جنبش ضدآپارتاید آفریقای جنوبی یک جنبش الهامبخش و آموزنده برای مبارزان راه دموکراسی و تبعیضزدایی است. در بحثهای ایرانیان در شبکههای اجتماعی اما معمولا تنها از زاویه بحث تحریم به نمونه آفریقای جنوبی اشاره میشود و کمتر توجه میشود به آنچه در خود کشور گذشت.
جنبش ضد آپارتاید موفق شد به خاطر ریشههای عمیق آن در جامعه و مبارزه گسترده همهجانبهای که پیش برد. مبارزه علیه آپارتاید همدلی جهانی را برانگیخت، و فشار تحریمی بر رژیم نژادپرست مکمل مبارزه وسیع داخل شد.
در مقاله پیش رو نگاهی داریم به راهی که مردم، اپوزیسیون آفریقای جنوبی و رژیم آپارتاید پیمودند. مقاله با ریشههای آپارتاید و ظهور آن آغاز میشود سپس به روند جنبش و تحریمها میپردازد.
ظهور آپارتاید
شروع تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی به اواسط قرن هفدهم و ورود سه کشتی هلندی به «خلیج تیبل» باز میگردد. پنج سال بعد از ورود کشتیهای هلندی مردم بومی سلسله حملاتی را علیه هلندیها آغاز کردند که همگی شکست خورد اما از همانجا بود که نوع رابطه میان سیاهان و سفیدها در سه قرن آینده تبیین شد: چرخه مقاومت و سرکوب.
تا پایان قرن نوزدهم میلادی آفریقای جنوبی در کنترل مردان سفیدی بود که بسیاری از آنها از نوادگان هلندیهای اولیه بودند.
بریتانیا اوایل قرن نوزدهم پس از فتح دماغه امید نیک، مستعمره کیپ را به جمع مستعمرات خود اضافه کرد. اما با کشف الماس در سال ۱۸۶۷ و طلا در سال ۱۸۸۶ وضعیت در آفریقای جنوبی که تا آن زمان مستعمرهای کشاورزی بود اهمیت اقتصادی ویژه پیدا کرد و مهاجرت از اقصی نقاط جهان به آن رونق یافت.
در این دوره جنگهای کشاورزان سفید با بریتانیاییها آغاز شد. بریتانیاییها کشاورزان سفید ( بوئرها) را سرکوب و زندانی میکردند. هزاران نفر در کمپهای اسرا جان باختند و پس از ۳ سال جنگ زمان صلح رسید. با قدرت گرفتن لیبرالها در بریتانیا آنها تصمیم به جبران آنچه بر کشاورزان آفریقای جنوبی رفته بود گرفتند. دوره خوش و پیروزی کشاورزان فرا رسید، اما هزینه این پایان خوش را سیاهان آفریقای جنوبی پرداختند. سال ۱۹۱۰ وقتی به آفریقای جنوبی استقلال اعطا شد منافع سیاهان آفریقای جنوبی نادیده گرفته شد. تا آن زمان هر فردی ( سیاه یا سفید) که مایملک او حداقل ۲۵ پاوند بود میتوانست رای دهد؛ البته کمتر سیاهپوستی این ثروت را داشت. زمانی که آینده آفریقای جنوبی در پارلمان در لندن مورد بحث بود آفریقاییها نمایندهای به لندن فرستادند تا حقوق آنها در قانون اساسی در نظر گرفته شود، تنها حزب کارگر حاضر به دیدار با آنها شد. سیاهان آفریقای جنوبی جایی در قانون اساسی نیافتند.
سقوط آپارتاید
آنچه در زمان جنگ جهانی رخ داد منجر به تشکیل دولت آپارتاید شد.
دولت آپارتاید آفریقای جنوبی سال ۱۹۴۸ بر سر کار آمد. با روی کار آمدن حزب ملی به رهبری «دنیل فرانسیس مالان» سیاستهای تبعیض نژادی که سالها (و قرنها) جریان داشت تبدیل به قانون شد. حزب ملی سیاستهای جداسازی را گسترش داد و آن را آپارتاید (به آفریکانس یعنی جدایی) نامید.
بر اساس قانون آپارتاید شهروندان آفریقای جنوبی به یکی از این سه دسته تعلیق داشتند: بانتو(تمام سیاهان آفریقایی)، رنگی (افراد با نژاد مخلوط)، و سفید. دسته چهارم که شامل آسیایی (هندی و پاکستانی) میشد بعدها به نظام اضافه شد.
کشتار شارپویل و جنبش تحریمها
آلبرت لوتولی فعال ضد آپارتاید ازجمله نخستین رهبران جنبش بود، با وجود تمام فعالیتهای صلح آمیز لوتولی و رالی و گردهماییها رژیم آپارتاید ذرهای عقب نشینی نکرد و حاضر به دادن هیچ حقی به سیاهان نبود. گروههای دیگری نیز در این فاصله ظهور کردند از جمله در سالهای دهه ۶۰ پانآفریکنها که فعالیتهای قبلی را بی اثر دانسته و خواستند از روش دیگری جلو روند . ۲۱ مارس ۱۹۶۰جمعیتی در شارپویل به ایستگاه پلیس رفتند و کارتهای شناسایی خود را (پاسپورتی را که رنگ و نژادشان را مشخص میکرد) سوزاندند، هر چند این عملی غیر خشونت آمیز بود پلیس از دیدن جمعیت ۷ هزار نفری وحشت زده شد و به جمعیت تیراندازی کرد.
نتیجه ۶۹ کشته بود. این پایان دورهای برای جنبش و آغاز دورهای دیگر بود. توجه جهانیان بیش از گذشته به رژیم آپارتاید جلب شد و جنبش تحریم متولد شد. دولت آپارتاید فعالیتهای احزاب سیاه را محدود و به تحریمها بی توجهی میکرد.
حکومت با مشت آهنین ادامه یافت.
آنچه برای سیاهان باقی ماند امیدی بود که روزی و به طریقی این روزگار پایان خواهد یافت.
در میانه سالهای دهه ۱۹۶۰ برای سفیدهای آفریقای جنوبی هیچگاه روزگار بهتر از این نبود. جنبشها سرکوب و رهبران در زندان و یا در تبعید بودند. اقتصاد شکوفا بود و روزگار آفتابی. شاید تنها مشکل برای سفیدها این بود که تعطیلاتشان را کجا بروند.
جنبش بیرهبر
در سپهر سیاسی، سفیدان راست افراطی رو به رشد بودند، اما در جامعه سیاهان و در تاونشیپها ( شهرکهای محل زندگی غیر سفیدان) اوضاع مانند گذشته نبود. به دنبال واقعه کشتار شارپویل سیاهان آفریقای جنوبی بیرهبر بودند. به زعم برخی دانشجویان، بی کفایتی رهبران مسنتر ( که عمدتا یا بازداشت شده و یا در تبعید بودند) علت این وضعیت بود.
اعتصاب اروبان و تولد اتحادیهها
در این میان وقایعی غیر قابل انتظار پیش آمد که آنها را نه اپوزیسیون و نه دولت آپارتاید پیش بینی کرده بودند.
مارس ۱۹۷۳ حدود ۵۰ هزار کارگر در اوربان دست به اعتصاب زدند. تقاضای کارگران اعتصابی حقوق بیشتر بود.
جنبش اتحادیه صنفی سیاهان متولد شد. اتحادیه با سرعتی کم عضوگیری میکرد. تا پایان دهه ۷۰ تعداد اعضا به ۹۰ هزار نفر رسید ، اما تا پایان دهه ۸۰ میلادی تعداد اعضای آن یک میلیون نفر بود. این سکویی بود برای سیاست سیاهان و اعضای آن بهترین بخش سازماندهی شده اپوزیسیون بودند.
در همین حال همزمان وقایع دیگری در دیگر نقاط جهان حال وقوع بود که بر جنبش ضد آپارتاید به اندازه تشکیل و گسترش اتحادیههای صنفی کارگران تاثیر داشت.
نیمه شب ۲۵ آوریل ۱۹۷۴ افسران شورشی جوان در پرتغال به حکومت دیکتاتوری مارسلو کائتانو پایان دادند و همین باعث شد تا پرتغال به حکومت استعماری خود در قاره آفریقا پایان داده و موزامبیک و آنگولا مستقل شوند و حلقه حکومت سفیدها که آفریقای جنوبی را احاطه کرده بود از بین رفت. اپوزیسیون در تبعید ناگهان دولتهایی با حکومت سیاهان در اطراف آفریقای جنوبی یافت و جان تازهای گرفت اما هنوز خون جوان و مشتاقی که حاضر به جان دادن برای جنبش آزادی بخش باشد نداشت. اما این وضعیت هم همیشگی نبود و تغییر کرد.
قیام جوانان سووهتو
ژوئن ۱۹۷۶ دولت آپارتاید قانونی را به اجرا گذاشت مبنی بر این که آموزش سیاهان باید به زبان آفریکانس ( زبان رسمی دولت) صورت گیرد. بچه مدرسهایها در سووهتو به خیابان آمدند. حدود ۲۰ هزار دانشآموز در اعتراضات شرکت کردند. دولت به کشتار بچه مدرسهایها دست زد. تعداد کشتهها بین ۱۷۶ تا ۷۰۰ نفر تخمین زده میشود. دولت به تعقیب باقی دانش آموزان و زندانی کردن آنها پرداخت.
هر چند مانند اعتراضات قبلی این اعتراض هم سرکوب شد اما نتیجه ظهور نسلی بود که همگی سیاسی بودند. آتش درحال شعله ور شدن بود.
از این به بعد سالهای دهه ۷۰ و سپس دهه ۸۰ میلادی شهرکهای غیرسفیدان (تاون شیپها) مرکز اعتراضات بود. دولت نیروهای خود را به شهرکها میفرستاد و سرکوب ادامه مییافت اما به رغم همه اینها اپوزیسیون نه دلسرد میشد و نه دست از مبارزه بر میداشت. هزینه این اعتراضات را جوانان سیاه می پرداختند که یکی پس از دیگری یا در خیابان و یا در بازداشت پلیس کشته میشدند.
در حالی که عدهای در خیابانها با پلیس میجنگیدند عدهای راه دیگری را در پیش گرفتند و از مرزها خارج میشدند تا با اسلحه و آموزش نظامی به کشور برگردند و در شرایط برابر با نیروهای امنیتی طرف شوند. برای اپوزیسیونی که سالها عقیم مانده بود این هدیهای الهی بود و شاخه نظامی کنگره ملی آفریقای جنوبی شکل گرفت.
یک دهه بعد، نسل جوانان قیام «سووهتو» اینک بزرگسالانی مسلح بودند که به کشور باز میگشتند تا برای جنبش بجنگند.
دولت آفریقای جنوبی اما بیکار ننشست و نیروهای ویژه به خانههای مخالفان و حتی مراکز تعلیم مخالفان در کشورهای همسایه حمله میکردند.
مبارزه ادامه یافت همه اینها در کنار هم دولت آپارتاید را تحت فشار گذاشته بود.
تحریمهای اقتصادی
اینجا بود که دولت تصمیم به اصلاحات گرفت. اما این اصلاحات به عنوان تغییراتی سطحی مورد قبول اپوزیسیون قرار نگرفت و رد شد.
اتحادیهها، نسل جدیدی از مبارزان، اعتراضات در شهرکها و حتی بمبگذاری در گوشه و کنار کشور و اپوزیسیون مصمم و متحد همگی در داخل در جریان بود اما همه اینها برای پایان دادن به رژیم آپارتاید کافی نبود.
آنچه دولت را در مراحل پایانی به زانو درآورد آن چیزی بود که در خارج از مرزهای آفریقای جنوبی جریان داشت.
سپتامبر ۱۹۸۹ جنبش درازمدت ضد آپارتاید شروع به نتیجه دادن کرد. آفریقای جنوبی به واسطه تحریمهای خارجی قادر به گرفتن وام نبود و دولت دیگر توانایی پرداخت وامها را که بالغ بر ۸ میلیارد دلار می شد نداشت.
حتی دوستان دیرینه آفریقای جنوبی از جمله رونالد ریگان در آمریکا به تحریمکنندگان رژیم آپارتاید پیوسته بودند و تغییر نزدیک بود.
رژیم آپارتاید دریافت که باید کاری انجام دهد. در داخل کشور جامعه اقتصادی در ژوهانسبورگ دست به ابتکار زد زیرا که دریافته بود بدون درنظر گرفتن و شرکت دادن رنگینپوستان دیگر آیندهای برای کشور نمیتوان متصور شد و نتیجه این بود که نمایندگان تجار و کسب و کارهای ژوهانسبورگ با نمایندگان کنگره ملی دیدار کردند. «پیتر دبلیو بوتا» رئیسجمهور وقت آفریقای جنوبی به شدت خشمگین شد اما روزهای پایانی نزدیک بود و حزب حاکم (حزب ملی آفریقای جنوبی) پرزیدنت بوتا را برکنار کرد و «ویلِم دِ-کلرک» آخرین رئیسجمهور سفیدپوست آفریقای جنوبی بر سر کار آمد.
دِ-کلرک سال ۱۹۹۰ نلسون ماندلا را آزاد و از فعالیتهای جنبش ضد آپارتاید و احزاب رفع ممنوعیت کرد. دولت کلرک، رئیسجمهور آفریقای جنوبی بسیاری از قوانین تبعیض آمیز را لغو کرد. قانون اساسی جدید آفریقای جنوبی که سیاهان و سایر نژادها را از حقوق شهروندی برابر برخوردار میکرد سال ۱۹۹۳ تدوین و از ۱۹۹۴ به اجرا درآمد.
پس از ۲۷ سال زندان ماندلا دیگر آزاد بود و اینجا بود که معاملات و مذاکرات و تغییرات عملی آغاز و به دنبال آن (پس از ۳ سال در سال ۱۹۹۴) نخستین انتخابات آزاد آفریقای جنوبی برگزار شد.
مدافعان آپارتاید
همانند همه جنبشها، جنبش مخالفانی و آپارتاید نیز موافقانی داشت. مدافعان رژیم آپارتاید در داخل و خارج، این رژیم را سپری در برابر کمونیسم معرفی میکردند با پایان جنگ سرد این گونه دفاع دیگر خریداری نداشت و غرب از جمله آمریکا استدلالهای دوران جنگ سرد به کارشان نمیآمد. دفاع از آپارتاید در میان سفیدپوستان هم چندان طرفدار نداشت.
سقوط رژیمی که ۵۰ ساله نشد
سالها تظاهرات خونبار داخلی، شورش، مشکلات اقتصادی که دولت با آن دست به گریبان بود و همراهی سفیدهایی که با تبعیضنژادی مخالف بودند در داخل و در خارج، تحریمهای اقتصادی و فرهنگی در سطح بینالمللی و در نهایت پایان دوره جنگ سرد به حکومت اقلیت سفید در «پروتریا» پایان داد.
توجه جامعه بینالمللی به اوضاع آفریقای جنوبی از سال ۱۹۶۰ و پس از کشتار شارپویل جلب شد و سازمان ملل خواهان اعمال تحریم علیه دولت آفریقای جنوبی شد. اعضای قدرتمند شورای امنیت (از جمله بریتانیا، فرانسه و آمریکا) -از ترس از دست دادن دوستان خود در آفریقا در زمانی که استعمارزدایی در سراسر قاره آفریقا جریان داشت- مانع تحریمها شدند، اما در اواخر دهه ۷۰ جنبشهای مردمی در اروپا و آفریقا که از دهه ۶۰ در جریان بود شدت یافت و این جنبشها توانستد بر دولتهای خود فشار آورده تا تحریمهای فرهنگی و اقتصادی علیه پروتریا اعمال کنند.
در آمریکا سال ۱۹۸۶ (ربع قرن پس از کشتار شارپویل) کنگره لایحه جامع ضد آپارتاید را تصویب کرد که حاصل آن خروج شرکتهای چند ملیتی از آفریقای جنوبی بود.
اواخر دهه ۸۰ اقتصاد آفریقای جنوبی تحمل این فشارها را نداشت.
عمر آپارتاید در آفریقای جنوبی به ۵۰ سال نکشید.