۳۰ سال از عمرش میگذرد و مجرد است. ترم سوم کارشناسی ارشد، دانشگاه را نیمهکاره رها میکند. دو سال دنبال شغل میگردد اما به جز دو شغل موقت (در حد دو الی سهماه) نمیتواند کار پیدا کند. این روزها نه به فکر ادامه تحصیل است، نه یافتن شغل، نه آموختن مهارتی و نه ازدواج. میگوید: «دیگر امیدی ندارم. به خاطر همین هم دانشگاه را ول کردم. تازه شغل هم پیدا کنم، که نمیکنم، با این وضعیت اقتصادی کفاف خودم را نمیدهد چه برسد ازدواج کنم. سرخورده شدهام. اصلاً برنامهای برای زندگی در ایران ندارم. اگر شرایطش پیش بیاید میخواهم مهاجرت کنم. در خارج حداقل مزاحمتی وجود ندارد، ممکن است به برخی از آرزوهایم هم برسم. اینجا ته هر راهی بنبست است.»
آمارهای داخلی و خارجی از وضعیت نگرانکنندۀ سلامت جمعی ایرانیها حکایت دارند. شبکۀ راهکارهای توسعه پایدار، نهاد زیر مجموعه سازمان ملل متحد، رتبۀ ایران در شاخص شادی را، برای سال ۲۰۲۱ میلادی، از بین ۱۴۹ کشور، ۱۱۸ و در سال ۲۰۲۲، ۱۱۶ ارزیابی کرده بود. بر اساس رتبهبندی مجله گلوبال فاینانس از میزان شادی (۲۰۲۲ میلادی)، ایران با یک پله پایینتر از کشور جنگزده عراق، در رتبه هفتم در بین کشورهای خاورمیانه قرار دارد. همچنین پژوهش مؤسسه آمریکایی گالوپ نشان میدهد که ایران در سال ۲۰۱۸ یکی از ۱۰ کشور غمگین جهان بوده است. در همین رابطه، سازمان ملل متحد در اواخر اسفندماه گذشته در گزارش سالانه «سعادت جهانی» اعلام کرد که مردم ایران از لحاظ سعادتمندی، در میان ۱۴۶ کشور در رتبه ۱۱۰ قرار دارند.
بیانگیزگی و افزایش اختلالات روانی
در گزارش سال ۲۰۱۷ مجمع جهانی اقتصاد درباره شکاف جنسیتی به عنوان شاخصی از نابرابری، ایران در میان ۱۴۴ کشور در شاخص اقتصاد رتبۀ ۱۴۰، در آموزش رتبۀ ۱۰۰، در سلامت و بقا ۱۳۵ و در مشارکت سیاسی زنان رتبۀ ۱۳۶ را دارا بوده که همگی حکایت از نامناسب بودن وضعیت اجتماعی کشور در این زمینههاست. زنان از ابن ناهنجاریهای اجتماعی بیشتر رنج میبرند. تبعیض در تعیین دستمزد، محدودیتها در انتخاب شغل، عدم مشارکت سیاسی و اجتماعی دامنه سرخوردگی و بیانگیزگی زنان را گستردهتر کرده است.
یک خانم جوان در مورد علل بیانگیزگی خود به رادیو زمانه میگوید:
«من در جامعهای زندگی میکنم که حتی نمیتوانم پوششم را خودم انتخاب کنم. برای رفت و آمدهایم، انتخاب شغلم و حتی دانشگاه با محدویت زیادی روبرو هستم. شده دهها بار برای هدفی تلاش کنم اما همهاش به در بسته خوردم. مدتی برای شرکت بیمه ویزیتوری میکردم، هر بار مشکلی سد راهم میشد. از نگاههای جنسیتی گرفته تا تحقیر و احساس نامنی. همیشه منتظر اتفاق ناگواری بودم. از این گذشته اگر بهترین شغل را هم داشته باشم ولی قدرت انتخاب نداشته باشم، یعنی نتوانم بدون دغدغه سفر کنم، پوششم و رفت و آمدم را انتخاب کنم، باز نمیتوانم حس خوبی داشته باشم. تا وضعیت اینطوری باشد انگیزهای هم برای ادامه تحصیل یا پیداکردن شغل ندارم. روزبهروز استرسم بیشتر میشود، همهاش فکر میکنم زندگیم اینجا دارد تلف میشود و کاری از دستم ساخته نیست.»
فرصتهای اجتماعی و سیاسی در ایران جمهوری اسلامی به طور ناعادلانهای تقسیم شدهاند. ناکامی در دستیابی به اهداف بخشی از جامعۀ ایران را با اختلالات روانی متعددی روبرو کرده است.
علی اسدی، معاون دفتر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت سال گذشته در گفتگو با خبرگزاری برنا اظهار داشت: ۲۵ درصد از مردم کل کشور از اختلالات روانی رنج میبرند که از این تعداد ۶۰ درصد آنها از بیماری روانی خود اطلاع ندارند و۴۰ درصد هم باوجود آگاهی از ابتلا به اختلالات روانی نزد پزشک نمیروند. در همین رابطه مجید صادقی، نایب رئیس پیشین انجمن روانشناسان ایران، در اظهار نظری در سال ۱۳۹۸ گفته بود که آمار بیماریهای روانی از بسیاری از بیماریهای جسمی هم پیشی گرفته، چنانکه از هر چهار خانواده یک خانواده درگیر بیماری روانی است. دو سوم بیماران هم از اضطراب و افسردگی رنج میبرند. یکی از شهروندان در این باره به رادیو زمانه میگوید:
«فکر میکنم ابتلا به اختلالات روانی در این شرایط کشور کاملاً طبیعی باشد. خودم با وجود اینکه یک سال از فارغالتحصیلیام در دکترای تاریخ میگذرد حتی برای یک ساعت هم نتوانستم شغل پیدا کنم. وقتی به گذشته و این همه سال درس خواندن بینتیجه فکر میکنم، کلافه میشوم. میدانم که آیندهای ندارم. فشارهای عصبی باعث شده چند جلسه نزد روانشناس بروم. حقیقتاً جز تجویز دارو نتوانست برایم کاری بکند. بیخیال آن هم شدم.»
این شهروند در مورد پیدانکردن شغل نیز به رادیو زمانه میگوید:
«خیلی تاسفآور است. بعد از ۲۵ سال تحصیل باید شغلی را انتخاب کنم که با بیسوادی هم میتوانستم داشته باشم. من دکترا گرفتم که بتوانم جایی استخدام شوم. البته همۀ شغلها شریف هستند ولی آدم باید به اندازۀ تلاشش حقش را هم بگیرد. بدون امید و در بیانگیزگی کامل زندگی میکنم. تنها امیدی که دارم سقوط جمهوری اسلامی است. فکر میکنم در نبود این نظام، وضع شاید حداقل تکانی بخورد.»
اگرچه آمارهای کشوری و جهانی بر افزایش میزان افسردگی و بیانگیزگی در ایران دلالت دارند اما مسئولان جمهوری اسلامی طبق روال همیشگی، هرگونه ناامیدی و سرخوردگی اجتماعی را انکار میکنند. احمد وحیدی، وزیر کشور مرداد سال جاری در سخنانی در همایش روز ملی تشکلها و مشارکتهای اجتماعی گفته بود:
«یکی از القائات این است که میگویند جامعه ما دچار افسردگی است که این حرف غلط و بیربطی است.»
همچنین سعید نمکی، وزیر بهداشت دولت حسن روحانی، در اظهار نظری، با انتقاد از اعلام آمارهای کرونا، دامن زدن به یاس و نومیدی و دلمردگی را «خیانت ملی به کشور» خواند بود. در همان حال بر طبق گزارش سالانۀ «سعادت جهانی» سازمان ملل متحد (انتشار: اسفندماه ۱۴۰۰)، مردم ایران از لحاظ سعادتمندی، در میان ۱۴۶ کشور در رتبۀ ۱۱۰ قرار دارند.
سرخوردگی از وضعیت موجود
سیاستهای جمهوری اسلامی در این چهاردهه نشان داده است، سبک زندگی و خواست مقامات نظام با امیدها و آرزوهای مردم فاصلهای زیادی دارند. این شکاف با خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» بیشتر از پیش عیان شد. اگرچه در خیزش شهریورماه، مردم اعتراض علنی خود را بر هر آنچه نمادی از جمهوری اسلامی باشد فریاد زدند اما مسئولان نظام با انکار و دروغ برهمۀ خواستههای مردمی خط بطلان کشیدند.
رضا رانندۀ تاکسی است. ۳۲ سال سن دارد و میگوید آرزوهایش را فراموش کرده است. او که از روی ناچاری و برای گذران زندگی به مسافرکشی روی آورده در پاسخ به سوال رادیو زمانه که آیا با وجود جمهوری اسلامی امیدی تحقق یافتن خواستههایش دارد، میگوید:
«نه تنها خواستههای من بلکه خواستههای هیچ کسی در جمهوری اسلامی تحقق پیدا نمیکند. رژیم اسلامی با خواستههای امثال من بسیار فاصله دارد. من تا سی سالگی هر تلاشی که فکرش را بکنی برای یک زندگی معمولی کردهام. دانشگاه رفتهام، تعمیرکار برق ماشین شدهام، مغازه باز کردم، کارگری کردهام، از خیلی از آرزوهایم هم گذشتهام ولی هر ماه مجبورم باز قید بعضی از چیزهای که دوستشان دارم را بزنم. در این مملکت امثال من به جایی نمیرسند. بله آنهایی که دستشان با حکومت توی یک کاسه است و مخبر و بسیجی نظام هستند به همه چیز میرسند ولی ما نه. تازه فقط شغل که نیست، آدم چیزهای دیگری هم میخواهد ولی اینجا نمیتواند به دستشان بیاورد. متاسفانه زندگی طوری شده که فقط مجبوری به فکر پول درآوردن باشی تا از گرسنگی تلف نشوی.»
یکی از دلایل سرخوردگی، نبود شغل و ناامیدی از یافتن آن است. امروزه که روابط اقتصادی همه چیز را زیر سیطرۀ خود قرار داده است، نبود شغل و عدم درآمد کافی به معنای تحقق نیافتن بسیاری از خواستههای فرد است. آمار بیکاری در ایران با توجه به فصول متعدد سال تغییر میکند که نشانهای است از اشتغالهای موقت ایرانیها.
بر اساس آمار منتشر شده در تابستان سال جاری، کل جمعیت ایرانی که در سن اشتغال بودهاند، ۶۳ میلیون و ۷۰۲ هزار نفر برآورد شده که از این تعداد تنها ۴۱ درصد در جمعیت فعال اقتصادی (بیکار و شاغل) قرار دارند. از جمعیتی که در تابستان سال جاری تمایل به کار کردن داشتهاند، حدود ۲ میلیون و ۳۳۳ هزار نفر نتوانسته شغلی برای خود دست و پا کنند. همچنین برطبق گزارش مرکز آمار ایران، نرخ بیکاری در پاییز سال گذشته، ۸,۹ درصد اعلام شده است. اما دادههای منتشر شده از بانک جهانی، نرخ بیکاری اقتصاد ایران در سال ۲۰۲۱ را حدود ۲,۶ درصد بالاتر از نرخ محاسبه شده در داخل کشور (یعنی ۱۱,۵ درصد) اعلام کرده است.
یکی از شهروندان در مورد ناامیدی از یافتن شغل به رادیو زمانه میگوید:
«تا به حال فقط کارگری موقت کردهام. آن هم از عنوانش معلوم است، هم موقت است، هم درآمدش کم است و هم بیمه و هیچ مزایای دیگری ندارد. واقعاً دیگر بیخیال شدهام. به معنای واقعی کلمه سربار خانوادهام هستم. دنبال موقعیتی هستم که از ایران بروم. با شرایط سیاسی که اینجا وجود دارد، هیچ چیزی دست آدم را نمیگیرد. همهاش باید خیابانها را گز کنیم. به هر دری زدم به جایی نرسیدم. در این وضعیت انگیزهای برای آدم باقی نمیماند. نه از کار خبریست، نه از تفریح و نه میتوان به آینده امید داشت. هیچ.»
سیاست دلیل سرخوردگیهاست
یک جامعهشناس در گفتوگو با رادیو زمانه در مورد سرخوردگی و بیانگیزگی جوانان ایرانی میگوید:
«سرخوردگی نتیجه ناامیدی از دستیابی به اهداف، امیال و خواستههای فرد است. به این معنا، فرد دیگر برای آن اهداف تلاشی نمیکند، چرا که تصور میکند آن اهداف از دسترسش دور شدهاند. برای سرخوردگی لازم نیست شخص آرزوی بزرگی داشته باشد. همین که حس کند انتخابهایش محدود شدهاند یا فرصتی برای بالفعلکردن تواناییهایش وجود ندارد، برای سرخوردگی کافیست. اگر امروزه با موجی از سرخوردگی جوانان روبرو هستیم به این خاطر است که سیاست به شکل وسیعی در ابعاد مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و… دخالت میکند. به عبارتی سیاست حد و مرزی را برای همه چیز تعیین کرده تا دایرۀ حرکت فرد را محدود و محدودتر کند. دخالت در سبک زندگی جوانان، نوع پوشش، نوع موسیقی، تفریح، انتخاب دوست و… کنش فرد را محدود میکند. اینها وقتی در کنار وضعیت بد اقتصادی، بیکاری، تورم، سرکوب سیاسی، جلوگیری از آزادیهای فردی و تبعیض اجتماعی قرار میگیرند میزان سرخوردگی، که همراه با انواع اختلال روانیست، به شکل چشمگیری افزایش مییابد.»
این جامعهشناس معتقد است شکاف عمیقی بین خواستههای جوانان و حکومت وجود دارند، به همین دلیل هر برنامه حکومت به جای حل معضل، میتواند مشکلات را بیشتر کند. او در ادامه به رادیو زمانه میگوید:
«حکومت جمهوری اسلامی نه میخواهد و نه میتواند جوانان امروز ایرانی را درک کند. اساساً گفتمان تمامیتخواه، خواسته و آمال مردم برایش اهمیتی ندارد، زیرا هر چیزی را تنها از دریچۀ نظامیگری و سرکوب میبیند. یعنی هرجا مشکلی وجود داشته باشد، انکار میکند و اگر اعتراضی صورت بگیرد، سرکوب میکند. نمونهاش را به خوبی در خیزش اخیر شاهد بودیم. با این رویهای که حکومت اتخاذ کرد این شکاف عمیق و عمیقتر میشود. یکی از نتایج این شکاف همین بیانگیزگی و سرخوردگیست. جوانی که به خاطر عدم ثبات اقتصادی کشور نمیتواند برای یک هفته پول تو جیبیاش برنامهریزی کند، بدون شک امیدی به آینده هم نخواهد داشت. حتی تلاشی که برای یافت شغل یا موقعیت خوب اجتماعی انجام میدهد نمیتواند در این وضعیت نشاندهنده امید به آینده باشد، بلکه تنها برای عوض کردن “موقت” موقعیتاش است. انسان یک موجود اجتماعیست، تحریک و فشارهای جامعه-فارغ از سیاست- میتواند منجر به کنشهای موقتی در او شود ولی نمیتوان این را به معنای انگیزه یا امید به آینده تعبیر کرد.»