از سال‌های میانی دهه‌ی پنجاه خورشیدی که تحرکات سیاسی و اجتماعی علیه نظام سلطنتی اوج گرفت تا امروز، فصل‌های حیرت‌انگیزی از کتاب سترگ تاریخ این سرزمین ورق خورده است. از انقلاب ۵۷ گرفته و امیدی که در دل مردمان زنده کرد، درگیری‌های خونبار و ناامیدی بعد از آن امیدواری، جنگ با عراق و… می‌تواند دستمایه‌ی نوشتن باشد. شاعران و نویسندگان متعدد تاکنون در ترسیم و توصیف سال‌های مقارن انقلاب قلم را دوانده‌اند و ماحصل آن امروز یکی از مهم‌ترین منابع ما برای مشاهده‌ی آن روزهاست. اگرچه رمان و داستان صراحت اخبار و گزارش‌های خبری را ندارد، اما به دلیل صداقت نویسنده و شاعر و نیز به خاطر انعکاس ناگزیر وضعیت سیاسی و اجتماعی در اثر، آنچه که در نهایت ساخته می‌شود، بیش از گزارش‌های خبری ترسیم کننده‌ی فضا و اتمسفری است که اثر ادبی در آن جریان دارد. البته باید اقرار کرد که هنوز ابعاد مختلف انقلاب ۵۷ و رویدادهای سیاسی و اجتماعی متعددی که بر این دیار گذشته، باز نشده و از این رو، هر اثری که روایتگر دوره‌های تاریخی این مرز و بوم باشد، مانند هدیه‌ای گرانمایه است که به خوانندگان امروز عرضه می‌شود و سندی است معتبر و قابل اتکا که بر آنچه در آن سال‌ها رفته شهادت می‌دهد.

رمان بلند «ژان» به قلم پیمان یاریان، تلاشی دردمندانه، برای بازگویی دشواری‌هایی است که بر کردستان رفته است. کردستان، دیرزمانی است که با رنج گره خورده و مردمان سلحشور، سال‌های سال است که در هر گوشه‌ی جغرافیا، در مقابل سنگینی ترسناک ستم، سینه ستبر کرده‌اند. تاریخ کردستان را نمی‌توان بدون درنظر گرفتن ظلم پیوسته‌ای نوشت و خواند که ریشه در سال‌های دور و شکل‌گیری مرزهای سیاسی این منطقه دارد.

کردستان با امید و انرژی بسیار در انقلاب ۵۷ شرکت داشت اما خیلی زودتر از آنچه که گمان می‌رفت، در وادی خون گرفتار آمد. کردستان، هنوز از جشن و سرور غلبه بر نظام شاهنشاهی بیرون نیامده بود که درگیر تحرکاتی خونبار شد. انقلابی‌های دیروز، فرورفته در ملغمه‌ای از سوءتفاهم، زیاده‌خواهی و عدم درک شرایط و نیازمندی‌های کردستان، اسلحه به دست گرفته و به کردستان شتافتند و در حمام خونی که به راه افتاد، آنچه که به گوش نمی‌رسید، فریادهای دردمندانه‌ی مردم کرد بود. رمان «ژان» با دنبال کردن چند شخصیت اصلی و بسیار شخصیت‌های فرعی، با آرامش و حوصله، درصدد ارائه‌ی روایتی از آن روزگار است. یکی از ویژگی‌های متمایز «ژان» این است که شخصیت‌های اصلی و فرعی، چنان روایت شده‌اند، که گویی نویسنده در ترتیب زمانی حوادث و واکنشی که شخصیت‌ها به رویدادها نشان می‌دهند، متکی بر حافظه و تجربه‌ی خود بوده است. به این معنی که صرف نظر از اینکه رمان به‌خوبی توانسته حس مکان را افاده کند، این حس به خواننده دست می‌دهد که نویسنده روایت آدم‌ها و مکان‌های واقعی را نوشته است و همین ویژگی، حسِ همذات‌پنداری را تقویت می‌کند. اینکه نویسنده بتواند شخصیت‌ها را چنان روایت کند که خواننده با شخصیت‌ها همذات‌پنداری کند، نشان‌دهنده‌ی توانایی نویسنده در کنترل احساس خواننده است.

رمان «ژان» با دنبال کردن چند شخصیت اصلی و بسیار شخصیت‌های فرعی، با آرامش و حوصله، درصدد ارائه‌ی روایتی از آن روزگار است. یکی از ویژگی‌های متمایز «ژان» این است که شخصیت‌های اصلی و فرعی، چنان روایت شده‌اند، که گویی نویسنده در ترتیب زمانی حوادث و واکنشی که شخصیت‌ها به رویدادها نشان می‌دهند، متکی بر حافظه و تجربه‌ی خود بوده است.

«ژان» به شکل دانای کل روایت می‌شود. استفاده از شگرد دانای کل، به نویسنده این امکان را می‌دهد که بی‌دغدغه‌، به همه‌ی احوال شخصیت‌ها و به همه‌ی گوشه‌ها و مکان‌ها سرکشی کند و به خط اصلی روایی برگردد. نویسنده در روایت سنندج دهه‌ی پنجاه، با استفاده از نام خیابان‌ها و محله‌ها، رمان را مکانمند می‌کند. انگار نویسنده دست خواننده را گرفته و به محله‌های سنندج می‌برد. خواننده با کمک نویسنده، خسرو را می‌بیند که توی باغ سیگار می‌کشد و سرگرم نوشتن است، به ویدا نگاه می‌کند که از پنجره خم شده و برای خسرو دست تکان می‌دهد، در زندگی کلیمیان سنندج چرخ می‌زند و با آداب و رسوم آنها آشنا می‌شود، یَده و عیسی را می‌بیند که با هم کشمکشی دوستانه دارند، ئامه را می‌بیند و بر تنگ‌نظری و خلق تند او نظر می‌کند تا اینکه آرام آرام با دریای خون مواجه می‌شود. علاوه بر آن، نویسنده، خواننده را در تهران می‌چرخاند، تحرکات سیاسی آن سال‌ها را نشانش می‌دهد، او را به شب‌های شعر گوته هم می‌آورد تا با شاعران و نویسنده‌های سرشناس دیدار کند. او شاعران و نویسنده‌ها را به خواننده معرفی می‌کند. نکته‌ای که در ترسیم شب‌های گوته قدری عجیب به نظر می‌رسد، این است که وقتی نویسنده اسامی شاعران و نویسنده‌ها را می‌آورد، در حالی که چند و چون آن مراسم را توصیف می‌کند، چرا وقتی به شعری از «م.آزرم» می‌رسد، مانند دیگر شاعران و نویسنده‌هایی که نام برده، اسمی از او نمی‌آورد و تنها می‌نویسد: «شاعری پشت میکروفون فریاد زد: شب در آفاق گسترده روح سیاهش»؟

راوی دانا، در نقل جزییات و اجزای موقعیت، نمی‌تواند داوری داشته باشد. داوریِ راوی ِدانا، وزن طبیعی رمان را که آرام و با تانی شکل گرفته، مخدوش می‌کند. آنچه که شایسته‌ی دقت است این است که اگر روایت در آن سال‌ها جریان دارد، به دلیل رعایت واقع‌گرایی متن، اطلاعاتی که ارائه می‌شود باید در همان ظرف زمانی و مکانی بگنجد. راوی دانا، با همه‌ی دانایی‌اش نمی‌تواند اطلاعاتی را در اختیار شخصیت‌های رمان بگذارد که به طور طبیعی ماحصل تجربه‌ی زیستی است و سال‌ها بعد به دست خواهد آمد. یعنی اطلاعات و تحلیل‌هایی که امروز از شخصیت‌های انقلاب ۵۷ داریم، با گذر زمان به دست آمده و نمی‌توان این اطلاعات و تحلیل‌ها را به دوره‌ای برد که رمان در آن جریان دارد. برای مثال در صفحه‌ی ۲۳۷ به «درون پرکین و بلا» اشاره می‌شود، حال آنکه درون شخصتی که از آن نام برده شده، پس از چند سال و بعد از اتفاقات بسیار روشن شد. امروز ممکن است بسیاری به درون پرکین و بلای شخصیت‌های انقلابی شهادت بدهند، اما در آن سال‌ها، چنین اطلاعاتی بیرون از دانایی دانای کل است. اگر نویسنده اطلاعات سال‌ها بعد را در اختیار شخصیت‌های رمان بگذارد، بدون اینکه چنین قصد و منظوری داشته باشد، از شخصیت‌ها پیشگوهایی روشن‌ضمیر می‌سازد و با این کار شخصیت‌ها را از قالب منطقی انسان درگیر با تاریخ و جغرافیا بیرون می‌آورد. مثلا آنجا که خسرو از احتمالات بعد از انقلاب سخن می‌گوید، با معیارهای امروزی سخن درستی است اما برای شخصیتی درگیر تحرکات انقلابی، آن هم در زمانی که هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده، عجیب است:

اگر جنبشی به وقوع بپیونده و جریان از کف ما بره و دست همین مجاهدین و یا توده‌ای‌های فرصت‌طلب بیفته، در آن صورت یکی‌شان که مجاهد باشه از باورهای مردم سوءاستفاده می‌کنه و دیگری که توده باشه، دیوار حاشا بر مسجدها و اندیشه‌ها برمی‌کشه و اون‌وقت دگرگونی و دوباره ستیز برای دادخواهی و رسیدن به آزادی کار حضرت فیل خواهد بود.

یک سوال قدیمی

روزگاری نه چندان دور و به‌خصوص در سال‌هایی که حوادث رمان در آن می‌گذرد، یکی از مهم‌ترین سوال‌هایی که در مقابل هنرمندان قرار داشت این بود که آیا هنر باید صرفا متعهد به هنر باشد یا لازم است نسبت به تفکر و ایده‌ئولژی خاصی تعهد داشته یاشد. حالا دیگر و بعد از تکانی که مدرنیسم به فلسفه‌ی هنر و ساحت فکری هنرمندان وارد کرد، این سوال موضوعیت ندارد. حالا دیگر روشن است که آنچه در درون هنرمند می‌گذرد، اصالت دارد. حس درونی هنرمند تعیین کننده‌ی نهایی شکل اثر است. ممکن است هنرمندی خود را فقط به ذات هنر متعهد بداند و ای‌بسا که هنرمندی نسبت به تفکر خاصی متعهد باشد. حالا دیگر روشن شده که تاثیری که هر کدام از این دو دیدگاه بر دیگری می‌گذارد، آنقدر اهمیت دارد که این سوال را از معنا تهی می‌کند. کسانی که هنر را برای هنر و بی‌تعهد خاص به ایده‌ئولژی دنبال می‌کنند، در نهایت باعث غنای فرم می‌شوند و هنرمندانی که اثری متعهد خلق می‌کنند، باعث باروری معنا می‌شوند. حاصل کار هریک از این دو گروه به کار دیگری خواهد آمد. از این منظر، رمان «ژان»، نگاهی متعهد دارد و معنا برتر از فرم نشسته است.

رمان گسترده‌ی «ژان» مانند دایره‌ای است که از کنار هم گذاشتن قطاع‌های متعدد شکل گرفته است. استفاده از دانای کل، به نویسنده این اجازه را داده که داستان‌های کوچک و تودرتو را وارد رمان کند و داستان‌های فرعی که اغلب در خدمت خلق فضا و پیش‌زمینه‌ی شخصیت‌هاست، مانند قطاع‌های کوچک، دایره‌ی اصلی رمان را تشکیل می‌دهد. رمان مبتنی بر دانای کل به مثابه دایره‌ای بزرگ است که هر قطاع آن ممکن است از قطاع دیگر دور و بی‌ارتباط به نظر برسد، اما دایره‌ی بزرگ رمان در نهایت گستردگی به مرکزی اشاره دارد که نهایت و غایت فکر و ایده‌ی نویسنده است. مسئله‌ی رمان، شرط لازم و کافی رمان، وجود مرکزی است که قطاع‌های کوچک را توضیح دهد و خود برساخته‌ی قطاع‌های کوچک باشد. به بیان دیگر، مسئله‌ی رمان، بینش است. بینشی که در مرکز رمان قرار می‌گیرد و از این رو هر قطاع باید معطوف به مرکز باشد.

شخصیت‌های اصلی رمان، هر کدام با فکر و تفکری توصیف شده‌اند که نشان دهنده‌ی غلبه و استیلای نگرش سیاسی آن سال‌هاست. خسرو، شخصیت محوری رمان است که روزگاری با حزب توده دمخور بوده است. او به عنوان یکی از عناصر حزبی، دستور حزب را می‌پذیرد و برای مدتی به دورترین نقطه‌ی ممکن می‌گریزد؛ به مکزیک. نویسنده به خوبی تحول این شخصیت را ترسیم کرده است. زمانی که خسرو به کشور برمی‌گردد، دیگر آن عنصر حزبی نیست و نگاهی برتر یافته است. چنین است که با دنبال کردن خسرو، فضای رمان ساخته می‌شود و نقطه‌ی مرکزی رمان از استعلای کنش سیاسی خسرو شکل می‌گیرد. این شگرد که در رمان «ژان» به خوبی استفاده شده، دو نقطه‌ضعف مهم هم دارد. این احتمال وجود دارد که نویسنده بر بال داستان‌های فرعی، به دوردست‌ها برود و اجزایی را وارد رمان کند که قابل حذف باشند. به عبارت دیگر در حالی که داستان‌های فرعی و خرده‌روایت‌ها به کار رنگ‌آمیزی رمان می‌آید، ممکن است نویسنده را آنچنان سرمست کند، که قدرت حذف زوائد را از دست بدهد. اطلاعات بی‌مورد، لامحاله از ضرباهنگ رمان خواهد کاست. اگر در رمانی به گستردگی «ژان»، بتوان بخش‌هایی از آن را کنار گذاشت، بی‌آنکه به اصل موضوع خللی وارد شود، نشان از سرمستی نویسنده در لحظه‌ی نوشتن دارد. اینجاست که کارکرد اصلی و مهم ویرایش تعریف می‌شود. ویرایش متن، استفاده از نگاه دوم، نگاهی غیر از نگاه خالق اثر است تا بتوان بخش‌های اضافی را کنار گذاشت و البته همین موضوع روشن می‌کند که چرا برخی نویسنده‌ها علاقه‌ای ندارند که اثر خود را در اختیار ویراستار قرار دهند. علاوه بر این ویراستار می‌تواند در بازخوانی نهایی به نویسنده کمک کند تا اشتباه‌های املایی و تایپی وارد متن نشود.

نقطه‌ضعف دیگری که ممکن است در متن وارد شود این است که زبان و لحن راوی دانا، به همه‌ی شخصیت‌ها تسری یابد و همه‌ی شخصیت‌ها با یک زبان و یک لحن حرف بزنند. این در حالی است که می‌دانیم زبان نشانگر هندسه‌ی فکر و احساس شخصیت است و تنها اگر تمام ذهن شخصیت‌ها شبیه به هم باشد، می‌توان انتظار داشت که با یک زبان حرف بزنند و چون چنین اتفاقی نخواهد افتاد و شخصیت‌ها با هم تفاوت دارند، زبان و لحن متفاوت خواهند داشت.  

نویسنده در نوشتن رمانی به گستردگی «ژان» کاری سترگ انجام داده است. او بخش‌هایی از تاریخ کردستان را روایت کرده است که در ادبیات خلاقه‌ی معاصر کاری یگانه و ارجمند است و در عین حال، برخی کاستی‌ها که در متن دیده می‌شود، به خاطر همین گستردگی بوده است.

میل شدید راوی دانا به اطناب

نویسنده در نوشتن رمانی به گستردگی «ژان» کاری سترگ انجام داده است. او بخش‌هایی از تاریخ کردستان را روایت کرده است که در ادبیات خلاقه‌ی معاصر کاری یگانه و ارجمند است و در عین حال، برخی کاستی‌ها که در متن دیده می‌شود، به خاطر همین گستردگی بوده است. به نظر می‌رسد شتاب و سنگینی حس نویسنده بر رعایت جزییات سایه انداخته است. باید توجه داشت که اگر رمان با استفاده از زبان و نگاه راوی دانا روایت می‌شود، کنترل جزییات کاری بس شگرف خواهد بود. جزییاتی که به سادگی از نگاه نقادانه‌ی خود نویسنده پنهان خواهد ماند. به عبارت دیگر لازم است که نویسنده مدام راوی دانا را مهار کند. راوی دانا، در هر حال بر همه‌ی جزییات مسلط است و شاید چندان درگیر رعایت منطق روایی نباشد. مثلا اگر راوی از شخصیتی مانند شیدا می‌گوید که در تاریکی شب، به روشنایی پنجره‌ی مشرف به باغ نگاه می‌کند و از آن فاصله تنها می‌تواند ببیند که سایه‌ی شخصی که توی اتاق راه می‌رود روی پرده می‌افتد، دیگر نمی‌تواند در سطور بعد و از همان فاصله و در همان تاریکی، با او چشم در چشم شود. اگر می‌خواهد چشم در چشم شود، نویسنده باید راوی دانا را مجبور کند که بگوید شیدا به پنجره نزدیک شده است. یا مثلا در جایی که یکی از پیشمرگان جاسوسی را می‌گیرد و به مقر می‌آورد، اگر آنجا می‌گوید که اسمش «عزیز» است، دیگر جایی برای تاکید دوباره‌ی راوی از ذهن خسرو نیست که در سطور بعد بگوید با کمی فشار به مغزش اسمش را به خاطر آورد: «اسمش عزیز است». تاکید و تکرار اطلاعات از خصوصیات راوی دانای کل است. انگار راوی دانا از ارائه‌ی اطلاعات لذت می‌برد و برایش چندان مهم نیست که تکرار اطلاعاتی که قبلا به خواننده داده شده، ضربه‌ی سنگینی به حس رمان وارد می‌کند. مثلا در بخش‌هایی ابتدایی رمان،‌ هربار که به پدر و مادر خسرو اشاره می‌شود، بلافاصله راوی می‌گوید که آنها خانه‌ی کوچکشان را فروخته‌اند و پولش را به خسرو داده‌اند. کنترل راوی دانا برای تزریق منظم اطلاعات به رمان از مهم‌ترین کارهای نویسنده است. این احتمال وجود دارد که راوی دانا، در حالی که برخی اطلاعات را به تکرار وارد روایت می‌کند، نکاتی را از یاد ببرد و بی‌هنگام وارد متن کند. مثلا ئامه (فاطمه) از اولین شخصیت‌هایی است که روای از او سخن می‌گوید. ئامه یکی از شخصیت‌های مهم رمان است با این حال تا صفحه‌ی ۵۰۰ راوی نمی‌گوید که او چند فرزند دارد و تنها به این بسنده می‌کند که: «او دخترها و پسرهای دیگری هم داشت». روشن است که اطلاعاتی از این دست باید در شمار اطلاعات مهم قرار گرفته و هر چه زودتر به خواننده تحویل داده شود. یا وقتی که راوی به حمله‌ی عصبی خسرو اشاره می‌کند، خسرو به ویدا می‌گوید: «نگران نباش، همان حمله‌های تکراریه، الان خوب می‌شم» و این در حالی است که اگر خسرو دچار حمله‌های عصبی می‌شده، باید پیش از این هم شاهد چنین حمله‌هایی بوده باشیم.

یکی از بهترین بخش‌های رمان «ژان»، فصل ازدواج ابراهیم و ثانیه است. چنین بخش‌هایی به خوبی نشان از تسلط درست راوی دانا بر اجزای نزدیک به مرکز رمان دارد و نشان می‌دهد که اگرچه وضع و حال شخصیت‌های اصلی بر گرد سیاست و فعالیت‌های سیاسی می‌چرخد، ساخت و پرداخت شخصیت‌ها از نظر راوی دور نمانده است.

نویسنده باید با تمام توان از درغلتیدن راوی دانا (که میلی بی‌مهار به داستان‌گویی دارد) در اطناب، جلوگیری کند. دانای کل به دلیل دانایی‌اش، می‌تواند در هر موضوعی نظر بدهد یا بر هر موضوعی تفسیر ارائه کند. نویسنده باید متوجه جدا شدن خط روایت از درازگویی‌های راوی دانا باشد. مثلا آنجا که خبر کشته شدن فواد مصطفی از رادیو شنیده می‌شود، بعد از اینکه شنونده‌ها ضربه را تاب می‌آورند، راوی انگار هنوز راضی نشده، ماجرا را ادامه می‌دهد و کشته شدن فواد مصطفی را در سطرهای بعد با همان کلمات تکرار می‌کند.

با همه‌ی اینها راوی دانا در بخش‌هایی از رمان، حس خوبی به متن وارد می‌کند. یکی از بهترین بخش‌های رمان «ژان»، فصل ازدواج ابراهیم و ثانیه است. از لحظه‌ی آشنایی ابراهیم و ثانیه که در بخش‌های قبل روایت شده تا بردنش به حمام و ریختن آب توبه بر سر دخترک خردسال و ازدواج با ابراهیم، در حضور مردمی که گرد حمام جمع شده‌اند، یا عاشق شدن سرباز روس در روزگار سختی مردم، نمونه‌های خوبی است از کارکرد دانای کل. چنین بخش‌هایی به خوبی نشان از تسلط درست راوی دانا بر اجزای نزدیک به مرکز رمان دارد و نشان می‌دهد که اگرچه وضع و حال شخصیت‌های اصلی بر گرد سیاست و فعالیت‌های سیاسی می‌چرخد، ساخت و پرداخت شخصیت‌ها از نظر راوی دور نمانده است.

«ژان»، رمانی گسترده و وسیع است و جنبه‌های متعدد دارد. سیاست تنها یکی از دلمشغولی‌های نویسنده بوده است. علاوه بر آن، قحطی و گرسنگی مردم در روزگار حضور روس‌ها در منطقه،‌ ظلم مضاعفی که خان‌ها و ارباب‌ها به مردم روا می‌داشته‌اند، نگاه به شرایط اجتماعی سال‌های مقارن انقلاب، تحرکات و مقابله‌ی انقلابیون با ساواک، انقلاب ۵۷، زندگی کلیمیان در آن سال پرشتاب، اعدام‌هایی که مانند زخم ناسور هنوز بر خاطر کردستان مانده است، درگیری سنگین نظامی‌ها با پیشمرگان کرد و محاصره‌ی سنندج و کشته شدن دردناک مردم کرد، از جمله شهادت‌های نویسنده بر زمانه‌ای است که باید برای نسل جوان گفته شود. در رمان «ژان»، آنقدر اطلاعات و ماجرا ارائه شده که به سختی می‌توان در یک نوشتار همه‌ی آن را بررسی کرد با این حال باید به نویسنده دستمریزاد گفت که ایستاده بر ساحل دریای خون، چنین کار سترگی را به سرانجام رسانده است.