تمرکز اصلی ما بر آثار و کارهای نویسندگان است تا با معرفی مختصری از آنچه نوشته‌اند/ می‌نویسند نشان دهیم که هنر نفس زندگی است و با قلمشان به جنبش «زن، زندگی، آزادی» جان می‌بخشند و از همین رو سانسور و سرکوب همواره بر دست و پای نویسندگان آزاداندیش سد زده است. در اثنای نوشتن این گزارش برخی از نویسندگان به قید وثیقه و یا به طورکامل از بند رسته‌اند اما از انجا که تمرکز ما بر فهرست نویسندگان بازدداشت شده در آبان‌ماه است، سعی شده نامشان از قلم نیفتد. این معرفی به تدریج در گزارش‌های بعدی تکمیل می‌شود.

۱-نوید سید علی اکبر

«پلنگ در آسمان پرواز می‌کند،

نوید سید اکبر
نوید سید اکبر

ماه سرش را از پنجره‌ی هواپیما بیرون می‌آورد و هورا می‌کشد. ستاره‌ها برای ماه دست تکان می‌دهند. ماه و پلنگ هم برای آن‌ها دست تکان می‌دهند.»

این چند جمله از کتاب «ماه می‌خواهد پلنگ را بدزدد، پلنگ می‌خواهد ماه را بدزدد» نوشته سید نوید سید علی اکبر، نویسنده‌ی کتاب کودک و نوجوان است که ۲۴ مهر در منزلش بازدداشت شد و ۱۴ آبان با قید وثیقه موقتا از زندان اوین آزاد شد. نوید سید علی اکبر متولد ۱۳۶۲ و اهل شهرری است. او سردبیر مجله‌ی «هوپا» و عضو ثابت تحریریه‌ی «ماهنامه‌ی عروسک سخنگو»، است که در سال ۹۵ از سوی نشریات شورای کتاب کودک تقدیر شده است. نوید سیدعلی‌اکبر یکی از امضاکنندگان «بیانیه دوم گروهی از فعالان ادبیات و هنر کودک و نوجوان» در ایران در واکنش به سرکوب اعتراضات و کشتن نوجوانان بود که امضای او پای این بیانیه به دستگیری‌اش منجر شد. در این بیانیه که سه روز پیش از دستگیری او منتشر شده بود آمده است:

«ما فعالان کتاب و ادبیات و هنر کودک و نوجوان هشدار می‌‌دهیم که چشم‌پوشی از رفتارهای ضدقانون از سوی مجریان قانون و بی‌توجهی به حقوق شهروندی و ناامن کردن فضا و محیط‌های آموزشی پیامدهای بسیار سنگین و جبران‌ناپذیر و غیرقابل توجیهی خواهد داشت.»

برخی کتاب‌های او: ماه می‌خواهد پلنگ را بدزدد، پلنگ می‌خواهد ماه را بدزدد

  • ملیکا و گربه‌اش، ماشین گربه پا نداره!
  • دایره /از دفترچه خاطرات یک نویسنده‌ی زرافه‌نشین
  • پریزادان درخت سیب، بر اساس افسانه‌های ایرانی/آموزش‌های داستان‌نویسی مامان‌پیچ برای هیچ.

نوید سید علی اکبر برای کتاب «بچه‌غول باید توی مدرسه بماند» از سوی یونیسف جایزه‌ی IBBY و شورای کتاب کودک برای کودکان با نیازهای ویژه، و دیگر جوایز بین‌المللی و داخلی را در کارنامه دارد.

۲- سعید هلیچی

همه چیز از دهان افتاده

سعید هلیچی
سعید هلیچی

چرا دهان دنیا را چفت نمی‌کنی؟

مرگ…!

کارخانه‌ی آدم سازی‌ات را متوقف کن

سرمایه‌ی خوبی نبودیم

هر چه خاک خرجمان کردی

زمین دارد باز پس می‌گیرد

مرگ مرگ…!

مرگ را چه کسی آویزه‌ی گوش زندگی کرده،

که گوشش به هیچ عاشقانه‌ای بدهکار نیست؟!

و اگر مرگ دست توست

پس این درختان بی‌جان چیستند؟

که ما را به نوبت

سوارشان می‌کنند برای تاب بازی…

شعری از سعید هلیچی است: شاعر، فعال محیط زیست و مترجم که چهارشنبه ۲۷ مهر در منزل پدرش در شهر اهواز دستگیر شد. سعید هلیچی متولد ۱۳۷۰ است، متاهل و دارای فرزند است و برای گذران زندگی، مدتی را در تهران دور از خانواده‌ کار می‌کرد ولی چند ماهی بود که به اهواز برگشته بود که دستگیر می‌شود. شعر کوتاه «مترو» ردپایی است از زمانهایی که در تهران زندگی می‌کرد:

«مترو

می‌توانست هوایی باشد

ولی آن پایین

گورستانی‌ست برای خاموشی

من و خدایِ حبس شده‌‌ی در آسمان

می‌دانیم

همیشه ایستگاه آخر است

آزادگان….!» ایستگاهی در جنوب غربی تهران، ایستگاه آخر برای رسیدن به شهرک‌های حاشیه تهران که اغلب کارگر و مهاجر یا برخی از اهالی تهرانند که از پس مخارج هنگفت زندگی در تهران برنمیایند.

برخی علت دستگیری او را به خاطر فعالیت‌های فرهنگی و محیط زیستی می‌دانند.

رویکرد هلیچی در آثارش نشان می‌دهد که او مدافع حقوق مردم عرب اهواز و بهبود شرایط زندگی و زیست محیطی آنهاست. پیشتر نیز به دلیل مخالفت با پروژه‌های انتقال آب در ۸ مرداد ۱۴۰۰ بازداشت شده بود (با قطعه شعری از «محمود درویش»، شاعر فلسطینی ویدیویی از خاکریزی در ساحل کارون و کوچک‌ کردن هر چه بیشتر این رودخانه با هدف پنهان‌کردن کاهش ورودی آب به آن منتشر کرده بود که همین ویدیو به احضار و تهدید او منجر شد.

  • برخی از ترجمه‌های او: تاریخ اندوه نوشته عدنان الصائغ
  • تاریخ دلتنگی گزیده اشعار محمود درویش

و از زبان باسم المرعبی می‌گوید:

منم نوح…

نجات یافته‌یِ طوفان

و از رهانیدنتان پشیمان.

سعید هلیچی همچنان در زندان است و از کم و کیف وضعیت او اطلاع دقیقی در دست نیست. به نظر می‌رسد سایت او از دسترس خارج شده است.

۳- ماندانا صادقی

«روی موزاییک‌ها نوشت چشم‌های امید. انگشتش باریک بود و اسم امید لاغر و ظریف وسط خاکهای موزاییک‌ها معلوم شد. چشمهای امید را خوب یادش بود. درشت بودند رنگ چمنهای آفتاب خورده. خیلی چیزها را فراموش کرده بود. اسم مدرسه‌ای که دیوار به دیوار دبیرستانشان بود؛ امارنگ چشمهای امید هنوز یادش بود.»

(دایره، دایره‌ها از مجموعه داستان آوازهای چوبی نوشته ماندانا صادقی)

ماندانا صادقی
ماندانا صادقی

۲۷ مهرماه ۱۴۰۱، ماندانا صادقی را به همراه همسرش دستگیر و به گفته سایت اطلس زندان‌های ایران، به اهواز منتقل کرده‌اند. این شاعر، نویسنده و روزنامه‌نگار خوزستانی و مربی کانون پرورش فکری، مدتی سردبیری وبسایت خبری «فیدوس» را نیز برعهده داشت که اخبار حوزه‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه را پوشش می‌دهد.

این روزنامه‌نگار برای اولین بار در تیرماه ۱۳۹۷ به شعبه چهارم بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب آبادان فراخوانده شد و در گفت‌وگو با خبرگزاری «برنا» با اعلام این خبر گفته بود طبق این احضاریه اتهام او «نشر اکاذیب در نشریه‌ی الکترونیکی به قصد تشویش اذهان عمومی» است.

در سال ۱۳۹۸ و در جریان اعتراضات آبان ماه و انتقاد به آنچه در جریان ساخت و ساز و سپس فروریختن ساختمان متروپل در آبادان گذشت تحت تعقیب قضایی قرار گرفته و در دادگستری استان خوزستان پرونده دارد.

در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۴۰۰، بنا بر پرونده قبلی او، جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات ماندانا صادقی، کوروش کرم‌پور و حسن موسوی در شعبه چهارم دادگاه یک کیفری اهواز برگزار شد. یک منبع مطلع در رابطه با اتهامات این سه تن به هرانا گفت:

«آنان سایتی به نام فیدوس و مجله‌ای به نام یادگاری داشتند و گزارشی در خصوص اعتراضات سال ۱۳۷۹ در آبادان نسبت به وضعیت آب منتشر کرده بودند. در این مطلب با اشاره به کشته شدن شماری از معترضان آن سال، از علی خامنه‌ای به عنوان “رهبر” خواسته بودند که از مردم به همین دلیل عذرخواهی کند. انتشار این مطلب موجب پرونده سازی و انتساب اتهام توهین به رهبری شد.»

اما بعدتر هر سه از اتهام توهین به رهبری و تبلیغ علیه نظام تبرئه شدند.

او در جریان پنج هفته اعتراضات سراسری در ایران نسبت به اطلاع‌رسانی درباره بازداشت شدگان به ویژه زنان بازداشت شده بسیار فعال بوده است.

به گفته سایت اطلس زندان‌های ایران، ماندانا صادقی در جریان روند برگزاری دادگاه‌های پرونده پیشین‌اش دچار سکته مغزی شده بود و از داروهای ویژه‌ای استفاده می‌کرد که در جریان این بازداشت از دسترسی به رسیدگی‌های پزشکی و داروهای مورد نیاز خود محروم مانده است. همچنین این فرد مطلع افزوده است،  صادقی طی دو هفته پس از دستگیری‌اش تنها دو بار توانسته با خانواده خود تماس کوتاه تلفنی داشته باشد و نهادهای امنیتی علی‌رغم پیگیری‌های خانواده، از دسترسی آن‌ها به وکیل جلوگیری کرده‌اند.

از کتاب‌های او:

  • مجموعه داستان آوازهای چوبی
  • ملوان کوچه پروانه

را می‌توان نام برد.

۴- رضا محمدی

رضا محمدی، شاعر و مدیر پتروشیمی آبادان که در ۲۷ مهر به همراه همسرش، ماندانا صادقی، در منزلش دستگیر شد و خبری از محل نگهداری او در دست نیست ولی برخی منابع خبر انتقال او را به اهواز داده‌اند.

۵- بهروز یاسمی

پیش از این من ترانه می‌گفتم، غزل عاشقانه می‌گفتم

خلوتی داشتم برای خود، درد خود بودم و دوای خود

غرق افسانه‌ی خودم بودم، سخت دیوانه‌ی خودم بودم

تا شما خواهر مرا کشتید، نیمه‌ی دیگر مرا کشتید

بعد از این با صدای من طرفید، با صدای رسای من طرفید

با من این قطره‌ی مهار شده، بر سر خشم خود سوار شده

با من این قطره‌ی پر از طغیان؛ مادر سیل، مادر طوفان

مادر موج‌های پی‌درپی، قطره‌ای شوق بی‌امان در وی

قطره‌ای از زلال این مردم، قطره‌ای در میان دریا گم

قطره‌ای ولی نه محال‌اندیش، قطره‌ای سر خوش و زلال‌اندیش

قطره‌ها چشمه چشمه رود شوند، رودها دسته سرود شوند

رود اگر ضرب در هزار شود، کی به دست کسی مهار شود؟

دل این چشمه هر چه تنگ‌تر است، لحن آواز او قشنگ‌تر است

سیل بنیان‌کن دماوندند، قطره‌ها گر به هم بپیوندند

بهروز یاسمی، دامپزشک، غزلسرا و پژوهشگر شعر، متولد ۱۳۴۷ و اهل ایلام، روز دوشنبه ۲۵ مهر بازداشت شد. او در این آخرین سروده‌اش، در همراهی با اعتراضات مردمی بازداشت شد و طی تماسی با خانواده‌اش از انتقال خود به زندان اوین خبر داد.

بهروز یاسمی
بهروز یاسمی

بهروز یاسمی علاوه بر غزل، مثنوی و چهارپاره عاشقانه و در کنار سرایش شعر فارسی، شعر کردی نیز می‌سراید. در هر دو گونه اشعار فارسی و کردی ردپای زادگاه، سرزمین و محیط فرهنگی شاعر متبلور است. قطعه «بانکول» یکی از قطعات مشهور او به زبان کردی است که در بین کردزبانان آشناست. «حلبچه» از دیگر شعرهای اوست در قالب غزل و مثنوی که رویکردی حماسی دارد و در تقسیم‌بندی رسمی شعر امروز در زمره‌ی «ادب پایداری» قلمداد می‌شود. در ۱۴۰۰، طی گفتگویی با ایبنا، خبرگزاری رسمی کتاب ایران، درباره شعر چنین گفته است: شعر حاصل یک سری مناسبات و معادلات است که بین ذهن و زبان در زمان خاصی و در شرایط خاص‌تری برقرار می‌شود و شاعر کاملاً بر این جریان اشراف و احاطه ندارد حتی نمی‌داند چیزی که در حال متولد شدن است، چیست. تنها کاری که می‌کند این است که سر و روی این نوزاد را از خون و خاشاک پاک کند و در قنداق بپیچد. مثلاً من تعیین نمی‌کنم که به فارسی شعر بنویسم یا کردی. همان مناسبات زمانی و مکانی در شرایط خاص، فرمان می‌رانند. شاعر فرمان‌بر است.»

برخی از مجموعه شعرهای او

  • همان گناه همیشه
  • تقویم گناهان تازه
  • عاشقی جرم قشنگی ست

۶- محمود طراوت‌روی

ما شیشه‌ها به زمین کوفتیم و

او که از همه بُرناتر بود

محمود طراوت‌روی
محمود طراوت‌روی

بر زخم پا و

زق ‌زق پی

رقصید.

ریگ زبانه می‌کشید و

روز

ورزیده می‌دوید

که گفتم‌:

اما چه بود

چه بود مگر

جز لخم و ریسه‌ی رگ‌ها

آن آهوان که می‌گریختند و

جیپ سبز پلنگی

لت‌شان می‌ز‌د؟

نان به ریحان آغشته کن

و با پرنده‌ی کمسالم

بندیل به بادیه‌افکن

و بگریز

بگریز

محمود طراوت‌روی شاعر و وکیل اهل شیراز، متولد ۱۳۵۵ است. او روز سه شنبه، ۱۰ آبان، در پی پیگیری پرونده بازداشت وکیل نازنین سالاری بازداشت شده است. اکثر وکلای بازداشتی اعلام کرده بودند که آماده پذیرش داوطلبانه پرونده بازداشت‌شدگان هستند. بنا به گزارش هرانا، محمود طراوت روی، سال ۹۵ نیز به دلیل شکایت اطلاعات سپاه در پیگیری پرونده تعدادی از متهمان مدلینگ دستگیر شده بود. طراوت روی از وکلایی بود که پیشتر نیز به موارد خلاف قانون در قوه قضاییه اشاره کرده بود. دستگیری او به دلیل پرونده‌های وکالتش است و استثنائاً این بار شعر و شاعر نیست که انگشت اتهام به سویش نشانه رفته است بلکه کسی است که به دادخواهی و دفاع از دیگر همکاران خود برخاسته است. او وکالت تعدادی از فعالین سیاسی و اجتماعی از جمله مریم بهرمن، فعال زنان و از اعضای «کمپین یک میلیون امضا»، محمد صابر عباسیان، نایب رئیس شاخه جوانان مشارکت شیراز و رئیس ستاد ۸۸ این شهر، تعدادی از فعالین دانشجویی شیراز که پس از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ دستگیر شده بودند، و تعدادی از نوکیشان مسیحی در شیراز را بر عهده گرفته است.

۷- آتفه چهارمحالیان

بغلم کن شبلی

آتفه چهارمحالیان
آتفه چهارمحالیان

دارم با رشد شانه‌های میت راه می‌روم

خونِ نقطه‌هایم را به صورتم بپاش

با انگشت‌هایی که گاهی

بر سطوح خودشان می‌شوند هیولا

زیبا نمی‌میرم با نکته‌های تو حتا کلئوپاترا

جنبنده در جنون ِتکه‌های لوند

کی بودنم کجاست؟

وقتی استخوان‌های کتفم تیر می‌کشند

و دستی که تعارف صندلی‌اش برهنه‌ام کرد

(از دفتر شعر بغلم کن شبلی)

آتفه چهارمحالیان. اهل خوزستان، شاعر و فعال حقوق کودک و عضو سابق هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران از دیگر بازدداشتی‌های این ماه است که از نحوه بازدداشت و محل نگهداری او اطلاعی در دست نیست. منبعی آگاه در آخرین تماس تلفنی با پدرش خبر داده است که پرونده‌ی او در حال ارسال به اجرای احکام است.

آتفه چهارمحالیان متولد ۱۳۶۰ است و از شاعرانی است که در صفحات مجازی خوب شناخته شده است و شعرهای او با صدای خودش یا در دیگر سایت‌ها به‌راحتی در دسترس است، همچنان که صحبت‌ها، موضع‌گیری‌ها و عکس العمل‌هایش به مسائل روز جاری. با این همه هنوز از دلیل بازدداشت او اطلاعی در دست نیست.

کتاب‌های او:

  • «کتابی که نمی‌خواستم»
  • «بغلم کن شبلی»

گردآوری کتابی با عنوان «بهشت دسته جمعی». درباره این کتاب در گفت‌وگو با هادی کیکاووسی، نویسنده، گفته است این کتاب محصول چهار سال کار با کودکان دروازه غار است که به داستان‌نویسی مشغول شده‌اند. او در این کتاب از تجربه کارش با کودکان و جایگاه شعر در جامعه ما می‌گوید.

۸- کرم‌ سلیمانی

مه غلیظی خوابیده بود. نگاه کرد. سنگر بهداری در مه ناپیدا بود. حس کرد می‌تواند با دست حجمی از مه را تکان دهد. دستش را پرت کرد و کشید. حجمی از مه تکان خورد. گفت: مصطفا نگا سنگر بهداری!… و بعد دستش را پرت کرد و کشید. گفت: مصطفا نگا!… و پرت کرد و کشید. گفت: مصطفا نگا!… نادر مثل شبحی از مه بیرون آمد. از جلویش رد شد و وارد سنگر شد. خواست به نادر بگوید، چطور مرا پیدا کردی، پیش خود فکر کرد شاید بگوید بو کشیدم، نادر بود! بهتر دید که نگوید…

(از: فصل‌هایی در برزخ)

کرم‌ سلیمانی
کرم‌ سلیمانی

کرم‌ سلیمانی نویسنده، نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر متولد ۱۳۵۱ اهل گچساران از استان کهگیلویه و بویر احمد که در مهرماه بازداشت شده است همچنان در بازداشت به سر می‌برد و از دلایل بازداشت و وضعیت او اطلاعی در دست نیست. بر طبق خبر کیهان لندن، او چندی پیش با خانواده‌اش تماس گرفته است. او برای دو نمایش «عبور از باغ گل سرخ» و «سکسکه‌ی ماه پشت ابر» چند جایزه از جشنواره فجر استانی را در کارنامه خود دارد.

در بخشی ازکتاب رطوبتی‌ها، دیگر رمان او چنین می‌خوانیم:

«شده بودم یک جفت چشم که چسبیده بود به حجمی از تاریکی. از میان تاریکی به اطراف نگاه کردم و یک ذره تاریک با دو چشم دیدم که به شکل زیبایی راه می‌رفت. و ذره‌های بیشماری از تاریکی با جفت چشم‌ها. من نیز یک ذره شده بودم.»

از زمان دقیق و علت بازدداشت او نیز اطلاعی در دست نیست.

به جز سه رمان «فصل‌هایی در برزخ»، «رطوبتی‌ها» و «هواپیما بیا بنشین قلیون بکش»، کارگردانی نمایش «کفشدوزک‌ها حوالی میدان انقلاب» را نیز در کارنامه دارد که هیچ‌گاه مجوز اجرا نگرفت و علیرغم تمام رفت و آمدها و هزینه‌های این کارگردان بین تهران و گچساران در شرایط کرونایی با سنگ‌اندازی مواجه شد. او در گفت‌وگویی با ایسنا از داستان عجیب تئاتر در تهران چنین گفته است:

«تئاتر در تهران قصه غریبی دارد. فعالان تئاتر تهران را می‌توان به سه گروه تقسیم کرد؛ گروهی وابسته به جریان دولتی که در سالن‌ها و با سیستم دولتی کار می‌کند که درباره آنها صحبتی ندارم. گروه دوم که سال‌ها زحمت کشیده و نامی به چنگ آورده و حالا به مقام استادی رسیده و با هنرجویان خود تئاتر روی صحنه می‌برد و اگر هم اتفاقی بیفتد، می‌گوید تئاتر در حال نابودی است! زحمات آنان را نادیده نمی‌گیرم ولی معتقدم هنر خود را فروخته‌اند چراکه متونی خنثی اجرا می‌کنند. آنها هم به پیشینه خود آسیب می‌زنند و هم به تئاتر ایران.» و درباره گروه سوم می‌گوید: «اینها جوانانی هستند که در سوله‌ها و سالن‌های کوچک تمرین و اجرا می‌کنند. با اینکه هزار و یک مشکل دارند ولی درباره مساله روز سخن می‌گویند ولی هیچ نوع حمایتی نمی‌شوند؛ نه از جانب مطبوعات و نه از طرف صفحات مجازی و این دردآور است.» و در همین گفت‌وگو درباره عدم مجوز کارش چنین می‌گوید: «پس از توافق با تئاتر «شهرزاد»، متن را به همراه نامه سالن به شورا ارایه کردم. بعد از ده روز، یکسری اصلاحیه دادند که انجام دادم. به توصیه آنان، جغرافیای کار و اسامی را عوض کردم و داستان نمایش را به جایی بیرون از ایران بردم. همه اینها زمان برد و طبیعتا تاریخ اجرا را عقب انداختیم. بار دیگر بازبینی رفتیم ولی این بار گفتند با وجود همه تغییرات، روح این کار ایرانی است و از خانواه‌های ایرانی می‌گوید. ما به شما احترام می‌گذاریم که دغدغه روز دارید و حتی یکی از بازبین‌ها گفت در دو بخش نمایش گریستم. آنها به ما تبریک گفتند ولی مجوز اجرا ندادند! و گفتند هیچ راهی ندارد.»

۹- امیر حسین بریمانی

دوزخ ورای ما می‎آید تهمینه

با تن‎پوشی که مخفیش می‌کند

امیر حسین بریمانی
امیر حسین بریمانی

با خشونتی که می‎لرزاندش هر دم و کینه‎اش تجهیز می‎کند

احساس می‎کنی افشره‌ی جانت به خارش افتاده‎ست

و پوست را برای رساندن کمی ناخن کنار می‎زنی

چه چیز باید دراینجا تغییر می‎کرد تا مرگ از هجوم بکاهد؟

تو از بالای شانه‎هام به توده‎ی سیاه مکنده‎ای نگاه می‎کردی

(بخشی از یک شعر)

امیر حسین بریمانی، شاعر، کارگردان و بازیگر تئاتر، ۲۳ ساله است و فعالیت‌های ادبی خود را از سال ۹۳ آغاز کرده است، در جریان اعتراضات به کشته شدن مهسا امینی، در یکی از خیابان‌های تهران دستگیر شد.

در دی‌ماه ۱۴۰۰، به خاطر نمایش «شب شک»، به تهیه کنندگی نوید محمدزاده، تندیس کارگردانی بیست و سومین جشنواره تئاتر دانشگاهی ایران را دریافت کرد. این نمایش اثری سریالی بوده است که هر شب با تم و اجرایی متفاوت روی صحنه می‌رفته است. بریمانی درباره این نمایش به خبرگزاری مهر گفته است: «این نمایش وقتی برای اولین بار در جشنواره تئاتر دانشگاهی به صحنه رفت هنوز تبدیل به اثری سریالی نشده بود و اقتباسی بود از داستان کوتاه «شب شک» هوشنگ گلشیری که در ادامه برای اجرای عموم نیز همین نام روی نمایش باقی ماند اما می‌توان گفت داستان نمایش درباره سه نفر است که هر بار در موقعیت‌های مختلفی قرار می‌گیرند.»

شب شک، به هنگام اجرا، برای مدتی توقیف شد که روابط عمومی اداره‌ی ‌کل هنرهای نمایشی با انتشار متنی که عنوان آن «صرفا جهت استحضار» است درباره این اتفاق چنین توضیح داده است: «نمایش «شب شک» به نویسندگی و کارگردانی آقای امیرحسین بریمانی که در تماشاخانه تئاتر شهرزاد اجرا داشته است، به دلیل عدم کسب مجوز تمدید و تبلیغ نمایش، همچنین پخش بدون مجوز تبلیغات نمایش در بسترهای مختلف فضای مجازی، موجب بسته شدن موقت سایت فروش بلیت نمایش از طرف اداره‌کل هنرهای نمایشی شده است. بدیهی است این مشکل با حضور کارگردان و رفع ابهامات موجود برطرف خواهد شد.» ولی بر اساس گفت‌وگوی کارگردان با خبرگزاری صبا به نظر می‌رسد از آن‌ها خواسته شده بود که نام نوید محمدزاده حذف شود که البته کارگردان نپذیرفته است (نقل از هنر امروز)

در سال ۹۸، بریمانی در نمایش «به هوای پاک پرید» که اقتباسی است از رمان مسخ کافکا بازی کرده است که کارگردانی آن را نیز خود بر عهده داشته است. موضوع نمایش «به هوای پاک پرید» درباره‌ی سه داستان‌نویس است که در حال نوشتن داستان کوچک شدن آقای حسین‌پور هستند. در واقع این سه داستان‌نویس که نقش‌شان را بریمانی، نیما شکیبایی و علی عرفانی بازی کرده‌اند، نویسندگان نمایشنامه‌اند که حالا دارند تجربه‌ی شکل گیری این داستان و ایده‌ی اجرایی آن را روی صحنه بازسازی می‌کنند.

بریمانی مجموعه شعری منتشر کرده است با عنوان «گلدانها فقط در خانه رشد می‌کنند» و ترجمه اثر گیلیان فلین به نام «چیزهای تیز» را نیز در کارنامه دارد.

۱۰- امیر حسین آتش

سومین روز هشتمین ماهِ

اولین سالِ آخرین قرن است

که جهان دور می‌زند تا ماه

بنویسد دوباره آبان را

امیر حسین آتش
امیر حسین آتش

بنویسد که آخرین سال است

که زنان را به بند، می‌بندند

که شرف را به هیچ می‌بازند

و به ما قاه قاه می‌خندد

شعر با درد زندگی کرده

کلماتم اسیر خشم هستند

مثل روزی که حرف را کشتند

مثل وقتی «سلام» را بستند

هجده‌تیر بود، یادت هست؟

تیر و باتوم و خون دانشجو

رفت از یاد مردم بدبخت

وحدهُ لا اله الا هو

خون ما توی جوب‌ها جاری‌ست

انقلابم، که سطل‌هایش را

سال هشتاد و هشت، آتش زد

تا نریزد به گاز، اشکش را

نود و شش، فقط غم نان بود

کارگر‌ها و کارمندی که

زیر فقر و فشار زندگی و

مرد‌ها و گلوله و سکته!

بوی بنزین، جهنمِ پاییز

خون و خون و دوباره خون دارد

یک نفر داد می‌زند: پسرم!!!

مادرش… مادرش، جنون دارد

سوزِ آتش گرفتن رکس و

درد آوار متروپل دارم

آبادانم که عشق میهن را

در سرم جای گوله می‌کارم

من پر بغض بودم و دیدم

آتش شعر شعله می‌گیرد

من خودِ خشم می‌شوم وقتی

خواهرم از حجاب می‌میرد

دانش آموز را کتک می‌زد

یک بسیجیِ کاملا لاشی

ادبیاتِ بی ادب هستم

کاش یک شب بجای من باشی

تا ببینی چقدر غمگینم

توی خوابِ همیشه تکراری

با صدای «ندا… ندا… پاشو…»

می‌پرد خواب و زیر سیگاری

باز از من جواب می‌خواهد

مثل یک بازجو که می‌پرسد

«به کجا وصلی آشغالِ مزدور»

چار دیواریِ سکوتِ ابد

از تنم انتقام می‌گیرد

حرف هایی که خورده بودم یا

مشت هایی که می‌زنم، هرجا

درد هایی که می‌کشم هرشب

خواستم یک دلیل واضح را

با دو تا بیتِ مختصر؛ گفتم:

سومین روزِ هشتمین ماهِ

اولین سالِ قرن پانزدهم

در خیابان، تقاطع ماه و

نور خورشید [یک کسوف جدید]

باید امسال سال ما بشود!

رد شو از بند قافیه…. عروض

بلند شو، دارند یکی یکی مارا می‌کشند!

هیچ کس جز ما به درد ما نمی‌رسد، بلند شو

آسمان و زمین، ماه و خورشید فراخوان دادند که سوم آبان، وطن را پس بگیریم، بلند شو…

این شعر بلند، آخرین شعری است که امیر حسین آتش، در صفحه اینستاگرامش منتشرکرده است و دوستانش از او خواسته‌اند تا شعر را بردارد ولی او از این هشدار تعجب کرده است. احتمالا دلیل دستگیری او به خاطر انتشار همین چند سطر شعر است. آتش متولد ۱۳۷۸ و اهل مشهد است. از چگونگی دستگیری و وضعیت او خبری در دست نیست.

دفتر شعر کاغذپاره‌های یک جغد یکی از کتاب‌های اوست.

تیمور

پدرت آنقدر کارگر بود

که امضا نداشت

ما به اردو رفتیم؛ دختر حاج اکبر هم بود

جای خالی‌ات، خالی‌تر شد

وقتی آقای هاشمی می‌خواست نظامِ غسل کردن را یادمان بدهد

حالا که موریانه‌ها از خط کش ناظم بالا می‌روند

و کلاه پشمی حاج اکبر پوسیده

جایت خالی بود

با اشک‌های دختر حاج اکبر غسل کردیم

۱۱- بهناز امانی

هوا سیاه است و آسمان دل پری از زمین دارد

و ساعتها ست که به هق هق افتاده است

بهناز امانی
بهناز امانی

یادم آمد صبح آن روز هوا آبی بود همه چیز آبی بود که روبه‌روی هم پشت میز صبحانه نشسته بودیم

و به این فکر میکردیم که در ذهن دیگری چه می‌گذرد

بی آنکه به روی خودمان بیاوریم

که در حال کند و کاو در افکار و رفتار یکدیگریم

(بندی از دفتر شعر عاشقانه‌های الف)

دکتر بهناز امانی، نویسنده و مترجم، (استادیار دانشگاه آزاد جنوب تهران)، ۲۸ مهر، نزدیک منزلش بازداشت شد و هم اکنون در زندان قرچک ورامین است. دلیل بازداشت، ایستادن و همراهی او با دانشجویانش بوده است.

او مترجم کتاب دو جلدی «رویاهای یک زن» نوشته تیبورسرس و مجموعه داستان‌های کوتاه مجاری با عنوان «فراموشم مکن» نوشته لایوش ایلش است.

دفتر شعر او با عنوان «عاشقانه‌های الف» به همت نشر ماهریس منتشر شده است.

۱۲- آرش رمضانی

حالا و بعد از اتمام قضایا و گشوده شدن رازها، حالا و بعد از روبه‌رویی من با راز وسط آن هزارتو، آن روز را به یاد می‌آورم، یک شنبه‌ای که با نامه‌ها به خانه برمی‌گشتم، نمی‌دانستم چه چیزهایی دستگیرم می‌شود، نمی‌دانستم در معرض چه انتخاب‌هایی هستم و در پایان آن یازده روز، چه کسی خواهم بود. کار تحلیل و رازورزی شروع شده بود، قرار بود پاسخ رازی که بوی خون و جنون داشت را از لابه‌لای نامه‌های گره‌دار کشف کنم، نامه‌هایی گنگ که از درون تیمارستان به دستم می‌رسید، انگار قرار بود یک متن کهن از زبانی فراموش شده را ترجمه کنم، زبانی فراموش شده برای کشف راز پشت نقابِ نامه‌ها.

(از کتاب نقابِ نامه‌ها)

آرش رمضانی
آرش رمضانی

آرش رمضانی، نویسنده، فعال اجتماعی و صاحب کافه «آنجا» در مشهد، متولد سال ۱۳۶۸ است. او روز یکشنبه، ۱ آبان در محل کارش در مشهد دستگیر شد. از دلیل دستگیری او اطلاعی در دست نیست.

دو کتاب «نغمه‌هایی از پشت دیوار (داستان‌هایی از درون زندان)» و «نقابِ نامه‌ها» ازکارهای اوست.

کتاب نغمه‌هایی از پشت دیوار، داستان‌ها یا به عبارت بهتر، خاطرات آرش رمضانی از درون زندان است. درد و اندوه زندان، روزهای بی‌معنا و زندگی تکراری، بیماری و رنج زندانیان، وضع و حال روحی انسان‌های دربند و… در این داستان‌ها صادقانه تصویر شده‌ است. رمضانی این داستان‌ها را زمانی نوشته است که به عنوان روان‌شناس زندان دوران طرح خود را می‌گذرانده است. او حالا نه برای گذراندن طرح، که به عنوان نویسنده، دوران زندان خود را میگذراند.

نقابِ نامه‌ها نیز کاری است در راستای مطالعات روان شناسی در قالب رمان از این نویسنده و فعال اجتماعی که به همت نشر روزنه منتشر شده است.