سه ماه از مسمومیتهای سریالی دانشآموزان دختر که از قم شروع شد و سپس به دیگر شهرهای ایران نیز سرایت کرد، میگذرد. مقامهای جمهوری اسلامی از همان روزهای نخست به تناقضگویی درباره این مسئله متوسل شدند؛ از یک سو برخی نمایندگان مجلس امنیتی بودن این موضوع را تایید کردند و از سوی دیگر یوسف نوری، وزیر آموزشوپرورش و برخی دیگر از مقامهای دولتی سعی کردند آن را بیاهمیت جلوه دهند.
بهرغم انکار مسئولان طی این مدت بیش از هزار دانشآموز عمدتا دختر در سراسر ایران با علائم مسمومیت روانه بیمارستانها شدند و حالا که ماجرا ابعاد وسیعتری پیدا کرده است، حکومتیها در اقدامی هماهنگ میکوشند سریال مسمومسازی دختران را به «دشمنان خارج از کشور» نسبت دهند. در سوی دیگر این ماجرا بسیاری از مردم قرار دارند که این جمله تکراری را بر زبان میآورند «کار خودشان است».
این گمانهزنیها پس از آن قوت گرفت که زمزمههایی شنیده شد مبنی بر اینکه گروههایی موسوم به «فداییان ولایت» و «هزارهها» با دیدگاههای طالبانی در مسمومسازیهای دانشآموزان دست دارند و هدف آنان تعطیلی مدارس دخترانه و خانهنشین کردن دانشآموزان دختر است.
نهادهای امنیتی و قضایی از هرگونه پاسخگویی به افکار عمومی درباره عاملان مسمومسازی دختران طفره میروند و فعالان مدنی میگویند اگر حکومت راست میگوید و پای عوامل خارجی در میان است، باید عاملان را معرفی و مجازات کند. به باور آنان ماجرای مسومیتهای زنجیرهای دختران مانند سریال اسیدپاشیهای اصفهان است که با فتوای امامجمعه این شهر و چراغ سبز حکومت انجم شد و عاملان آن هرگز معرفی و مجازات نشدند.
اکنون این سوالها برای افکار عمومی در ایران مطرح است که مسمومسازی سریالی دختران با چه اهدافی انجام میشود؟ اگر این اقدام همانطور که جمهوری اسلامی ادعا میکند کار مخالفان خارج از کشور بود شناسایی و دستگیری عاملان اینقدر طول میکشید و آیا اساسا نیازی به اینهمه متناقضگویی و لاپوشانی وجود داشت؟ شقایق نوروزی، کنشگر زنان و بنیانگذار صفحه میتوی ایران، نسرین افضلی، فعال زنان، صبا آلاله، روانشناس بالینی و مهناز قزلو، مشاور موسسه بینالمللی توسعه دموکراسی در گفتوگو با رادیو زمانه به این سوالها پاسخ دادهاند.
شقایق نوروزی: مسمومسازی دختران با اهداف ضد زن حکومت مطابقت دارد
خشونتها و سرکوبهایی که بهشکل سریالی علیه زنان در ایران اعمال میشود، عمری به درازای جمهوری اسلامی دارد؛ از اسیدپاشیهای اصفهان که با هدف از بین بردن چهره زنان انجام میشد گرفته تا خشونتهایی جنسی در فضاهای زیر نظر حکومت مانند بازداشتگاهها نشان میدهد که این قبیل اقدامها کاملا سیستماتیکاند.
در همین انقلاب «زن، زندگی، آزادی» به خاطر بیاوریم که نیروهای سرکوب به چشم، سینه، صورت و اندامهای جنسی زنان شلیک میکردند. میخواهم بگویم که این اتفاقها سابقه طولانی در جمهوری اسلامی دارد؛ بنابراین وقتی الگوهای قبلی حمله به زنان و بدن آنان را مرور کنیم، تردید نخواهیم داشت که مسمومیتهای سریالی دانشآموزان دختر نیز در امتداد همان الگوها انجام میشود. منتها حکومت ایران این بار با ابزار و الگوی دیگری زنان را هدف قرار داده است.
اینکه آیا حکومت بهطور مستقیم این کار را انجام میدهد یا نیروهای آتش به اختیار تفاوت چندانی ندارد مهم این است که آنها یک ایده و هدف مشترک را دنبال میکنند. ایده اصلی هسته مرکزی حکومت و آتشبهاختیارها این است که از یک ایدئولوژی زنستیزانه تبعیت میکنند و هدف اصلی نیز حذف زنان است؛ بنابراین به بدن زنان حمله میکنند تا حضور اجتماعی آنان را هدف قرار دهند.
حذف زنان در این زمان با مسمومیتهای سریالی دانشآموزان دختر دنبال میشود. هرچند که پیش از این نیز تلاش خود را کرده بودند که پروژه حذف زنان از درون هسته خانواده شکل بگیرد و این حذف عادیسازی شود. الان هم میخواهند همین هدف را در مراکز آموزشی و مدارس دنبال کنند.
یادمان نرود که سریال مسمومسازی دختران نوجوان در چه برهه زمانی در حال اتفاق است؛ وقتیکه انقلاب ژینا در جریان است که به گواهی بسیاری یکی از باشکوهترین بازنماییهایی قدرت سیاسی زنان و حضور اجتماعی آنان برای حرکت به سوی دموکراسی است. دقیقا در همین منطقه زمانی به مدارس دخترانه حمله میکنند که ببینند آیا میتوانند حضور زنان را از سنین پایینتر یعنی همانجایی که ایدههای آزادیخواهی در آنان شکل میگیرد و جوانه میزند، محدود کنند.
از سوی دیگر بعید نیست که در پس این اقدامها ایده انتقام از دختران نوجوانی که سهم باشکوهی در انقلاب درخشان ژینا داشتند، نیز مطرح باشد. این دختران با برداشتن روسریها، پاره کردن عکسهای مقامهای حکومت و شعارهایی که علیه آنان سر دادند، تصاویری را خلق کردند که نقطه عطف انقلاب ژینا بود و حالا بعید نیست که حکومت یا وابستگانش بخواهند از خالقان این تصاویر با حملههای سریالی انتقام بگیرند.
اینکه جمهوری اسلامی ایران میکوشد مسمومیتهای سریالی را به عوامل خارج از کشور نسبت دهد، اتفاق جدیدی نیست، این سناریوسازیها هم در حکومت ایران همواره وجود داشته است.
مسمومیت سریالی دانشآموزان جنایتی نیست که بتوان بهراحتی پذیرفت که به دور از چشم مسئولین در حال وقوع است. حتی اگر ادله کافی برای این موضوع در دست نداریم که اثبات کنیم پای حکومت و آتشبهاختیارها در این موضوع در کار است، میتوانیم مسئولین جمهوری اسلامی را مورد سوال قرار دهیم که چرا در ایجاد امنیت برای دانشآموزان در محیط مدرسه کمترین احساس مسئولیت را نکردهاند.
نوع مواجهه مسئولین با این موضوع پسازاینکه اولین حملههای مسمومسازی انجام شد طوری بود که اگر نتوانیم بگوییم بهوضوح با آن اعلام موافقت کردند، میتوانیم بگوییم که عدم رسیدگی بهموقع و برخورد با عاملان موجب شد که گستره حملهها به شهرهای مختلف افزایش پیدا کند.
همه میدانیم که هدف مسمومسازی دانشآموزان بسته شدن مدارس و مراکز آموزشی دخترانه در ایران است و این با اهداف ضد زن حکومت ایران مطابقت دارد. وقتی تمام این نشانهها را کنار هم میگذاریم متوجه میشویم که چقدر سناریوی نسبت دادن این کار به «دشمنان خارجی» نخنما است.
از این نکته نیز نباید غافل بود که بیشتر مدارس دخترانه مجهز به دوربینهای مداربستهاند. در جریان خیزش انقلابی با استفاده از همین دوربینها دختران معترض تهدید، بازداشت، توبیخ و اخراج شدند. الان هم میتوانند برای اثبات حقانیت خود از همین دوربینها برای شناسایی و مجازات عاملان مسمومسازی دانشآموزان استفاده کنند و به مردم پاسخ شفاف بدهند که اینها چه کسانیاند. مگر اینکه خودشان هم بدانند این افراد در راستای منافع جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکنند و امکان معرفی آنان به جامعه وجود ندارد.
صبا آلاله: حمله بیولوژیک به دختران با چراغ سبز حکومت انجام میشود
دانشآموزان دختر در انقلاب «زن، زندگی، آزادی» نقش مهمی ایفا کردند. تجمعهای اعتراضی که آنها برگزار کردند، شعارهایی که سر دادند و مقنعههایی که به آسمان پرتاب کردند، برای جمهوری اسلامی ایران که تمام این سالها تلاش میکرد نسلی فرمانبردار تربیت کند، گران تمام شد.
من فکر میکنم اکنون حتی خود دانشآموزان دختر هم آگاهاند آنچه حملههای پیدرپی به آنان از طریق مسمومسازیهای سریالی، واکنش حکومت و حامیانش به اعتراضهای دانشآموزی است که بهنوعی دنیا را تکان داد.
اینکه این حملهها چه پیامدهایی در سلامت روح و روان جامعه و کودکان دارد، موضوع مهمی است زیرا مسمومسازیهای سریالی میتواند به بروز اختلالهای اضطرابی در دانشآموزان منجر شود.
بیشتر کشورهای دنیا تلاش میکنند فضای مدارس و محیطهای آموزشی امن و همتراز نیازهای روانی کودکان و نوجوانان باشد که دانشآموزان و بهخصوص دختران بتوانند در این فضا آزادانه اظهارنظر و پرسشگری کنند و تفکر انتقادی داشته باشند؛ اما میبینیم که در ایران دانشآموزان نهتنها امکان پرسشگری و تفکر انتقادی را ندارند بلکه از داشتن محیط آموزشی امن هم محروماند.
پیامی که مسمومسازی سریالی دانشآموزان به دختران القا میکند این است که اگر خودشان یا دوستانشان تفکر انتقادی داشته باشند یا اعتراض کنند با چنین حملههایی روبهرو خواهند شد. این مسئله آسیبهای چند بعدی برای کودکان و نوجوانان به همراه دارد و ممکن است به اختلالهای مختلف و افسردگی منجر شود.
بهاندازه کافی دانشآموزان و خانوادهها به فضاهای آموزشی در ایران که بهشدت متاثر از سیاستهای حاکمیتی است، بیاعتمادند و این حملهها روند آموزش کودکان را با مشکل بیشتری مواجه میکند.
اختلالها و احساس ناامنی که در پی این حملهها کودکان را احاطه میکند در تمام ارکان زندگی آنان تاثیر میگذارد. هویت فردی نوجوانان در این سن با هویت اجتماعیشان پیوند میخورد و چنانچه آنها در این مقطع سنی از جامعه احساس ناامنی کنند، این پیوند بهدرستی شکل نمیگیرد. همه میدانیم که هویت اجتماعی چقدر در زندگی فرد، تحصیل، اشتغال و روابط بین فردی و گروهی فرد مهم است و میتواند همه ابعاد زندگی را متاثر کند.
با وجود تمام نگرانیهایی که درباره آسیبهای روانی حملههای بیولوژیک به دختران وجود دارد، این نکته را نیز باید اضافه کرد که جمهوری اسلامی ایران همچنان شناخت عمیقی از نوجوانان در ایران ندارد و متوجه نیست که چنین اقدامهایی واکنشهای متقابل آنان را در پی دارد.
همانطور که در جنبش ژینا دختران نقش پررنگی داشتند و ضربهای محکم و کاری به حکومت وارد کردند که سالها حقوق آنان را به رسمیت نشناخته بود. اینکه گروههایی از سوی حکومت بخواهند با حملههای بیولوژیک از دختران به خاطر انقلاب ژینا انتقام بگیرند، اصلا بعید نیست. چه بسا این کار را با چراغ سبز حکومت هم انجام میدهند تا از بتوانند از اعتراضهای بعدی دانشآموزان جلوگیری کنند و آنان را خاموش نگه دارند.
مهناز قزلو: حکومت با رفتار هیستریک به انقلاب ژینا واکنش نشان داد
جمهوری اسلامی در حال حاضر از نظر داخلی و بینالمللی در شرایط متعادلی حتی با بهاصطلاح متحدین خود یعنی چین و روسیه قرار ندارد و با عملکردی هیستریک با یقین نسبت به آیندهای نزدیک که یا «فروپاشی» است یا «سقوط»، واکنش نشان میدهد.
جنبش «زن، زندگی، آزادی»، نظام را مستاصلتر از پیش و شکافهای آن را عمیقتر کرده و ازآنجاکه این حکومت بر بستر بحران زیست میکند، پیوسته در پی ایجاد ناآرامی، تنش و آشوب است و متعاقب آن همواره مقصر را «دشمن» معرفی میکند. این دشمن فرضی همچنان در نمایشنامههای حکومت نقش فعال را بازی میکند.
روند نمودار حیات این نظام، در وضعیت فعلی ارادهای معطوف به نیستی را بهدست میدهد. بهعبارتدیگر تصویر ازهمگسیختگی شیرازه نظام را.
موضوع مسموم کردنهای زنجیرهای دختران مدرسهای نیز یکی از تلاشهای حاکمیت برای نجات جمهوری اسلامی است که درعینحال به ناگزیر نشانه بارز استیصال آن هم اتفاقا هست.
البته این نظام از بدو حکومتش تلاش داشته، بهطور خاص زنان را از چرخه فعالیتهای اجتماعی و مدنی دور کند. از حجاب اجباری در اسفندماه ۵۷ تا محدودیت در سهمیهبندیهای رشتههای دانشگاهی و طرحهای مختلف مانند دورکاری زنان شاغل، پارهوقت کردن کار زنان، ممنوعیت پیشگیری از بارداری و امثال آن.
در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی»، دختران مدرسهای و دانشگاهی نقش و حضور بسیار پررنگی داشتهاند، در نتیجه خشم و کینه نظام در اولویت سرکوب قرار دارد.
در ماجرای مسمومیت سازی زنجیرهای ابتدا گفته شد موضوع یک گازگرفتگی ساده است اما این فرضیه رد شد. سپس نیز وزیر بهداشت وجود نوعی سم خفیف در این مسمومیتها را تایید کرد اما توضیح چگونگی و یا تعمدی بودن آن را در حیطه وظایف خود ندانست.
تناقض در اظهارنظر مقامهای رسمی تاکنون ابهامات بیشتری را به وجود آورده است. عبدالعلی رحیمی مظفری، نماینده مجلس، میگوید حدود ۱۵ شهر درگیر مسمومیتهای سریالیاند. قالیباف، رئیس مجلس مدعی شده فقط دو شهر قم و بروجرد درگیر هستند. علیرغم ادعای وزیر بهداشت مبنی بر نداشتن عارضه، خبرهایی از حداقل فوت یک دانشآموز منتشر شده اما دانشگاه علوم پزشکی قم دلیل فوت را ایست قلبی ذکر کرده است.
یونس پناهی، معاون وزیر بهداشت، مسمومیتها با ترکیبات شیمیایی در قم را عمدی و بهقصد تعطیلی مدارس دخترانه دانست. جلال کوچی و علیرضا منادی، دو نماینده مجلس هم آن را عمدی نامیدند اما عامل را دشمنان خارج از کشور دانستند.
جالب آنجاست که فاطمه مقصودی، نماینده بروجرد گفته بود که این مسمومیتها عمدی است و حتا مدعی شده بود که سرنخهایی از بررسی دوربینهای مداربسته مدارس پیدا شده است.
از سویی دیگر تلاشهایی هم شد که آن را به شهروندان افغانستان و هزارهها یا یک گروه تندروی مذهبی امام زمانی نسبت دهند؛ اما با تاخیر سهماهه به نظر میآید نقشهای باشد طراحی شده محصول درون هسته اصلی قدرت، شاید بیت رهبری.
علت این مسمومیت هنوز مشخص نشده و کارشناسانی چند تشخیص را منوط به وجود ابزارهای مخصوص در لابراتوارهای تخصصی میدانند؛ بنابراین میشود بهسادگی نتیجه گرفت سازندگان آن از تخصص برخوردارند و دسترسی به گازهای شیمیایی اینچنین فقط از نهادهای وابسته به حاکمیت برمیآید.
بههرحال جمعبندی موضوع تاکنون یک مسمومیت عمدی برای ترساندن مردم و هراس از اوجگیری جنبش انقلابی و خانهنشین کردن دختران بهعنوان پتانسیل فعال جنبش و انتقامجویی از آنهاست.
درحالیکه خامنهای در قبال مسائل ریزودرشت اظهارنظر و دخالت میکند به تجربه ثابت شده سکوت بیت، دولت، قوه قضاییه، مجلس، نهادهای امنیتی و اطلاعاتی پس از سه ماه، نشانگر آن است که مقصر در نزدیکترین هسته قدرت قرار دارد و مجازات آنها ممکن نیست. البته بارها گفتهاند که کار «دشمن» است، دروغ هم نمیگویند زیرا اینها خود دشمن مردم ایراناند.
نسرین افضلی: اسیدپاشی و مسمومسازی مرکز فرماندهی مشترک دارند
پایه و اساس جمهوری اسلامی ایران به گواه بسیاری از تحلیلگران و جامعهشناسان بر مبنای زنستیزی و مقابله با آزادیهای زنان شکل گرفت؛ یعنی در زمان پهلوی دوم مخالفتها و انتقادهایی نسبت به حکومت مرکزی وجود داشت اما انقلابیون با پشتوانه جامعه سنتی و مردسالار آزادیهای زنان را هدف قرار داند و سوار بر موج مخالفت با حکومت شدند و در نهایت هم انقلاب را مصادره کردند.
ما میدانیم که آزادیهای زنان قبل از انقلاب در زمینههای گوناگون از جمله اشتغال و تحصیل در حال گسترش بود و این جامعه مردسالار و سنتی را بهشدت وحشتزده کرده بود. انقلابیون وقتی قدرت را در دست گرفتند با پشتوانه همین جامعه سنتی و مذهبی آزادیهای زنان را محدود کردند. از علی شریعتی گرفته تا افرادی مثل بازرگان که برای حجاب تحلیلهای علمی ارائه میدادند.
میخواهم بگویم یک اتحاد ایجاد شد که ابعادی فراتر از مذهب داشت زیرا گروههایی هم بودند که مذهبی نبودند یا چپ بودند ولی به دلیل نگاه مردسالارانه از آزادیهای زنان احساس خطر میکردند. این شالوده چنانکه میبینیم همچنان ادامه دارد و جمهوری اسلامی ایران در طول این سالها برای کنترل زنان و محدود کردن آزادیهای آنان روی کمک این گروه حساب ویژهای باز کرده است تا محدودسازی آنان را از درون خانه کلید بزند. هنوز هم برای قاطبه مردم ایران بهخصوص مردان سنتی مهم است که قدرت را در محیط خانواده در دست داشته باشند.
این موارد را اضافه کنیم به اینکه با پیروزی انقلاب اسلامی یکی از نخستین فرمانها حجاب اجباری بود. بعد هم پروژه خانهنشین کردن زنان شاغل شروع شد. بسیاری از زنان که در ادارهها مدارج بالایی داشتند از مقام خود کنار گذاشته یا حتی به خاطر مواردی مثل حجاب اخراج شدند. برخی استادان زن هم به خارج از کشور مهاجرت کردند؛ بنابراین بزرگترین قربانیان انقلاب فرهنگی در ایران زنان بودند. شماری از استادان زن خودکشی کردند.
آنچه بهعنوان گزینش عقیدتی برای استخدام در ادارهها پس از انقلاب مطرح شد برای مردان سختگیری زیادی قائل نبود اما زنان میبایست با پوشش مورد تایید حکومت که مانتو و شلوار و مقنعه تیرهرنگ بود در محیط کار حاضر میشدند.
در مراحل بعد هم حذف زنان از عرصههای مختلف ورزشی و هنری آغاز شد. زنان بهطورکلی از موسیقی، رقص و آواز محروم شدند. حضور در عرصههای ورزشی هم بسیار محدود شد. هرچند که سالهای بعد به خاطر فشارهای بینالمللی برخی زنان توانستند ورزش حرفهای را آن هم فقط در برخی رشتهها دنبال کنند اما ورزش زنان در سطح عمومی همچنان با محدودیتهای بسیار مواجه بود.
راهاندازی کمیته انقلاب اسلامی، گشت ثارالله و گشت ارشاد نیز با هدف فشار بر زنان و محدود کردن آزادیهای پوشش آنان نیز دیگر اقدام حکومت بود.
افزایش حضور زنان در عرصههای اجتماعی در سالهای اخیر در کنار مطالبه آنان برای برخورداری از آزادیهای بیشتر در سالهای اخیر زنگ خطری برای حکومت بود. اینجا بود که گشت ارشاد با تمام قوا وارد شد. هزاران ون گشت ارشاد برای کنترل زنانی که میخواستند پوشش خود را انتخاب کنند، خریداری شد. گشتهای ارشاد، زنان را دستگیر میکردند به مقر پلیس میبردند و با گرفتن امضا و عکس به آنان اینگونه القا میکردند که عمل مجرمانه و خلاف قانون مرتکب شدهاند. بعد هم با تحویل آنان به اعضای پدر و اعضای خانواده پروژه فشار بر زنان از طریق خانواده را پیاده کردند.
زنان حتی در خودروهای خود که حریم خصوصیشان بود، حق آزادی نداشتند و حکومت از دوربینهای شهری برای بازداشت آنان استفاده کرد. طرح حجاب و عفاف که یکی از مفصلترین طرحهای جمهوری اسلامی است و برای بیش از ۱۰۰ دستگاه اجرایی، آییننامه جداگانه دارد در سال ۸۴ تصویب شد تا آزادیهای زنان را کنترل کند. بعد هم اسیدپاشیهای اصفهان را داشتیم که در مشهد و چند شهر دیگر هم مشاهده شد. در مواردی حتی سوزن و اشیای تیز بر بدن زنان فرومیکردند که نشان دهند با نوع پوشش آنها مخالفاند. هیچیک از این افراد هیچگاه دستگیر و مجازات نشدند درصورتیکه همه میدانستند همه اینها با هماهنگی حکومت انجام میشد.
سهمیهبندی جنسیتی دانشگاهها و محدود کردن اشتغال زنان از طریق طرحهایی مانند افزایش جمعیت را نیز نباید فراموش کرد که همه با پشتوانه جامعه مردسالار و با هدف حذف زنان انجام شد.
اگر تمام این اتفاقها را نادیده بگیریم ممکن است تصور کنیم که مسمومسازی دانشآموزان دختر اتفاقی ناگهانی است درحالیکه چنین نیست و سابقه اقدامهایی از این دست در جمهوری اسلامی ایران وجود دارد و حمله به زنان همیشه در جمهوری اسلامی ایران همواره با فراز و نشیبهایی وجود داشت. اگر هم در دورهای دولتی روی کار میآمد که تا حدی به آزادی زنان توجه میکرد، گروههای فشار به روشهای غیررسمی کار خود را انجام میدادند. هر زمانی هم که قدرت را در دست داشتند بهصورت رسمی این کار را میکردند.
جمهوری اسلامی ایران که ایجاد رعب و وحشت در جامعه را یک زمانی با اعدامهای دهه ۶۰ دنبال میکرد حالا میبیند که درجه مخالفت مردم گستردهتر شده است بنابراین سراغ مدارس دخترانه میرود که تعداد زیادی افراد در آن هستند و میتوان از آن برای ایجاد رعب و وحشت استفاده کرد.
اقدامهای ضربتی مانند اسیدپاشی و مسمومسازی دختران یک مرکز فرماندهی مشترک دارند که با چراغ سبز حکومت و شخص علی خامنهای انجام میشود تا مبادا کنترل کار از دست آنان خارج شود.
برای نیمه شعبان خامنهای در نقش منجی حملات شیمیایی را محکوم میکند و پایان داستان. سناریوری تکراری
جواد / 05 March 2023