عموی کیان پیرفلک روز دوشنبه سوم بهمن در گفتوگو با اعتماد آنلاین از اتفاقی سخن گفت که از عزم جدی جمهوری اسلامی برای تنبیه معترضان به روشهایی غیر انسانی، غیرمنصفانه و غیر منطقی پرده برمیدارد.
بر اساس این خبر در شرایطی که زینب مولایی راد، مادر کیان پیرفلک، کودک ۹ ساله کشته شده در ایذه، در استخدام رسمی آموزش و پرورش است، مسوولان حراست آموزش و پرورش ایذه، روز شنبه ۳۰ دی ماه، بدون هیچ توضیحی از حضور او در کلاسهای درس جلوگیری کردند.
سجاد پیرفلک به اعتماد آنلاین گفته است:
«زمانی که همسر برادرم راهی کلاس درس میشود، از دفتر او را صدا میکنند و به صورت نامحترمانه و بدون درک شرایط داغدار بودن، اعلام میشود به حراست آموزش و پرورش ایذه مراجعه کند. در حراست نیز با رفتاری تند و غیرمحترمانه اعلام میکنند که دیگر اجازه تدریس در مدرسه را ندارد. این در حالیست که در برابر درخواست مادر کیان که حداقل نامه اخراجم را بدهید، اعلام میکنند، نامهای هم به او نخواهند داد.»
ادعای قانون در شهر بیقانون
به گفته شهروندان معترض، این اتفاق در روزهای اخیر و در جریان خیزش سراسری مردم ایران در برابر حکومت استبدادی جمهوری اسلامی شدت بیشتری گرفته است. خبرهای رسیده از آن حکایت دارد که حاکمیت از این خیزش و واکنشهای جهانی به آن مستأصل شده و به دست و پا زدن در گردابی مخوف افتاده است.
س. قائدی، یک مدیر بازنشسته میگوید:
«این یک حرکت غیر انسانی و غیرقانونی است. بر اساس قانونی که خود جمهوری اسلامی ادعا میکند به آن پایبند است، میباید ابتدا طی جلسهای در دایره تخلفات با حضور این معلمی که ادعا میکنند تخلف کرده، صحت تخلف بررسی و در صورت تایید، به صورت کتبی حکم به معلم داده شود. اگر جلسهای تشکیل نشده باشد و صرفا به صورت شفاهی به او ابلاغ شده، خود این عمل تخلف است و مسوول مربوط میباید عزل شود. در واقع اگر مسوول حراست شهرستان بدون رعایت ضوابط و سلسله مراتب چنین اقدامی کرده باشد، کاری خلاف و غیرقانونی انجام داده و وزارتخانه ضمن توبیخ مسوولان متخلف، باید از این معلم عزیز عذرخواهی کند. اضافه بر این، اخراج یا توبیخ یا برکناری موقت در شرح وظیفه مستقیم حوزه حراست نیست. حراست صرفا باید گزارشی به دایره تخلفات ارائه دهد و حق اخراج یا تعلیق معلم را چه شاغل در حوزه ستادی چه در شهرستان ندارد.»
به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی معلمان ایران (صدای معلم) علی پورسلیمان، مدیر صدای معلم، به مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش مراجعه کرده تا پیگیر وضعیت زینب مولایی راد شود. در پاسخ اعلام شده که آقای عطاران، رئیس مرکز حراست در وزارتخانه حضور ندارد. مدیر صدای معلم خواهان گفتوگو با یک مقام مسئول دیگر شده. پاسخ داده شده که مقام مسئولی هم در این زمان در مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش حضور ندارد. او پس از پاسخ نگرفتن از وزارت آموزش و پرورش چند پرسش را مطرح کرده؛ از جمله: در این گونه موارد جایگاه «اخلاق» و «معیارهای انسانی» کجاست؟
او همچنین پرسیده:
«در حالی که توجه بسیاری از رسانههای جهان به این خانواده و فاجعه و رنجی که برای آنان پیش آمده جلب شده است، این گونه برخوردها در حالی که فرزند خانواده کشته شده، پدر در وضعیت بسیار نامساعد جسمی و روانی قرار دارد و احساسات و افکار عمومی واقعا جریحه دار شده است؛ آیا موجب کسب اعتبار و وجهه برای نظام جمهوری اسلامی ایران و مقامات آن میشود؟ آیا اساسا این گونه برخوردها در شأن یک معلم است؟»
چندی پیش زهرا باکری، خواهر مهدی باکری، فرمانده کشته شده در جنگ ایران و عراق، در گفتوگو با یک روزنامه اصلاحطلب گفته بود:
«بلایی سر ما آمده که زمان شاه نیامد. باور کنید یک ساواکی در خانه مرا نزد. زمان شاه من بعد از شهادت برادرم استخدام شدم. خواهرم در پست بالایی استخدام شد. مهدی دانشگاه قبول شد و تحصیل را شروع کرد. یک نفر در خانه ما را نزد. میگفتند خرابکار یا خانواده خرابکار ولی کسی جسارت نکرد در خانه ما را باز کند و به ما توهین کند. ولی در جمهوری اسلامی ما این توهینها را دیدیم.»
قائدی هم میگوید:
«بله متأسفانه …. الان جمهوری اسلامی ابایی از واکنشهای جهانی اقداماتش ندارد. شکنجه و اعدام و اخراج و بیآبرویی و محروم کردن از حقوق اجتماعی دستاویزیست که به شکلی کاملا غیرانسانی علیه مردم ایران استفاده میشود. انگار آقایان آب از سرشان گذشته. یا قرار نیست عقوبتش را پس بدهند یا خیلی به خودشان مطمئناند.»
مشق خردورزی و تنبیه استاد
دکتر مهشید گوهری، استاد دانشگاه فردوسی مشهد در پستی اینستاگرامی نوشت:
«از سال ۷۶ دانشگاه فردوسی، خانه دوم من شد. سالها دانشجویی و تدریس. و حالا بعد از هفت سال تدریس مستمر، خبر قطع همکاری با من و چند نفر از همکارانم تایید شد …»
گوهری در ادامه ضمن برخوانی شعری از فرخی یزدی نوشته است:
«آموختیم که با زبان بُرنده ادبیات میتوان به دل سیاهی زد و دست بیداد و تباهی را کوتاه کرد و به دل بیدادگران زمان هراس افکند. البته این ترم شرایطی فراهم شد که به صورت عملی مشق خردورزی و آزاداندیشی و حقجویی را در دانشگاه تمرین کنیم و همین بهانهای شد برای پاکسازی گروهی از ما مدرسان ادبیات دانشگاه فردوسی.»
این در حالی است که روند اخراج کردن شاغلان در سیستم دولتی بسیار ساده است.
مسلم کریمی میگوید:
«دیگر خبری از استخدام رسمی در دولت وجود ندارد مگر چند اداره آن هم به صورت محدود و مقطعی. برای همین اخراج کردن چندان سخت نیست. از طرفی شرکتهایی وجود دارند که مسوول حضور و غیاب و رفت و آمد و قرارداد و استخدام و اخراج افرادند که معمولا در یک ساختمان دیگر کارشان را انجام میدهند. حراست به صورت غیرمستقیم و از طریق آن شرکتها که معمولا اسمهایی طولانی هم دارند، عذر افراد را میخواهند تا مدیر اداره مستقیم پاسخگو نباشد.»
بر اساس قوانین حاکم بر نظام اداری جمهوری اسلامی، حاکمیت میتواند به هر بهانهای دست به تنبیه کارکنانش بزند.
س.قائدی میگوید: «به زودی خیلی از استادان و معلمان و کارمندان دولت را به خاطر شرکت در اعتراضات یا انتشار استوری و پست اینستاگرامی یا توئیت، به این شکل سخیف تنبیه میکنند اما من معتقدم این کارشان نمیتواند در سطح کلان که جامعه ایران را در بر میگیرد، موفقیتآمیز باشد. ما نیاز به اتحاد و همبستگی داریم.»
روشی ناکارآمد و نخنما
به گفته بسیاری از شهروندان ایرانی که تجربههایی مشابه داشتهاند، این رفتار از سوی مدیران و مسوولان جمهوری اسلامی که بدون دلیل کسی را اخراج میکنند، روش چندان تازهای نیست. حاکمیت تلاش میکند فرد را منزوی، دستبسته و از لحاظ اقتصادی خرد کند.
شیرین گلستانی، شهروند بهایی، در گفتوگو با زمانه میگوید:
«این رفتار طرفهای ناتوان است که مردم را در موقعیتی ضعیف قرار دهند تا دیگر کسی نتواند کاری صورت دهد. علی دایی مغازهاش را میبندد، میآیند مغازهاش را پلمب میکنند. فلان فوتبالیست شادی نمیکند، معلقش میکنند.»
او از درد عمیق این اقلیت دینی سخن به میان میآورد:
«از آن جایی که جامعه بهایی از اول انقلاب کلا طعم انواع و اقسام محرومیتها را چشیده، باید بگویم که ما مکانیسمی را برای مقابله پیدا کردهایم. ما خودمان دانشگاه تأسیس کردهایم و بهاییان در آنجا تدریس میکنند. در ایران شهروندان بهایی حق کار در مشاغل دولتی را ندارند. اگر کار غیردولتی هم داشته باشند، دولت جلوی پیشرفتشان را میگیرد.»
او در ادامه میگوید:
«به بعضی شرکتها اجازه فعالیت میدهند و بعد جلوی گسترشش را میگیرند. نمونه آن شرکت آچیلان دُر که به خاطر استخدام بهاییها و حضور چند شهروند بهایی، سپاه دست رویش گذاشت و اسمش را عوض کرد و بعد برای خودشان مصادرهاش کردند.»
به گفته گلستانی این رفتارها بیتأثیر هم نیستند:
«خسته میکنند آدمها را. زجرشان میدهند و ناامیدشان میکنند. آدمها دچار تنبلی آموخته شده میشوند. میترسی از موفق شدن. از استعدادت استفاده نمیکنی چون آنها با عواملی چون فشار روانی و ترس جلوی خیلی از کارها را گرفتهاند. اما تا کی میخواهند ادامه بدهند؟ با چند نفر؟ ما اقلیت هستیم. با اکثریت چه میخواهند بکنند؟»
همسر شیرین گلستانی، شاهرخ قدسی به زمانه میگوید: «من شرکتی خصوصی با ۴۷ نیرو داشتم. مجبورم کردند عذر ۴۰ نیرو را بخواهم. گفته بودند کاری کنید بیزار بشود برود. نیمی از سرمایهام از دست رفت. آنها یک شبکه مخوفاند و به اخراج کردن اکتفا نمیکنند. کار آزاد هم داشته باشید این طور اذیتتان میکنند. اما آیا این تنبیه میتواند باعث سکوت آدمها و شهروندان معترض ایرانی باشد؟»
گلستانی از تجربهای جالب سخن میگوید:
«ما در دیانتمان یک تعطیلی ۹ روزه داریم. در آن روزها کار نمیکنیم. جمهوری اسلامی جلوی کار بهاییهایی را که مغازهشان را در این روزهای خاص تعطیل کرده بودند، گرفت. افراد با بساط کردن بیرون از مغازه کسب وکارشان حتی بهتر از قبل شد.»
او تأکید میکند:
«آنها میدانند اگر گلوی اقتصادی را فشار بدهند، میتوانند مردم را خفه کنند اما این بار فرق میکند. مردم خودشان از خودشان حمایت میکنند.»
خلاقیت جدید برای تنبیه بیحجابها
خبرگزاری فارس روز پنجشنبه ششم بهمن خبر داد که لطفالله شیبانی، فرماندار شیراز، گفته است طبق بخشنامه دادستان کل کشور مبنی بر ممنوعیت «کشف حجاب»، برخورد با زنانی که «هر گونه رابطه استخدامی با ادارات دولتی دارند و مبادرت به کشف حجاب میکنند»، در دستور کار است.
گلستانی میگوید:
«این هم یکی دیگر از نشانههای ضعف است. میخواهند به هر شکل ممکن مردم را اذیت کنند. به نظر من حجاب یک بهانه است برای منحرف کردن افکار عمومی از فساد سیستماتیک و ظلم گسترده حکومت. حالا که با فشار اقتصادی میخواهند مردم را ضعیف کنند، ما هم باید مقابله کنیم.»
به نظر او با تشکیل هستههای محلی، میتوان از کسانی که به خاطر اعتراض یا حرکتهای معترضانه کارشان را از دست دادهاند حمایت کرد و این حمایت همهجانبه از یکدیگر است که روح انقلاب را در تن جامعه میدمد:
«اگر ما تسلیم شده بودیم در این کشور نه خبری از بهایی بود و نه ردی از شغلها و دانشگاههایی که به صورت زیرزمینی تاسیس کردهایم. مقاومت ما در برابر این ناجوانمردان، زمانبر و برای حاکمیت فرسایشیست.»
شاهرخ قدسی هم میگوید:
«نباید بگذاریم حاکمیت نفس راحت بکشد. حالا که فکر میکند توانسته اعتراضات را کمرنگ کند، موقع ضربه زدن به پیکر سستش است. نترسیم و مقاومت کنیم. مسلما به زودی پیروز میشویم.»