نه آمار دارم و نه قصد آن دارم که آمار بدهم چه تعداد از کارگران، کشاورزان و سایر زحمتکشان، پیشه‌وران، بازنشستگان، معلمان، پرستاران، دانشجویان، دانش‌آموزان، ملیت‌ها و اقوام، اقلیت‌های عقیدتی و مذهبی، اهالی قلم و هنر، ورزشکاران، طرفداران محیط زیست، دادخواهان و… زن هستند. اما به یقین بخش زیادی از آن‌ها زن هستند.

پرسش این است که آیا دغدغه‌ی  همه این زن‌ها فقط حجاب، به معنای محدود آن، یعنی روسری است؟! این ادعا را سه دسته مطرح می‌کنند:

۱) سرکوبگران؛

۲) رهبرتراشان و طرفداران غرب که در پی تقلیل مطالبات جنبش به برخی مسائل محدود زنان هستند؛

۳) عده‌ای ‏که از سر دلسوزی و شاید هم استیصال می‌گویند اقشار و طبقات دیگر فعالانه به جنبش نمی‌پیوندند چون مطالبات آن‌ها در جنبش تبدیل به شعار ‏نشده.

Ad placeholder

علت نپیوستن جنبش‌های مطالباتی به این خیزش که علنا شعار سرنگونی می‌دهد بحثی جدا می‌طلبد اما می‌خواهم به همین یک نکته بسنده کنم که این جنبش‌ها هر کدام به گونه‌ای با جنبش اخیر ابراز همدردی کرده‌اند و قطعا عناصر و نیروهای آن‌ها در اعتراضات خیابانی و درگیری‌ها هم حضور دارند ولی شاید یکی از دلایلی که این جنبش‌ها به‌طور مشخص و گروهی در خیابان‌ها نیامده‌اند همان ملاحظه‌ای است که بسیاری از طبقات و اقشار دیگری دارند که به جنبش نپیوسته‌اند با اینکه ممکن است با آن همدلی هم داشته باشند: هنوز چشم‌انداز روشنی نمی‌بینند. برای این جنبش‌های مطالباتی علاوه بر نبود چشم‌انداز روشن، بنای سستی است که در طی این چند دهه برای خود ساخته‌اند، تشکل یا گروهی مطالباتی که توانسته چند دهه دوام بیاورد و کمابیش تحمل شده. حضور آن‌ها در خیابان با شعار سرنگونی، در لحظه‌ی کنونی که هنوز چشم‌انداز روشنی برای این خیزش نیست می‌تواند کلا نابودشان کند. ممکن است این رویکرد از نگاه عده‌ای قابل دفاع نباشد، اما قابل درک است.

اجازه دهیم این شعار تعمیق یابد، گسترده شود، اجازه دهیم فضایی فراهم شود که این شعار به اقصا نقاط مملکت ریشه بدواند، به بخش‌هایی از این مملکت که هنوز دخترکانشان را ختنه می‌کنند، بالغ نشده به شوهر می‌دهند، با بهانه «ناموس» قصابی‌اشان می‌کنند و حتی اجازه نمی‌دهند با مردانشان بر سر یک سفره بنشینند.

درباره‌ی شعار «زن، زندگی، آزادی» بسیار گفته شده‌ است. این شعار کلی، و شاید به نظر برخی نامشخص و مبهم یکی از علل فراگیر شدن آن بود. این شعار باعث شد که گروه‌های مختلف مطالبات و خواست‌های خود را در آن جای دهند. کسانی که از فقر، گرانی، بیکاری، فساد، تبعیض‌های طبقاتی و کلا فشارهای معیشتی به ستوه آمده‌اند خود را با «زندگی» هم‌پیمان دیدند، کسانی که از تبعیض‌های قومیتی، عقیدتی، مذهبی، جنسیتی، سانسور، خفقان، ارتجاع، دیکتاتوری، سرکوب، زندان و اعدام و…به ستوه آمده‌اند خود را با «آزادی» هم‌پیمان دیدند و «زن» یا «زنان» در تمامی این گروه‌ها حضور دارند. آن‌ها نه تنها از فقر، گرانی، بیکاری، تبعیض‌های طبقاتی، فشارهای معیشتی، تبعیض‌های قومی، عقیدتی، مذهبی، سانسور، خفقان، دیکتاتوری، ارتجاع، سرکوب، زندان، اعدام و… به ستوه آمده‌اند بلکه به عنوان گروهی جنسیتی که در همه‌ی این طبقات، اقشار، گروه‌ها و اقلیت‌ها حضور دارند و در تمامی زمینه‌های مذکور متحمل فشار، تبعیض و ستمی مضاعف می‌شوند.

بنابراین زنان در هر یک از این اقشار، طبقات و گروه‌ها به‌عنوان رادیکال‌ترین بخش آن پی‌گیرترین‌ بخش آن هم خواهند بود. حذف این شعار از جنبش یا محدود کردن آن به برخی مطالبات محدود زنان، یا منحصر کردن آن به حجاب آن‌گونه که برخی اصرار دارند اینگونه قلمداد کنند، عملا باعث سرخوردگی زنان و کم شدن انگیزه‌ی آنان برای مبارزه خواهد شد.

اجازه دهیم این شعار تعمیق یابد، گسترده شود، اجازه دهیم فضایی فراهم شود که این شعار به اقصا نقاط مملکت ریشه بدواند، به بخش‌هایی از این مملکت که هنوز دخترکانشان را ختنه می‌کنند، بالغ نشده به شوهر می‌دهند، با بهانه «ناموس» قصابی‌اشان می‌کنند و حتی اجازه نمی‌دهند با مردانشان بر سر یک سفره بنشینند.

شعار «زن، زندگی، آزادی» یعنی نه به فقر، گرانی، فساد، بیکاری، تبعیض‌های طبقاتی، قومیتی، عقیدتی، مذهبی، جنسیتی و…

یعنی نه به دیکتاتوری، اختناق، ارتجاع، سانسور، سرکوب، زندان،  شکنجه، اعدام و..

یعنی آری به عدالت، آزادی، برابری

Ad placeholder