ایران معاصر، از بیش از ۱۱۰ سال پیش درگیر آزادی و عدالتطلبی بوده است؛ مطالبهای که گاه آمیخته با مطالبه مدرنیته بوده، گاه با عطش بازگشت به گذشته. یکی از مطالبات مهمی که تقریباً همواره در این دورۀ بیش از ۱۱۰ ساله دستکم نیمی از جامعه را نگران ساخته است، فراموش شدن مطالبات حقطلبانۀ زنان در بحبوحۀ مبارزات و پس از به ثمر رسیدن آنها بوده.
به باور بسیاری از تحلیل گران تاریخ، مبارزات سیاسی نظاممند در ایران با اعتراض به اقدام گریبایدوف انجام شد و بسیاری از این تحلیلگران تاریخ بر این باورند که زنان از همان اعتراض نقشی مؤثر داشتند. پیروزی جنبش و انقلاب مشروطه نیز به باورِ بسیاری از همین محققان مدیون حضور زنان بوده و بدون حضور فعالانۀ زنان، که متأسفانه از بیشتر آن ها نامی در تاریخ ثبت نشده، پیروزی انقلاب مشروطه امکانپذیر نمیبود.
پیش از آن نیز اما، زنانی در جامعۀ آن روز ایران، مستقلاً به دنبال حقوق برابر برای زنان و رفع تبعیضهای سنتی و دینی بودند. اقدامی که به باور برخی محققان از کشف حجاب اختیاری طاهره قرة العین شروع شد و تا زمان مشروطیت ادامه داشت. پس از آن نیز این جریان حق طلبی به شکلی گسترده، اگرچه با تأثیر گرفتن از اقتضائات زمانه و شکل حکومت در جامعه، تا به امروز ادامه داشته و به تدریج شکلی نظاممند و هدفمند به خود گرفته است.
سلطۀ مردسالاری اما، در تقریباً تمامی اجزای فرهنگی جامعۀ ما، در هر زمان کار را برای پیشرفت جنبشِ زنان سختتر کرده است، نه فقط در مطالبات متحجرانه به رهبری کسانی مانند شیخ فضل الله یا روح الله خمینی، که حتی در مبارزات تجددخواهانۀ مشروطه و پس از آن. انقلاب اسلامی اما حکایتی کمی پیچیدهتر دارد؛ انقلابی که در اصل خود متحجرانه بود، اما از مشارکت گروههای غیرمذهبی و حتی ماهیتاً ضد مذهبی هم بهره جست تا به پیروزی برسد. انقلابی که به باور بسیاری از تحلیلگران و کنشگران به واسطۀ حضور مردم با افکار گوناگون به ثمر رسید، اما به دست اسلام گرایان به رهبری روح الله خمینی ربوده شد. انقلاب اسلامی بلافاصله پس از وقوع بی هیچ ابایی ماهیت تبعیض گرایانۀ خود را به نمایش گذاشت، و با هدف گرفتن آزادی و برابری زنان عملی کردن سیاستهای خود را آغاز کرد. سیاستهایی که با هدف بازگشت به گذشتهای تدوین شده بود که در آن زنان هیچ حقی نداشتند و جزو مایملک مردان بودند.
زنان ایرانی اما از همان زمان به شکل فعالانه به اعتراض برخاستند. اعتراضی نظام مند که متأسفانه با عدم همراهی بیشتر مردانِ جامعه و گروههای سیاسیای قرار گرفت که در ظاهر تجددخواه بودند. این عدم همراهی در برخی از این گروههای سیاسی با این ادعا انجام گرفت، که مطالبات حق طلبانۀ زنان، مبارزۀ سیاسی را تحت شعاع قرار خواهد داد و زمان، زمان مناسبی برای پرداختن به آن نبود. با وجود این تعداد زیادی از زنان با برپایی راهپیمایی علیه حجاب اجباری در دو مقطع تاریخی مخالفت خود را با تبعیض حکومت اسلامی علیه زنان به شکلی فعالانه نشان دادند. این اعتراض اگرچه باعث عقبنشینی حکومت به شکل موقت شد، اما به محض سفت کردن جای پای خود، حاکمان و سیاستمداران حکومت اسلامی در ایران به تبعیض و سرکوب و آزار بیمحابای زنان ادامه دادند و پوشش اجباری تبدیل شد به مهم ترین ابزار این سرکوب و تبعیض.
به جز اتکا به زور و ارعاب، حکومت همواره روی همراهی بخشی از جامعه که از مناسبات مردسالارانه پیروی می کنند، حساب کرده است. برخوردار بودن زنان از حقوق برابر با مردان مطلوب این بخش از جامعه نبوده و آنان زنان مطالبه گر و معترض به نظام جمهوریِ اسلامی برای رسیدن به حقوق برابر را همراهی نکرده اند. اگر هم اعتراضِ زنان، مانندِ اسفندِ سال ۱۳۵۷ در ابعادی گسترده تر از آن انجام شده است که بتوان آن را نادیده گرفت، این بخش از جامعه به ایشان هشدار داده اند که پرداختن به آزادی و برابری زنان مطالبهگری را منحرف خواهد ساخت.
امروز اما، پس از نزدیک به چهل و چهار سال سرکوب بی وقفه، زنانِ ایران در اعتراض به قتل زنی به بهانۀ حجاب نامناسب، به شکلی بسیار گسترده تر از هر زمان به خیابان آمدهاند و نه فقط به قانون حجابِ اجباری، که به موجودیت نظام حکومتی ای اعتراض دارند که فساد و تبعیض را گویی به قصد ایجاد کرده است، و آزادی فردی و شخصی افراد را حتی محدود کرده است، و اعتراض به اینها را نیز با زور اسلحه و بازداشت و شکنجه و اعدام خاموش میکند. گویی این خیزش، چکیدۀ تمام اعتراضات پراکندهای شده است که در طول این چهل و چهار سال توسط گروههای متفاوت اجتماعی بیان شده است. نمادهای کلامی و تصویری این خیزش در فضای واقعی و مجازی، از شعار تا هشتگ، از عمل تا تصویر، بیشتر حول سرکوب و مطالبات زنان می گردد که در رأسِ آن ها، شعار «زن، زندگی، آزادی» و هشتگ مهسا امینی فضای واقعی و مجازی را پُر کرده است.
تصاویر و ویدیوهای زنانی هم که روسری خود را برداشته اند، و بدون پوششِ سر در برابر نیروی انتظامی و لباس شخصیها مقاومت تن به تن میکنند، یا روسری خود را میسوزانند، هرروز بیش از پیش در خیابان های شهرهای کوچک و بزرگ و به تبع آن در اینترنت به چشم میخورد. حتی در شهرهای مذهبی هم زنان مقابل نظام سرکوب و حجاب اجباری ایستادگی میکنند. این صحنه ها و تصاویر شاهدی است بر عزم جزم زنان برای رهایی از حجاب اجباری دارد، چرا که زنی که خود و اطرافیانش به مدتِ بیش از ۴۰ سال در هراس از عقب رفتن روسری زندگی کردهاند، میدانند که کنار زدن حجاب چه هزینهای دارد. کمی به این شکل از کنار زدن پوششِ سر که تمرکز کنیم، چند نکتۀ قابل توجه در آن میبینیم. مهمترین این نکتهها، عاملیتِ خودِ زنان در کنار زدن حجاب اجباری است. زنان این بار این حجاب را به اختیار و با آگاهی از ارزش آن، و البته تبعاتِ مخاطره آمیز آن از سر برداشتهاند. نکتۀ دوم، مقابله با نیروی انتظامی و شخصیِ سرکوب، این بار بدون حجاب است. یعنی نه تنها خودِ آن ایستادگی از نظر نظامِ سرکوب منکوب است، که این ایستادگی به شکلی متضاد با آن چه انجام میشود که نظام سرکوب با ارعاب و زور و تلاش در شست و شوی مغزی ۴۰ سالۀ جامعه داشته است، ایستادگیای که میتوان آن را مقاومت مکرر نام داد و هراس نظام سرکوب را هم، هراس مکرر، هراسی که نه فقط از اعتراض جدی برمیخیزد، که این بار اعتراض کننده کسی است که نظام سرکوب او را تنها وسیلهای برای رفع احتیاج خود میدیده. نکتۀ دیگر، غیر قابل بازگشت بودن این اعتراض و ایستادگی است. زنی که روسری میسوزاند، یعنی دیگر پوششی ندارد که حتی از روی هراس، در همان ساعاتِ باقی ماندۀ اعتراضات با آن به خانه برگردد. و این یعنی اعلام عدم سازش و عدم هراس.
همین نکات کافی است که باور کنیم این خیزش، خیزشی زنانه است. خیزشِ گروهی که به واسطۀ جنسیتش، در هر بافتار و خاستگاهی موردِ تبعیض قرار گرفته است. یعنی اگر حکومت گروههای زیادی از جامعه را دچارِ فقر ساخته، زنان موردِ تبعیضِ مضاعف قرار گرفتهاند. اگر حکومت گروههایی را به واسطۀ باورشان موردِ ستم قرار داده است، زنان آن گروهها تحتِ ستم بیشتر قرار داشتهاند. تبعیض برای گرایش جنسی و جنسیتی، تبعیضهای قومی و نژادی، مهاجرستیزی و همۀ تبعیضهای نظاممند دیگری که حکومت روا داشته، برای زنان همواره سختتر بوده و هست. و حالا امروز این نیم جامعه که تجربۀ تبعیضهای نظاممند را به اندازۀ نیم دیگر جامعه و بسیار بیشتر از آن داشته است، به میدان آمده است و این نیم اکنون در حال مبارزه با نظام سرکوب خود و نیم دیگر جامعه است. به عبارتی، گروه زنان انگار که از دل تجربۀ تبعیض مضاعف خود، مقاومتی مضاعف را بیرون کشیده و اکنون مقابل نظام ستم و تبعیض ایستاده است.
نکتۀ دیگری که زنانه بودن این خیزش را به عدالت نزدیک تر از هر اعتراض دیگر کرده است، فراغت از ایدئولوژی است. این خیزش زنانه ایدئولوژی زده نیست. مطالبات زنان و مردان این خیزشِ زنانه تمرکز بر عدالت اجتماعی با پس زدن نظام سرکوب و نمادهای آن است. این تمام آن چیزی است که زنان برابری خواه طی ۱۲۰ سال گذشته در پی آن بودهاند و این بار گویی نیم دیگر جامعه با ایشان همراه شده است.
درود ببینید حداقل ۶۵ درصد کشته شدگان این جنبش مرد یا پسر هستند وحداقل ۶۵ درصد بازداشت شدگان این جنبش مرد یا پسر هستند پس چطور رسانه ها نقش پسران ومردان رو کمرنگ میکنند وچرا؟
اگر من آمار رو اشتباه میدهم شما آمار درست رو بدهید
سوال / 08 October 2022
بهترین شانس جنبش در این است که بسیاری از حزباللهیها برخوردی با آن نمیکنند و منفعل شدهاند. شبهای ۸۸ اگر ۱۰۰ نفر از ساختمانها شعارهای ضد حکومتی میداندد ۵ نفر هم ممکن بود شعاری مثل مرگ بر منافق سر دهند. اما الان هیچی. هیچ. حکومت تنها به نیروی سرکوب سازمانی متکی است
سعید / 09 October 2022
تعداد كشته شدگان مرد تعيين كننده هدف و جهت جنبش نيست، بلكه پيام جنبش كه زن زندگي ازادي است، آن را تعيين مي كند. يك بار در تاريخ ايران مردان به حمايت از جنبش زنان برخاسته اند، ان را ارج بنهيم.
شيوا / 09 October 2022
جدائی دین « اسلام ،ابزار محبوبِ تحمیق و غارت جهان سرمایه» ازسیاست محض رضای خلق نبود که نجات دین از نابودی و لگدمال بود
mashang / 09 October 2022
درود شیوا جان بحث من جنسیت زده نیست در رسانه ها دارد نقش مردان وپسران کمرنگ نشان داده میشود ومن میگم حداقل بیش از ۶۵ درصد کشته شدگان این جنبش وحداقل بیش از ۶۵ درصد بازداشت شدگان این جنبش مرد وپسر هست اگر آمار من اشتباه هست بفرمایید اشتباه هست ومنظورم این است که اینگونه که رسانه ها نقش مردان وپسران رک کمرنگ نشان میدهند واقعیت میدانی نیست چون حداقل ۶۵ درصد کشته شدگان وحداقل ۶۵ درصد بازداشت شدگان مرد وپسران هستند
پاسخ به شیوا / 09 October 2022