در گذشته مفهوم مرکزی اندیشه سیاسیای که بر ذهن اکثر روشنفکران و بخش بزرگی از فعالان سیاسی ایران غلبه داشت، مفهوم انقلاب بود. این مفهوم حکم آن مولکول اولیهای را داشت که پُلیمریزاسیون کل گفتار سیاسی، گرد آن صورت میگرفت. اکنون “انقلاب” دیگر آن تقدس و جایگاه و کارکرد گذشته خود را ندارد؛ به جای آن یک حفره مفهومی نشسته است، اما ساختار و مصالح پلمیر فکر سیاسی ما، یعنی آن توده مفهومها و گزارهها که ما بحثهایمان را با آنها و در درون آنها پیش میبریم، تا حدی دست نخورده باقی ماندهاند.
از آنجایی که تحول و گذار را ما در گذشته اساساً با “انقلاب” توضیح میدادیم، لازم است این مفهوم و تئوری همبسته با آن را نقد کنیم، تا بتوانیم درک دیگری از گذار داشته باشیم، شاید با درک تازه بتوانیم مسائلی را ببینیم و تحلیل کنیم که در حال حاضر آنها را نمیبینیم یا به درستی نمیبینیم.
نکته مهم دیگر در این بحث، توصیفی است از عرصه سیاست (در سخنرانی به آن با لفظ آلمانی Raum der Politik اشاره میشود). تأکید میشود که این عرصه را نمیتوان تنها با تفاوتگذاری مشخص کرد. تفاوتگذاری مطلق چیزی از عرصه، به عنوان چارچوب، باقی نمیگذارد. همبسته با این نکته، بحثی است که در مورد “جنگ داخلی” به عنوان شر مطلق پیش برده میشود.
در بحث گذار، بایستی میان منش دموکراتیک و هدف یا محتوای دموکراتیک فرق گذاشت. محتوای دموکراتیک لازم نیست و نباید با امر غیر دموکراتیک دربیامیزد. اما در منش دموکراتیک خصلتی ناهمساز (paradoxical) وجود دارد که گاهی ایجاب میکند لزوم تحمل امری بیزاریآور را، امری به خودی خود غیر قابل تحمل را. منش دموکراتیک بایستی بتواند این عنصر تراژیک را در خود حمل کند.
آنچه دربالا آمد، نکاتی از بحثی بود که در روز ۳۱ ماه مه ۲۰۱۳ در جلسهای در برلین به دعوت انجمن دوستداران اندیشه عرضه شد.
فایل سخنرانی با عنوان “برخی مسائل عمده گذار به دموکراسی” را میتوانید از طریق لینک زیر گوش کنید.
[podcast]http://www.zamahang.com/podcast/2010/20130606_Nikfar_Berlin_3152013_Transition_to_Democracy.mp3[/podcast]
می دانیم که مفهوم ” موقعیت انقلابی” که لنین ان را فرمول بندی کرده است بر این پایه استوارا ست که چنین موقعیتی خارج از هر گونه خواست و سیاست هر نیرویی بوجود می اید . موقعیت انقلابی می تواند به انقلاب منجر شود و یا ازبین برودهیچ قطعیتی وجود ندارد. این که در یک موقعیت انقلابی پدید امده کدام سیاست راباید اتخاذ کرد نقش نیروی سیاسی و سیاست انقلابی و یا سیاست دیگر معنا پیدا می کند. اقای نیکفر می تواند مفهوم انقلاب را کهنه شده و حتی فاجعه بار بداند‘ اما این درست نیست که با کهنه دانستن مفهوم انقلاب در گفتمان نظری مارکسیست ها ‘ مفهوم” موقعیت انقلابی ” را هم به یک سیاست فرو کاهد و بطلان ان را اعلام کند.
کویر ساکت / 07 June 2013
” موقعیت انقلابی ” یک ” رخداد ” است و ان گونه که لنین ان را فرمول بندی کرده است وضعیتی است که ” بالایی ها دیگر نتوانند به شیوه سابق حکومت کنند و پایینی ها هم نخواهند که به شیوه گذشته زندگی کنند ” . بنابراین همه پرسش هایی که پیرامون ان اقای نیکفر مطرح می کند بی ربط است.
کویر ساکت / 07 June 2013
مفهوم انقلاب در نزد مارکسیستها مربوط است به تغییر فرماسیونهای اجتماعی برده داری به فئودالیزم و فئودالیزم به سرمایه داری همچنین سرمایه داری به کمونیزم . به همین دلیل در جوامعی مانند ایران این مفهوم رنگ می بازد زیرا در عهد رضا شاه دولت مدرن دادگستری مدرن و ارتش مدرن برای ورود به جامعه ی سرمایه داری بنابر نتیجه ی انقلاب مشروطه انجام گردید . اما زائده ی سلطنت در آن دوران در سال 57 با ولایت فقیه شکل دیگری یافت و کماکان اصلاح یا رفرم در دستور کار این جوامع قرار می گیرد گسست از فئودالی سالهاست انجام پذیرفته اما هنوز استقرار نظام سرمایه داری در اشکال سیاسی و نهادهای مربوط به دوران دموکراسی خواهی ابتر باقی مانده اند وظائف پیش رو انحلال نهادهای سنتی و رها کردن دولت از بندهای سنتی باقی مانده از دوران ماقبل خود است همچون سلطنت و یا در حال حاضر ولایت فقیه تا به یک دولت دموکراتیک ناب برسیم . نهادهای سنتی از پس تحولات 1357 قدرت سیاسی را قبضه کرده و نهادهائی ایجاد نمودهاند تا بر دوام قدرت خود بیفزایند سپاه پاسداران مجلس خبرگان شورای نگهبان و …. که هیچیک تولید کالائی و روابط کالائی که در دوران محمدرضا شاه بر بازار حاکم شده بود را برهم نزده است از اینرو قدرت و قوام نهادهای سنتی که ناشی از ضعف افزایش و گستردگی و جهانی شدن تولید کالائی بود باید با اصلاح و انحلال این نهادها بندها و زنجیرهایش رها شود تا جهانی شدن سیستم بر روند طبیعی خودش حرکت کند . اما انقلاب در دوران کنونی همچنان از سرمایه داری به سوسیالیزم بر اساس تئوری بحران انباشت و مازاد تولید یا همانطور که انگلیسی ها می گویند رسسشن باقی خواهد ماند .
اما موضوع دیگر خشونت و خشونت پرهیزی ست که آقای نیکفر آنرا غیر دموکراتیک می نامد اما توجه ندارد که وجود ارتش در جوامع دموکراتیک هم خشونت را نهادینه کرده است و قلع و قمع این ارتش و استقرار نظم نوین تنها با مقابله با این خشونت امکان پذیر است . همین امروز شما در هر کشوری انگشت بگذارید مشاهده می کنید که میلیاردها صرف خرید یا تولید ادوات جنگی و خشونت زا می شود مقابله با این ارتشها تنها با مکانیزم خودش امکان پذیر است نه با قربونت برم . از اینرو جوامع دموکراتیک هم خشونت را نه تنها نهادینه کرده اند که این خشونت بخشی از ذات سیستم دولتی این جوامع است ارتش مدرن .
لذا تعاریف آقای نیکفر از انقلاب و اعتلای انقلابی و خشونت پرهیزی منجر به فریب مردم در جهت خلع سلاح مردم کاربرد دارد نه در واقعیات دولتها و روابط ملت – دولت ها .
فرهاد - فریاد / 16 June 2013