در هر دوره‌ای گفتنمودهائی اهمیت پیدا می‌کنند. اهمیت یافتن یک گفتنمود بیش از آنکه ریشه در ویژگی‌ها و ساختار گفتنمود داشته باشد ریشه در وضعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه و تناسب قوا بین نیروهای متخاصم اجتماعی دارد. هر گروه نه تنها درک خاص خود را از جهان و جامعه دارد بلکه برداشت ویژه‌ای از جهان و جامعه را به دیگران ارائه می‌دهد. آنگاه که این برداشت در گفتار و نوشتار تبلیغی و توضیحی تنبیین شده و وجه‌ای همگانی می‌یابد شکل یک گفتنمود را پیدا می‌کند.

hope1

دربارۀ برخی انگاره‌ها و ارزش‌ها آن گونه گفته و نوشته نمی‌شود که بتوان از دو ابزار ایدئولوژی و گفتمان برای بررسی آنها و رسیدن به برداشتی کم و بیش ژرف از آنها بهره جست. من در این نوشته می‌خواهم نشان دهم که مقولۀ گفتنمود بهتر این کار را انجام می‌دهد.

این نوشته در سه بخش تنظیم شده است. بخش اول به دنبال پاسخی به این پرسش بود که چرا امروز در حوزۀ عمومی همه از امید سخن می‌گویند و می‌نویسند. بخش دوم بررسی ویژگی‌های مقولۀ گفتنمود را در دستور کار خود داشت. بخش حاضر، که بخش سوم و پایانی نوشته است، گفتنمودهای مهم دوران معاصر را معرفی کرده و جمعبندی‌ای از کل نوشته ارائه می‌کند.

در دهه‌های پایانی سدۀ نوزدهم، گفتنمود آرمانشهری/اتوپیائی مبتنی بر شکل‌‌گیری یا شکل دهی به جامعه‌ای آرمانی برای بسیاری از اهمیت خاصی برخوردار بود. سوسیالیستها، مارکسیستها جنبش کارگری و حتی برخی لیبرالها ارائه دهنده و دلبستۀ این گفتنمود بودند. آنها با کنش، گفتار و نوشته‌های خود از یکسو آرزو و از سوی دیگر باور به توان انسان به بنیادگذاری نظمی نو را به نمایش می‌گذاشتند. قرار بود با نابودی سرمایه‌داری و استقرار سوسیالیسم یا کمونیسم، بشریت از دست فقر، فلاکت، تنش در زندگی اجتماعی و دلهره (از آیندۀ خود) رهائی یابد. در گفتنمود آرمانشهری/اتوپیائی بر آن تأکید می‌شد که برای اولین بار در تاریخ امکان استقرار نظمی برخاسته از ارادۀ انسانها شکل گرفته است و انسانها باید تا دیر نشده این امکان را به واقعیت تبدیل کنند.

در دهۀ بیست و سیِ سدۀ بیستم، گفتنمود هراس اهمیتی فوق‌العاده پیدا کرد. دو کنشگر و سازمانده بارز این گفتنمود فاشیسم و درک استالینیستی از مارکسیسم لنینیسم بودند. گفتنمود هراس، به شکلی اغراق آمیز، انسانها را از نیروهائی می‌هراساند که ادعا می‌شد می‌توانند زندگی و دستاوردهای بشریت را نابود سازند. یهودی، قوم اسلاو و بورژوا نیروهائی مخوف بشمار می‌آمدند؛ نیروهائی که شر مجسم بودند و می‌توانستند دست به هر کاری برای رسیدن به اهداف خود بزنند. هراس در نهایت موضوعی جز هراس نداشت. گفتمود هراس انسانها را از نیروهائی می‌هراساند که می‌توانستند به گونه‌ای هراسناک وجود و دستاورهائی آنها را نابود سازند. هراس ولی در خدمت بسیج نیرو و ایجاد شور قرار داشت. هراس باید به عمل، به حرکتی هراس برانگیز تبدیل می‌شد. از انسانها خواسته می‌شد که با تمام توان رو به مبارزه و و نابود ساختن دشمنان خود روی آورند. کوشش نیز می‌شد به اتکاء گفتنمود هراس واهمه را به وجود دشمنان سرایت داد و آنها را سراسیمه و سردرگم ساخت.

گفتنمود هراس به عصری آشفته و پرآشوب تعلق داشت و تا حد معینی واکنش و احساسات انسانها را بازتاب می‌داد. بحران سرتاپای نظام سرمایه‌داری را فرا گرفته بود ولی نیروهای ناراضی و مخالف سرمایه‌داری از توان برانداختن یا ایجاد تحولی جدی در آن برخوردار نبودند. نه بورژوازی و دولت بورژوائی توان برگذشتن از آن را داشتند و نه جنبش کارگری و سوسیالیستها یا کمونیستها از قدرت و توان انهدام کلیت نظام برخوردار بودند. در شوروی نیز نظام “سوسیالیستی” نتوانسته بود خود را تثبیت کند و ساختار اقتصادی و اجتماعی کارآئی برقرار سازد. امکان نابودی آن چه به صورت دگردیسی و چه به شکل فروپاشی وجود داشت.

بطور کلی، چه در غرب و چه در شوروی، هر حادثه‌ای می‌توانست در گسترۀ جامعه و سیاست رخ دهد و زندگی جمع و فرد را زیر و رو سازد. هراس از آینده و سیر تحولات نه هراس از حوادثی استثنائی و تحولاتی خارق‌العاده که هراس از سیر متعارف تحولات بود. این هراس در خود بیشتر یک احساس و واکنش عاطفی بود ولی در دست نیروهای سیاسی و کنشگران فرهنگی و اجتماعی به سان یک گفتنمود پرداخت شد. آنها شیفتگی‌ای به توده‌ها و بازنمود هراس نداشتند بلکه بر آن بودند که از گفتنمود هراس بسان راهکاری برای تثبیت یک وضعیت، بازگشت به وضعیتی از دست رفته یا برساختن جهانی متفاوت استفاده کنند. راهکرد آنها بیشتر راهبردی بود تا احساسی و واکنشی.

گفتنمود امید امروز در شرایطی اهمیت یافته است که سرمایه‌داری به سان نظمی اقتصادی و اجتماعی تثبیت یافته است. صرفنظر از عوامل دیگر، دو عامل فرهنگ مصرفی و نظام ارزشیِ متمرکز بر فردیت و موفقیت، به سرمایه‌داری اجازه داده‌اند تا از پیوندی چند جانبه با زندگی روزمرۀ انسانها برخوردار شود. انسانها، با انگیزۀ احراز فردیت و کسب موفقیت در فرایند کارکرد سرمایه‌داری شرکت می‌جویند. در چارچوب هنجارها و ارزشهای فرهنگ مصرفی نیز آنها از کالاها و خدماتی تولید شده بوسیلۀ سرمایه استفاده می‌کنند. بدیلی در مقابل سرمایه‌داری پیش روی مردم قرار ندارد. دیگر نیرو یا جنبش سرزنده‌ای با خواست براندازی سرمایه‌‌داری در جامعه حضور ندارد. جنبش کارگری سرزندگی خود را از دست داده و به حاشیه رانده شده است؛ مارکسیسم و سوسیالیسم را نیز دیگر نمی‌توان نیروی سرزندۀ سیاسی بشمار آورد. سرمایه‌داری توانسته، به اتکاء گشایش بازارهای جدید و ادغام نیروی کار جدید در فرایند استثمار و ایجاد سود، ضرب آهنگ رشد اقتصادی و افزایش نسبی رفاه مادی را حفظ کند. سرمایه‌داری هنوز با بحرانها ادواری ذاتی خود روبرو است ولی پی در پی و هر بار از نو با تحمیل بیکاری، ورشکستگی و فقر به بخشی از جمعیت خود را از آنها می‌رهاند.

ساختار سیاسی جامعه نیز امروز ثباتی قابل توجه یافته است. دموکراسی نمایندگی بر جهان حاکمیت یافته و مظهر اِعمال قدرت مردم (بر خود) شناخته می‌شود. انتقاد از آن اینجا و آنجا به گوش می‌خورد ولی کمتر نشانی از توده‌ای و مادی شدن آن بچشم می‌خورد. مسئلۀ اصلی توده‌ها و بسیاری از کنشگران سیاسی و اجتماعی تعمیق و گسترش دموکراسی نمایندگی است. اگر تا یک یا دو سدۀ پیش دموکراسی نمایندگی حتی از سوی متفکر لیبرالی همانند میل تهدیدی برای نظم اجتماعی و در نتیجه سرمایه‌داری ارزیابی می‌شد[1] امروز سرمایه‌داری بدان همچون همراه و همدمی مطمئن می‌نگرد. انتخابات ادواری و مقام نمایندگی خنثی کنندۀ هر گونه شور و هیجان و در نتیجه رادیکالیسم هستند. تفویض نمایندگی (از سوی توده‌ها) و اِعمال نمایندگی (از سوی منتخبین)، در فرایندی قانونی و چارچوبی رسمی بمثابۀ گسست اراده از شور است. سرمایه‌داری امروز این را دریافته و خود به مدافع اصلی دموکراسی نمایندگی تبدیل شده است.

مشکلی که سرمایه‌داری معاصر و همراه آن دموکراسی نمایندگی با آن روبرو هستند نه طغیان کارگران و عدم کارآئی نظم که دلزدگی انسانها است. نه سرمایه‌داری و نه دموکراسی نمایندگی، خود، از توان جدی ایجاد انگیزه و شور نزد انسانها برخوردار نیستند. دستمزد و وعدۀ دخالت و تأثیرگذاری در عرصۀ سیاست (تا آن حد اندکی که در دموکراسی نمایندگی ممکن است) از توان ایجاد انگیزه و شور برخوردار نیستند. مردم کار می‌کنند و در انتخابات ادورای شرکت می‌جویند ولی هیچ سرزندگی و پشتکاری از خود نشان نمی‌دهند. به گاه رکود اقتصادی و انتخابات ادواری حد بالاتری از انگیزه و شور مورد نیاز است. سرمایه‌داری و دموکراسی نمایندگی انگیزه و شور را در عرصه‌های دیگری جز عرصۀ کارکرد خود می‌جویند. گفتنمود امید، در کنار فرهنگی مصرفی و نظام ارزشی متمرکز بر فردیت و موفقیت، یکی از چنین عرصه‌هائی است. در عرصۀ آن، کوشش می‌شود شور و هیجان بوسیلۀ وعدۀ آینده‌ای بهتر، ستایش قدرت مردم و وابسته خواندن سیر تحولات به ارادۀ افراد، به انسانها انتقال داده شود.

امروز، به دو گونه از امید سخن گفته می‌شود. یک گونۀ آن که امروز به حاشیه رانده شده است و برای گروهائی خاص مطرح است از امیدی رادیکال به سان باوری آرمانشهری/اتوپیائی سخن می‌گوید. از این امید امروز در چارچوب گفتنمود یاد نمی‌شود و در رسانه‌های همگانی، کنفرانسهای علمی و کارزارهای سیاسی توده‌ای حضور محسوسی ندارد. کمونیستها، سوسیالیستها و برخی فعالین حفظ محیط زیست طراحان آن هستند. ویژگی اساسی آن، باور به ممکن بودن جهانی دیگر جز جهان سرمایه‌داری و دموکراسی نمایندگی است؛ جهانی که در آن از استثمار نیروی کار، طبیعت و نیازهای مادی و عاطفی انسانها نشانی نخواهد بود. طراحان این امید، سرمایه‌داری و دموکراسی نمایندگی را نه فقط ناتوان از برآوردن آرزوها و امیدهای انسانها که تهدیدی برای زیست مادی، اجتماعی و فرهنگی انسانها می‌شمرند.امید آنها از جنس امید رادیکال است. امید رادیکال امید به برگذشتن از تهدیدهای نهفته در روال متعارف امور در جامعۀ مدرن و یافتن راهی به جهانی متفاوت است.

کتاب اصل امید ارنست بلوخ را شاید بتوان مهمترین نوشته در این زمینه بشمار آورد.[2] بلوخ به موردهای گوناگون باور به وضعیتی متفاوت و آرمانی، نمود یافته در ذهنیت تخیلی، افسانه‌ای و روزمره اشاره می‌کند. نکتۀ اساسی نظریۀ او تأکید بر وجود ذهنیت آرمایانگرایانه نزد انسانها است؛ ذهنیتی که گاه بشکل باورری سیاسی و مبارزاتی در می‌آید، گاه در یک رؤیا تجلی می‌یابد و گاه در قالب یک افسانه یا اسطوره روایت می‌شود. بلوخ این ذهنیت را ذهنیت-نه-هنوز می‌‌خواند و آنرا متوجه وضعیتی هنوز شکل نگرفته، آینده‌ای هنوز واقعیت نیافته ولی در آستانۀ تحقق می‌داند. مشخص است که طرح چنین دیدگاهی نسبت به آینده در حوزۀ عمومی امری خطرناک است و نطم موجود بدان تن نمی‌دهد.

گونۀ دوم امید که در گفتنمود امید تجلی یافته درست در تقابل با این امید (امید رادیکال) شکل گرفته است. امیدی که در گفتنمود امید تجلی می‌یابد و آنرا می‌توان امیدی اینجهانی خواند، نه امید به نظم و جهانی متفاوت که امید به وضعیتی بهتر در همان چارچوب اقتدار سرمایه‌داری و دموکراسی نمایندگی است. گاه در شرایط بحرانی این امید رو به گذشته‌ای شکوهمند (ارزیابی شده) دارد و به بازگشت آن می‌اندیشد. آیند‌ۀ مطلوب اینجا آینده‌ای است که نظم موجود از عهدۀ بازتولید آن برمی‌آید و حرکت در چارچوب هنجارهای مرسوم و رسمی تحقق‌اش ممکن می‌سازند. گفتنمود ایدئولوژی یا گفتمان نیست تا در چارچوب آن بحثهای فنی و نظریه‌های مجرد طرح شوند. در گفتارهای و نوشتارهای متمرکز بر امید از مفاهمیم همانند سرمایه‌های، دموکراسی نمایندگی استفاده نشده و توجهی به بررسی ساختار نظم موجود و امکانهای نهفته (یا نا نهفته) در آن نمی‌شود. به جای آن از مفاهیم مشخص و ساده‌ای همانند یک کشور، یک ملت یا یک مردم معین (کشور آمریکا، ملت فرانسه یا مردم ایران)، سیر تاریخ و حوادث معین تاریخی بهره گرفته می‌شود.

این شکل از ارائه بحث را می‌توان در نوشته‌های احتمالاً مهمترین نظریه پرداز امید در دوران معاصر ریچارد رورتی یافت. رورتی، همچون بسیاری از متفکرین لیبرال و محافظه‌کار معاصر، دلبستگی به امید رادیکال و اقدام بر مبنای آنرا امری خطرناک می‌شمرد. تلاش در جهت متحقق ساختن نظم و جهانی متفاوت فقط به اتکای نابودی ساختارهای موجود و دست زدن به تجربه‌هائی نو در زمینۀ ساماندهی جامعه ممکن است و این بیشتر هرج و مرج و نابسمانی را در پی خواهد داشت تا ایجاد وضعیتی بهتر. رورتی از انگارۀ امیدِ رادیکال انتقادی ندارد ولی حرکت بر مبنای آنرا خطرناک می‌داند. او سرمایه‌داری و دموکراسی لیبرال را نیز نظامهائی آرمانی نمی‌شمرد ولی بر آن است که بشریت توانسته بوسیلۀ استقرار آنها و اصلاحاتی که در آنها بوجود آورده به پیشروی‌‌هائی در زمینۀ برقراری عدالت، برابری و و برسمیت شناختن حقوق افراد دست یابد. به باور او، امید باید شور و انگیزۀ حرکت برای تداوم پیشروی‌ها را بیافریند.[3] مهم برای او تداوم و اجتناب از به نابودی کشاندن فرایندی است که توانسته بتدریج دستاوردهای معینی را نصیب بشریت سازد. مهمترین عرصۀ بازتولید این شکل از امید را نیز او عرصه‌ای مانند گفتنمود و نه بحثهای فنی فلسفی می‌داند.

به باور رورتی امید بر بنیاد بررسی، بازاندیشی و شناخت هستی محض یا حتی بازشناخت هستی اجتماعی استوار نیست تا فلسفۀ با ادعای شناخت واقعیت و یافتن حقیقت طرحی از آن در اندازد. امید در مقابل صدق یا ادعای حقیقت قرار دارد، در آن از یقین خبری نیست. امید فقط چشم اندازی را به ما ارائه می‌دهد؛ چشم‌اندازی که فقط می‌توان آنرا تخیل کرد. مهم برای رورتی مضون امید یا آیندۀ مورد تصور آن نیست بلکه خود توان تخیل است. در این مورد نیز رورتی بر آن است که بیش از فیلسوفان، کسانی همچون روزنامه نگاران و نویسندگان و شاعران می‌توانند به ما یاری رسانند. این آنها هستند که باید ما را به دردها، رنجها، نابرابری‌ها و بیعدالتی‌ها حساس سازند و شعلۀ امید به آینده‌ای بهتر را در وجودمان بیفروزند.[4]

جمعبندی

گفتنمود امید فقط دارای وجهی توصیفی نیست بلکه وجهی اقدامی نیز دارد. کسانی که از امید می‌گویند و می‌نویسند فقط به توصیف آینده‌ای درخشان نمی‌پردازند. این بدون تردید بخش ضروری گفتنمود است. باید از آینده‌ای متفاوت و بهتر سخن گفت و اینرا با نوعی شور و شوق انجام داد. ولی گاه این کار فقط اشاره‌ گونه، با کارکرد مفهومی یا استعاره‌ای، انجام می‌شود. ولی حتی آنگاه که آینده بگونه‌ای مفصلتر توصیف می‌شود باز عمدی وجود دارد که توصیف به جزئیات نپردازد، نکات فنی را مطرح نکند و کنجکاوی مخاطب را نسبت به ویژگی آیندۀ در راه تحریک نکند. مهمتر پرداختن به اقدام یا اقداماتی است که از امید نیرو بر می‌گیرند یا شور و امید انسانها را برای حرکت در زمینۀ آینده‌ای بهتر شکوفا می‌سازند. انسانها به اعتماد بنفس، به باور به خود فرا خوانده می‌شوند. حزب، گروه یا افرادی مظهر امید و دارای توان برساختن آینده معرفی شده و از انسانها خواسته می‌شود در راستای حرکت آنها کوشش و اقدام کنند.

امروز فرد گرائی، چه به صورت یک گفتمان و چه به صورت یک واقعیت اجتماعی، جهان را در نوردیده است. در پسزمینۀ آن انسانها نمی‌پسندند و نمی‌خواهند که کسی یا نیروئی بگونه‌ای آشکار آنها را برانگیزد و ترغیب به انجام اقداماتی معین کند. گفتنمود امید باید بگونه‌ای وجه اقدامی خود را سامان دهد که به برانگیختن واکنش مقاومتی انسانها منجر نشود. فراخوان و ترغیب باید آشکارا کتمان شود. نمایش خوب نمایشی است که وجه نمایشی‌ آن پنهان بماند. نمایشی که وجه نمایشی خود را آشکار سازد جعل و فریب بشمار می‌آید. از اینرو گفتمان امید انتخاب مطلوب خویش را انتخاب خود مخاطب، خود انسانها معرفی می‌کند. آیندۀ بهتر نتیجۀ تلاش خود انسانها و نه نتیجۀ تلاش نیروئی دیگر و متفاوت با آنها جلوه می‌دهد. اقدام معین یک حزب، گروه یا افرادی خاص نیز همانند تلاش خود انسانها و وام گرفته از ذهنیت و رویکردهای خود آنها شمرده می‌شود.

به هر رو این تنها تناقضی نیست که گفتنمود امید با آن روبرو است. گفتنمود امید در حالیکه محدود به ساختارهای اقتصادی و سیاسی موجود و چشم‌اندازهای مطرح در آنها است وعدۀ آیندۀ بهتری می‌‌دهد. محدود به ساختارهای موجود، آنرا مجبور به تبلیغ کارآئی نظم موجود می‌سازد. عیبها و کمبودهای احتمالیِ ساختارها به رفتار و برخوردهای افراد یا گروهای خاصی نسبت داده می‌شود و توان ساختارها برای برگذشتن از مشکلات و بحران مورد تأکیر قرار می‌گیرد. در این فرایند، وعدۀ آیندۀ بهتر در مقابل تأکید بر کارآئی ساختارها رنگ می‌بازد و شکل وعدۀ تداوم وضعیت موجود به خود می‌گیرد. ابهامی که در گفتنمود دربارۀ موضوع وجود دارد به نوبت خود در حاشیه ماندن وعده را شدت می‌بخشد. در این پسزمینه، گفتنمود امید همواره با تهدید تبدیل شدن به تبلیغ صِرف کارآئی ساختارهای موجود روبرو است. مشکل اصلی چنین گفتمودی آن است که دیگر شور کسی را بر نمی‌انگیزد. وضعیت موجود را بسان بدیل ارائه می‌دهد.

با اینهمه گفتنمود امید بگونه‌ای بنیادین محدود به ارائۀ بدیل در چارچوب ساختارهای موجود و نظم حاکم است. به این دلیل راهکار تبدیل گفتنمود امید به یک گفتنمود موفق آن است که گفتار و نوشتار را شدیداً تبلیغاتی سازد ولی بدون آنکه برای امر معینی تبلیغ کند. بر آینده بهتر و نقش انسانها در برساختن آن تأکید می‌شود بدون آنکه برای آینده مشخصاتی تعیین شده و از انسانها حرکت و کنش خاصی خواسته شود.گفتنمود امید همواره در معرض خطر تبدیل شدن به گفتار و کلام تبلیغی محض، گفتار و کلام پرطمطراقِ پوچ قرار دارد.

گفتنمود امید تنها گفتنمود مطرح در دوران معاصر نیست. امروز بسیاری از اوقات از انگاره‌هائی مانند فردیت، موفقیت، عشق رمانتیک و کار در چارچوب یک گفتنمود گفته و نوشته می‌شود. همانند آنچه در مورد امید دیدیم، تعریف معینی برای این انگاره‌ها در بحثها ارائه نشده و شرایط تحقق یا مادیت یافتن آنها هیچ مشخص نمی‌شود. نظریه‌پردازان حوزۀ عمومی، از پژوهشگران و نویسندگان گرفته تا سیاستمداران و روزنامه‌نگاران، انسانها را با استفاده از کلام و نوشتار جذابِ تهییجی به باور بدانها فرا می‌خوانند. مهم برای آنها ایجاد شور، و مهم برای توده‌های مخاطب تجربۀ شور است. حقیقت در این میان برای کسی از اهمیت برخودار نیست. اینکه فردیت، موفقیت و عشق دارای چه جزئیات و معنائی هستند و آیا اصلاً اموری واقعی و قابل دست یافتن هستند برای کسی از اهمیت برخوردار نیست. کمتر کسی توان، وقت و حوصلۀ پرداختن به چنین کنکاشی دارد. مهم بدست آوردن شور برای زیستن و دنبال کردن هدفهائی معین در زندگی است. برای اینکار باید از جائی، از حسابی، از زرداخانه‌ای شور را برداشت کرد.

گفتنمود، در بستر کلام و نوشتار نمایشی، فردیت، موفقیت و عشق را (بدون استدلال یا با کمترین استدلال) همچون ارزشهائی مهم معرفی می‌کند. کسانی خود را همچون انسانهائی تفرد یافته، موفق، عاشق و همزمان سرزنده و پرشور بنمایش می‌گذارند. شوری که آنها در نمایش خود می‌آفرینند توده‌ها را جذب گفتنمود ارائه داده شده از سوی آنها می‌کند. در حالیکه برای زیستن در جهان پیچیدۀ معاصر باید از شوری قدرتمند برخوردار بود، در کمترین عرصه‌ای از زندگی اجتماعی می‌توان از چنین شوری نشانی جست. راهکاری نمی‌ماند جز آنکه به گفتنمود روی آورد و از آن شور برگرفت. هم از این رو است که در جهان معاصر گفتنمود اهمیتی روز افزون یافته است.

پایان

بخش‌های پیشین:

اهمیت امید

ویژگی‌های گفتنمود

پانویس‌ها

[1]

John Stuart Mill, “Considerations on Representative Government” in H. Acton (ed.), Utilitarism, Liberty and Representative Government, Dent and Sons, London 1951

[2]

Ernst Bloch, The Principle of HopeVol. 1, MIT press, Cambridge, Mass. 1986

[3] – ریچارد رورتی، “پیشگویی‌های ناکامیاب، امیدهای شکوهمند” در فلسفه و امید اجتماعی (ترجمۀ عبدالحسین آذرنگ و نگار نادری)، نشر نی، تهران، ١٣٨٤.

[4]

Richard Rorty, Contingency, Irony, and Solidarity, Cambridge University Press, Cambridge, 1989