وقتی از خیابان آزادی میخواهی به میدان انقلاب و سپس خیابان انقلاب وارد شوی، اولین چیزی که در ضلعِ جنوب غربی میدان میبینی، «بازار ایران» است؛ نخستین پاساژ کتابفروشهای قدیمی، نایاب، کمیاب و دست دوم. از همان ورودی پاساژ، دستفروشی میبینی که جلوی در ورودی بساط کرده است. گویی او در صحنه «خیابان انقلاب» نقشِ خوشآمدگوییِ به دنیای بدون سانسور را ایفا میکند. پاساژ ایران، شامل ۴۰ کتابفروشی در سه طبقه است. روی سردرِ داخلی این پاساژ نوشته شده: «کتابهای نایاب، کمیاب، قدیمی، دست دوم، خطی، سنگی، مطبوعات و نشریات قدیمی»؛ این بازار در سالهای دهه ۱۳۵۰ ساخته شد و از همان زمان در کنار فروش پوشاک، به یکی از پاتوقهای اصلی کتاببازها و کتابخوانها تبدیل شد و پس از انقلاب، به بازارِ اصلی کتابهای قدیمی، نایاب، کمیاب و دست دوم تبدیل شد.
به دنیای بدون سانسور خوش آمدید
از همان ورودی پاساژ، دستفروشی میبینی که جلوی در ورودی بساط کرده است. گویی او نقشِ خوشآمدگوییِ شما به دنیای بدون سانسور را میدهد. پاساژ ایران، شامل ۴۰ کتابفروشی در سه طبقه است. روی سردر داخلی این پاساژ نوشته شده: «کتابهای نایاب، کمیاب، قدیمی، دست دوم، خطی، سنگی، مطبوعات و نشریات قدیمی»؛ این بازار در سالهای دهه ۱۳۵۰ ساخته شده است و از همان زمان در کنار فروش پوشاک یکی از پاتوقهای اصلی کتاببازها و کتابخوانها بود و پس از انقلاب هم به بازارِ اصلی کتابهای قدیمی، نایاب، کمیاب و دست دوم تبدیل شد.
محمد، مرد میانسال چهلوپنجسالهای که ده سال است وارد دنیای کتابهای قدیمی شده، در همان حال که مشغول چسباندن جلد یک کتاب قدیمی بهنام «داروینیسیم و تکامل» است، از وضعِ بد کتاب و جامعه میگوید:
حالِ هیچکس خوب نیست! وضعیت کتاب در این شرایط چطور میتواند خوب باشد؟
او با افزودن این نکته که کتابهای قدیمی، نایاب و کمیاب و دستدوم مخاطب خاص خودش را دارد، میگوید:
خریداران بازار ایران، برعکسِ راسته کتابفروشهای انقلاب، زیاد نیستند. اینجا مشتریهایِ خاص خود را دارد که از قبل برای خریدن بعضی کتابهای خاص به اینجا میآیند؛ بنابراین نباید انتظار داشته باشی که هرکسی که از اینجا میگذرد وارد یکی از کتابفروشیها شود. اینجا را میتوان پاتوق کتاببازها در نظر گرفت، نه الزاماً کتابخوانها!» روی «کتاببازها» تاکید میکند و سپس با تشریح شرایط امروز در ایران، وضعیت فروش کتاب را تا یکسوم تخمین میزند:
در این شرایط، برای کتاببازهای قدیمی نیز جای کتاب در کتابخانههای شخصیشان تنگ و تنگتر شده است!
روبهروی کتابفروشی «خانه کتاب خط سوم»، کتابفروشی «میراث ماندگار» قرار دارد که بیشتر کتابهای قدیمی انگلیسی و فارسی در ویترینش چشم هر «کتابباز»ی را میگیرد. آقای اصغرزاده ۳۰ سال است که در این کتابفروشی کار میکند. او در همان حال که کتاب «تاریخ ابن اثیر» را میخواند میگوید:
اوضاعاحوال کتاب با هر رژیم و دولتی که سر کار میآید، مدام بالاوپایین میشود. در دورهای بهویژه اوایل انقلاب تا سالهای دهه ۶۰ و حتی دهه ۸۰، فروش کتابهای قدیمی، دست دوم و نایاب خوب بود. این سالها اقبال کم شده است، شاید یکی از دلایلش رشد اینترنت و قراردادن پیدیافهای رایگان در سایتها باشد.
او در مقام قیاس با کتابفروشیهای راسته انقلاب برمیآید و میگوید:
طبیعی است که آنجا همیشه مشتری داشته باشد، چون عناوینشان بسیار زیاد است. در صنفِ ما، عناوین محدود است، بهویژه این چند سال محدودتر هم شده است، اما هرچه هست، شما کتابی را میخرید که مطمئن هستید یا سانسور نشده یا دیگر چاپ نمیشود؛ بنابراین با مشتریهایی سروکار دارید که تقریبا کتابخوانِ حرفهایاند و دنبال چیزهایی هستند که در کتابفروشیهای خیابان انقلاب پیدا نمیشود.
یوسف انصاری، نویسنده و دبیر بخش ادبیات داستانی در نشر افراز و روزنه بوده است. تاکنون دو کتاب داستانی از او منتشر شده و کتاب «گوهر مراد با یک عمر نوشتن» در ۷۰۰ صفحه او مجوز نشر نگرفته است. انصاری تقریبا ششهفت سال است که از دنیای نشر و کتابهای مجوزدار وزارت ارشاد بیرون آمده و وارد دنیای بدون سانسور شده است. او میگوید:
هرکدام از این دو دنیا، سختیها و خطرات خودش را دارد، اما برای نویسندهای مثل من، هیچ دنیایی بهتر از دنیای بدون سانسور نیست. منی که دو کتابم با سانسور منتشر شد و کتاب سومم مجوز نگرفت، وقتی وارد این دنیا شدم، کلمات اهمیت بیشتری برایم پیدا کرد؛ همان اهمیتی که برای غلامحسین ساعدی داشت.
آقای سبزهای یکی دیگر کتابفروشان بازار ایران که حدود ۱۰ سال است کتاب میفروشد، به فروش کم کتاب به دلیل افزایش قیمت کتابها اشاره میکند:
رشد قیمتها شامل حال کتابهایهای نایاب و کمیاب قدیمی و دست دوم هم شده است.
روبهروی او کتابهای چاپ قدیمِ «لبه تیغ»، «غرور و تعصب»، «چرم ساغری»، «کجا میروی»، «یک مرد فالاچی» و «کلبه عموتوم» قرار دارد که همه مربوط به سالهای دهه ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ است. او با اشاره به «کلبه عمو توم» میگوید:
این چاپ اصل کتاب است، سال ۵۶؛ قیمت آنهم ۱۵۰ هزارتومان. الان همه این کتابها با ترجمه جدید یا ویرایش جدید چاپ شدهاند، اما کتابهای چاپشده جدید با سانسور است.
او میافزاید:
اوج تیراژ و آزادی نشریات و مطبوعات و کتاب در سالهای ۵۷ تا نهایتا اوایل ۵۹، پیش از شروع جنگ بود: یعنی سال آخر شاه و سال اول رژیم جدید. در این دو سال، کتابها و مجلات بدون سانسور و با تیراژ بالا چاپ میشدند.
او دوره مجلات «سپیدوسیاه» را نشان میدهد و میگوید:
اینها آخرین نسل نشریات بدون سانسور در ایران هستند. تیراژ این مجله ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار نسخه بود. الان این مجله بخشی از تاریخ معاصر ماست. قیمت دورهاش هم بالاست، البته اگر پیدا شود.
او قیمت دوره را حدود چهار-پنج میلیون تخمین میزند و میگوید:
همین سرنوشت برای کتابها هم بود. تا ابتدای دهه ۶۰ و پیش از تشکیل وزارت ارشاد، عملا سانسور در کار نبود. در زمان شاه هم سانسور کتاب به شدتِ امروز نبود، اما کم و زیادش بود. بااینحال هنوز کتابهای چاپشده آن زمان، مخاطب دارد.
او «همسایهها»ی احمد محمود را که یک نسخه زیراکسی است نشان میدهد و میگوید: « تقریبا یکی از پرفروشترین کتابهای زیرزمینی تاریخ نشر در ایران.»
پیش از «همسایهها»، باید از «بوف کورِ» صادق هدایت نام برد؛ کتابی که تاریخ کتابهای ممنوعه و زیرزمینی در ایران معاصر را باید به آن گره زد: صادق هدایت در سال ۱۳۱۵، کتاب را در ۵۰ نسخه در بمبئی با هزینه شخصی چاپ کرده بود. ویژگیهای منحصربهفرد این کتاب به تاروپودِ صنعت چاپ و نشر ایران راه یافته است: صفحه یک، عنوان: بوف کور؛ صفحه دو، فهرست تألیفات هدایت؛ صفحه سه، شناسنامه کتاب: صادق هدایت، بوف کور، بمبئی-۱۳۱۵؛ صفحه چهار، «طبع و فروش در ایران ممنوع است»؛ صفحه پنج، شروع رمان با نقاشی «زن اثیری»؛ پایان کتاب صفحه ۱۴۴ با طرحِ یک «جغد» (بوف) است.
در گذارِ این یکصد سال، مصائبِ بسیاری به موازاتِ انتشارِ «بوف کور» و زندگیِ و مرگِ خالقش بر نشرِ ایران رفته است، که در پیش و پس از انقلاب، هیچ تغییری محسوسی نکرده، اما میتوان اذعان کرد که سختگیریها پس از انقلاب، بهویژه در دولتهای احمدینژاد، روحانی و اکنون در دولت ابراهیم رئیسی بیشتر هم شده است؛ تا جایی که نویسندگان و مترجمان ایرانی در بیانیههایی در همراهی با جنبشِ «زن، زندگی، آزادی» اعلام کردند که دیگر حاضر نیستند تن به سانسور دهند.
برخی از کتابهای بدون سانسور به سه قیمت عرضه میشود: چاپ اول قبل از انقلاب با قیمت بالا، نسخه زیراکسی همان چاپ با قیمت ارزانتر و نسخه سانسور شده. تصویری از سه دوره تاریخی در ایران معاصر: زمان شاه، دوره گذار، و دوران استقرار جمهوری اسلامی که در عرضه کتاب نمود دارد.
از همین زاویه است که نایاب، کمیاب، قدیمیفروشها و دستفروشهای خیابان انقلاب روی این نکته اصرار میورزند: «کتابهای بدون سانسور». برای مثال در خیابان انقلاب سه چاپِ «ترس جان» (پوست) اثر کورتزیو مالاپارته با ترجمه بهمن محصص یافت میشود: اولی نسخه اصل کتاب که توسط نشر نیل در سال ۱۳۴۳ چاپ شده است، با قیمت بالا، چیزی در حدود ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار تومان. دومی نسخه زیراکسی آن است که حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزارتومان قیمت دارد و سومی نسخه چاپ جدید که نسخه سانسورشده و دارای مجوز وزارت ارشاد است و از نیمه دوم سالهای دهه ۱۳۹۰ وارد بازار کتاب شده است. به این کتاب، میتوان «سفر به انتهای شبِ» فردینان سلین، «زندگی در پیش رو»ی رومن گاری، «صدسال تنهایی»ِ مارکز، «قدرت و جلال»ِ گراهام گرین، «انسان خردمند» و «انسان خدایگونه»ی نوح یووال حراری، «داییجان ناپلئون»ِ ایرج پزشکزاد، و بسیاری دیگر را افزود که به سه شکل در خیابان انقلاب پیدا میشود: تصویری از سه دوره تاریخی در ایران معاصر: زمان شاه، دوره گذار، و دوران استقرار جمهوری اسلامی.
کتاب، صحافی، مطبوعات
در دیگر پاساژهای کتابهای قدیمی نیز میتوان همین سه دوره را یافت، پاساژ البرز، در شمال غربی میدان انقلاب قرار دارد، شامل چند کتابفروشی، چاپخانه و صحافی و مغازههای دیگر. در ضلع شمال شرقی میدان انقلاب، پاساژ صفوی قرار دارد که بعد از بازار ایران، مهمترین پاساژ کتابهای قدیمی است. این پاساژ نیز پیش از انقلاب ساخته شده و از همان زمان در کنار فروش پوشاک و خیاطی، شامل صحافی و فروش کتاب و مطبوعات هم میشد، اما پس از انقلاب، به طول کامل به پاساژ کتابهای قدیمی تبدیل شده است.
روی تابلوی وردی پاساژ نوشته شده: «کتاب، صحافی، مطبوعات» پاساژ هنوز شکل و شمایل قدیمی خود را با همان سه طبقه دارد، درست مثل کتابهایش. آقای ربیعی در طبقه اول پاساژ، درحال چسباندن جلد یک کتاب قدیمی است. روی جلد نوشته شده: «چنین گفت زرتشت»؛ او ۲۰ سالی است که در کار کتاب قدیمی است. او نگاه انتقادی را از حکومت به به جامعه میکشاند و میگوید:
نمیتوانم بگویم واقعا در طول این سالها، کتاب برای مردم مهم بوده است. مردم ما هیچوقت اهل کتاب نبودند و نخواهند بود. به نظر شما، اگر بودند، سرنوشت چنین کشوری باید اینگونه بدون آینده و تاریک باشد؟
کتاب «چنین گفت زرتشت» را دست مشتری میدهد و بعد میگوید:
رفته بودم سیگار بخرم. فروشنده فحش میداد که چرا این اعتراضات تمام نمیشود تا یک شاهی کاسبی کنیم؟ وقتی طرف حاضر نیست برای آزادی خودش هزینه بدهد، آنهم برای بهتر شدن وضع موجود و فقط در همین لحظه اکنون به فکر منافع شخصیاش است، چگونه میشود انتظار داشت کتاب دغدغه این مردم باشد؟ من با واقعبینی پیش میروم. امیدواری هم به همان اندازه نومیدی، پوچ و بیمعناست.
در کنار کتاب، نوارها و صفحههای قدیمی نیز در مغازه هست: نوار آقای دردشتی، آوازخوان قدیمی که با روحاله خالقی کار میکرده است: نوارها و صفحههای دیگری مثل مرضیه، حمیرا، داریوش، گوگوش و بسیاری از خوانندههای پیش از انقلاب نیز هست. روی دیوار، کتابهای جیبی که در سالهای دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، انقلابی در نشر ایران ایجاد کردند به چشم میخورد.
آقای منافی از قدیمیترین کتابفروشهای پاساژ صفوی است که ۲۵ سال در این کار است. او از نجاری به کتابفروشی آمده است. در کتابفروشیاش که در طبقه دوم قرار دارد، کتابهای قدیمی شعله، ژان والژان، چرندوپرند، پارتیزان، روبنسون کروزنه، به دنبال جنایتکاران، داستان وست ساید، قتل سوم، ضربههای خطرناک، مرد شماره یک، و بسیاری از کتابهای قدیمی جیبیِ انتشارات فروغی، فرانکلین و صفی علیشاه به چشم میخورند. او درحالیکه یکی از نوارهای داریوش را توی دستش دارد و میخواهد آن را در ضبط بگذارد تا «وطن پرنده پَر در خون» را بخواند، میگوید با نجاری صاحب خانه و ماشین شده، بعدش وارد کار کتاب که «کار دلش بوده» شده، اما دیگر نه خانهای توانسته بخرد، نه ماشینی:
کتاب یعنی همین. با فروش کتاب نمیتوانی زندگی حداقلی داشته باشی. فقط میگذرد. کتابفروشی برای کسانی خوب است که شغل دومشان باشد؛ چون کار بازدهی اقتصادی ندارد.
او با اشاره به اینکه کتابهای دست دوم و قدیمی گران شده، میافزاید: «فروش کتابهای قدیمی بگیرونگیر دارد، اما تقریبا همیشه روی یک مدار است: گاهی خوب، گاهی نه. همانجوری که بوده، هست!»
آقای فاتح هم که ۲۴ سال در پاساژ صفوی کار میکند و مسنترین فروشنده این پاساژ است با سنی حدود ۶۰ سال، همین حرفهای آقای منافی را تکرار میکند و با اشاره به وضعیت کشور، میپرسد: «تا به حال دیدی کتابفروش حاجآقا (آخوند) بشود؟» و میخندد. پشت خندههایش، کتابهای ذبیحاله منصوری، ر. اعتمادی، محمد حجازی، و کتابهای دختر کشیش، سفر به انتهای شب، سنگ صبور، شب هول، شب یک شب دو، تام جونز، داستان دو شهر، شاهزاده وگدا، پیرمرد و دریا، سرخ و سیاه، آرزوهای بربادرفته، آنارکارنین، گیتا دختر کولی، مشروطه ایرانی، تاریخ شیعهگری، و بسیاری از کتابهای نایاب و قدیمیِ تالیف و ترجمه دیده میشود. باز میپرسد: «آیا این جماعت، این کتابها را میخرند؟» بعد میگوید:
وضع کتاب بدتر شده است: من دیروز ۵۰ هزار تومان فروختم و امروز هم ۱۷۰ هزار تومان. وقتی پای سانسور به میان میآید، کتابهای قدیمی حرف اول را میزنند، لااقل ترجمهها. و البته برخی از کتابهای تالیف و بسیاری از کتابها هم که دیگر چاپ نمیشوند، مثل آثار صادق هدایت، هوشنگ گلشیری، احمد محمود، احمد کسروی، فریدون آدمیت و… که اینها هم شما بخواهی اصلش را بخری، باید از ۵۰۰ هزار تومان به بالا بدهی و اگر هم زیراکسی، که با۱۰۰ هزار تومان میتوانی بخری.
وقتی پای سانسور به میان میآید، کتابهای قدیمی حرف اول را میزنند، لااقل ترجمهها. و البته برخی از کتابهای تالیف و بسیاری از کتابها هم که دیگر چاپ نمیشوند، مثل آثار صادق هدایت، هوشنگ گلشیری، احمد محمود، احمد کسروی، فریدون آدمیت.
بازار کتابهای نایاب
در ضلع جنوب شرقی میدان انقلاب، پاساژ نادر قرار دارد که پس از انقلاب ساخته شده است و چند کتابفروشِ نایاب در آن هستند. خسرو از فروشندههای قدیمی این پاساژ است که در دستوبالش هر کتابی بخواهی یافت میشود. او هم مثل دیگر فروشندهها، از اوضاع گلایه میکند، اما میگوید بازار کتابهای قدیمی، نایاب و کمیاب همیشه همین بوده است. شما باید در طول هفته یا در طول ماه شانس بیاوری و یک مشتری «کتابباز» به مغازهات بیاید و از تو کتابهای کلکسیونی بخرد. کتابهای کلکسیونی یکی از اصلیترین درآمدهای کتابفروشهای نایاب و کمیاب است. خانم رحمانی که از معدود فروشندههای زنِ این صنف است نیز بر همین نکته تاکید میکند. او در تالار بزرگ کتاب مغازه دارد. این پاساژ در نبش خیابان اردیبهشت قرار دارد؛ شامل دو طبقه، که بخشی از آن اختصاص به کتابهای نایاب و قدیمی و دست دوم است. در ویترین کتابفروشیاش، کتابهای چاپ اصل صادق هدایت است که چند میلیون میارزد:
«این کتابها را مجموعهدارها میخرند. آنها کارشان مثل هر کلکسیونری خرید و فروش این کتابها است. بهطور مثال امروز مجموعه هدایت را میخرد پنج میلیون، یک سال بعد میفروشد ۲۰ میلیون. به همین شکل کتابهای دیگری که پیش از انقلاب یا قبلتر چاپ شده است. مثل تاریخ طبری. حتا چاپهایی از کتاب کوچه و… که هنوز چاپ میشود به همین شکل است. مجلات مهم پیش از انقلاب هم شامل میشود. همه اینها بهنوعی کلکسیونی محسوب میشوند، به ویژه چاپهای خطی و سنگی اوایل قرن گذشته یا چاپهای تذهیبدار دیوانهای کلاسیک.»
رحمانی ۱۲ سال است که کتاب میفروشد. او پیش از فروشندگی، خواننده کتاب بوده و بهقول خودش کتابباز. بعد از سالها کتاببازی، علاقه به فروش کتاب، موجب میشود وارد این کار شود. او هر روز صبح از کرج به تهران میآید. به عنوان یک زن که هم همسر است و هم مادر، میگوید ابتدا تجربه خوبی نداشته، اما به مرور بهتر شده و این روزها که «زن، زندگی، آزادی» همهجا طنین انداخته، زنان جایگاه ویژهای پیدا کردهاند و برای هر کتاببازی، فروشنده خانم جذابیت بیشتری دارد:
بخشی از جذابیتِ کتابفروشی برای من، صحبت با مخاطب است. صحبت با کتاببازها. همین تجربه را ابتدا خودم بهعنوان کتابباز داشتم و بعد بهعنوان کتابفروش. هردو جذابیتهای خودش را دارد، بهویژه وقتی کتابباز و کتابفروشِ کتابهای قدیمی، نایاب، کمیاب و بدون سانسور باشی.
او با اشاره به اینکه در ابتدا که وارد این «دریای کتاب» شده، به دلیل جنسیتش به مشکل برخورده، در ادامه افزود:
فروشندههای دیگر که همه مرد بودند، میگفتند این زن از آشپزخانه پا شده آمده کتاب نایاب و قدیمی و ممنوعه بفروشد. چون بسیاری از کتابفروشهای کتابهای قدیمی، ابتدا به عنوان دستفروش در پیادهروهای انقلاب کتاب میفروختند؛ کتابهای جلدسفیدی که ابتدای انقلاب در جلوی دانشگاه تهران فروخته میشد. بسیاری از آنها از آنجا شروع کردند و به مرور صاحب مغازه شدند. از اینرو، در وهله اول، فروشندگی کتاب نایاب و قدیمی و ممنوعه، مردانه به چشم میآید، اما کمکم با ورود من و دیگران به این شغل، این امر جا افتاد و اکنون، همین کتابفروشی که نبش ماست را یک دخترخانم سیساله اداره میکند یا کتابفروشی قدیمی نبش سینما مرکزی در میدان انقلاب هم به یک زن میانسال تعلق دارد.
رحمانی با اشاره به کتابفروشیهای راسته انقلاب، عمده کتابهای تشکیلدهنده این صنف را اینطور تقسیمبندی میکند:
۱۰ درصد کتابهای روز است که اکثرا دست دوم هستند. چهل درصد کتابها شامل کتابهای چاپ پیش از انقلاب و کتابهای لغوِ مجوزشده پس از انقلاب است. ۴۰ درصد دیگر کتابها هم زیراکسی است که بازنشر کتابهای قدیمی، چاپ تمام یا کتابهای چاپشده در خارج از کشور است. ۱۰ درصد آخر هم کتابهای اصل است از کتابهای کلکسیونی تا کتابهای معمولی را شامل میشود.
چیزی که در همه کتابفروشیهای نایاب و قدیمی به چشم میآید فروش کتابهایی است که توسط ناشران بدون سانسور ایرانی در خارج از کشور (نوگام، مهری، باران و…) چاپ شده و فروش آنها به صورت اینترنتی است. کتابهایی از شهریار مندنیپور، شکوفه آذر، مهشید امیرشاهی، نسیم خاکسار، قاضی ربیحاوی، آذر نفیسی، عباس میلانی و برخی کتابهای ترجمه مثل «رسوایی» نوشته جی.ام. کوتسی با ترجمه محسن مینوخرد یا کتابهایی که جلوی انتشار آنها گرفته شده و به صورت زیرزمینی فروش میروند و نویسنده یا مترجم هیچ سهمی از حقالتالیف و حقالترجمه آن ندارند؛ انگار که راه دیگری هم نیست که این کتابها به این طریق و با دورزدن سانسور به دست مخاطب برسد.
بازار کتاب: ۱۰ درصد کتابهای روز. ۴۰ درصد کتابهای چاپ پیش از انقلاب و کتابهای لغوِ مجوزشده پس از انقلاب. ۴۰ درصد دیگر کتابها هم زیراکسی است که بازنشر کتابهای قدیمی، چاپ تمام یا کتابهای چاپشده در خارج از کشور است. ۱۰ درصد هم کتابهای نایاب.
دکتر شاطریان که دکترای تغذیه دارد و کارمند وزارت بهداشت بوده، از شناختهشدهترین کتابفروشهای میدان انقلاب است. کتاب اوج را او بیش از سه دهه است که اداره میکند. او به طور حرفهای از سال ۱۳۶۸ کارش را با کتابفروشی بیدگل شروع کرد و از سالهای دهه ۱۳۸۰ هم کتاب اوج را راه انداخت؛ چون به قول خودش با هرچه بدترشدن وضعیت اقتصادی طبقه متوسط بهعنوان مخاطبان اصلی کتاب، آنها یا خرید کتاب را کم کردند یا به سراغ کتابهای دست دوم و زیراکسی که قیمت پایینتری دارد رفتهاند:
از سال ۱۳۶۸ که من واردکار کتاب شدم تیراژ کتاب از ۱۰ هزار به پنجهزار نسخه رسیده بود و اکنون که در اواخر سال ۱۴۰۱ هستیم به ۳۰۰ تا ۵۰۰ تا. این پروسه از تیراژ نشان میدهد که کتاب به چه روزگارِ بدی افتاده است. الان از آن جمعیت ۴۰ میلیونی به ۸۰ میلیونی رسیدهام. در سالهای دهه ۱۳۶۰، کتابفروشی بیدگل بعضی از روزها اینقدر متقاضی داشت که شاید فرصت ناهارخوردن هم نداشتیم. اما الان نه. بهویژه در این دو سه سال اخیر، هم کرونا، هم اعتراضات، هم وضعیت بد اقتصادی.
شاطریان فروش کتاب در روزهای جنبشِ «زن، زندگی، آزادی» را بیشتر کتابهای حوزه تاریخ معاصر و فلسفه سیاسی میداند و میگوید کتابهای آرنت فروش بسیار خوبی داشته است: توتالیتاریسم، خشونت، انقلاب، و اخیرا هم کتاب آیشمن در اورشلیم. او به این کتابها، کتاب «افسانه فردگرایی» و کتابهایی مثل «مشروطه ایرانی»ِ ماشااله آجودانی، «نگاهی به شاهِ» عباس میلانی، «رضاشاهِ» صادق زیباکلام که هر سه کتابهای زیراکسی و زیرزمینی هستند هم اضافه میکند.
از کتاب اوج که در ضلع جنوب شرقی میدان انقلاب قرار دارد، وارد پیادهرویِ خیابان انقلاب میشوی، تقریبا روبهروی هر کتابفروشی یک دستفروش است که در بساطش از کتابهای قدیمی، زیرزمینی، نایاب، زیراکسی تا کتابهای پنجاهدرصدی قاچاق پیدا میشود. پیادهروی انقلاب ممنوعهترین پیادهروی جهان است؛ پیادهرویی پر از ممنوعهها: از کتابهای «همسایهها»ی احمد محمود، «طوبا و معنای شب»ِ شهرنوش پارسیپور، «عقرب روی پلههای اندیمشک»ِ مرتضاییانآبکنار و «لولیتا»ی ناباکوف که هیچکدام اجازه نشر در ایران ندارد و روی زمین دیده میشود تا کتابهای سلمان رشدی، صادق هدایت، «۲۳ سال» علی دشتی، «تولدی دیگر»ِ شجاعالدین شفا که باید از آنها بخواهی تا برایت بیاورند.
کتاب ارزان
علی از قدیمیترین دستفروشهای پیادهروی انقلاب است. او از دو-سه ماه پیش از انقلاب ۵۷، زمانی که چهاردهسال داشت جلوی کتابفروشی نیل کتاب میفروخت. پدرش که نویسنده بود او را به این کار وارد کرد. پس از انقلاب او به سربازی رفت و سپس با وقفهای چندساله، دوباره به پیادهروی انقلاب که حالا دیگر از کتابهای جلدسفید، زیراکسی و ممنوعه پُر شده بود، بازگشت. نکته جالب در حرفهای او این است که دستفروشهای حاضر در پیادهرو، هیچکدام کتابخوان نیستند و اکثرا از روی ناچاری به فروش کتاب دست زدهاند. او میگوید خودِ او هم پس از ورشکستگی در کارهای دیگر به سراغ کتاب آمده است؛ امری که آقارضا نیز به آن اذعان میکند. او نیز بیستسالی است که از کار تولید پوشاک وارد دستفروشی کتابهای دست دوم و قدیمی شده است؛ مردی ۵۵ تا ۶۰ ساله که گاهی نیز کتاب میخواند، میگوید امیدی به بهبود حالِ کتاب ندارد!
علیآقا حالا در کنار ابراهیم و آقای روحی، طبقه بالایی کتابفروشی قدیمی گوتنبرگ را به سه بخش تقسیم کردهاند و کتابهای قدیمی و دست دوم و زیراکسی میفروشند. از کتابهای شریعتی تا کتابهای هدایت، چوبک، ساعدی، گلشیری، کسروی و «دو قرن سکوت»، که آن در کنار آثار هدایت، پرفروشترین کتابهای زیراکسی معرفی میکند. او فروش کتابهای زیراکسی را با همه کیفیت پایینش، به دلیل ارزانیاش خوب میداند و میگوید:
من از روزی پانصدهزارتومان به روزی سیصدهزارتومان رسیدهام. با این وضعیت بدِ اقتصادی که من با همسر و یک دختر و سی سال سابقه، هنوز یک خانه و ماشین ندارم، بنابراین راهی نمیماند برای یک دانشجو یا کتابخوانِ طبقه متوسط که کتابِ زیراکسی بخرد.
حسینآقا مردی تا ۷۰ است که در پنجاهمتری کتابفروشی گوتنبرک، درست روبهروی انتشاراتِ خانواده علمیها (علم، علمی، سخن) که از بنیانگذاران نشر در ایران هستند، بساط کرده است. در بساط او کتابهای بدون سانسورِ زیادی دیده میشود: نام تمام مردگان یحیاست، سمفونی مردگان، فریدون سه پسر داشت، ملکوت، چاه بابل، روسپی بزرگوار، سفر به انتهای شب، همسایهها، قلعه حیوانات، نوزده-هشتادوچهار، خلقیات ما ایرانیها، ایرج میرزا، شب هول، بوف کور، دیوان فروغ، دلبرکان غمگین من، چرا دیگر مسیحی نیستم، توتم و تابو، زوال کلنل، نمازخانه کوچک من، جننامه، یکلیا و تنهاییاش، داییجان ناپلئون، بره گمشده راعی، دلبرکان غمگین من، شنبه و یکشنبه کنار دریا، جاده، آقای رییسجمهور و کتابهای دیگر. او با اشاره به کتابهایِ زیراکسیِ بدونِ سانسورش، میگوید:
اوایل انقلاب کتابهای شریعتی و کتابهای مذهبی فروش زیادی داشتند، اما حالا، بهویژه بعد از کشتهشدن مهسا امینی، تقریبا فروششان صفر شده. الان همه دنبال کتابهای سیاسی هستند که نگاهی روشن به فردای آنها بدهد.
نگاهی که حسینآقا با اشاره به زنان و دخترانِ نوجوان و جوانی که بدون حجاب اجباری کنار بساطش، با اعتمادبهنفس ایستادهاند و از او کتاب «مزرعه حیوانات» و «۱۹۸۴» را میخواهند، در آنها میجوید.
آقاخسرو پاساژ نادر مرد منصفیه.
صلاحی / 09 April 2023