خیزش «ژن، ژیان، ئازادی» سه هفته است ادامه دارد. نام مهسا امینی، آنطور که خانوادهاش بر مزار او نوشتند به اسم رمز شورش علیه زنستیزی و سرکوب جمهوری اسلامی بدل شده است. ماشین سرکوب همانند خیزشهای پیشین با همه توان مشغول است اما هنوز خلاف ادعای مقامهای حکومتی نتوانسته شعلههای خشم را خاموش کند، هر چند که از بلندی آن کاسته است. در خیابان و عرصه عمومی همبستگی کمنظیری شکل گرفته است. جدای از شعار «همه با هم» که برای مصادره جنبش از زبان مدعیان رهبری و جانشینی نظام کنونی بیان میشود، در خیابان معترضان شکل تازه و کم نظیری از «یکی» بودن را تجربه میکنند. وضعیت به گونهای است که حتی برخی از «سلبریتیهای پولدوست» که سالها به یُمن استفاده از صدا و سیما و دیگر رسانههای جمهوری اسلامی ثروت و شهرت کسب کرده بودند، از حکومت فاصله گرفتهاند.
«مهم نیست من بمیرم یا زنده بمانم، مهم این است که مرگ یا زندگی من چه تأثیری در زندگی دیگران داشته باشد»
ماهی سیاه کوچولو، صمد بهرنگی
وضعیت کنونی از زمان استقرار جمهوری اسلامی که با سرکوب و کشتار انقلابیون ۵۷ میسر شد، بینظیر نباشد، کمنظیر است. موج اعلام برائت از نظام تا به حال به این شدت سابقه نداشته است.
خیزش «ژن، ژیان، ئازادی» به لحاظ محتوا و مطالبهای که دارد هم بیسابقه است. در ۱۳ سال اخیر- از خرداد ۱۳۸۸ تا پیش از شهریور ۱۴۰۱- سه جنبش- خیزش گسترده و «سراسری» و چند خیزش- شورش منطقهای در ایران رخ داده بود؛ خرداد ۸۸، دی ۹۶، آبان ۹۸، قیام کرامت و تشنگان در خوزستان، شورش گرسنگان در چند استان.
راه درازی که طی شد
۸۸ معطوف به قدرت بود و وابسته به «کانون قدرت»، در جستجوی رأی دزدیده شده. از قدرت سهم میخواست. هسته سازمانده یا پشتیبان آن بخشی از بدنه حکومت بود و سیاستمدارانی که از هسته مرکزی قدرت رانده شده بودند. نقطه آغاز آن مرکز بود و مرکزگرا باقی ماند تا به زور سرکوب و برائت جستن بخشی از «سیاستگذاران» ستادهای انتخابی خاموش و به مرور زمان فراموش شد.
شاید بیهوده نباشد اگر بگوییم امروز تنها میرحسین موسوی و زهرا رهنورد و شمار محدودی از زندانیان آن دوره که به قدرت آلوده نشدهاند، معدود وفاداران به خرداد ۸۸ هستند. صدای غالب آن نه برابریخواه که در برخی موارد دیگری ستیز و نفرت پراکن هم بود. شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران»، «یک هفته، دو هفته احمدی حمام نرفته» در جریان تبلیغات انتخاباتی و اعتراضات پس از خرداد ۸۸ خلق شد. به بیرون از طبقه متوسط شهری پیوند نخورد و به لحاظ جغرافیایی هم از محدوده «مرکز»- کلانشهرها و مناطق عمدتا فارس- بیرون نرفت. کردستان، آذربایجان و خوزستان به عنوان سه منطقه جغرافیای «اقلیت» که از مهمترین کانونهای اعتراضی در ایران هستند، هیچگاه به آن نپیوستند.
۸ سال بعد، در دی ۹۶ و دو سال بعد از آن در آبان ۹۸ پایگاه طبقاتی و مطالبه معترضان تفاوت فراوانی با خرداد ۸۸ داشت. «تحلیلگران» در کلان رسانههای داخل و خارج از ایران به زبان تحقیر، معترضان را «معیشتی» خواندند. بدتر از آن در اردیبهشت امسال شورش گرسنگان برای توصیف معترضان به حذف ارز ترجیحی و گرانی را «تحقیرآمیز» و این خیزشها را فاقد «وجهه دموکراسیخواهی» دانستند. معترضان این سالها خلاف ۸۸ بیشتر از «حاشیه» بودند و جغرافیای اقلیت. حتی در کلانشهرها نیز این ساکنان مناطق حاشیهنشین بودند که به خیابان آمدند. دو قیام تشنگان و کرامت در خوزستان هم در حاشیه شکل گرفت. به همین دلیل نیز کمتر حمایت و همبستگی طبقه متوسط شهری را به همراه داشت.
در فاصله ۹۶ تا ۹۸ کارگران نیشکر هفتتپه، هپکو اراک، فولاد اهواز و معلمان و بازنشستگان بارها به خیابان آمدند. مطالبه و صدای غالب این اعتراضها «برابری و رفع تبعیض» بود و حق معیشت در گام نخست و زندگی شرافتمندانه. شعار نان، کار، آزادی و با تکرار کمتر اداره شورایی زاده این دوره هستند. مخالفت با خصوصیسازی و تخریب محیطزیست، دفاع از حق آموزش رایگان و به زبان مادری، حق تشکل و البته معیشت شرافتمندانه از مهمترین مطالبات معترضان در فاصله ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۸ بود. غایب بزرگ این دوره هم اما برابری جنسیتی و مخالفت صریح با تبعیض جنسیتی بود.
خیزش «ژن، ژیان، ئازادی» را − که سه هفته است سراسر ایران را به صحنه مقاومت در برابر حکومت بدل کرده است − میتوان نقطه وصل خیزشهای پیش از خود دانست. به این معنا که از مرزهای طبقاتی، جنسیتی و ملیتی/قومیتی فراتر رفته است. از «حاشیه»ای که در همه سالهای استقرار جمهوری اسلامی کانون مقاومت بوده، آغاز شده و به «مرکز» رسیده، اما محدود به حاشیه نمانده است. مطالبه و شعار محوری آن سختترین هویت جمهوری اسلامی- حجاب اسلامی و زنستیزی- را نشانه گرفته است. همین شعار- مطالبه مترقی را از بیرون از مرزهای ایران- کردستان ترکیه- دریافت کرده است محدود به یک طبقه- متوسط یا کارگر- نیست. از همین جهت همبستگی بی سابقهای در درون و بیرون از مرزهای ایران به خود دیده است. به لحاظ جغرافیایی، سراسر ایران را در برگرفته و همبستگی مردمی را در مقابل تفرقه ملیتی- قومیتی در درون جغرافیای متکثر ایران افزایش داده است. حمایت آذربایجان از کردستان، با توجه به سرمایهگذاری جمهوری اسلامی و دولتهای همسایه برای تفرقهافکنی و تضادآفرینی میان کرد و ترک، رنگ باخته است.
شعار «ژن، ژیان، ئازادی» هم به زبان فارسی ترجمه شده و هم با همان زبان کردی در سراسر ایران تکرار میشود، ماشین تبلیغاتی حکومت و تحلیلگران ناسیونالیست که در پی هر اعتراضی در باره احتمال جنگ داخلی و تجزیه ایران هشدار میدادند را بیاثر کرده است. نمود عینی این را میتوان در شعار «کردستان چشم و چراغ ایران» مشاهده کرد. همانطور که همبستگی کرد و ترک در شعار «آذربایجان اویاخدی کوردستانیه دایاخدی» نمایان شده است. برابریخواه است، از این منظر که بر رفع تبعیض جنسیتی تأکید دارد؛ شعار «عدالت، آزادی، حجاب اختیاری» هم بیان دیگری از این برابریخواهی است.
چه میشود؟
شورش ادامه دارد. حکومت هنوز نتوانسته خشم عمومی را کنترل و سرکوب کند. زبان صاحبان قدرت به مصلحت تغییر کرده است. رئیس دولت و دیگر مجریان و قانونگذاران نظام همزمان با تأکید بر سرکوب، از «اصلاحپذیر» بودن برخی قوانین سخن میگویند. حکومت با هدف تحریک احساسات ملیگرایانه، احزاب کردستانی مخالف جمهوری اسلامی را هدف توپ و موشک قرار داده است و در زاهدان «جمعه خونین» را رقم زده است تا شاید بتواند از وضعیتی که در آن گرفتار شده، حتی به صورت موقت بیرون بیاید، خیزش اما ادامه دارد.
سناریوی خوشبینانه پیروزی جنبش و رهایی از شر جمهوری اسلامی است. وقوع آن اما در کوتاه مدت بعید به نظر میرسد. سناریو بدبینانه هم پیروزی حکومت در سرکوب با خشونتورزی بیشتر و تحمیل دوباره ناامیدی و رخوت بر جامعه به ستوه آمده، تحقق این وضعیت نیز بعید است. تجربه سالهای اخیر و جنبش/ خیزشهای به همپیوسته و در امتداد یکدیگر نشان میدهد خشونت بیشتر مردم را شجاعتر و همبستهتر کرده است. هستههای پراکنده بیشتری را به یکدیگر وصل و صدای «جمهوری اسلامی باید برود» را بلندتر کرده است.
آنچه که باید در انتظار آن بود میانه دو نگاه بدبینانه و خوشبینانه است: توفیق نسبی حکومت در کنترل موقت اوضاع و بازگشت معترضان به خانه، اما نه در سراسر ایران. در کردستان بعید است شعله خشم به زودی خاموش شود. حمله به پایگاه احزاب کردی آتش را شعلهور تر کرده است و کردستان را خشمگینتر و مبارزتر. دعوت دوباره مردم به اعتصاب از سوی احزاب کردی نشانی است از این وضعیت.
خیزش جاری در سراسر ایران هم به محاق نخواهد رفت. آغاز راهی است که به رهایی از جمهوری اسلامی میانجامد، شاید شبیه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ که شروع پایان رژیم سلطنتی بود. ماشین سرکوب فرسوده خواهد شد در مقابله با شورش-خیزشهای پراکندهای که تعرضی نیز شده است. پس باید به روزهای آینده و راهکارهای سازمان یابی بهتر برای مقابله با جمهوری اسلامی فکر کرد.
چه باید کرد؟
خیابان آموزشگاه مبارزه و انقلاب است. خیزش «ژن، ژیان، ئازادی» تا همین حالا دستاوردهای بیهمتایی دارد. حقجویی و مطالبهگری، مبارزه و مقاومت همگانی شده است. دانشآموزان و دانشجویان تازهوارد، مردم کوچه و خیابان، یکایک مردم، اگر جانب حکومت نیستند و در صف سرکوبگران، دیدهاند این روزها و روزهای پیش از آن در آبان، دی، تیر و فروردین را. آنها هر بار که به خیابان آمدهاند همسنگرانی تازه یافتهاند، شبکه تازهای از ارتباط ساختهاند و راههایی جدیدی برای مقابله با سرکوب آموختهاند. پس چنانچه شعلههای خیزش موقت کمتوان شود، باید تجربه امروز و تجربههای پیشین را مرور کرد و به یک جمعبندی از پنج سال اخیر- از دی ۹۶ تا به امروز رسید.
تشکیل کمیتههای پیگیری وضعیت بازداشتشدگان، مفقودشدگان و مستندسازی در باره کشتار و سرکوبی که از جانب حاکمیت تکرار شد هم ضروری است. وکلای مستقل که در روزهای خیزش برای قبول وکالت بازداشتشدگان اعلام آمادگی کردند، مستقل از نهاد محافظه کار کانون وکلا، پزشکان مستقل، مدرسان دانشگاه و معلمان در کنار فعالان سیاسی و صنفی میتوانند نقش پررنگی در این حوزه داشته باشند.
تجربه سالهای سرکوب به آموخته است خانواده جانباختگان به هم پیوند میخورند؛ از مادران خاوران تا مادران آبان تجربه ۴۴ سال مقاومت در برابر سرکوب و انکار کشتار است. خانواده جانباختگان همانطور که در روایت حکومتی از کشتن نیکا شاکرمی پیدا است، از سوی حکومت تحت فشار قرار میگیرند. نباید در این نبرد نابرابر تنها بمانند. کمیته-گروههایی برای حمایت حقوقی-اجتماعی و روانی از خانواده کشتهشدگان، به ویژه در شهرهای کوچکتر یا مناطقی که به دلیل سرکوب گسترده فضای سیاسی و اجتماعی وحشتزدهتر و ساکت است، حلقه اتحاد و همبستگی را تقویت کند.
در غیاب سازمانهای صنفی و سیاسی مستقل که سرکوب شدهاند، سازماندهی و تشکیل کمیته-هستههای محلی، منطقهای، مشابه تجربه سیل در خوزستان یا دوره همهگیری کرونا در کردستان و چند منطقه دیگر میتواند غیبت تشکلهای صنفی و مدنی را تا حدودی جبران کند.
هسته- کمیتههای محلی و پیوند کمیتههای محلی در جغرافیایی بزرگتر، به گونهای که شبکهای از کمیتههای محلی در سراسر ایران سازمان بیابند، پیوند گروه/ سازمانهای صنفی – مدنی- اعم از دانشجویان، معلمان، کارگران، زنان، ملیتهای تحت ستم جمعیت معترض را قدرتمندتر میکند و سلاح سرکوب را کم زورتر.
جمهوری اسلامی بیاعتبار بود، بیاعتبارتر شده است. حتی عقبنشینی موضعی و موقت از برخی قوانین مرتجعانه و کاهش محدودیتهای اجتماعی و حتی سیاسی، شبیه به راهی که پهلوی در روزهای آخر حکومتش رفت، نمیتواند نظام را نجات بدهد. فراموش نکنیم تحلیلگر- پژوهشگران امنیتی نظام پیش از این گفتهاند: عقبنشینی در برابر یکی از مطالبات مردمی زنجیرهای از عقبنشینی را بر نظام تحمیل میکند که میتواند به پایان آن بیانجامد؛ پایان این نظام آغاز رهایی جمعی ما است.