کارزار «وکالت می‌دهم» طرفداران رضا پهلوی در میانه خیزش «زن، زندگی، آزادی» به گفت‌وگوها و کشمکش‌های جدی میان نیروهای اپوزیسیون دامن زد. برخی نگران پیامدهای منفی و حاشیه‌های این کارزار بر همگرایی و ناامید شدن جامعه ایران از نیروهای خارج از کشور هستند. می‌توان هم نیمه پُر لیوان را دید و امیدوار بود اپوزیسیون در این آسیاب تنها ریش سفیده نکرده باشد و با درس گرفتن از آن -از جمله چند درسی که در این نوشتار به آنها شده- گام‌های آتی را با آگاهی و ظرافت بیشتری بردارد.

یکم: ائتلاف باید نگرانی‌ها را کم کند

از حرف زدن درباره هم‌گرایی میان نیروهای مخالف جمهوری اسلامی تا تبدیل آن به یک طرح عملی، شکافی از تاریخ ایدئولوژی‌ها و چشم‌اندازهای متفاوت وجود دارد که تنها با یادآوری خون‌های ریخته‌شده و التماس به گروه‌ها و چهره‌ها و… پر نمی‌شود. گروه‌ها و چهره‌هایی که باید دور میز ائتلاف بنشینند، خاطره‌های تاریخی ناخوشایندی از هم دارند که تخیل مشترک آینده نه چندان دور را هم برایشان دشوار می‌کند.

ائتلاف برای پرکردن این شکاف‌ها به طرحی نیاز دارد که در عین تامین هم‌گرایی، با نگاهی به گذشته، حداقلی از نگرانی‌ها درباره آینده را هم برطرف کند. 

از طرفی برخی عملگرایانه معتقدند گفت‌وگو درباره پرسش‌های چالش برانگیز مثلا درباره نظام سیاسی جایگزین را باید به فردای پس از جمهوری اسلامی موکول کرد تا ائتلاف بر پایه حداقلی از توافق‌ها و هرچه زودتر شکل بگیرد. حتی اگر این نظر درست باشد، نمی‌توان پنهان کرد شکل، محتوا و رهبری ائتلاف می‌تواند از طرف جامعه به عنوان پاسخ‌های ضمنی به این پرسش‌ها در نظر گرفته شود و گروه‌ها و چهره‌ها حق دارند درباره این موضوع نگرانی‌های خودشان را داشته باشند.

«وکالت می‌دهم» از جهت تاکیدی که برن ظام سیاسی خاصی پس از سرنگونی جمهوری اسلامی داشت و همچنین گفتمانی که به طور تلویحی درباره برخی گروه‌ها و چهره‌ها در پیش گرفت، در برطرف کردن شکاف‌ها و نگرانی‌هایی که اشاره شد کارنامه ناموفقی داشت و حتی به بعضی از آنها دامن زد.

دوم: یک‌دست کردن مخالفان ناشدنی است

طراحان «وکالت می‌دهم» احتمالا تصور می‌کردند می‌‎توانند با تکرار پیام‌هایی مانند خطر تجزیه و ضرورت پاسداری از تمامیت ارضی و کنار گذاشتن شعارهایی مانند زن، زندگی،آزادی و طرح ائتلاف در قالب وکالت دادن به یک شخص نه شورای رهبری یا چیزی شبیه آن، از مخالفان پیکری واحد بسازند.

البته از پیش هم روشن بود این پیکرتراشی از اپوزیسیون به علت واقعیت‌های موجود به جایی نمی‌رسد از جمله اینکه اگرچه مقصد نیروهای این جبهه تا براندازی یکی است اما نقاط شروع، مسیر حرکت و چشم انداز پسا جمهوری اسلامی آنها متفاوت است. همین تفاوت‌های عمیق، گداختن مخالفان و تشکیل آلیاژ یک‌دست از آنها را ناشدنی می‌کند.

از جهت تنوع موجود، ائتلاف می‌تواند بیشتر شبیه ظرفی باشد که مخالفان با حفظ استقلال و اختیار خودشان در آن مخلوط می‌شوند. ترکیبی که از آنها شکل می‌گیرد از نوع درهم شدن لوبیا و عدس نیست که جدا کردنش آسان باشد بلکه کمی مخلوط‌تر است اما در نهایت این نیروها می‌توانند پس از رسیدن به ایستگاه براندازی از هم جدا شوند و اهداف و ایده‌ها خودشان را پیگیری کنند.

سوم: کالامحوری بی‌کفایت است

در سیاست هم مانند تجارت، تفاوت‌های عمیقی بین کالا محوری و بازارگرایی وجود دارد. پیروان کالا محوری با شیفتگی به دستگاه فکری و قماش خودشان، آنها را در قالب، حزب، نامزد و برنامه انتخاباتی بسته‌بندی و عرضه می‌کنند بی آنکه اهمیت بدهند این محصولات تا چه حد نیازهای جامعه و سایر بازیگران و ذی‌نفعان را برطرف می‌کند و با پذیرش روبه‌رو می‌شود. آنها با این فرض که دیگران حتما ایده‌شان را می‌پذیرند، بر تبلیغات و فروش آن متمرکز می‌شوند که معمولا هم در آنها رویکرد تهاجمی دارند. 

 این قبیل سیاسیون چه حزب و گروه باشند و چه سیاستمدار، نمی‌توانند بپذیرند یا ببینند آنچه آنها درست و مطلوب می‌دانند لزوما برای دیگران چنین حکمی ندارد و همین باعث دریافت‌ غلط از واقعیت‌های موجود می‌شود.

بر همین پایه «وکالت می‌دهم» رویکردی کالامحور داشت و در ظاهر می‌خواست نیاز به همگرایی اپوزیسیون را برطرف کند اما در عمل از جای دیگر سر درآورد. مجریان و حامیان آن می‌گفتند جامعه ایران نگران شکاف میان مخالفان است یا کشورهای غربی به دنبال شنیدن صدای واحد از اپوزیسیون هستند، اما توضیح نمی‌دادند چرا حتی با درست پنداشتن این گزاره‌ها، مخالفان باید برای کالای آنها دست به جیب شوند و به دنبال جایگزین‌های بهتری نروند که همگرایی را به صرفه‌تر یعنی با تکثر بیشتر و فردمحوری کمتر و نگاه به آینده دورتر برطرف می‌کنند.

چهارم: بازارگرایی چاره‌ساز است

بازارگرایی در سیاست با این پیش فرض آغاز می‌شود که یک بازیگر به دنبال تغییر جامعه، سایر بازیگران و ذی نفعان نمی‌رود و کالایی به آنها عرضه می‌کند که با واقعیت‌ها، نیازها و خواسته‌هایشان بخواند. در این رویکرد، راه گفت‌وگو درباره اختلاف‌ها همیشه باز است تا در نهایت مبادله‌ای اتفاق بیفتد، که مقدورترین دستاور ممکن را برای همه طرف‌ها داشته باشد.

روایت بازارگرا درباره ائتلاف این است که هیچ فرد یا گروهی نمی‌تواند همه چیز را به تنهایی و بدون داشتن حداقلی از رضایت دیگران جلوتر ببرد یا آنها را به زور سوار ماشینی کند که خودش مقصد و مسیر آن را انتخاب کرده است. این یعنی بازیگران یک‌دیگر را در نهایت به عنوان بخش‌‌های موثر، حذف‌ناپذیر و دارای آزادی عمل بپذیرند.

در این نوع مواجهه با سیاست، انطباق طرح ائتلاف با نیازها و چارچوب‌های دیگر بازیگران شرط بنیادی است که «وکالت می‌دهم» با آن فاصله داشت. شعار و مضمون «زن، زندگی، آزادی» که نخ تسبیح گرد هم آمدن گروه‌ها است و کدهای روشنی درباره وضعیت امروز جامعه ایران دارد، از آن حذف شده بود. منتقدان و مخالفان که جوهره حرف‌شان ناسازگار بودن این طرح با خواسته‌های سایر گروه‌ها و واقعیت‌ها بود، تجزیه‌طلب و عامل جمهوری اسلامی خوانده شدند. در نهایت هم کار به جایی رسید که این کارزار تقریبا به نقض غرض خودش دچار شد و بیشتر به واگرایی دامن زد.

با توجه به این تجربه، هر طرح جایگزینی با نگاه بازارگرا باید دست‌کم دو نکته را از قلم نیندازد: ۱- پاسخگوی تنوع موجود در مخالفان و مضمون خیزش «زن، زندگی، آزادی» باشد؛ آنها را مشتریان هم‌گرایی ببیند و متاعی درخور خواسته‌هایشان عرضه کند. ۲- درک درستی از حرکت‌های حکومت به عنوان زیانکار اصلی تشکیل ائتلاف داشته باشد که «وکالت می‌دهم» در این بخش ضعف‌ جدی داشت. در این کارزار کسانی که تمام قد مقابل جمهوری اسلامی ایستاده‌اند اما زیر بار وکالت نرفتند، با سنگین‌ترین تخریب‌ها پذیرایی شدند. سایبری‌های حکومت هم که آب را گل آلود می‌‎دیدند، به نحو احسن شروع به ماهی گرفتن کردند. به شکل شیفتی، یک روز سرباز خط مقدم تندترین یورش حامیان «وکالت می‌دهم» به مخالفان بودند و روز بعد همین نقش را برای جریان مقابل بازی کردند.

پنجم: ائتلاف به مثابه کارگزار سیاسی خیزش

ائتلاف وقتی بدنه ورزیده اجتماعی خواهد داشت که راه ورود چهره‌های جوان، زنانه و امروزی خیزش «زن، زندگی، آزادی» به آن باز باشد.

با این فهم، ائتلاف برای رسیدن به کارسازترین شکل خودش باید کارگزار سیاسی خیزش باشد که پیام آن را به جامعه جهانی و کشورهای تاثیرگذار برساند و مسیر پیشروی آن را هموار کند.

وسوسه و البته مسیر شکست این است که قدیمی‌تر‌ها بخواهند مانند «وکالت می‌دهم» از مسیر مخالف بروند و به جای اینکه نقش یک کارگزار امین خیزش را بازی کنند، با القاهای زبانی، حذف و جایگزینی گفتمان و شعارها، خیزش را به بحث‌های قومی، جنسیتی و یک ائتلاف پیر و مردانه تنزل دهند.

ششم: بن‌بست مرکزگرایی پدرسالار

قتل ژینا امینی کُرد، برآمدن شعار «زن، زندگی آزادی» از سقز، کشتار بلوچ‌ها و پایداری آنها، کشتن کیان پیرفلک ۹ساله و بخش‌های مهم دیگری از خط داستانی خیزش در جایی شکل گرفته که سال‌ها با آدرس حاشیه در برابر مرکز شناخته شده است. این مرکز، تنها حکومت نیست و جنبه جغرافیایی ندارد؛ بافتاری از گفتمان‌ها و نیروهاست که از تجزیه می‌هراسند و می‌ترسانند، رگه‌هایی از رفتار پدرسالارانه دارند و حاشیه را فرزند سرکشی می‌دانند که باید رفتارش زیر نظر بزرگ خانواده باشد.

کمپین «وکالت می‌دهم» با حذف «زن، زندگی آزادی»، نامگذاری ناشیانه و پیام‌های سرشار از تجزیه هراسی که یادآور تبلیغات منفی حکومت درباره خیزش بود، با انتقاد و مخالفت نیروهایی روبه‌رو شد که جایگزینی پدرسالاری مرکزگرا و سکولار به جای نوع مذهبی آن را چاره دشواری‌های امروز ایران نمی‌دانند.

به هرحال این خیزش بر پایه مخالفت بنیادین با پدرسالاری و مرکزگرایی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شکل گرفته و وفادارانش با هیچ بهانه‌ای -حتی شتاب بخشیدن به سقوط جمهوری اسلامی- زیر بار شکل و محتوای ائتلافی نمی‌روند که این خط قرمز را نادیده بگیرند.

هفتم: غیر مذاکره، بازنده-‌بازنده است

مسیر ائتلاف به اندازه خود آن مهم است؛ هم از جهت تاثیر بر نتیجه و هم از جهت ارزیابی کیفیت و ادعای نیروهایی که قرار است دگرگونی بزرگی را در جامعه ایران مدیریت و رهبری کنند.

اگر قرار است ائتلاف فراگیری شکل بگیرد، مسیری جز مذاکره وجود ندارد. برای مذاکره هم باید یک منطقه توافق وجود داشته باشد یعنی پیامدهای قابل قبول برای طرف‌های مختلف به‌طور همزمان و مشترک. این منطقه هم به‌طور آشکار وجود دارد و مخالفان آگاه هستند که تشکیل ائتلاف به شکل اصولی و مناسب می‌تواند چه سرعتی به ماشین مخالفان به سمت ایستگاه براندازی دهد.

گروه‌ها در پشت میز مذاکره می‌توانند از همه تاکتیک‌های مدرن و کلاسیک چانه‌زنی بهره ببرند؛ یارکشی کنند، قیافه بگیرند، صبور باشند و… اما در نهایت باید به تصمیم مشترک پایبند باشند تا کشتی اپوزیسیون با بیشترین باد موافق به سمت یک مقصد حرکت کند. 

پیش گرفتن مسیری غیر مذاکره و تبدیل فضای گفت‌وگو به میدان جنگ تبلیغاتی شبانه‌روزی، آن‌طور که در«وکالت می‌دهم» پیش‌آمد، یک بازی بازنده-بازنده برای همه است و تاثیری منفی بر جایگاه اپوزیسیون در ذهن مردم و حتی آینده جنبش زن، زندگی آزادی می‌گذارد.

هشتم: اثر بومرنگی حقایق

آخرین نکته درباره اهمیت واقعیت‌هایی است که در این نوشتار به آنها اشاره شد. «وکالت می‌دهم» نشان داد هرکدام از این واقعیت‌ها حکم بومرنگ دارند؛ هرچه دورتر پرتاب شوند با سرعت و قدرت به سمت اپوزیسیون بازمی‌گردند و خسارت بیشتری ایجاد می‌کنند.