در مقابل «اسلام سیاسی» حاکم بر ایران که به شدت ضد «زن، زندگی و آزدی» است، نسخههای مردمی دیگری از اسلام هم در بطن زندگی روزمره مردم وجود دارند که روشن کردن تمایزهایشان از نسخه حاکم در وضعیت اجتماعی و سیاسی فعلی ایران ضروی است. یکی از این جریانهای مردمیترِ اسلامی همان جریانی ریشهدار است که بخش بزرگی از «ماموستایان» در کردستان آن را نمایندگی کردهاند و امروز هم خود را رویاروی حاکمیت و در کنار جنبش «زن، زندگی، آزادی» میبیند.
عقیده و منفعت
ماکس وبر پژوهشی تاریخی و جامعهشناختی درباره اسلام انجام داده که نکتههایی قابل تأمل در آن مطرح میکند. حاصلِ نهایی پژوهش او در کتاب «اسلام و وبر» با گردآوری برایان ترنر منتشر شده. وبر برخلافِ رویه روششناختی معمولش در کتاب «سرمایهداری و روحِ پروتستان» که روشی «تفسیری» است و متکی بر درکِ چگونگی رویههای تاریخی و اجتماعی، در پژوهش تاریخیاش درباره اسلام، روشی ماتریالیستیتر در پیش گرفته است.
در رویکرد نظری در این اثر این نکته برجسته است: هیچ ایده منسوب به آسمان (وحی و متون مقدس) در زمین به خودی خود و بر مبنای ارزشهای درونیاش مقبولیت همگانی نمییابد. کسبِ مقبولیت برای چنین آئینهایی تنها زمانی شانس مشروعیت و مقبولیت مییابند که با منافع یک گروه یا طبقه اجتماعی مشخصی در ارتباط قرار گیرند. یعنی تنها زمانی که پذیرش و مقبولیتِ عامِ یک ایده آسمانی، پیششرطِ سروری و سلطه همهجانبه مجموعهای از انسانها بر دیگران باشد، چنین ایدهای با یک پشتوانه زمینی مشخص همگانی میشود. این پشتوانه میتواند هم بهکارگیری زورِ آشکار باشد و هم میتواند به شکل پیچیدهتری در قالبِ ساز و کارهای ایدئولوژیک سختگیرانه به اجرا درآید. هرچه هست، در تحلیلِ نهایی این «زور» است که شرایط پذیرش همگانی یک آئینِ ارتباط یافته با منافع یک طبقه اجتماعی را فراهم میکند. در چنین شرایطی یک اینهمانی میانِ منافع و شرایطِ سروری الیتِ حاکم با تداومِ مجموعهای از باورها و مناسک برقرار میشود.
ایدئولوژی و «زن، زندگی، آزادی»
درکِ این نکته برای مردمی که زیر سایه استبداد مذهبمحورِ جمهوری اسلامی زیستهاند آسان است. جمهوری اسلامی نمونه ویژه از نظامی است که حیاتش را به تداوم و تبلیغِ دالِ «عاشورا» و نسخه دستچینشدهای از آموزههای شیعی مرتبط ساخته است. نظام در این راستا هر چه توانست انجام داد، حتی در بیرون از مرزهایش هم با هزینهای به مراتب بیشتر، یک صورتبندی ویژه از ترکیبِ منافعِ و آموزههای جعلیاش ارائه داد. جعلِ واژه «مدافعین حرم» برای معنادار ساختنِ دخالت منطقهای در سوریه و سپس گشودن بازارهای تازه سود و سرمایه یک نمونه گویا و واضح در این زمینه است.
اما در سطحِ داخلی چنین سیاستی هزینهای بسیار سنگین بر «زن»، «زندگی» و «آزادی» تحمیل کرد، تا جایی که هر سه را در بند کشید.
دلیلِ جا افتادن سریع و محبوبیت همگانی این شعار − که قبلا شعاری برخاسته از یگانهای مدافع خلق در «روژآوا» بود − به همین زمینه بازمیگردد. زن، زندگی و آزادی سهگانهای بودند که زیر سایه گرایش مخربِ نیروهای جمهوری اسلامی به کنترل و سرکوب و استبداد، به انقیاد درآمدند.
جمهوری اسلامی در مسیرِ تبدیل کردنِ سراسرِ تاریخ و زندگی به یک عزای بزرگِ عمومی، کوشید هر چیزی را که در این برنامه نمیگنجد از میان بردارد. ایدئولوژی شیعی حاکمیت اسلامی، در تضاد با هر جنبه شاد و رنگین و دنیوی زندگی خصوصی و عمومی مردم قرار گرفت: از تفکیک جنسیتی فضاهای آموزشی گرفته تا تالارهای عروسی و اخیرا هم پارکها، از ممنوع کردنِ انواع خوراکی و آشامیدنیها تا قدغن کردنِ رابطههای عاشقانه و دوستانه.
زندگی روزمره در ایران، بهای سنگینی برای استمرارِ ایدئولوژی حاکمیتی داد. امروز اما از دل همین زندگی روزمره یک جنبش انقلابی برای زیر و رو کردنِ این مناسبات، متولد شده و در حالِ مشخص کردنِ مرزهای خود با نیروها و جریانهای مختلفی است که تاکنون نه به شکلی مستقیم رویاروی «زندگی» و تعلقاتش قرار گرفتهاند و نه ضرورتا بخشی از نیروی فعال معترض بودهاند.
دو جریان متمایز
در طول دو ماه گذشته، به طور مشخص دو جریان مذهبی با توان و استراتژی و تحلیلِ متفاوت از مذهبِ «مرکز» تلاش کردهاند در برابر حاکمیت و کردارهایش موضعگیری کنند. یکی جریان موسوم به جریان مسجد «مکی» در سیستان و بلوچستان به رهبری مولوی عبدالحمید است و دیگری جریانی که بخشی از «ماموستایان» کُردِ اهلِ سنت در استانهای کرمانشاه و کردستان آن را نمایندگی میکنند. این دو را تنها به سببِ مذهبِ مشترک و موضعگیریشان در برابر حاکمیتِ اسلامی موجود نمیتوان یکی فرض کرد. این دو رویهای عمیقا مختلف و متمایز دارند.
جریان «مکی» به عنوان یک جریان مذهبی پرطرفدار در بلوچستان با رهبری متمرکزِ یک نفر و با محوریتِ یک مکتبِ مشخص که تفسیرِ خاصی از آموزههای سُنی اسلامی دارد، در روزهای گذشته مورد انتقاد قرار گرفته است. منتقدان از جمله به وضعیتِ فرودستانه و ستمدیدگی زنان و دختران بلوچ در شهرها و روستاهایی اشاره کردهاند که آموزهها و فتواهای جریان مکی در بلوچستان نقشِ پررنگی در جهتدهی به زندگیها در آنجا داشته است. سکوتِ این جریان در قبالِ ستم بر زنان بلوچ و تأییدِ ضمنی مردسالاری با تکیه بر بخشهایی از آموزههای مذهبی، یک نقد جدی به عملکرد چنین جریانی بوده است.
از شیخ عزالدین تا «ای شهیدان»
جریانِ منتقدِ ماموستایان کُردِ سنی اما عملکردی متفاوت داشته است. این جریان ریشهای تاریخی دارد. تجسمِ تاریخی چنین جریانی را میتوان به طور مشخص در شخصیت و افکارِ شیخ عزالدین، روحانی چپگرای اهلِ مهاباد مشاهده کرد. او که ترجیح داد فعالیتِ سیاسیاش را به جای مسجد و حوزه، در یک حزبِ چپ و سکولار متمرکز کند، نقشی مهم در پیوندِ باورها و سبکِ زندگی مردمِ مسلمان با جریانِ مترقی تاریخ ایفا کرد. او برای اقناعِ بخشهایی از مردم کردستان که بر مبنای آموزههای روزانه اسلامی زندگیشان را تنظیم کرده بودند، درِ دیالوگ و گفت و گو را باز گذاشت. ریشههای تعصب و خرافهپرستی و نزاعِ مذهبیها با غیرمذهبیها را نشانه رفت و از درِ صلح و آشتی واردِ حل و فصلِ برخی نزاعهای تصنعی و دستساز در کردستان وارد شد. حتی نقلی از او به یادگار مانده و میگویند او در میان مردم با یک دست قرآن را بلند کرده بود و با دستِ دیگرش کتاب «سرمایه» مارکس را و خطاب به مردم میگفت: اگرچه این قرآن حقیقت است، اما این کتاب «کاپیتال» هم حقیقت است و راست میگوید.
جریانی که شیخ عزالدین در آن سالها آغاز کرد، نقطه مقابلِ جریانِ احمد مفتیزاده در سنندج بود که دست در دستِ جمهوری اسلامی علیه مبارزه مردم کردستان و حزبهای کومله و دموکرات ایستاد. جریان مفتیزاده تفسیری مشابه جمهوری اسلامی و نظریه «ولایت فقیه» خمینی از اسلام داشت. او هم سودای برپایی یک حکومتِ محلی اسلامی سُنی زیر سایه حاکمیت شیعی جمهوری اسلامی در کردستان را داشت. یعنی او هم معتقد به اسلام سیاسی بود. آن هم با قرار گرفتنِ آموزههای مذهبی اسلام سُنی در رأس همه امور و تنظیمِ قواعد زندگی روزانه و شبانه مردم بر مبنای آنچه که آنها «اسلام ناب» مینامند. این جریان با قدرتگیری هرچه بیشتر جمهوری اسلامی و همزمان در فضایی که حزبهای چپ فعالیت میکردند شکست خورد.
اما جریانی که شیخ عزالدین در سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ و پس از آن نمایندگی میکرد به دلیل تناسبش با فضای اجتماعی کردستان، همچان ماند و تا امروز هم تداوم دارد. در تمام این سالها به شکلی پراکنده چنین گفتمانی به عنوان نماینده صلحطلبان و آشتیطلبان مذهبِ سُنی در کردستان تداوم داشته است. برای مثال صحبتهای امام جمعه محله حسناوله مریوان در سال ۹۴ نشانی از تداوم تاریخی گفتمان شیخ عزالدین بود. یعنی زمانی که ماموستا یک جمعه را به حمایت از عملکرد زنانِ یگانهای مدافع خلقِ روژآوا در مبارزه با داعش اختصاص داد و سرِ آخر از مردم حاضردر مسجد خواست که برای سلامتی و موفقیت آنها دعا کنند. در همان دوره، بیانیه اتحادیه ماموستایان مریوان و هورامان رسما از جنایات دولت اسلامی داعش انتقاد کرد و از مبارزه یگانهای مدافع خلق در روژآوا حمایت کردند.
بخشِ پیشروِ ماموستایان کردستان همواره به عنوان یک پایگاه مؤثرِ درونمذهبی در برابر سایر نیروهای مرتجع و خشونتطلبی عمل کردهاند که بر طبلِ شکافهای عقدیتی کوبیدهاند و موجودیتشان را در ترویجِ خشونتِ مذهبی و رقابت خشونتبار با سایر نحلههای مذهبی یافتهاند. در دوره انقلابی کنونی هم نمایندههای این جریان از مطالبات مردمِ معترض حمایت کردهاند و خشونتِ حکومتی را نقد کردهاند.
بیانیهای که بیش از ۴۰۰ ماموستای کردستان آن را امضا کردند نمونهای واضح از رویکردِ تساهلگرایانهای است که به واسطه این ماموستاها در درونِ خودِ مذهب، در حال پیدایش است. آنها در این بیانیه از فساد و انواع تبعیضها به واسطه عملکرد و سیاستهای حاکمیت انتقاد کردهاند. همچنین از «تحمیل اجباری ایدئولوژی حاکم» هم انتقاد کرده و به طور ضمنی خواستارِ آزدی عقیده و بیان شدهاند. این بیانیه که برآمدِ خواسته جمعی این جریان در کردستان است، در کنارِ کنشهای فردی و پراکنده ماموستایان در دو ماه گذشته بیانگرِ رویکردِ متفاوت آنها به نسبت مسائل سیاسی و اجتماعی است.
اجرای سرودِ «ای شهیدان» توسط امام جمعه ناحیه «نهنهله» سنندج پشتِ تریبون نماز جمعه و انتقادها و موضعگیری تندِ ماموستا لقمانِ جوانرود در برابر صحبتهای نماینده خامنهای در کردستان، نمونههای پراکنده دیگری از موضعی هستند با توجه به زمینههای اجتماعیاش در کردستان، تفسیری بسیار متفاوت از مذهب دارد.
ماموستایان منتقد چه میخواهند؟
ماموستایان مترقی به طور خلاصه نه خواهان تشکیل حاکمیت اسلامی هستند، نه خواهان امتیازِ ویژهای برای روحانیون. آنان نه تمایلی به دخالت در عرصههای خصوصی زندگی مردمی دارند و نه کسی را تکفیر میکنند. بیشترشان ترجیحشان این است که به عنوان راهنمای اخلاقی جامعه شناخته شوند تا به عنوان رهبر مذهبی با طرفدارهای تندرو و «آتش به اختیار». حوزه فعالیشتان محدود است به مسجد، آئینهای ازدواج، طلاق و شعائر مرتبط با خاکسپاری مردگان. مذهب را عقیده درونی و شخصی میدانند و اجبار و تطمیع، جزوی از برنامه و روش آنها برای دعوت به دینداری نیست.
بسیاری از آنان حتی بر این عقیدهاند که «حجاب اجباری» به هیچ وجه جزوی ضروری از دین اسلام نیست و بیشتر یک انتخاب بر مبنای ارزشها و باورهای درونی است. همچنین آموزههای این ماموستایان در کردستان همواره بر لهجهای ملی استوار بوده که خواهان رفعِ ستم بر ملتهای فرودست است.
موضعِ این جمع از ماموستایانِ کُرد و سنی از آن جهت حائز اهمیت است که بخشهایی از مردم کوچه و بازار کماکان چشمشان به رهنمودهای اخلاقی و سبک زندگیای است که از در نماز جمعه یا مراسمهای تعذیه از ماموستایان میشنوند.
همراهی این جمع از ماموستایان دستِکم با برخی از جنبههای جنبش «زن، زندگی، آزادی» میتواند ضمنِ اقناعِ این بخش از مردم برای گذار از برخی اندیشههای پوسیده، مانعی باشد در برابر اندیشههای مرتجع و تکفیریای که در صورت محبوبیت یافتن میتوانند جمهوری اسلامی دیگری با نامهای دیگر بنا کنند و علیه «زن، زندگی و آزادی» عمل کنند. اگر جنبشهای مرتجع و تمامیتخواه بر آن بخش از آموزههای مذهبی دست میگذارند که بتوانند به کمک آنها سلطه و استبدادشان را آسانتر تحمیل کنند، جنبشهای آزادیخواه و برابریطلب هم میتوانند به کمک نیروهایی در درون خود مذهب، آموزههای تساهلگرایانهتر و سازگارتر با جنبش را پررنگ سازند و آنها را به خدمت آموزههای رهاییبخش جنبش درآورند.