چه بخش‌هایی از روحانیت و با چه وزن و کمیتی از خمینی پشتیبانی کردند؟

نقش علما در جنبش و سپس انقلاب ایران و همراهی آنان در ادوار مختلف، متفاوت بوده است. در مرحله نخست نهضت روحانیت (۴۱-۴۲) تقریباً تمام علمای ایران و حتی عراق در اعتراض به برخی اقدامات رژیم در دولت اسدالله علم (از جمله اعطای حق رأی به زنان و تبدیل سوگند به «قرآن» به سوگند به «کتاب آسمانی» و بعدها لوایح شش‌گانه ذیل عنوان «اصول انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و مردم») مشارکت داشتند و در این مرحله رهبری در دست آیت‌الله شریعتمداری در قم و آیت الله میلانی در مشهد بود و در آن زمان آیت‌الله خمینی چندان شناخته شده نبود و در هر حال یکی از روحانیانی بود که بیانیه‌ها را امضاء می‌کرد و نه بیشتر.

شورش ۱۵ خرداد ۱۳۴۲
شورش ۱۵ خرداد ۱۳۴۲

اما در مرحله دوم یعنی پس از عقب‌نشینی شاه و دولت و پیروزی علما، ستاره بخت آیت‌الله خمینی طلوع کرد و ایشان به سرعت تا سطح یکی از رهبران رادیکال ارتقا یافت و پس از سخنرانی تند و آتشین ایشان در دوازدهم محرم در مدرسه فیضیه در سال ۴۲ و در پی آن رخداد پانزده خرداد، خمینی عملاً به صورت رهبری بلامنازع جنبش نوین علما و روحانیت در‌آمد. در این مرحله و به ویژه پس از بازداشت ایشان و تا زمان آزادی وی در سال ۴۳ عموم علما از ایشان حمایت کردند. اما در مرحله سوم (۴۳-۵۶) اغلب روحانیون با آیت‌الله خمینی همراهی نکردند. پس از تبعید خمینی از ایران در پائیز ۴۳ به دلیل ایجاد فضای ارعاب در کشور و بیش از همه در حوزه‌های علمیه و بیشتر در قم، اصولا فضای یأس بود و انفعال و علمای معترض پیشین در ایران و عراق و اکثریت روحانیان ریز و درشت یا راه سازگاری با رژیم را در پیش گرفتند و یا به سکوت و رضا تن دادند و به کارهای معمول دینی و علمی و تبلیغی خود مشغول شدند. البته یک اقلیت از روحانیان متوسط و طلبه همچنان پر شور راه خمینی را ادامه داده و از طرق مختلف از جمله انتشار بیاینه‌ها و پیام‌های رهبر تبعیدی خود به گسترش افکار او اهتمام کردند.

حسن یوسفی اشکوری: تقریباً تمام علمای ایران و حتی عراق در اعتراض به برخی اقدامات رژیم در دولت اسدالله علم (از جمله اعطای حق رأی به زنان و تبدیل سوگند به «قرآن» به سوگند به «کتاب آسمانی» و بعدها لوایح شش‌گانه ذیل عنوان «اصول انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و مردم») مشارکت داشتند.

اما در مرحله چهارم (۵۶-۵۸) بار دیگر آوازه خمینی درافتاد و به‌تدریج تمام علما در مراتب مختلف و به مناسبت‌های گوناگون به حمایت از او پرداختند. این دوره مصادف بود با درگذشت سید مصطفی خمینی فرزند ارشد آیت‌الله در آبان ۵۶ در نجف. به این مناسبت مجالس ختم و بزرگداشت در قم و تهران و برخی شهرهای بزرگ برپا شد و به دلیل مساعدتر شدن فضای سیاسی (فضایی که به خاطر فشارهای حقوق بشری دولت دموکرات آمریکا و نیز نهادهای حقوق بشری غرب بر محمد رضا شاه ایجاد شده بود) این مراسم به سرعت تبدیل شد به تجدید عهد تازه با آیت‌الله خمینی که تقریباً از افکار عموم محو شده بود. این روند به ۵۷ رسید و با گسترش جنبش اعتراضی مردم، خمینی نیز با مشروعیت و محبوبیتی که در طول ۱۵ سال مقاومت و مداومت به دست آورده و هر روز مواضع او قاطع‌تر و شفاف‌تر می‌شد، بیشتر مطرح شد و سرانجام در پائیز و زمستان ۵۷ تقریباً تمام افراد و گروه‌ها و حتی سازمان‌های چریکی رهبری او را قبول کرده و در نهایت با وی به عنوان «رهبر انقلاب» بیعت کرده و خود را ملزم به پیروی از او دیدند. در این میان البته روحانیت نیز یکپارچه از او حمایت کرد. گرچه شماری از آنان با اکراه چنین کردند نه به اختیار.

آیا خمینی ۱۳۴۲ با خمینی نویسنده کتاب حکومت اسلامی یکی است؟ و این خمینی تا رسیدن به مقام رهبر انقلاب اسلامی چه تغییراتی کرد؟ چه وجهی از شخصیت و فکر او پایدار ماند، و چه وجهی از آن تغییر کرد؟

سیر زندگی پر فراز و نشیب آیت‌الله خمینی نشان می‌دهد که، مانند اغلب رجال تاریخ‌ساز، در طول زندگی خود تحولات و تغییرات مهمی را تجربه کرده است. از آغاز تا سال ۴۱ عمدتاً در گمنامی بوده و عمدتاً به درس فقه و اصول و تدریس فلسفه و اخلاق گذرانده ولی از آن پس به لحاظ فکری و نظری و عملی دچار دگردیسی مهمی شده است. از ۴۱ تا ۴۸، به‌رغم مواضع سیاسی رادیکال و ادبیات تند، در مجموع اصلاح‌طلب است یعنی به تغییر رژیم سلطنتی معتقد نشده اما در آن سال با ارائه تز ولایت فقیه به عنوان آلترناتیو نظام کهن سلطنت وارد فاز کاملاً جدید و بی‌مانند در تاریخ ایران و به‌ویژه در تاریخ تشیع شد. از آن زمان اما افکار و رفتارش معطوف به تغییر رژیم در ایران شد و سرانجام به مرحله فرجامین رسید که همان ۲۲ بهمن ۵۷ و واژگونی مطلق سلطنت پهلوی و به کلی رژیم پادشاهی و استقرار رژیم مبتنی بر ولایت فقیهان شد. اما از مقطع انقلاب تا پایان نیز مراحل تحولی مختلف در افکار و رفتار سیاسی آیت‌الله خمینی قابل تشخیص و مشاهده است. در فرانسه از اندیشه سنتی پیشین خود فاصله گرفت و گرچه غالباً از اسلام و نظام اسلامی و ضرورت اجرای اصول و قواعد شریعت سخن گفت اما نه تنها بر مدل ولایت فقیه تأکیدی نشد بلکه از جمهوری به معنای متعارف آن (حتی تصریح کرد جمهوری به گونه‌ای که در فرانسه حاکم است) دفاع کرد. در ایران نیز تا مقطع تدوین قانون اساسی از ولایت فقیه سخنی در میان نبود اما پس از آن ایشان با تمام توان و با استفاده از تمام ابزارهای تبلیغی و حکومتی برای اعمال ولایت فقیه کوشید. با این همه آنچه در قانون اساسی آمده بود نوعی نظارت فقیه بود ولی در سال ۶۶ ولایت مطلقه رسماً پیشنهاد شد و در نهایت در بازنگری قانون اساسی در سال ۶۸ وارد قانون اساسی شد و رسمیت یافت.

حسن یوسفی اشکوری: پس از تبعید خمینی از ایران در پائیز ۴۳ در حوزه‌های علمیه و بیشتر در قم، اصولاً فضای یأس حاکم بود و انفعال.اکثریت روحانیان ریز و درشت یا راه سازگاری با رژیم را در پیش گرفتند و یا به سکوت و رضا تن دادند و به کارهای معمول دینی و علمی و تبلیغی خود مشغول شدند.

با توجه به توضیحات ارائه‌شده می‌توان گفت خمینی سال ۴۱-۴۲ با خمینی ولایت فقیه در سال ۴۸ قطعاً یکی نیست و خمینی ۴۸ با خمینی نوفل شاتو به کلی متفاوت و حتی متعارض است و به همین ترتیب خمینی مدافع ولایت فقیه ۵۸ با خمینی ولایت مطلقه فقیه ۶۶ نیز فرق دارد. در ۵۸ ایشان به پیش‌نویس قانون اساسی اول که در آن ولایت فقیه وجود نداشت ایرادی نداشت و می‌خواست همان را به رفراندوم بگذارد اما در سال ۶۶ هیچ محدودیتی (حتی شرعی) برای اعمال قدرت فقیه حاکم قایل نیست. اما آنچه در خمینی پایدار ماند همان نگاه سنتی و بنیادگرایانه به دین و سیاست و حاکمیت بی‌چون و چرای علما و روحانیون و نیز غرب‌ستیزی بوده و آن بخش مدرن و رویکرد مثبت به جهان جدید و حقوق ملت در ۱۰ سال اخیر زندگی‌اش به کلی رنگ باخت و حتی می‌توان گفت محو شد. برخی به درستی دوران پاریس را «میان‌پرده» زندگی آیت‌الله خمینی گفته‌اند. با این همه میراث خمینی آمیزه‌ای است از جهات مثبت و منفی در قلمرو اندیشه دینی و فقهی و سنت سیاست‌ورزی در ایران معاصر.

برای خمینی چه مقام تاریخی‌ای قایل هستید؟ او را با رضاشاه مقایسه کنید.

به گمانم آیت‌الله خمینی تأثیرگذارترین شخصیت سیاسی قرن بیستم در ایران است. همین که بزرگ‌ترین انقلاب کلاسیک معاصر ایران و جهان را در مقطعی رهبری کرد و رژیم کهن پادشاهی را منقرض و رژیم کاملاً تازه و ناشناخته‌ای را در ایران و اسلام تأسیس و تثیبت کرد خود فی‌نفسه واجد اهمیت بی‌مانند تاریخی است. از این‌رو «مقام تاریخی» او با هیچ سیاستمدار و دولت مردی قابل مقایسه نیست. او هم «رهبر انقلاب» است و هم مؤسس نخستین دولت ایرانی- شیعی در تاریخ اسلام و ایران با مدل ولایت مطلقه فقیه. او پیامبر اسلام رادیکال و انقلابی و غرب‌ستیز و تجددستیز روزگار ماست. گرچه از منظر تاریخی محصول این انقلاب به طور جبری و غریزی و ناخواسته راه تجدد و تحول مهم فرهنگی و دینی و اجتماعی را در ایران و جهان اسلام همواره کرده و می‌کند. مقایسه خمینی با رضاشاه قیاس مع‌الفارق است. به عنوان دو مؤسس و دو مرد سیاست و حکومت و حتی دارای قدرت مطلقه شباهتی با هم ندارند.

ادامه گفت‌و‌گو در صفحه بعد: نواندیشان دینی از گذشته تا ۱۵ خرداد و تاکنون اصولاً با هیچ نوع حکومت دینی- روحانی موافق نبودند.