آلنکا زوپانچیچ، فیلسوف اسلوونیایی در گفت‌وگو با اگون حمزه و فرانک رودا به سراغ خیزش ایرانی‌ها می‌رود و از پیچیدگی مسأله ایران می‌گوید؛ مسأله‌ای که به نظر او به اندازه کافی در مورد آن صحبت نمی‌شود. آنچه می‌خوانید خلاصه‌ای از حرف‌های او که مشروح آن را به زبان انگلیسی می‌توانید در کانال یوتیوب مجله «بحران و نقد» گوش دهید. زوپانچیچ که برخی از آثار او مثل «کوتاه‌ترین سایه: مفهوم حقیقت در فلسفه نیچه» به فارسی ترجمه شده است، پیشتر نیز در پیامی با مبارزات دانشجویان در ایران ابراز همبستگی کرده بود. 

جنبش اخیر ایران از بسیاری جهات با حرکت‌های پیشین در این کشور تفاوت دارد. و تفسیر آن صرفا به عنوان نوعی تلاش برای غربی کردن رژیم ستمگر حاکم، تقلیل‌گرایانه است. آنچه در ایران در حال اتفاق افتادن است، به سادگی حرکت به سمت غرب لیبرال و نظام سرمایه‌داری نیست. و خواست ایرانی‌ها را نباید به سادگی محلق شدن به باشگاه لیبرالیسم غربی تفسیر کرد. همان طور که می‌دانید، یکی از شعارها در ایران «نه شاه و نه رهبر» است. این ساختار «نه این و نه آن» که بسیار جالب و مهم است و نشان می‌دهد چه در ایران می‌گذرد، فضا را به امکان‌های متفاوتی می‌گشاید. 

مقامات ایرانی همان داستان کلاسیک همیشگی را تکرار می‌کنند که این کار غرب و پروپاگاندای غرب است که می‌خواهد ارزش‌های غربی را به ایران تحمیل کنند و ماجرا ربطی به حقوق بشر ندارد. و خلاصه این یک ماموریت فرهنگی در تلاش برای سرکوب تفاوت فرهنگی ماست. در اینجا باید درنگ کرد و پرسیدکه چه کسی در ایران همه مسائل را به عرصه فرهنگی گره زده؟ دقیقا خود رژیم ایران. این که حاکمان ایران تصمیم گرفتند حجاب نماد اصلی باشد، باعث شده همه نبردها در یک جا متمرکز و تقویت شود.  

مرگ ژینا (مهسا) امینی جرقه‌ای بود که در بافت اجتماعی ایران آتش انداخت، در شرایطی که از پیش در حال انفجار از تضادها و تنش‌ها بود، و آنهم نه فقط در مورد زنان، بلکه در نسبت با وضعیت اقتصادی بخش بسیار بزرگی از مردم.

تحریم‌ها هم البته عامل مهمی هستند، اما وقتی در مورد تحریم‌ها و تنش حکومت ایران با آمریکا حرف می‌زنیم یک چیز را نباید فراموش کنیم. حکومت ایران، علیرغم ستیز فرهنگی و ایدئولوژیک با غرب و آمریکا و همزمان با آن، الگوی نئولیبرالیستی سرمایه‌داری را بدون هیچ تردیدی پذیرفته و اتخاذ کرده است و در مسیر خصوصی‌سازی گسترده و مقررات‌زدایی اقتصادی حرکت کرده است. و از این بابت، آنها تا حد زیادی در خط صندوق بین‌المللی پول هستند. این چیزی است که غالبا نادیده گرفته می‌شود. در نتیجه مسائل فرهنگی و مذهبی و مقرارت‌های نمادین تنها تفاوت معنادار با دیگری مورد نفرت غربی است، وگرنه در سیاست‌گذارهای اقتصادی و اجتماعی حاکمان ایران فرقی با دیگری غربی ندارند.

نتیجه ترکیب تئوکراسی و سرمایه‌داری رانتیر [مبتنی بر رانت] همین چیزی بوده که می‌بینیم، یعنی ناپدیدی طبقه متوسط و قراردادهای موقت کاری برای اکثریت مردم، مشکل با اقلیت‌ها و اول از همه با کُردها و …

حذف و طرد زنان از فضای سیاسی و اجتماعی و تاکید بر تفاوت فرهنگی با غرب، تمهیدی بوده که مقامات و حاکمان ایران از آن استفاده کردند که حواس‌ها را از شباهت‌ اقتصادی خودشان با غرب پرت کنند. از این بابت، حجاب را می‌توان نقابی در نظر گرفت برای پوشاندن فقدان و غیاب تفاوت سیاسی به لحاظ اقتصادی پایدار با غرب. در این شرایط  زنان مجبور شدند به جای کلیت دولت به تفاوتی تجسم ببخشند که دیگر بنیاد ملموسی نداشت. و هرچه بیشتر جامعه نوعی فروپاشی به معنای اجتماعی را تجربه کرد، تاکید بر نمادهایی مثل حجاب  وافسردگی شدید در مورد آنها افزایش پیدا کرد.  از این جهت، مبارزه فمینیستی در ایران واقعا نقطه دوخت، تجمیع و گرده خوردن همه مبارزات دیگر است. و این امری بی‌سابقه است.

وقتی از مبارزه ایرانی‌ها برای آزادی حرف می‌زنیم لازم نیست آن را برحسب خواست آزادی به معنایی که در غرب و در جاهای دیگر وجود دارد، تعبیر کرد؛ شاید ماجرای اصلی در آنجا بازتعریف معنای آزادی باشد، نه فقط برای خود ایرانی‌ها، بلکه برای ما غربی‌ها.