به اعتصابیون
میخواهم با این جمله پرتکرار در فضای رسانهای و در محتوای تولیدشده حول اعتصاب غذای زندانیان شروع کنم. گفته میشود که زندانی در اعتصاب غذا از بدنش به عنوان تنها سرمایهای که دارد برای اعتراض استفاده میکند، برخی هم نوشته اند که زندانی بدنش را به عنوان تنها دارایی خود مصرف میکند. من میخواهم از طریق تلاش برای بازصورتبندی اعتصاب غذای زندانیان از طریق مفهوم کلی «اعتصاب» این جمله را که به درک و رویکرد غالب در فضا نسبت به اعتصاب غذای زندانیان شکل میدهد، مسئلهدار کرده و به این فکر کنم که نقطه عزیمت قرار دادن و موکد کردن «اعتصاب» در اعتصاب غذای زندانیان در برابر «رنج بدن»، «گرسنگی» و «روزه مرگ» چطور به فهم روشنتر این کنش کمک میکند و چه نسبتی بین ما و کنش آن زندانی برقرار میکند؟ نسبتی که ما را از قهرمانسازی و اخلاقیکردن این مقوله نجات داده و در راه باریک آزادی با فرد اعتصابگر همقدم خواهد کرد.
اعتصاب به معنی توقف موقت و هدفمند کار توسط گروهی از کارکنان و مردم به منظور بیان اعتراض یا تحمیل یک تقاضا است. در اعتصاب اقدام علیه کارفرمایان انجام میگیرد و در نهایت ممکن است کارگران و مدیران وارد ستیز اجتماعی شوند (۱).
فوریترین تعریفی که سازمان زندانها در زیرتیترش از خود میدهد این است: «نگهداری و مراقبت از محکومان و متهمان دادگاهها و رسیدگی به خانواده آنان». بدین معنا اگر زندان را یک سیستم نگهداری و مراقبت بدانیم که در زیرشاخههای نهایی یک دستگاه عریض و طویل قضایی و امنیتی کار میکند، زندانیان اعضای این سیستم هستند که باید از آنها نگهداری شود و نقش/ کاری که برای آنها در این سیستم تعریف شده نگهداری و مراقبت شدن است. به همین دلیل و برای نمایش عملکرد و کارایی سیستم زندان است که هر از چندگاهی میبینیم سازمان زندانها تصاویری از وضعیت جاری «زندگی» در زندان و اتاقها و روزمره زندانیان به نمایش میگذارد. دستگاهی که در جای خود از اعدام، قطع عضو و شکنجه متهمان ابایی ندارد (جایی که دستور کار آن زیرسیستم همین است) و حتی برای نمایش خشونت و اقتدارش این کشتار را به معرض نمایش عمومی هم میگذارد، همیشه مصر است که شرایط زندگی خوبی در زندان تصویر کند (جایی که دستور کارِ زیر سیستم، نگهداری و مراقبت است).
در حالت کلی آنچه در بازنمایی مهم است، نمایش عملکرد درست سیستمهاست، حتی اگر این سیستمها وظایف متضادی بر عهده داشته باشند. شما ممکن است در همین دستگاه قضایی کشته، شکنجه یا اعدام شوید، اما در زیر سیستم دیگر همین دستگاه قضایی، در مجموعه کناری، باید در زندان «زندگی» کنید. در یک ساختمان شما را به خوبی و با اقتدار میکشیم و در ساختمان بغلی به خوبی از شما نگهداری کرده و برای مرگ یا زندگی آمادهتان میکنیم.
به همین دلیل است که در آییننامه سازمان زندانها به کرات با مواردی روبهرو میشویم که برای بالابردن کیفیت زندگی در زندانها و کمک به خانوادههای زندانیان پیشبینی شدهاست.(فارغ ازینکه هیچکدام اینها عملی میشود یا نه، مسئله من در اینجا رتوریک و دستورکار یک سیستم است که در بازنماییِ خود، خود را مقید به آنها نشان میدهد.)
زندانی به عنوان عضوی از این سیستم، ملزم به اجرای زندگی است. با این تعریف از زندان و رجوع به مفهوم کلی اعتصاب در ادبیات اعتراضی و کارگری، اعتصاب غذا مشروط کردنِ ادامهی مشارکت در اجرای این کار/نقش است. زندانی با اعتصاب غذا، ایفای نقش خود در این سیستم و فرآیند زندگی در حبس را مشروط به مطالباتی میکند و در برابر کارفرما/ زندانبان دست به مقاومت و اعتراض از طریق اعتصاب غذا میزند.
ازین طریق، آن فهم رایج از اعتصاب غذا را به چالش میکشم که اعتصاب غذا را تنها امکان باقیمانده مقاومت زندانی معرفی میکند و میگوید زندانی با استفاده از تنها دارایی خویش که بدنش است دست به مقاومت و اعتراض میزند. چرا که در زندان حتی بدن زندانی هم در اختیار او نیست و اتفاقا بدن زندانی سرمایه و ورودی سیستم زندان است که هر صبح و شب آمار آن را نگه میدارد و در آستانه هر در ورودی و خروجی به عامل دیگری تحویلش میدهد. زندانی در اعتصاب غذا از طریق متوقف کردن و مشروط کردن ساز وکار و شیوه تولید زندان (تولید اجتماعی و معنا) است که در این سیستم مداخله میکند.
کنشهای مختلف اعتراضی زندانیان در این چند ماه اخیر به خوبی به ما نشان داد که زندانیان امکانهای مقاومت مختلفی را خلق میکنند. خیلی از بازداشتشدهها روایتهای منقلبکنندهای از همبستگی و کنشهای اعتراضی از زندان دادهاند. سرودخوانیها، شعاردادنها، کتابخوانیها، اعتراض برای مسائل ریز و درشت، بیانیهها از زندان، روایت شکنجهها و اعدام ها، شهادت دادنها، همه و همه کنشهای مقاومت حیرت انگیزی بودند که بیرون زندان را مخاطب قرار دارده و در فاز افسردگی قیام به فضای اجتماعی امید و شور مبارزه تزریق میکردند.(۲،۳،۴،۵،۶،۷،۸،۹،۱۰) ندا نوشته بود: «هر جا که ناامید شدید، به درون زندانها نگاه کنید.»
ضیا نبوی در فایل صوتی ارائه پایاننامهاش با عنوان «پدیدارشناسی تجربه در زندان بودن» به خوبی ایماژ مسلطی که از زندان وجود دارد را به پرسش کشیده و سعی میکند آنچه را در زندان مسئله می شود را ترسیم کند؛(۱۱) چیزی که من به ساز و کار نگهداری بسیار نزدیک میبینم. او تجربه زندگی در زندان را ترسیم کرده و میگوید بازداشت لحظه فرونهادن عاملیت شما بر بدنتان است، اگر آزادی عاملیت باشد، در زندان شما حتی اختیاری روی بدن خود ندارید.
میخواهم در تبیین این « کارِ زندگی» از تمثیل کافکا در داستان هنرمند گرسنگی کمک بگیرم. کافکا در هنرمند گرسنگی این تبدیل شدن گرسنگی به یک کار (labour) را به خوبی تصویر میکند. جایی که نظارهشدن و چکشدن و گزارش گرسنگی مهم میشود، نه با شکلی از روزه بلکه با کارِ گرسنگی طرفیم. به طریق عکس در زندان، خوردن از عملی در رفع نیازی حیاتی به چیزی از مقوله کار تبدیل میشود. به همین ترتیب در اعتصاب غذای زندانیان گرسنگی از رنج و روزه به یک اخلال در کار و اعتصاب کاری تبدیل میشود. وقتی گرسنگی کشیدن نه در یک فضای شخصی بلکه در یک سیستم نگهداری اجرا میشود.
اعتصاب غذا در رویکرد غالب به آن، با تمرکز بر خطر مرگ و تلاش برای موثرتر کردن آن از طریق انذار مرگ، تبدیل به یک خودکشی اعتراضی در طی زمان میشود، اما جالب است که بدانیم در برابر این خوانش از طرف مبارزان مقاومت صورت گرفته است. برای مثال پزشکی قانونی در گزارشش مرگ بابی ساندز را «خودکشی» و ناشی از «گرسنگی خودتحمیلی» اعلام کرد، اما بعداً با اعتراض خانوادههای اعتصابکنندگان مجبور شد علت را به «گرسنگی» تغییر دهد.
برخلاف آنکه غالباً اعتصاب غذا را نوعی خودکشی تدریجی یا نفی زندگی میفهمند، اعتصاب غذا یک نفی آریگو است که زندانی در آن نه تنها زندگی را نفی نمیکند، بلکه با مشروط کردن اجرای نقشاش در شیوه تولیدی زندان، در عین در معرض مرگ گذاشتن خود، نوید شرایط و زندگی بهتر میدهد. همانطور که یک اعتصاب کارگری در عین در معرض تهدید اخراج قرار دادن کارگران، چشمانداز شرایط کاری بهتر دارد. اعتصاب غذا گرچه همواره همراه با احضار تهدید مرگ است، اما این مرگ پیشاپیش با مشروط کردن زندگی، نوید و خواست ادامه زندگی را در دل خود دارد، همانطور که میثمی در بیانیهها و نامه های خود موکدا به این خواست زندگی اشاره میکند.
زندانبانان همواره به این امتناع از مشارکت پاسخ داده اند و در صدد شکستن آن برآمدهاند. در اعتصاب غذای زندانیان در گوانتانامو یا در اعتصاب غذای سافروجت و مواردی دیگر به اعتصابکنندگان به زور و از طریق لولههایی که به درون بینی فرستاده میشود، غذا میدادند. این عمل ممکن است در صورت اشتباه رفتن لوله به نای، منجر به مرگ زندانی شود. در این غذا خوراندن اجباری، نه زنده ماندنِ زندانی، بلکه شکستن اعتصاب است که برای زندانبانان مهم است. در حقیقت آنچه در عمل اعتصاب غذا برای کارفرمای سیستم زندان مهم است نه «جان» زندانی بلکه «زندگی» اوست. معلوم است که «جان» زندانی برای زندانبان اهمیتی ندارد. این زندگی اوست که زندانبان نمیخواهد عاملیتش بر آن را از دست دهد و در مرحله بعدی، این منطق کارکردی سیستم زندان است که نباید مختل شود.
بارها اتفاق افتاده که زندان از اعزام زندانیان با مشکلات پزشکی به بیمارستان سرباز زده و باعث به خطر افتادن جان آنها شده است. بکتاش آبتین سال پیش در زندان کشته شد. بیماری زندانی برای زندانبان اهمیتی ندارد اما همین مسئلهی بیماری وقتی تبدیل به «اعتصاب دارویی» میشود برای زندانبان مهم شده و باید شکسته شود. یعنی وقتی زندانی پذیرش دارویی که به هزار واسطه برای زندگی او در زندان لازم تشخیص داده شده را مشروط کرده و اعتصاب دارویی میکند، زندانبان درصدد شکستن این اعتصاب برمیآید. پس اساسا مسئله برای زندانبان نه جان زندانی و نه زنده ماندن او، بلکه خود مسئله اعتصاب و اختلالی است که از طریق اعتصاب زندانی در شیوه بازتولیدی زندان ایجاد میشود.
امساک یا اعتصاب: امساک در غذا و اعتصاب غذا هر دو در معنا یکی هستند. میثمی از روی فروتنی و برای خنثی کردن محاسبات سنجشگران اعتصاب غذا، اعتصاب غذایش را امساک مینامد، اما به نظرم این یک انحراف در فهم کنش اعتصاب و تحت تاثیر همان فهم رایج از اعتصاب غذا از خلال رنج است. متمرکز شدن معنا در شق دوم ترکیب اعتصاب غذا، یعنی بر شق غذا و گرسنگی است. بردن تاکید از روی اعتصاب به تاکید بر رنج بدن است. فهم اعتصاب غذا از مجرای زجر و رنجی که بدن میکشد علاوه بر اینکه مواجهه با اعتصاب غذا را معطوف به فرد میکند، آن را اخلاقی کرده و همین مواجهه اخلاقی است که سنجش عیار اعتصاب را هم غالب میکند، (چیزی که ما در مواجهه عمومی با اعتصابات کارگری نمیبینیم.) مواجهه اخلاقی و سنجشی اعتصاب از همین خوانش غالب به زعم من مشکلدار میآید. این فهم اعتصاب از طریق رنج و آسیبی که به بدن زندانی میرسد، این فهم از بدن زندانی به عنوان تنها چیزی که دارد (در حالیکه زندانی میتواند امکانهای مقاومت بیشماری خلق کند) ، ممکن است اعتصاب غذا را به شکلی از روزه تقلیل دهد.
بدن در اعتصاب غذا دیگر ارگانیسمی نیست که ساز و کارش مختل شده و در حال مصرف و کاهش خود است، بدن فرد اعتصاب کننده با اعتصاب غذا و پررنگ کردن شیوه بازتولیدی «زندگی» در زندان، از خود فراتر رفته و به بدنهای دیگر، به تاریخ اعتصابات دیگر میپیوندد و بدین شکل افزایش پیدا میکند. بدین معنا بدن میثمی، بدن هدا، بدن بکتاش، بدن سپیده، بدن کسری، بدن لیلا، بدن سمانه و هزاران بدن اعتصابکننده دیگر است. بدن کارگری است که به اعتصاب میپیوندد.
رویکرد بدن/رنج/فرد محور در اعتصاب غذا یک مسئله دیگر را پیش میکشد. این رویکرد تصویر بدن رنجور فرد زندانی را مصرف کرده و از این طریق همدلی و همراهی عمومی و رسانهای تولید میکند. چرا تصاویر منتشر شده از میثمی این همه در توجه رسانهای به اعتصاب غذایش تاثیر گذاشت؟ چرا لازم است برای مهم شدن یک اعتصاب غذا، تصویری منقلبکننده از بدن آن فرد بیرون بیاید تا همگان باورش کنند؟
این نگرش رنجمحور، چه بسیار تصاویر رنج را نامرئی میکند. پشت یک اعتصاب کارگری چه میزان تصویر رنج هست؟ چه تصاویری از زندگیهای در مشقت و نابودشده؟ چه تعداد سفره خالی و بیماری درماننشده؟ برای دیدن یک اعتصاب ما نیازی به دیدن تصاویر رنج نداریم. تصویری که یک اعتصاب از خود مخابره میکند تصویر از حرکت ایستادن چرخهای کارگاه تولیدی است. میثمی خود به خوبی از تقلیل تصویرش به تصویر یک بدن رنجور جلوگیری میکند. او در عکسی کتاب به دست دارد و دوباره پیام خودش را مخابره کرده و به کنش دیگرش ارجاع میدهد. او یادآوری میکند که اعتصاب تنها کنش او نیست. در عکسی دیگر با سرسختی و شرارت به دوربین نگاه میکند، تو گویی سیستم را به مبارزه میطلبد. میثمی مجبور است تصویرش را از تقلیل یافتن به بدن رنجور نجات داده و دائم مبارزهاش را یادآوری کند و به مبارزه فرا بخواند.
میثمی در تلخ کردن آب بعدی نمادین به اعتصاب غذایش اضافه میکند. او با اضافه کردن بعد نمادین به کنش اعتصاب (راه رفتن، تلخ کردن آّب) سعی میکند از طریق نظامی معنایی با دیگرانی خارج از سیستمی که در آن دست به اعتصاب زده، پیوند برقرار کند. او ازین طریق در برابر شیشدگی و سنجشپذیری اعتصاب مقاومت میکند. تلخ شدن آب به مادیت اعتصاب چیزی اضافه نمیکند اما تمرکز را از روی گرسنگی کشیدن برداشته و به معنای اعتراض تاکید میکند.
مقاومت عرصه خلق ادبیات و فضاسازی است و بر اساس این ادبیات پیش میرود. این ادبیات از کنشگران منفرد فیگورهایی میسازد که در صحنه گستردهشونده مقاومت به هم پیوند خورده و تصویر آن را مملوتر و چگالتر میکنند. روایتی که میثمی از اعتصابش میدهد، نقشهای که او در طی زمان بر ما آشکار میکند و نمادین کردن اعتصابش، او را به فیگوری حامل چیزی بیش از تاریخ و کنش فردی خودش تبدیل میکند. راهپیماییاش در حیاط زندان، تصویر او را پیوند می زند به «آقا بیا وسط» آن زن گمنام و «هر کس هر کجا هست یک قدم جلو بیاید» و در ادامه «راه باریک آزادی» را به این ادبیات هدیه میدهد. این چیزی است که ما داریم. این تاریخ و ادبیات بالنده مقاومت.
در ادامه میخواهم نشان دهم چطور صورتبندی اعتصاب غذا از طریق مفهوم کلی اعتصاب میتواند به مواجهه ما با اعتصاب یاری دهد و این کنش مقاومتی را گسترش داده و با جریانات اجتماعی بیرون از زندان پیوند بزند.
▪️پیش آمده که مردم و گروه های مختلف در واکنش به اعتصاب غذای یک زندانی یا گروهی از زندانیان و برای پیوستن به کنش اعتراضی آنها، در بیرون از زندان دست به اعتصاب غذا زدهاند. فهم اعتصاب غذا از طریق رنج بدن زندانی و گرسنگی منجر به چنین کنشی می شود. تصویر تن نحیف زندانی برای افراد بیرون زندان استیصال ایجاد میکند. فوریترین واکنش به این استیصال و عذاب وجدان، بازسازی آن وضعیت رنج است. از آنجا که عاملیت زندگی در خارج زندان بر عهده خود افراد است، این کنش نمیتواند از روزه ای جمعی فراتر رود. در مقابل، فهم اعتصاب غذا از خلال اعتصاب، ما را وامیدارد که برای همراهی با اعتصاب غذا به کنشورزی در وضعیت خود بیاندیشیم. میثمی از بین نامه هایی که برای پایان دادن به اعتصاب غذایش به او نوشته شد، به نامه شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان پاسخ میدهد، نگرانی آنها از جانش را موکدا رفع میکند و آنها را به کنشورزی فرا میخواند. پاسخ او به یک شورا و نه نامه های افراد، نشان ازین است که او کنش خود را هم در غالب یک کنش فردی/بدنی نمیفهمد. او از خلال اختلالی که در سیستمی که در آن محاط شده است ایجاد کرده، شورا را نیز به چنین کنشی فرا می خواند. این فراخوان، فراخوانی است به تمام کسانی که خود را مخاطب آن اعتصاب میدانند. فکر کردن به اعتصاب در وضعیت خود. فکر کردن به ایجاد اخلال در وضعیت خود.
▪️معطوف کردن اعتصاب غذا به دستاورد داشتن عملا از کار انداختن توانش سیاسی آن است. اعتصاب یک فرآیند اخلال است و متمرکز شدن بر مطالبات و دستاوردهای آن اهمیت این فرآیند اخلال را به حاشیه میبرد. مطالبات یک اعتصاب میتواند بسیار پیشپاافتاده باشد و این از اهمیت آن فرآیند اخلال کم نمیکند. آنچه قدرت یک اعتصاب است، تواناییاش در پررنگکردن همین اخلالگری و وجه اعتصابی آن است. برای مثال در اعتصاب غذای بابی ساندز دو مطالبه در دو سطح بسیار متفاوت در کنار هم عنوان شده بودند: یکی خروج اشغالگران انگلیسی از شمال ایرلند و دیگری پوشیدن لباسی غیر از لباس زندان! اخلالگری اعتصاب، وزنکشی از مطالبات و رویکرد سنجشگری مطالبات را بیاهمیت میکند.
▪️پر و بال دادن به دوگانههایی مثل اعتصاب واقعی یا غیر واقعی (سنجه گذاشتن و ارزشگذاری کردن) ضد توانش سیاسی اعتصاب عمل میکند. مارکس در «درباره ارزش اعتصاب» مینویسد: «برای آن که درک درستی از اعتصاب و تشکلهای کارگری داشته باشیم، نباید بگذاریم که اهمیت ظاهری نتایج اقتصادی آنها چشم ما را بر روی پیامدهای اخلاقی و سیاسیشان ببندد. بدون مراحل متناوب بزرگ رکود، رونق، هیجان زدگی بیش از حد، بحران و فقر وفلاکت، که صنعت بزرگ آنها را به صورت چرخههای بازگردنده در مینوردد، و همراه با آن بالا و پایین رفتن دستمزدها، و نیز نبرد پیوسته کارفرمایان و کارگران که رابطه تنگاتنگی با این تغییرات دستمزد و سود دارد، طبقات کارگر بریتانیای کبیر و تمام اروپا، تودههای اندوهگین، بی اراده، خسته و سست عنصر خواهد بود که رهاییاش همان قدر ناممکن است که رهایی بردگان یونان وروم باستان.»
▪️فهم اعتصاب غذا به عنوان یک فرآیند اخلال و نه یکروزه، منجر به خلق اشکال متکثری از اعتصاب غذا میشود که الزاما تهدید مرگ در اهمیت پیدا کردن آن نقش اساسی ندارد. ازین نمونه میتوان به ماراتن اعتصاب گسترده زندانیان در ترکیه اشاره کرد که در آن زندانیان در مراحل مختلفی به این اعتصاب پیوسته و اعتصاب را در یک ماراتن و فراگیر ادامه دادند. یا اعتصاب غذای گسترده سه روزه جمعی زندانیان سیاسی در نوروز ۱۴۰۰. میثمی هم با تعریف شرایط جدید در اعتصابش در جهت پس راندن مرگ به چنین ایده ای نزدیک میشود. او با اضافه کردن موادی به جیره خوراکی اعتصابش، چشم انداز مرگ را دور کرده و ساز وکار اعتصاب را پررنگ میکند.
▪️موکد کردن مفهوم اعتصاب، اعتصابات مختلف را در کنار هم مینشاند. هر اعتصابی در عین پافشاری بر بهتر کردن شرایط سیستم، با تهدید بیرون افتادن از سیستمی که این اعتصاب در آن انجام میشود همراه است. کارگر، معلم و دانشجوی اعتصاب کننده در معرض اخراج هستند. این اخراج در اعتصاب غذای زندانی به معنی بیرون افتادن از سیستم زندگی است. اما بیرون افتادن از سیستمهای دیگر هم نهایتا منجر به بیرون افتادن از زندگی خواهد شد. کسی که در شرایط اقتصادی و اتحادیهای امروز دست به اعتصاب کاری میزند با در معرض اخراج قرار دادن خود، معیشت و زندگی خود را به خطر انداخته و امکان زیستن در این نظم اقتصادی را از دست میدهد. در حالیکه زندانی اعتصاب غذا کننده در خطر بیرون افتادن از زندگی است، کارگر اعتصاب کننده در خطر اخراج شدن از کار است و با از دست دادن کار اولین شرط ادغام در اجتماع را از دست خواهد داد. این خطر، خطر بیرون افتادن از جامعه و مطرود شدن است. به شکل معناداری اکثر خودسوزیها و خودکشیهای کارگری توسط کارگران اخراجی یا تعلیقشده انجام شده است. بنابراین هر اعتصابی نوعی در معرض خطر قرار دادن زندگی با عزم بهبود زندگی است. تا وقتی فردی در یک سیستم سیاسی در پیوند با سیستمهای سیاسی دیگر قرار میگیرد، میتواند خود را از خلال چرخههای کار/زندگی تعریف کند و امکان مداخله پیدا کند. هنگامی که فردی نمیتواند چنین پیوندی برقرار کند و یا مخاطب چنین پیوندی قرار نمیگیرد، آنجاست که به مطرود آن جهان مورد نظر تبدیل شده است. مطرود یک «فرد» به معنای موکد کلمه است که هیچ امکانی برای پیوسته شدن به جهان پیرامونش ندارد. تنها دارایی مطرود بدنش است. خودکشی/خودسوزی کنش اعتراضی مطرودان است. مطرود دیگر حتی زنجیری هم برای از دست دادن ندارد.
موخره
امروز که خطوط پایانی این متن را مینویسم، چند روز از خبر آزادی میثمی میگذرد. چندین نفر در شهرهای مختلف در اعتصاب غذا هستند. میثمی امروز همچون ما، خود مخاطب اعتصاب غذاها و درونِ مبارزهای در جریان است. وقتی خبر آزادی او را خواندم اولین تصویری که در ذهنم شکل گرفت، تصویر او بود که بیرون در زندان به مسیر پیش رویش مینگرد و به قدم بعدیش در راه باریک آزادی فکر میکند.
همین امروز منشور مطالبات حداقلی بیست تشکل مستقل صنفی و مدنی ایران منتشر شده است. پیوندها را ترسیم و پهنه مقاومت و مبارزه را گسترش میدهیم. این جبههای است که ما در آن ایستادهایم.
پانویسها:
۱. آنتونی گیدنز (۱۳۷۶)، جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نشر نی
۲. آواز برای ما خود زندگی بود: گزارشی از بند ۲۰۹ زندان اوین- دیدبان آزار
۳. ما از لابلای کلمات و آواها دستهای یکدیگر را پیدا میکنیم: روایتی از زیستن در بازداشتگاه- دیدبان آزار
۴. زنی را که بعد از شش ساعت بازجویی به سلول برمیگردد و موهای همسلولیاش را میبافد احدی نمیتواند بترساند: در باب مبارزات رابطهای زنان زندانی و امکان تخیل آینده بدیل- دیدبان آزار
۵. یوگا؛ نامهای بدنمند از زندان: تاملی بر فراخوان سلام بر خورشید نیلوفر حامدی- دیدبان آزار
۶. روایتی دیگر؛ حیاط کوچک بند نسوان: گزارشی از شورش اوین- دیدبان آزار
۷. کمپین سرود زندانیان سیاسی زندان قرچک- اینستاگرام بیدارزنی
۸. نمایشنامه «میدان نفت» و گزارشی از از اولین اجرای ان در بند زنان زندان اوین– بیدارزنی
۹. پست اینستاگرامی آنیشا اسداللهی در شرح یک روز ملاقات با زندانیان
۱۰. پست اینستاگرامی سروناز احمدی بعد از آزادیش از زندان
۱۱. فایل صوتی جلسه دفاع از پایان نامه کارشناسی ارشد ضیا نبوی
۱۲. اعتصاب غذای گسترده زندانیان سیاسی، به اعتصاب فراگیر سه روزه و همزمان در زندانهای اوین، فشافویه و عادلآباد در نوروز ۱۴۰۰ گفته میشود. جمعی از زندانیان سیاسی ایران در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۹۹ با انتشار بیانیهای اعلام کردند به یاد و احترام رنجهای مشترک مردم ایران، در اعتراض به ظلمهای ستمگران، به یاد گرسنگان وطن بر سفره نوروز و آغازی برای قدمهای بزرگتر؛ شروع سال ۱۴۰۰ خورشیدی را با اعتصاب غذا آغاز میکنند که تا سه روز ادامه داشت. در این بیانیه ضمن همدردی با مردم، شماری از مشکلات اقتصادی و نقض حقوق بشر در چهار دهه اخیر عنوان شد. این زندانیان که چهرههای شناختهشدهای چون کیوان صمیمی، امیرسالار داودی و کسری نوری[۵] در میانشان بود به اعتراضات آبان ۹۸ نیز پرداختند شامگاه ۳۰ اسفند ۱۳۹۹ هم ۶ زن محبوس در بند سیاسی زندان اوین به اعتصاب پیوستند و تعداد زندانیان اعتصابکننده به ۳۴ نفر رسید.