در ۲۱ خردادماه سال ۱۳۷۲ خورشیدی، اکبر هاشمی رفسنجانی در انتخاباتی به‌عنوان رئیس‌جمهور پیروز شد که به ادعای نهادهای حکومتی در ایران حدود ۵۰ درصد از واجدین شرایط در آن شرکت کرده بودند.

9815

 این آمار در ده دوره‌ گذشته‌ ریاست جمهوری در ایران کمترین میزان مشارکت واجدین شرایط شرکت در انتخابات بوده است. این مشارکت مردمی در انتخابات ریاست جمهوری را چگونه باید تحلیل کرد؟ آیا این مشارکت به معنای حمایت بیش از نیمی از مردم از حکومت است؟ آیا فارغ از آنچه در جامعه‌ ایران می‌گذرد و فارغ از میزان رقابتی بودن انتخابات، همواره باید در انتظار مشارکت بالای مردم در انتخابات باشیم؟

در این زمینه با امیر ممبینی، نویسنده و کنشگر سیاسی گفت‌وگو کرده‌ایم.

با استناد به آمارهایی که توسط نهادهای رسمی جمهوری اسلامی در ۳۰ سال گذشته منتشر شده، در تمام انتخابات ریاست جمهوری در ایران، حداقل میزان مشارکت حدود ۵۰ درصد واجدین شرایط بوده است. به نظر شما این آمار تا چه حد واقعی ا‌ست و به طور کلی حضور مردم در انتخابات را با در نظر گرفتن نارضایتی‌های سیاسی و اقتصادی، چگونه باید تحلیل کرد؟

امیر مُمبینی: قبل از هر چیز این است که مردم در صحنه‌‌ سیاسی هستند. سیاست دیگر به یک بُعد از زندگی روزمره‌ مردم تبدیل شده است.

امیر ممبینی
امیر ممبینی

رابطه‌ بین فعالیت سیاسی و تأمین منافع برای بخش زیادی از مردم روشن است. همانطور که مردم به هر دلیلی در انقلاب بهمن با ابعادی بی‌مانند شرکت کردند. پس از آن دوره، این رابطه‌ مردم با حرکت سیاسی و با سیاست حفظ شده است؛ اگرچه تغییر پیدا کرد و از شدت انقلابی‌گری‌ آن کاسته و به تلاشی بیشتر اصلاح‌طلبانه برای بهبود زندگی روزمره تبدیل شد.

بنابراین، علت اصلی مشارکت در انتخابات را همان حضور مردم در صحنه‌ سیاست و جدی گرفتن فعالیت سیاسی از سوی بخش زیادی از آنان و همینطور ارتباطی می‌دانم که بین منافع خودشان و مسائل سیاسی برقرار می‌کنند. شاید در شرایطی شهروندان یک کشور نسبت به وضعیت موجود به شدت مأیوس شوند و در انتخابات شرکت نکنند، ولی مردم ایران هنوز در انتخابات شرکت می‌کنند و فکر می‌کنند که می‌توانند تأثیر بگذارند. علت دیگر حضور مردم در عرصه‌های مختلف فعالیت‌های متشکل اجتماعی است. حتی در روستاها عرصه‌هایی از اینگونه فعالیت‌ها وجود دارد. عرصه‌هایی از سازماندهی مردمی و یا حرکت‌های مردمی که ورود به آن‌ها الزاماً افراد را تا حدی با سیاست در مقیاس محلی یا منطقه‌ای یا کشوری درگیر یا مرتبط می‌کند و این هم عاملی ا‌ست که تا حدودی بر دوام مشارکت در فعالیت‌های سیاسی مؤثر است.

بعد از این عوامل است که می‌رسیم به تلاش‌های خود حکومت برای اینکه شهروندان را به مشارکت در انتخابات جلب کند و البته با اهرم‌ها و امکاناتی که دارند، تبلیغ می‌کنند و این تبلیغ هم تأثیر دارد. در مجموع برخورد مردم ایران با انتخابات را یک پدیده مثبت می‌شناسم و می‌توانم بگویم جدی بودن مسئله‌ انتخابات برای مردم، علی‌رغم بازی‌هایی که حکومت و دولت در این راستا می‌کنند، یک سنگ‌پایه مهم برای دموکراسی‌ در آینده است.

امیر ممبینی: جدی بودن مسئله‌ انتخابات برای مردم، علی‌رغم بازی‌هایی که حکومت و دولت در این راستا می‌کنند، یک سنگ‌پایه مهم برای دموکراسی‌ در آینده است.

منظور شما این است که با وقوع انقلاب ۵۷ جامعه به نحوی سیاست‌زده شده و به همین دلیل حضور مردم در رخدادهای سیاسی فارغ از میزان رضایت‌شان از شرایط، همواره پررنگ بوده است؟

اگر به فضای پیش از انقلاب برگردیم و مثلاً فضای سال ۱۳۵۵ را در نظر بگیریم، جامعه خیلی راکد بود و مردم نسبت به مسائل سیاسی خیلی بی‌تفاوت بودند و حتی اگر در بعضی خانه‌ها هم دیده می‌شد که افراد فعال ملی یا چپ مثلاً عکس مصدق را روی دیوارشان داشتند این بیشتر جنبه‌ یادگاری داشت، ولی در جریان انقلاب و پس از تحولاتی که صورت گرفت، رفتار مردم ایران تغییر اساسی کرد.

 سابقه ندارد که روستاییان ایران اینقدر به مسائل سیاسی فکر کنند یا برای‌شان مهم باشد که تغییر و تحولات سیاسی روی زندگی آن‌ها چه تأثیری می‌گذارد. این یک پدیده مثبت است که مربوط به شرکت خود مردم در انقلاب و زندگی‌ سیاسی‌ است، نه مربوط به حکومت که در واقع کارهایی می‌کند که جامعه به تدریج نومید می‌شود.

با این حساب اگر حضور مردم در انتخابات ناشی از نوعی آگاهی سیاسی‌ است، چرا به نتایجی مانند انتخاب محمود احمدی‌نژاد ختم می‌شود؟ آیا این آگاهی نباید در انتخابی که صورت می‌گیرد هم تجلی داشته باشد؟

واقعیت را اگر بخواهید بخشی از رأیی که به احمدی‌نژاد و این جریان داده شد به این خاطر بوده است که مردم آگاهانه دنبال منافع خاص اقتصادی خودشان بودند و فکر می‌کردند از این طریق امکان افزایش سهم عدالت اجتماعی در سیاست حاکم افزایش می‌یابد.

 اینکه آقای رفسنجانی در نهمین دوره ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۴، رأی کافی نیاورد سرشار از معنی است. ایشان برای مردم، خود حکومت و نمادی از اشرافیت این حکومت بود. رد او سرشار از میل به رد خود حکومت یا حداقل رفتار حکومت است. بنابراین به نظر من تأثیری را که مردم می‌خواستند بگذارند، به طور نسبی آگاهانه بود، ولی نوع انتخابی که پیش روی آن‌ها بود دچار اشکال بود. یعنی امید را به جایی بستند که نمی‌توانست امید آن‌ها را برآورده کند. حرکت را من منفی نمی‌دانم. مثبت می‌دانم.

فرض کنید در آمریکا که بزرگترین دموکراسی جهان است، هر رئیس جمهوری که می‌آید، یک نمایش انتخاباتی راه می‌اندازد و حرف‌هایی می‌زند که مردم را جلب کند. همه ‌جا با خانواده‌ حرکت می‌کند و روی رفاه و صلح و امنیت تأکید می‌کند. در انتخابات آمریکا هر رئیس‌جمهوری که می‌آید، تمام این وعده‌ها را می‌دهد. مردم در آمریکا چه وسیله‌ای برای آزمایش این نامزد ریاست جمهوری دارند؟ رأی می‌دهند به امید حرف‌هایی که او می‌زند و فردا که انتخاب شد، معمولاً و نه همیشه، همان کارهایی را می‌کند که کم و بیش رئیس‌جمهور قبلی کرده است.

شرکت در انتخابات به ‌هیچ‌وجه ناقض اعتراض به مجموعه نابه‌سامانی‌های اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی و اجتماعی در ایران نیست. آیا این خود یک درک دموکراتیک نیست که مردم بخواهند بیشترین تغییر در حکومت را نیز به وسیله انتخابات انجام دهند؟

این اتفاق در آنجا که یک دموکراسی است رخ می‌‌دهد. آنجا آزادی هست و احزاب، برنامه‌ها و تبلیغات آزاد وجود دارند، ولی مردم ایران از این امکانات محروم هستند. در ایران احزاب به شکل واقعی وجود ندارند، حرف‌ها تحریف می‌شوند، دروغ گفته می‌شود و مردم را به شکل سیستماتیک تحمیق می‌کنند و انتخابات نیز هیچگاه آزاد نبوده است. انتخابات ریاست جمهوری در ایران، نوعی انتخابات استبدادی ا‌ست که بین جمعی از نیروهای حاکم صورت می‌گیرد و حتی از میان نمایندگان آن جریان‌ها، تنها افراد معین و انگشت ‌شماری را روی میز می‌گذارند. مردم هم ناچار می‌شوند بین این چند نفر یکی را انتخاب کنند.

شرکت مردم در انتخابات به معنای مشروعیت دادن به حکومت از سوی مردم نیست. اگر کسی این مسئله را حل نکند، آن وقت نظر منفی نسبت به شرکت مردم در انتخابات پیدا می‌کند. شرکت در انتخابات به ‌هیچ‌وجه ناقض اعتراض به مجموعه نابه‌سامانی‌های اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی و اجتماعی در ایران نیست. آیا این خود یک درک دموکراتیک نیست که مردم بخواهند بیشترین تغییر در حکومت را نیز به وسیله انتخابات انجام دهند؟

نظر شما این بود که مردم برای تأمین منافع خودشان در انتخابات شرکت می‌کنند. بیشتر نیز به مسائلی مثل معیشت اشاره داشتید. ما در سال ۷۶ شاهد قدرت گرفتن اصلاح‌طلبان با رأیی بالا بودیم که بیشتر خواست توسعه سیاسی در کشور را مطرح می‌کردند. به نظر شما آیا در جامعه ایران از سال ۷۶ تا ۸۴ و بعد از آن از سال ۸۸ تا امروز، تغییری رخ داده که خواست توسعه سیاسی در انتخابات فراموش شده است؟

من فکر نمی‌کنم تغییری صورت گرفته و توسعه سیاسی فراموش شده است. آن موقع عمده نیرویی که برای توسعه سیاسی به میدان آمد، نیروی روشن و روشنفکر وابسته و برخاسته از جامعه‌ مدرن یا خواهان جامعه‌ مدرن و از طبقات متوسط و مدرن بودند.

کمبود رأی به آقای رفسنجانی در سال ۸۴، کمبود رأی به جنبش اصلاحات نبود. کمبود رأی به خود حکومت بود. چون آقای رفسنجانی فاصله‌ خودش را با سیاست‌های رایج حکومت، مثل امروز روشن نکرده بود و خیلی از مسائل انتقادی را هم طرح نکرده بود.

نیروی اصلی‌ حرکت این بود و تا حدودی هم توده مردم در آن شرکت و خواست جامعه را برای تحول اجابت کردند. طبیعتاً این نیرو قادر است آینده درازمدت‌تری را ببیند و به دورتر نگاه کند و برنامه‌ خود را به پیش ببرد. اگر این حرکت می‌توانست به همان شکل تداوم پیدا کند، اکثریت توده‌های معترض هم به این حرکت می‌پیوستند و وقتی متوجه می‌شدند که منافع‌شان تأمین می‌شود، پشت سر آن حرکت می‌کردند، ولی در غیاب اشکال آشکار چنین حرکتی، در غیاب حرکت جمعی و فراگیر آزادی‌خواهانه، حرکت توده مردم با همان محتوای صنفی صورت می‌گیرد. حتی اگر خیلی هم تند باشد، تا حدی محتوای صنفی دارد. من تضادی بین دو حرکت سیاسی آزادیخواهانه و اقتصادی نمی‌بینم، بلکه وصل نشدن کامل این دو حرکت را می‌بینم. بحران اقتصادی و فقر و تهیدستی شدید و بی‌سامانی بسیاری از امور اجتماعی، اکنون شرایطی پدید می‌آورد که ممکن است خواست توده مردم برای دگرگونی ساختاری ناگهان از خواست جنبش سبز هم پیشی بگیرد. در سال ۸۴ موضع‌گیری‌ای که مردم در رابطه با آقای رفسنجانی و آقای احمدی‌نژاد کردند، به نظر من تا آنجایی که به رأی مردم مربوط می‌شود به خاطر این بود که توده مردم آقای رفسنجانی را نماینده جنبش اصلاحات نمی‌دانستند، بلکه ایشان را به‌عنوان اصل حکومت می‌شناختند و به اعتقاد من رأیی که به رقیب ایشان داده شد، نوعی اعتراض به حکومت بود.

کمبود رأی به آقای رفسنجانی در سال ۸۴، کمبود رأی به جنبش اصلاحات نبود. کمبود رأی به خود حکومت بود. چون آقای رفسنجانی فاصله‌ خودش را با سیاست‌های رایج حکومت، مثل امروز روشن نکرده بود و خیلی از مسائل انتقادی را هم طرح نکرده بود. اکنون که آقای رفسنجانی به هر صورت سرانجام زبان گشوده و ذراتی از انتقاد را مطرح کرده است اگر امکان شرکت در انتخابات را پیدا می‌کرد، فکر می‌کنم بخش زیادی از همان‌هایی که قبلاً به ایشان رأی ندادند، این بار به ایشان رأی می‌دادند. چون آن‌هایی که در مقابل‌شان قرار دارند، هیچکدام چهره‌هایی نیستند که مردم بتوانند به لحاظ تأمین خواسته‌های خودشان به آنها اعتماد کنند.

با رد صلاحیت اکبر هاشمی رفسنجانی که مورد حمایت بخش‌هایی از منتقدان و مخالفان نظام هم بود‌‌ه‌اند، به نظر شما مردم در انتخابات پیش رو مثل انتخابات گذشته مشارکت خواهند کرد؟

من به این پرسش شما به‌جای اینکه از سوی مردم پاسخ دهم، از سوی کسانی پاسخ می‌دهم که در ایران جزو توده‌های مردم هستند و فکر می‌کنم حرف آن‌ها را می‌دانم. پس بین این‌ کاندیداها نگاه می‌کنم و ببینم کدامیک از این‌ها بیشتر به آبادانی و عمران فکر می‌کند و خواهان بهسازی و پیشرفت اقصاد کشور و مهار بحران و رفع محاصره اقتصادی و بهبود زندگی مردم است. توده مردم اینطور برخورد می‌کنند. حالا ما می‌خواهیم به مردم چه چیزی را بگوییم؟ این یک مسئله‌ دیگر است.