سوالات زیادی در مورد ماهیت تشکیلاتی که در صدر ائتلاف جناح راست ایتالیا قرار گرفت مطرح است. تا چهار سال پیش، Fratelli d’Italia [برادران ایتالیا]، حزبی که توسط جورجیا ملونی رهبری می‌شد، حاشیه‌ای بود و فقط کسانی را که نوستالژی فاشیسم داشتند جذب می‌کرد. انزو تراورسو، مورخ ایتالیایی، متخصص توتالیتاریسم، نازیسم و یهودستیزی است. آخرین کتاب او، انقلاب، تاریخ یک تفکر، توسط انتشارات ورسو در سال ۲۰۲۱ منتشر شده است.

اولین واکنش شما در زمان اعلام نتایج انتخابات چه بود؟

بی‌تفاوتی احساسی غیرمسئولانه است، من در مورد آنچه در کشورم دارد اتفاق می‌افتد بسیار نگران هستم. اما نمی‌توانم بگویم که تروماتیزه شده‌ام. من هم مثل اکثر ایتالیایی‌ها انتظارش را داشتم. این نتیجه از ماه‌ها قبل پیش‌بینی می‌شد و محصول منطقی فرآیندی است که آغاز آن به گذشته‌های دور برمی‌گردد.

چقدر دور؟

بیش از بیست سال پیش. زمانی که برلوسکونی در سال ۱۹۹۴ به قدرت رسید، دولت ائتلافی جناح راستی که او ایجاد کرد، شامل وارثان «جنبش اجتماعی ایتالیا» بود، حزبی که تا آن زمان نئوفاشیست بود و سپس «پسافاشیست» شد. بنابراین، این نتیجه از درون خلاء بیرون نیامده. البته به لحاظ نمادین، نقطه عطفی مهم و تاریخی است. برای اولین بار در تاریخ ایتالیای جمهوری خواه، رئیس دولتی خواهیم داشت که مدعی میراث فاشیسم است، که با افتخار تصدیق می‌کند که به این سنت تعلق دارد، و نه به یکی از جریان‌های سیاسی‌ای که جمهوری و قانون اساسی جمهوری را در پایان جنگ جهانی دوم به وجود آوردند.

فاشیسم در شکل کلاسیک خود یک بعد اتوپیایی داشت، اسطوره یک انسان جدید را با خود داشت و ظهور تمدن جدیدی را اعلام می‌کرد. نه جورجیا ملونی، نه مارین لوپن، و نه حتی ویکتور اوربان نمی‌خواهند تمدن جدیدی برپا کنند. اگر جورجیا ملونی نیا و سلفی داشته باشد، آن نه فاشیسم موسلینی بلکه رژیم ویشی است.

جورجیا ملونی و برادران ایتالیا را متعلق به «پسافاشیسم» می‌دانند. این اصطلاح را چطور تعریف می‌کنید؟

من به این خاطر از این اصطلاح استفاده می‌کنم که اصطلاح بهتری فعلاً در کار نیست. این مفهوم تلاش می‌کند چیزی ناپایدار و گذرا را به تصویر بکشد که مثل کمونیسم، فاشیسم یا لیبرالیسم خصلت ایدئولوژیک و سیاسی متعینی ندارد . با وجود این، به نظر من دو ویژگی را می‌توان برای پسا‌فاشیسم تعریف کرد. نخست آنکه، پسا‌فاشیسم معرف راست افراطی‌ای است که پس از تجربه تاریخی فاشیسم کلاسیک شکل گرفته و تکامل یافته است. ثانیاً همان ادعاهای هویتی و بازتاب‌های فرهنگی فاشیستی را دارد، اما نمی‌خواهد آنها را به همان شکل کلاسیک‌شان بازیابی کند– به طور خلاصه، پسا‌فاشیسم با نئوفاشیسم تفاوت دارد. ممکن است این استدلال مطرح شود که موسلینی و هیتلر نیز از طریق انتخابات به قدرت رسیدند، و آنها هم در وهله اول دولت‌ ائتلافی ایجاد کردند و برای یکی از آنها سه سال و برای دیگری سه ماه طول کشید تا حاکمیت قانون و دموکراسی را سرنگون کند. اما این چیزی نیست که جورجیا ملونی به دنبال انجام آن باشد. فاشیسم در شکل کلاسیک خود یک بعد اتوپیایی داشت، اسطوره یک انسان جدید را با خود داشت و ظهور تمدن جدیدی را اعلام می‌کرد. نه جورجیا ملونی، نه مارین لوپن، و نه حتی ویکتور اوربان نمی‌خواهند تمدن جدیدی برپا کنند. اگر جورجیا ملونی نیا و سلفی داشته باشد، آن نه فاشیسم موسلینی بلکه رژیم ویشی است.

اما از نظر اعمال قدرت، اگر دیگر ایده برقراری نظم جدید وجود نداشته باشد، چه چیزی از فاشیسم باقی می‌ماند؟

ما باید بین فرهنگ جورجیا ملونی و سیاست‌هایی که او به عنوان رئیس دولت دنبال خواهد کرد تمایز قائل شویم. مشخصه بارز ایتالیا بی‌ثباتی سیاسی شدید است. متوسط طول عمر دولت‌ها یک سال و نیم است. اگر او می‌خواهد برای کل دوره مجلس قانونگذاری در دولت بماند، حتماً باید – و این برای او با توجه به وضعیتی که امروز ایتالیا در آن قرار دارد، ضروری است – از اتحادیه اروپا کمک دریافت کند. این کمک مشروط به یک سری شرایط است که او آنها را پذیرفته است. او در طول کارزار انتخاباتی خود هم به اقلیت صاحب امتیاز اقتصادی و مالی ایتالیا و هم متحدان بین‌المللی این کشور اطمینان داد و بارها و بارها اعلام کرد که نمی‌خواهد حوزه یورو را ترک کند، نمی‌خواهد اتحادیه اروپا را ترک کند، و ایتالیا در ناتو باقی خواهد ماند. او نسبت به متحدانش برلوسکونی و سالوینی که روابط بسیار خوبی با پوتین داشتند، مواضع بسیار روشن‌تری در مورد جنگ اوکراین اتخاذ کرد.

اما با این حال، باید در نظر داشته باشید که او حزبی را رهبری می‌کند که تا چهار سال پیش حاشیه‌ای بود، ۴ درصد آرا را بیشتر نداشت و محدود به کسانی بود که نوستالژی فاشیسم داشتند، یعنی جریان‌هایی که نه چندان پسافاشیستی بلکه نئو فاشیستی، حتی نئونازی بودند. همه این افراد خاطره فاشیسم را با خود حمل می کنند، مدعی هویتی هستند که صرفاً فرهنگی نیست و می‌خواهند این هویت را مبنای یک رویه سیاسی جدید قرار دهند.

او چگونه این چیزی را که به نظر تناقض‌آمیز می‌رسد حل‌وفصل خواهد کرد؟

کاملا محتمل است که سیاست‌هایی که او دنبال می‌کند از أساس تفاوت چندانی با سیاست‌های دولت‌های قبلی نداشته باشد. چیزی که من را بیشتر نگران می‌کند، آزادی بیانی است که به فعل و کنش منتهی می‌شود. طی ده سال گذشته در ایتالیا، ما شاهد افزایش نژادپرستی، قتل‌های نژادپرستانه و خشونت‌های همجنس‌گرا هراسانه بوده‌ایم. این خطر وجود دارد که همه این اقدامات که از سوی دولت و مقامات حمایت می‌شوند رادیکال‌تر و متداول‌تر شوند.

بدون شک، جورجیا ملونی تدابیر پر سروصدایی را اتخاذ خواهد کرد که به شدت هم تبلیغ خواهند شد، اقداماتی نظیر اخراج مهاجران غیرقانونی، نپذیرفتن قایق‌های مهاجران و فرستادن آنها به دریای مدیترانه، حمایت از انجمن‌های ضد سقط جنین و تظاهرات علیه ازدواج همجنس‌گرایان. اما ایتالیا کشوری است که به دلایل اقتصادی و جمعیتی، نیاز حیاتی به مهاجران دارد – آنها ۱۰٪ از جمعیت شاغلان را تشکیل می دهند – و اگر او زیاده‌روی کند، دیگر رهبران راست او را دعوت به آرامش خواهند کرد زیرا صنعت کشور به این نیروی کار، به ویژه در مناطقی که حزب لگا نورد حضور قوی دارد، نیاز دارد. به همین ترتیب، اگرچه او قانون شهروندی را برای اعطای تابعیت به ۱,۵ میلیون جوانی که در ایتالیا به دنیا آمده یا تحصیل کرده‌اند اصلاح نخواهد کرد، اما ۵ میلیون مهاجری که در این کشور زندگی می کنند را نیز اخراج نخواهد کرد.

منظورتان این است که او بیشتر پراگماتیک است تا فاشیست؟

او زرنگ و باهوش است، می‌داند چگونه مانور دهد. مثلاً به لحاظ اصول و اعتقاداتش مخالف همجنس‌گرایی و سقط جنین است. اما، همانطور که خودش گفته، لغو حق سقط جنین را پیشنهاد نمی‌کند. او به‌خوبی می‌داند که اگر رفراندومی در این خصوص برگزار شود، اوست که شکست خواهد خورد. ملونی می‌تواند در مورد مسائل اخلاقی بسیار محافظه‌کار باشد ــ در مورد ازدواج، در مورد جایگاه زن در جامعه، می‌تواند بلافاصله پس از انتخابات از خانواده خود به دلیل غیابش در خانه و خانواده عذرخواهی کند ــ اما همچنین می‌تواند زمانی که حقوق زنان از سوی تاریک‌اندیشان و بنیادگرایان اسلامگرا مورد تهدید قرار می‌گیرد از آنها دفاع کند. این عوامفریبی معمول و نمونه‌وار این راستگرایان افراطی و پسافاشیست است.

فکر می‌کنید رأی ایتالیایی‌ها به او نشانگر حمایت آنها از ایده‌های اوست یا میل به تغییر؟

حتی با آنکه او ۲۶ درصد آرا را به دست آورده، باز هم به این معنی نیست که یک چهارم ایتالیایی‌ها پسافاشیست هستند. ظهور و افزایش محبوبیت برادران ایتالیا غیرقابل انکار و چشمگیر است، اما این بدان معنا نیست که این حزب در جامعه و فرهنگ ایتالیا هژمونیک است. درصد عدم مشارکت در انتخابات بسیار زیاد بوده و چشم انداز پیش‌رو پیچیده تر است. به عنوان مثال، جمعه گذشته، جوانان ایتالیا در چارچوب برنامه‌های جنبش جهانی «جمعه‌ها برای آینده» تظاهراتی را در هفتاد شهر کشور بر پا کردند و مشارکت مردمی در آن بیشتر از تمام تظاهرات‌هایی بود که هر کدام از أحزاب ایتالیا در طول کارزار انتخاباتی‌ش برگزار کرده بود.

دلیل رأی آوردن جورجیا ملونی این بود که او تنها سیاستمداری بود که از دولت دراگی حمایت نکرد. همان‌طور که جنبش پنج ستاره در انتخابات ۲۰۱۸ بر موج نارضایتی‌ها سوار شد، او نیز توانست رأی مخالفان را به روشی مشابه به سبد خود بریزد. تغییر واقعی این است که دیگر برای بسیاری از مردم رای دادن به یک حزب پسافاشیست آزاردهنده نیست.

چه اتفاقی افتاده که این قضیه عادی شده است؟

 قفلی شکسته شده است. حفاظ‌های ضدفاشیستی فرسوده شده‌اند. نه تنها به این خاطر که پست‌‌فاشیست‌ها توانستند آنها را نابود کنند، بلکه به این دلیل که همه نیروهای سیاسی که ادعای ضد فاشیست بودن داشتند، این گفتمان را کنار گذاشتند. برای مثال، لوچانو ویولانته، رئیس سابق اتاق نمایندگان و یکی از اعضای حزب دمکرات (متعلق به چپ میانه)، به «بروبچه‌های» سالو، یعنی شبه نظامیان فاشیست «جمهوری اجتماعی ایتالیا» (۱۹۴۳-۱۹۵۶) ادای احترام کرد. و استدلال او این بود آنها ایده‌آلیست‌های جوانی بودند که مانند مخالفان فاشیسم حاضر بودند خود را برای وطن قربانی کنند، و ایتالیایی‌ها باید با هم آشتی کنند، و اینکه شکاف فاشیست / ضد فاشیست منسوخ شده است و غیره و غیره. چه کسی قفل ضد فاشیسم را شکست؟ بیش از همه، چپ میانه. و نظرسنجی‌های انجام‌شده در طول این کارزار انتخاباتی نشان‌دهنده گرایش‌هایی است که در عمق جامعه جریان دارند: حزب دموکرات بیشترین آرا را در بین مرفه‌ترین اقشار جامعه به دست می‌آورد، در حالی که راست‌گرایان بالاترین امتیاز را در میان طبقات کارگر دارند. این پدیده در فرانسه نیز مشاهده می‌شود. اگرسعی بر تغییر وضعیت داریم، باید کارمان را با تصدیق این وضعیت ناگوار شروع کنیم.

ترجمه از: ورسو