحثی در سطح ملی میشوند و حتی کنگره آمریکا هم انگشتشمار به آن پرداخته است. سندرز از انواع نابرابریها صحبت میکند. یک مثال آن در تفاوت سطح حقوق افراد است: مثلا مدیر اجرایی یا رئیس شرکت پیش از این ده تا بیست برابر کمترین حقوق کارگرهایش حقوق میگرفت، و امروز تا چهارصد برابر کمترین حقوق کارگرهایش، درآمد کسب میکند.
سندرز میپرسد آزادی چه معنایی دارد، اگر حق اقتصادی مردم نادیده گرفته شود، در مورد این حق صحبت نشود و تلاشی برای رسیدن به آن صورت نگیرد؟ بهداشت و درمان، همچنین حق مجانی تحصیل در مدرسه و دانشگاه، از جمله مواردی هستند که مفصل سندرز در موردشان صحبت میکند و راهحل نشان میدهد که چگونه میتوان زندگی را برای خودمان و بقیه جامعه، آرامتر و سادهتر کنیم.
البته همانطور که نام کتاب نشان میدهد، مشکل اصلی سندرز سرمایهداری (کاپیتالیسم) بهشیوه کنونیاش است. بیایید به نمونهای خارج از کتاب او بیندیشیم تا بهتر مساله را بفهمیم: چگونه میخواهیم تلفن هوشمند امروزیمان را با نخستین سیستم عاملی که همان شرکت سازندهاش عرضه کرده، اداره کنیم؟ آیا میتوانیم؟ با سیستم عامل نخست اپل نمیشود تلفن نسل چهاردهم را اداره کرد، بههمین شکل هم با سرمایهداری بهروزنشدهی قدیمی نمیتوان جامعه امروزی را اداره کرد. باید سرمایهداری را بهروز کرد، اما چگونه؟
میلیاردر لازم نداریم
در آمریکا، این روزها صحبت این است که چه کسی نخستین تریلیونر [بالای یک هزار میلیارد دلار] جهان خواهد بود. در مقابل، سندرز این سوال را پیش میکشد که اصلاً چرا باید فردی بتواند چنین حجمی از ثروت را در دست خود نگهدارد؟ همانطور که پیشتر هم سندرز گفته است، جهان نیازی به وجود میلیاردرها ندارد. سندرز میگوید در جهان ایدهآل او، میلیاردها میبایست غیرقانونی شده باشند.
یا بیان صحبت سندرز به شیوهای دیگر، وقتی بعضی کشورها مانند آمریکا حداقل حقوق دارند، چرا حداکثر حقوق نداشته باشند؟
یک راه دیگر تغییر، همانطور که سندرز مطرح میکند، تغییر قوانین ارث است. چرا افراد باید بتوانند دهها میلیون و یا میلیاردها دلار را از یک نسل به نسلی دیگر منتقل کنند؟ سندرز میگوید راه آن محدود کردن مقدار ارثی است که میتوان از یک نسل به نسلی دیگر منتقل کرد. بدینشکل شاید بتوان توزیع ثروت را در آمریکا بهبود بخشید.
سندرز همچنین یادآور میشود در نیمه دوم قرن بیستم، درآمد طبقه کارگر بالاتر از سطح درآمدی کنونیاش بوده است. این در حالی است که همزمان از مالیات ثروتمندان مکرر کاسته شده و عمده پول موجود در کشور، به سرمایههای شخصی آنها اضافه شده است.
سندرز به طعنه میگوید در آمریکا سوسیالیسم وجود دارد اما فقط برای ثروتمندانش. سندرز میگوید اصلیترین دلیل این روند، این است که حق کارگر و مردم در نظام سرمایهداری اوبری (Uber capitalism) به کل نادیده گرفته میشود.
حق کارگر در مدل سرمایهداری اسنپی
اوبر شرکتی است مانند اسنپ و مدلی را در دنیای کار پیش میبرد که در آن کارگر هیچ حقی ندارد. شیفتهای کاری منظم، اضافهکاری، بازنشستگی، بیمه، مرخصی با پرداخت، مرخصی برای بیماری و تقریبا هر حق دیگری که یک کارگر بایستی داشته باشد، در این مدل سرمایهداری دیده نمیشود.
شرکتهایی مانند اسنپ یا اوبر، بدینشکل سود را به جیب میزنند اما حداقل پاسخگویی به کارگری دارند که زندگیاش را فدای کار کردن برای آنها میکند. این شیوه کار، اصلیترین مشکل سندرز با سرمایهداری امروز حاکم بر آمریکاست. او میخواهد آمریکا نگاهی به نیمه نخست قرن بیستم بیاندازد و از گذشته خود آمریکا درس بگیرد.
آن زمان، ثروتمندترین بخشهای جامعه بالای ۹۰ درصد درآمدشان را بهعنوان مالیات به دولت میدادند. همچنین جنگ جهانی دوم و رویدادهای پس از آن، بانی اوجگرفتن اتحادیههای کارگری شدند. اتحادیههایی که حالا با بنبستهای مفصل شرکتهای عمده روبهرو هستند. وقتی سیاستمداران با توجه به اینکه عمده هزینههای تبلیغاتیشان را همین بخش ثروتمند جامعه پرداخت میکنند، توجهای جدی به اتحادیههای کارگری تازه نشان نمیدهند. همانطور که از آمازون تا استارباکس، کارگران شرکتهای عمده تقاضای تشکیل اتحادیه را به رای میگذارند، برنده میشوند اما شرکتها درنهایت اجازه این کار را نمیدهند.
بدون اتحادیههای کارگری، سرمایهگذاری اجازه میدهد تا مدل اوبر و اسنپ، شیوه کار باشد. در حالی که در واقعیت، تمامی این شرکتها همچنان میتوانند سودده باشند اما حق کارگر را هم به درستی پرداخت کنند. کارگران اما فقط با ثروتمندان و سیاستمداران همکیسه با آنان رودررو نیستند. فنآوری، از هوش مصنوعی گرفته تا رباتها برای گرفتن شغل آنها کمین کردهاند. سندرز برای این هم راهحل دارد.
فنآوری بهنفع مردم
فروشندههای فروشگاههای زنجیرهای در آمریکای شمالی بهتدریج با ماشین جایگزین میشوند. راننده تاکسی و کامیون تا چند دهه دیگر جایش را به ماشینهای خودران میدهد. حتی روزنامهنگاری هم در معرض تهدید هوش مصنوعی است. راهحل چیست؟
سندرز میخواهد دو موضوع تغییر کنند. نخست، از رباتها مالیات بگیریم. بهعنوان مثال، اگر شغلی در یک مغازه جایش را به یک ماشین میدهد، کارمندی را از کار بیکار کرده که سالی ۵۰هزار دلار درآمدش بوده است، هماکنون با رباتی جایگزین میشود که مالیات پرداخت نمیکند. چرا که نه؟ سندرز میگوید از آنها هم بایستی مالیات بگیریم. درآمد حاصله هم صرف این شود تا افراد متمرکز کارهایی انسانیتر بشوند. یعنی فردی که کارش را به ماشین از دست داده، حالا با مالیات از ماشینها بتوانند آموزش ببیند و وارد یک حرفه دیگر شود. حرفههای با طعم انسانیت. بهعنوان مثال، ساعتهای کمتری کار کنند، همچنین متمرکز کودکان، سالمندان و جامعه کار کنند.
سندرز همچنین میخواهد هدف جامعه تغییر کند و دیگر سود هدف اصلی کار نباشد. هدف این باشد که سود حاصل از جایگزینی کار آدمی به کار ماشینی، نصیب کل جامعه شود. نه اینکه ثروتمندترین ثروتمندان جامعه در شرایط کنونی پولدارتر شوند اما بقیه جامعه هر روز فقیرتر از روز پیش باشد. بعد تمامی اینها، آیا میتوان شیوه نظام سرمایهداری را تغییر داد؟
رسانهها یا نامهای بسیار برای انگشتشمار سرمایهگذار
این یک جنگ طبقاتی است. سندرز میگوید برای تغییر شیوه نظام سرمایهداری، بایستی انقلابی اجتماعی شکل داد؛ انقلابی علیه غولهایی که قدرت در جهان را در دست دارند.
سندرز از این مثال میزند که در آمریکا میتوانی صدها شبکه تلویزیونی را تماشا کنی اما در واقعیت، آیا نظرهای گوناگون را میبینی؟ او در پاسخ میگوید نه. چند انگشتشمار سرمایهگذار، مجموعههایی را شکل دادهاند که هر کدام صاحب مجموعهای از برندها هستند. در کنار آن، سندرز میگوید تنها سه گروه سرمایهگذار در آمریکا، ۲۰هزار میلیارد دلار آمریکا سرمایه را مدیریت میکنند. همین سه گروه، از سرمایهگذارهای عمده صاحبان برندهای رسانهای هم هستند.
این مشکلی است که سد راه برنامههای سندرز است. صاحبان ثروتهای افسانهای، نمیخواهند توجهای به خواستههای دیگران داشته باشند. خواه صحبت از آینده زندگی در زمین رودرروی فروپاشی اقلیمی باشد یا اینکه صحبت از حقوق کارگر باشد، برای آنها مهم نیست.
سندرز میگوید اگر حمایت مردمی باشد میتوان با قوانین فعلی آمریکا هم این قدرتهای افسانهای را درهم شکست. چون قوانین آن کشور خواستار رقابت در بازار هستند تا نظام سرمایهداری فعال باقی بماند. برعکس فضای کنونی که چند نام، صاحب تمامی فعالیتها در یک حوزه مشخص هستند.
آیا شما هم از دست سرمایهداری عصبانی هستید؟ سندرز میگوید حق دارید. کتاب «اشکالی ندارد از نظامسرمایهداری عصبانی باشی» نوشته برنی سندرز با همکاری جان نیکلاس در ۳۲۰ صفحه به تاریخ ۲۱ فوریه ۲۰۲۳ میلادی منتشر شده است.
واقعا خنده دار است که ایده و تفکر در کشورهائی مانند امریکا چنین منجمد شده است . اتفاقا راه حل سوسیالیسم حذف نیروی کار از روابط و مناسبات تولید است به شرطی که همچنان ثروت تولید کنند روباتها ثروت تولید می کنند بدون استثمار . پس بجای مبادله ی نیروی کار انسانی با نیروی کار روباتها که ارزشی برای مبادله تولید نمی کنند کاهش نیروی کار سراسری کارگران امریکاست و کوچک کردن هزینه ی دولتها . اگر دنیای سرمایه داری از امروز فقط نیم ساعت حتی 20 دقیق ساعت کار کارگران را کاهش دهد در دنیا نه بیکار خواهیم داشت و نه گرسنه . در قرن 19 کارگران حتی تا 20 ساعت کار می کردند تا ارزش مبادله ای تولید کنند اما امروز 8 ساعت کار می کنند آنرا به 7/5 یا حتی 7 ساعت کاهش دهید دنیا رنگ بهتری خواهد داشت . اساس شیوه ی صنعتی تولید جایگزین شدن نیروی صنعت بجای نیروی کار انسانی ست و این همان دوران گذار سوسیالیستی محسوب می شود اگر مالکیت خصوصی را تبدیل به مالکیت اجتماعی ولی آگاهانه نمائیم آگاهانه نه آنگونه که تا امروز مطرح شده است بلکه آگاهانه یعنی استفاده از تکنولوژی برتر برای سرعت دادن به این مدرنیزاسیون و جایگزین صنعتی بجای کار انسانی .
فرهاد - فرهادیان / 09 March 2023