سید جواد طباطبایی ۱۰ اکتبر ۲۰۲۲ در یادداشت نسبتاً مفصلی از یک انقلاب ملی در درون انقلاب اسلامی نوشت. انقلاب ملی به تعبیر طباطبایی انقلابی بیرهبر همانند انقلاب مشروطه است، از آن رو که «ملت» متحد خواست واحدی دارد و آن حکومت قانون است؛ بهعلاوه، این ملت را همبستگی آنها رهبری میکند و نه شخص یا اشخاص و ایدئولوژی خاصی. انقلاب ملی به تعبیرطباطبایی «از ویژگیهای ایران، به عنوان ایرانشهر، است». جایی که «اقوام ایرانی، از کهنترین ایام تاریخ این کشور، زیر لوای فرهنگ فراگیر آن وحدتی پیدا کردهاند».[۱]
درباره ایدههای ایرانشهری طباطبایی و نظریههای مربوط به ملت یکپارچه تاریخی او بسیار نوشته شده است. چیزی که سید جواد طباطبایی همواره از نظریهپردازی مستقیم در مورد آن پرهیز کرده است اسلام و تشیع نه به عنوان یک ایدهی سیاسی معطوف به قدرت مرکزی، بلکه به عنوان یک حاشیه تاریخی آزادیطلب و مبارز در مقابل متن قدرت در تاریخ ایران بوده است؛ تشیعی که خود را در آیینها و اشعار و نوشتهها نشان میدهد، در شمعآجینشدنها و قطعهقطعه شدنها و بر سر نیزهزدنهای حقیقت؛ جایی که تشیع خود را نه در دامان فرهنگ ایرانشهری که در ملتهای تحت ستم دنیای اسلام نشان میدهد؛ جایی که مویههای و لالاییها و غرشهای زنان آزاده بنیانهای قدرتهای مستقر را به لرزه در میآورد.
در این نوشته کوتاه سعی خواهم کرد از تاثیر نمادین جنبههای آزادیخواهانه نمایشی تشیع در طی جنبش «زن، زندگی، آزادی» به عنوان یکی از منابع الهام و همبستگی در بستر این جنبش و نفی هرگونه مردسالاری چه سکولار و چه دینی، چه ملیگرا و چه مرکزگرا در بطن این جنبش بگویم.
اسلام و اراده جمعی فراملّی
میشل فوکو در مصاحبهای از تفاوت تشیع با مسیحیت در افیونی بودن آنها برای تودهها میگوید. به نظر فوکو شاید گذاره «دین افیون تودههاست» مارکس در مورد مسیحیت مصداق داشته باشد اما در مورد تشیع معتبر نیست.[۲] هموست که در یاداشتهای خود از دورانی که در اوج انقلاب ۵۷ در ایران بوده از یادبود شهدا در گورستان بهشت زهرا مینویسد؛ جایی که «خانوادهها و دوستان کشتهشدگان هزارهزار دستها را به آسمان بلند میکردند و میگریستند».[۳]
آنچه فوکو در چراغهای سرخ و سبز روشنشده در مقابل خانههای جوانان کشتهشده و در این حجلههای نمادین میدید فقط توهم سانتیمانتال اروپامحور نبود. نمیتوان منکر این واقعیت بود که فوکو هم مانند دیگر همفکران سفید اروپایی خود عادت داشت ابژهوار با تاریخ و فرهنگ مردمان غیر اروپایی برخورد کند. اما این واقعیت را هم نمیتوان انکار کرد که او آن جنبه آزادیخواهانه تاریخی اسلام و تشیع غیرفقاهتی را از نزدیک دیده و در باره آنها نوشته بود. آنچه را که بیشتر از هر چیز نشاندهنده آن جنبه ناپایدار و همواره در تکاپوی شیعی بود، فوکو به نقل از جملهای از آیتالله شریعتمداری «مسلح شدن به نوعی بیقراری مدام» تعبیر میکند.[۴]
تشیع غیرفقاهتی در این میان بیشتر فرمی از مبارزه سیاسی را برمیسازد که از طریق ریشههای تاریخی و فرهنگی خود میتواند پوستههای مختلفی از «مردم» را دربرگیرد و به عنوان یک نیرو در مقابل آن نیروی هولآور دولت بیارآید. تشیع در این میان تنها یکی از شیوههای با هم بودن است. باهمبودگی که در کنار اشکال دیگر اتفاق آزادیخواهانه و دربرگیرنده به اِشعاری جدید برای «نه گفتن» و «به زیر کشیدن» و تحقق رویاهای دور از دسترس «ناخرسندان و سرخوردگان» باشد. تشیعِ غیرفقاهتیِ فراملی در این میان نه به عنوان یک مذهب یا دین بلکه به عنوان یک آیین مبارزه ستمدیدگان بیانی فراملی دارد؛ فراملی نه به معنای همبستگی شیعیان عراق و مصر و لبنان و سوریه و افغانستان بلکه به معنای یکی شدن تنهای ستمدیده از استعمار و استبداد.
«به مادرم بگویید دیگر دختر ندارد»
شهادت جزئی یگانه و جداییناپذیر از فرهنگ مبارزه در تشیع است. حتی به تعبیر صالحی نجفآبادی در کتاب جنجالبرانگیزش «شهید جاوید» امام سوم شیعیان هنگامی که از تشکیل حکومت که انگیزه اصلی او برای قیام بود به دلیل فشار امویان صرف نظر کرد، تن به مصالحه با ظالم نداد و شهادت را برگزید.[۵]
این شکل از تکریم مردگان در تشیع آیینی فقط رو به سوی آنجهان و درجه رفیع شهدا در آخرت ندارد. این مردگان انتقالدهندگان تجربه مبارزه برای عدالت و برابریاند. زندگان در این تعبیر ادامهدهندگان و برآورندگان آن آرزوی محال و دستنیافتنیاند. سوگواری «مادران برای فرزندان» همان شکل نمادین-آیینی شیعه است که تجربه شهدا را منتقل میکند. نه با پروپاگاندا و پلاکاردها و بنرها بلکه با سادهترین شکل از بیان همگانی انسانی: اشک ریختن همگانی یا همان تباکی، مویههای همگانی بر سر مزار شهدا و یا جدیدتر از آن سرودهای همگانی: «ای شاه خائن آواره گشتی، کشتی جوانان وطن آه و واویلا، کردی هزاران در کفن آه و واویلا»؛ نهیب پایداری زنان و مردانی که عزیزانشان را نه برای مرگ خودشان که برای ادامه راهشان فرامیخوانند.
«علف هرز تویی، زن آزاده منم»
انقلاب «زن زندگی آزادی» با همه بریدگی و گسستی که میخواهد با هر شکلی از زیباییشناسی جمهوری اسلامی داشته باشد ارجاعات مختلفی به شیعه غیرفقاهتی و اسلام آیینی و آزادیخواهانه تاریخی میدهد. آنجایی که دختران و زنان به عذاب آمده از تحقیر و بی عدالتی حکومت مقنعهها و روزسریهای خود را بر سر دست میچرخانند و با لحنی استوار و محکم آزادهگی خود را فریاد میزنند نه تنها صوت و لحن موسیقیایی آنها یادآور شورآیینهای شیعی است، ارجاع به آزادهگی در آن نیز نزدیکی زیادی با فرمهای ادبی شیعی دارد: «اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید». فراخ کردن سینه در مقابل نیروهای سرکوب و یا ماهیت اجرائی زانوزدن زنان در مقابل نیروی سرکوبی که در چندمتری آنها به سویشان نشانه رفتهاند و فریاد شلیک کن! شکلی خاص از آمادگی در آیینهای شیعی برای شهادت است که انقلاب زنان ایران آن را از آن خود میکند.
تشییع جنازهها و چهلم شهدای انقلاب، سخنرانیهای پرشور مادران و پدران و دوستانی که عزیزانشان را از دست دادهاند، بر سر مزار آنها نمود بارز دیگری از ماهیت اجرائی آیینهای کهن رهاییبخش اسلامی-شیعی است که انقلابیون از کردستان و خرمآباد تا تهران و بلوچستان از آن خود کرده و در بطن انقلاب خود جای دادهاند. در اینجا تشیع یعنی «آیین کهن انقلابی» و نه تنها مذهبی از مذاهب اسلام؛ آیینی که خود را از شر تشیع-اسلام فقاهتی میرهاند تا به مثابه شکلی از اشکال باهمبودگی و اتفاق در کنار دیگر همبستگیها در مقابل هر نوعی از سرکوب و تبعیض و بیعدالتی مبارزه کند.
از همین روست که آیینهای شیعی همانقدر که منبع الهام برای اشکال جدید مبارزه و انقلاباند تحت تأثیر این فرمهای اجرائیاند. نمونه مشخص این تأثر نوحههای هیئتهای شهر یزد است که با ادبیاتی متفاوت و با فرمهای موسیقیایی جدید اشعاری انتقادی به وضع سیاسی موجود را در لفافهی نوحه عاشورا بیان میکند.
انقلابی زنانه و نه ملّی
جنبش «زن، زندگی، آزادی» بیشتراز اینکه بخواهد انقلابی به تعبیر سید جواد طباطبایی ملّی باشد خیزشی است زنانه که تمام ملتها، مذاهب، طبقات، اقشار و جنسیتها را با تمام چندگانگی و چندرنگیشان به رسمیت میشناسد و دربرمیگیرد.
این جنبش در بستر جغرافیایی خود با همه فرمهای اجرایی رهاییبخش ارتباط و از آنها الهام میگیرد و در مقابل هر نوع توتالیتاریسم و پدرسالاری قد علم میکند. این جنبش تاریخ «ملّت» ایران را از تاریخ «حکومت جمهوری اسلامی» جدا نمیکند[۶] تا یکی را تاریخی ایرانی و دیگری را تاریخی اسلامی-شیعی ببیند و اینگونه مردمان و ملتها و تنهایی که خود را نه تنها در جغرافیای ایرانی که در بستر تاریخ اسلام، چه اسلام شیعی و چه اسلام سنی، بازتعریف میکنند اما همواره از حکومت دینی و پدرسالارانه شیعی فاصله گرفتهاند، از حلقه همبستگی خود خارج کند.
از همین نویسنده: سیمای زنی در گردباد انقلاب ۵۷؛ یادی از سودابه سدیفی
سدیفی از معدود زنانی بود که در فضای مردانه سالهای اول انقلاب فعالیت سیاسی خود را دنبال میکرد، دورانی که در دولت موقت بازرگان و سپس شورای انقلاب و دولت بنیصدر جایی برای فعالیت زنان نبود و جوی تکجنسیتی بر دایره حکمرانان غلبه مطلق داشت. علاوه بر این، دهه نخست انقلاب ۵۷، دههای بود که گروههای سیاسی که نقش زنان در آن پررنگتر بود، هر روز بیشتر به حاشیه رانده و یا سرکوب میشدند.
ادامه مقاله در اینجا
حاکمان ایران که با ارجاع به تشیع فقاهتیشان هر شکلی از دیگربودگی را حتی اگر در قالب آیینهای شیعی باشد برنمیتابیدند، از روزهای اول انقلاب ۵۷ در پی حذف آن شکل به انقیاددرنیامده و سرکش و آزاد تشیع نمادین-آیینی برآمدند. اذان رحیم موذنزاده اردبیلی مدتها از رادیو و تلویزیون پخش نمیشد. سیدجواد ذبیحی از سرشناسترین مداحان و قاریان قرآن و حدیث دستگیر و مدتها در زندان اوین محبوس بود. صرف نظر از آن هیئتهای مذهبی و جنبههای اجرائی آیینها مانند تعزیهها و کاروانها به شدت از طرف نهادهایی مانند سازمان تبلیغات اسلامی کنترل و در مواردی ممنوع و تعطیل شدند. حتی معتقدینی را که در منازل خود به دلیل اعتقاد و نذری که داشتند قمه بر سر خود زده بودند در مواردی دستگیر و تحت فشار و شکنجه قرار داده بودند.
شاید همین گونه این آیینها و نمادها و شکلهای اجرائی رهاییبخش راه رستگاری خود را یافتند و در بطن انقلاب زنان ایران جای گرفتند. این همبستگی پدرسالاری سکولار را همانقدر پس میزند که اقتدارگرایی و زنستیزی اسلام فقاهتی را. این پدرسالاری سکولار ملّیگرا حتی آن کرونوسی که فرزندانش را در فرداهای پس از انقلاب میبلعد نیست. پدیدهای است که از همین حالا «انقلاب زنان» را به رسمیت نمیشناسد و نام آن را به انقلاب ملّی جعل میکند.
نه آریایی هستیم و نه کسی را میپرستیم
تاریخ اسلام و تشیع خالی از خونریزی و سرکوب و کشتار نیست. میتوان ادعا کرد که هرگاه شیعیان حکومت را چه در دوران پیشامدرن و چه پس از آن در دست گرفتند خونهای بسیاری ریخته اند. همینجاست که کژفهمی فوکو از تشیع و اسلام و رهاییبخشی آن نمایان میشود. در دنیای مردگان نمادین آیینهای شیعی است که «هر جمعه نواده امام بر پدر شاه پیروز میشود» و نه در آن حکومتی که عموم فقیهان شیعه در پی آن هستند.[۷]
این نوشته در پی پاک کردن دست تشیع و شیعیان از هرگونه ناپاکی در تاریخ نیست. تلاشی است برای بازفهمیدن و تأمل در اهمیت آیینهای اسلامیـشیعی و جنبههای رهاییبخش آنها در اعتراضات و انقلابها. تلاشی است تا با زبانی متفاوت از لزوم رستگاری همه مردمان وملتها در کنار هم بگوییم و نه فقط از آرزوها و رویاهایمان برای ایرانی که در آینده انتظار آن را میکشیم. تلاشی است برای فهمیدن این مسئله که «پدرسالاری سکولار ملّیگرا» همانقدر اقتدارگرا، مرکزگرا و تمامیتخواه است که اسلام فقاهتی شیعی. اما اسلام آیینی همواره در تکاپوی مدام میتواند همراه هر شکلی از جنبشها و همبستگیهای رهاییبخش در انقلابی متداوم برای عدالت و برابری جهانی باشد.
پانویسها:
[۲] میشل فوکو، ”مصاحبه با میشل فوکو،“ در باقر پرهام، باهمنگری و یکتانگری: مجموعه مقالات، تهران: آگاه، ۱۳۷۸، ص ۱۴۹-۱۵۸، اینجا ص ۱۵۴.
[۳] میشل فوکو، ”ارتش: وقتی زمین میلرزد،“ در ایرانیها چه رؤیایی در سر دارند؟ ترجمۀ حسین معصومی همدانی، تهران، چاپ ششم هرمس۱۳۹۲)، ۹-۱۶؛ اینجا ص ۲۷.
[۴] همان، ص ۳۰.
[۵] صالحی نجفآبادی، نعمتالله، شهید جاوید: حسین ابن علی علیهالسلام، نشر امید فردا، چاپ چهارم ۱۳۷۸.
[۶] از مقاله طباطبایی: فرمانروایان جمهوری اسلامی نه تاریخ «خود» را میدانند ونه تاریخ ملّی «ما» را! منظورم از تاریخ «ما» روشن است؛ ما ایرانیان از دیرباز ملّتی بودهایم و ملّت ماندهایم. بدیهی است که این یک شعار سیاسی نیست، برعکس، یک واقعیت تاریخی است. منظورم از تاریخِ «خودِ» فرمانروایان تاریخِ اسلام است.
[۷] فوکو، ارتش: وقتی زمین میلرزد، ص ۲۶.
“در دوران جدید، هر بنبستی در یک نظام حکومتی به ضرر قدرت سیاسی و به سود ملّت است. فرمانروایان ج.ا. نه تاریخ «خود» را میدانند و تاریخ ملّی «ما» را! منظورم از تاریخ «ما» روشن است؛ ما ایرانیان از دیرباز ملّتی بودهایم و ملّت ماندهایم. بدیهی است که این یک شعار سیاسی نیست، برعکس، یک واقعیت تاریخی است. منظورم از تاریخِ «خودِ» فرمانروایان تاریخِ اسلام است. اینان آن تاریخ را نیز نمیدانند و گمان میکنند تاریخ آنان همان خیالاتی است که «خود» جعل کردهاند. این خیالات تنها سرمایهای است آنان دارند و سدههایی نیز آنان خیالات را به مردم تلقین کردهاند و عامّۀ مردم نیز، در شرایطی که آن خیالات با منافع آنان تعارضی پیدا نمیکرد، دل به عشوۀ اینان دادهاند. یکی از آن خیالات، که به یکی از بدیهیات تاریخ تشیع نیز تبدیل شده است، ظلمستیزی ارباب عمایم در تاریخ است که ما در هیچ جایی نشانهای از آن نمییابیم. در معارف دینی، ظلم معنای اجتماعی «روشن و واضحی» ندارد و از آنجا که معنا و مضمون ظلم معلوم نیست ارباب عمائم نیز نمیتوانستهاند عاملان ستیز با آن باشند.” نویسنده محترم اگر نقل قول می کنید درست نقل کنید. با سانسور و مثله کردن می توان هر چیزی را به دلخواه از هر نوشته ای بیرون کشید. جالب است که در کوران جنبشی انقلابی علیه اسلام سیاسی در قدرت، از فرط ایران ستیزی بهدفاع از ورسیونی دیگر از همان اسلام سیاسی رو می آورند. توهم تا کجا؟ خوانندگان را به مطالعه متن کامل مقاله جواد طباطبایی دعوت می کنم.
behzad / 02 November 2022