اعتراف به مثابه حقیقت
وقتی در سال ۱۳۶۲ در آستانه روز جهانی کارگر، رهبران کهنه کار حزب توده ایران (از این پس حزب توده یا حزب) را پس از ۴۰ سال فعالیت حزبی، زندان و تبعید خسته و درهم شکسته به تلویزیون کشاندند تا علیه خود و اعتقادات خود اعتراف کنند، کسی تعجب نکرد. از خرداد ۱۳۶۰ صفی بلند از مخالفان جمهوری اسلامی به تلویزیون کشانده شده بودند تا علیه فعالیتها و اعتقادات خود اعتراف کنند. اما تأکید رهبران حزب بر اینکه قصور آنها در نخواندن تاریخ است، در آن میانه یگانه بود. اینکه رهبران یک حزب خود را به خاطر نخواندن و نفهمیدن و حتی تحریف تاریخ مقصر بشناسند و آن را سندی برای محکومیت خود تلقی کنند، امری چندان مرسوم نیست؛ اگرچه، از اهمیت تاریخ برای اعتراف گیران و برنامه سازان امنیتی خبر میدهد.[1]
شاید بتوان خلاصه تمام این اعترافات را در این جمله دبیراول آن سالهای حزب یافت که گفته بود: “حزب ما در سال ۱۳۲۰ درآغوش شوروی به وجود آمد، همان طوریکه حزب کمونیست در سالهای قبل و گروه ۵۳ نفر ۵ یا ۶ سال قبل از آن در دامن کمینترن یعنی باز هم همان اتحاد شوروی به وجود آمد.”[2] اعتراف گیران تلاش داشتند تا با نقب زدن به تاریخ نشان دهند که حزب توده از همان ابتدا حزبی بود که از سوی بیگانگان [اتحاد شوروی] تاسیس شد، در خدمت بیگانگان بود و به خاطر آنکه ریشه در جامعه نداشت، چون یک عروسک خیمه شب بازی اوامر بیگانگان را اجرا میکرد. علاوه بر این و در اعترافات تئوریسینهای حزبی بخشهای زیادی به ضعف تئوریک مارکسیسم و بی توجهی به اسلام مبارز اختصاص داده شده بود. گویی که پروپاگاندای حزب توده مانع شنیدن صدای اسلام راستین شده و جوانان بسیاری به این واسطه گمراه شده بودند.[3]
ارجاعات تاریخی این اعترافات به گروه ۵۳ نفر، فعالیتهای حزب توده در دهه ۱۳۲۰، وقایع مربوط به نفت شمال و فرقه دمکرات آذربایجان، شرکت در دولت قوام و سپس کودتای ۲۸ مرداد و دوران مهاجرت و عضویت در ارگانهای جاسوسی اتحاد شوروی بسیار است. به همین منظور و برای درک بهتر زمینهها و زمانههای این اعترافات به تاریخ تاسیس حزب توده نگاهی خواهیم داشت و نشان میدهیم که چگونه برخی مورخان مستقل نیز گفتمان جمهوری اسلامی و نیروهای امنیتی آن را بازتاب میدهند و در این رابطه نه تنها از اعترافات شکنجه شدگان بلکه از نقطه نظرات نیروهای امنیتی دوران پهلوی اول هم سود بردهاند.
در این مقاله به تاسیس این حزب در سال ۱۳۲۰ نظری خواهیم داشت و روایتهایی را که حول تاسیس این حزب وجود دارد، به این منظور بررسی میکنیم. به علت آنکه حزب توده تقریبا در تمام طول سالهای فعالیت با سرکوب سیاسی و ممانعت از فعالیت روبه رو بوده است، از تاسیس این حزب فقط روایتهایی باقی مانده که گاه با یکدیگر در تناقض هستند و در سایه و روشن این تناقضها این امکان برای اعتراف گیران وجود داشته که روایت خود را از تاسیس حزب توده از دهان اعتراف کنندگان بشنوند. برای مشخص شدن کانتکست بحث در ادامه تلاش میشود تناقضهای این روایتها بررسی و تصویر روشنی از تاسیس حزب توده ارائه شود. به همین منظور در ابتدا به اولین فعالیتهای مؤسسان حزب توده و نظرگاههای سیاسی و اجتماعی آنها نظر میکنیم و سپس به مسئله اولین ارتباطاتی که رهبران حزب با اتحاد شوروی داشتند نگاهی میاندازیم و در پایان این مقاله به این پرسش پاسخ میدهیم که آیا حزب توده به دستور اتحاد شوروی تاسیس شده بود یا خیر.
سرآغاز: مهر ۱۳۲۰
اولین جرقههای تأسیس حزبی چپگرا در زندان قصر زده شد. زندانی نوساز که در سال ۱۳۰۸ افتتاح شد و یکی از نشانههای دستگاه قضایی مدرن بود.[4] پس از دستگیری و زندانی شدن یک محفل مارکسیستی در اردیبهشت ۱۳۱۶ -که بعدها به ۵۳ نفر مشهور شد[5]– اعضای این گروه در زندان قصر با افراد دستگیر شده حزب کمونیست ایران و فعالان اتحادیهای در ارتباط قرار گرفتند.[6] البته ادعاهایی هست که این ارتباط قبلا برقرار شده بود و برخی از افراد این محفل یا عضو حزب کمونیست بودند و یا ارتباطاتی با آن داشتند.[7] هر چند که برخی دیگر مدعی هستند که تقی ارانی (فیزیکدان و صاحب امتیاز مجله تئوریک دنیا و رهبر این محفل مارکسیستی)، یک چپ مستقل بوده و ارتباط ارگانیکی با حزب کمونیست ایران نداشته است.[8] پس از محاکمه و زندانی شدن برخی از اعضا، تقی ارانی به طرز مشکوکی در زندان قصر درگذشت.[9] احتمالا مسئولان زندان به عمد مراقبتهای پزشکی را از او دریغ کرده بودند تا بیماری او را از پای درآورد.[10] به این ترتیب فردی کاریزماتیک که بتواند رهبری یک حزب چپگرا را برعهده بگیرد و تمامی گرایشهای موجود (از سوسیالیست تا کمونیست) را زیر چتر آن دربیاورد، دیگر وجود نداشت.
با این حال، در دوران زندان بحثهایی میان زندانیان در جریان بود که پس از آزادی به تاسیس یک حزب چپگرا همت گمارند. با حمله نیروهای متفقین به ایران و احتمال آزادی زندانیان سیاسی این بحثها شدت گرفت. ایرج اسکندری یکی از اعضای برجسته گروه ۵۳ نفر در خاطراتش مینویسد:
«ما حدس میزدیم که بالاخره به یک نحو ممکن است ما از زندان بیرون بیاییم…بحث ما این بود که اگر از زندان مرخص شویم چه بکنیم و چه کاری میتوانیم بکنیم. برخی از رفقا به طور ساده میگفتند در اینصورت ما باید حزب کمونیست را راه بیندازیم.
نظر شخصی من که رفقا نیز پسندیدند این بود که ما باید توجه داشته باشیم که در صورت خروج ما از زندان چند عامل وجود دارد که مانع از آن است که ما مستقیما به عنوان حزب کمونیست عمل کنیم. نخست آنکه تشکیل حزب کمونیست تابع تشریفات معینی میباشد. این نظر از آنجا ناشی میشد که ما آنموقع عقیده داشتیم که برای تشکیل حزب کمونیست موافقت و تصویب کمینترن لازمست و آن موقع برای ما این کار میسر نبود. ثانیا وجود قانون ۱۳۱۰ که بر طبق آن حزب کمونیست نمیتوانست قانونی باشد، مانع این بود که ما بتوانیم فعالیت علنی داشته باشیم….عقیده من این بود که ما باید حزبی تشکیل دهیم که دارای پروگرام حداقل دمکراتیک بوده و جنبه ضداستعماری داشته باشد. در آن موقع البته توجه عمده ما امپریالیسم انگلستان بود.»[11]
به نظر میرسد که این گرایش به تشکیل یک حزب مردمی و فراگیر مورد قبول برخی از اعضای سابق حزب کمونیست ایران (تاسیس۱۲۹۹ خورشیدی) نیز قرار گرفته بود و آنها منتظر آزاد شدن از زندان بودند.[12] این فرصت خیلی زودتر از پایان دوران حبس و با اشغال ایران از سوی متفقین پیش آمد.
با حمله متفقین به ایران و اشغال آن توسط دو نیروی شوروی و بریتانیا، رضاشاه مجبور به استعفا و کناره گیری از سلطنت شد. با توجه به از هم پاشیدن ارتش که ستون اصلی حکومت رضاشاه بود، امکان برقراری نظم سابق وجود نداشت.[13] بسیاری از زندانیان سیاسی در این فاصله کوتاه پس از کناره گیری رضاشاه و به قدرت رسیدن محمدرضاشاه پهلوی آزاد شدند و یا تبعیدشان پایان گرفت و برخی دیگر با توجه به مصوبه مجلس با تاخیری چند روزه از حبس و تبعید رهایی یافتند.[14]
در فاصله بین ۲۶ شهریور و ۷ مهر ۱۳۲۰ نشستهای چندی بین اعضای آزاد شده از زندان، روشنفکران مستقل و اعضای سابق حزب کمونیست ایران برگزار شد. در یکی از این جلسات ایرج اسکندری پیشنهاد داد که رهبری این حزب با سلیمان محسن اسکندری –رهبر سابق حزب اجتماعیون (یا سوسیالیست) و معروف به سلیمان میرزا –بوده و نام حزب نیز “حزب توده” باشد.[15] برخی از اعضای این گروه نزد سلیمان محسن اسکندری رفتند و موافقت او را جلب کردند و سپس جلسه مؤسسان حزب در تاریخ ۷ مهرماه ۱۳۲۰ در خانه سلیمان میرزا تشکیل شد.[16] در مورد افراد شرکت کننده در این جلسه اتفاق نظر وجود ندارد. ایرج اسکندری تعداد افراد شرکت کننده در این جلسه را ۲۷ الی ۲۸ نفر میداند.[17] احسان طبری که خود یکی از اعضای شرکت کننده در این جلسه و در آن زمان از تبعید در شهر اراک به تهران برگشته بود این تعداد را ۸۰ نفر تخمین میزند. او افرادی از اعضای حزب سابق اجتماعیون –سوسیالیست- همچون عزالملک اردلان یا روزنامهنگاران مستقلی چون عبدالقدیر آزاد را نیز برمی شمرد که دیگر در جلسات شرکت نکردند و پس از چندی از حزب دور شدند.[18] تقی مکی نژاد دانشجوی رشته مهندسی که از اعضای گروه ۵۳ نفر بود نیز در این جلسه شرکت کرده بود که در مورد تعداد افراد شرکت کننده اظهار نظری نکرده است.[19] در این جلسه ۱۵ نفر به عنوان اعضای کمیته موقت انتخاب شدند و صدر این هیات به سلیمان میرزا واگذار شد. ضیاءالدین الموتی که خود یکی از اعضای ۵۳ نفر و شاهد عینی این جلسه بوده است این روایت را تایید میکند.[20] ایرج اسکندری از اعضای اصلی گروه ۵۳ نفر و میرجعفر پیشه وری (جوادزاده) از اعضای سابق حزب کمونیست ایران مسئولیت نوشتن اساسنامه و مرامنامه موقت حزب را عهده دار شدند.[21] هر چند که پیشه وری به عنوان اعضای کمیته موقت انتخاب نشد.[22]
با این همه، انور خامهای یکی دیگر از اعضای ۵۳ نفر دخالت اتحاد شوروی را در تاسیس حزب برجسته میکند. او با آنکه در جلسه شرکت نداشته و شاهد عینی به حساب نمیآید، شرکت کنندگان در جلسه ۷ مهر ۱۳۲۰ را فقط ۲۰ نفر میداند:
«بدین سان روز ۷ مهرماه ۱۳۲۰ عدهای کمتر از ۲۰ نفر در منزل سلیمان میرزا اسکندری در ابتدای خیابان ژاله گرد آمدند تا دربارهی تأسیس این حزب تصمیم بگیرند. در میان این جمع علاوه بر سه نفر شخصیت ملی نامبرده یعنی سلیمان میرزا اسکندری، عباس میرزا اسکندری و شیخ محمد یزدی و از ۵۳ نفر عده معدودی شرکت داشتند… علاوه بر این رستم علیاف مسول امور حزبی و اطلاعاتی سفارت شوروی نیز در این جلسه حضور داشت ولی در گوشهای نشسته و مطلقا حرفی نمیزد. البته در آن هنگام اغلب حاضران در جلسه او را نمیشناختند ولی بعدا فهمیدند که او کی بوده است.» [23]
او تنها فردی از اعضای اولیه حزب است که به حضور عضوی از سفارت اتحاد شوروی در جلسه مؤسسان اشاره میکند. در این رابطه ذکر این نکته ضروری است که این خاطرات زمانی منتشر شد (۱۹۹۱) که اکثریت اعضای حزب توده در زندان بوده یا اعدام شده بودند. البته لازم به ذکر است که این ادعا برای اولین بار در کتاب مشهور سیر کمونیزم در ایران از سوی سرهنگ زیبایی نویسنده کتاب سیر کمونیزم در ایران طرح شده بود.[24] کتابی که دیدگاههای سازمان امنیت پس از کودتای ۱۹۵۳ را نسبت به حزب توده و دیگر فعالیتهای کمونیستی شرح میداد. این ادعا سپس در کتابی که سازمانهای امنیتی جمهوری اسلامی به نام خاطرات نورالدین کیانوری در سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۱ به چاپ رساندند، نیز تکرار شد. [25]
با این حال به نظر میرسد در مورد ترکیب اعضای مؤسس حزب یک توافق بین افرادی که شاهدان اصلی به حساب میآیند وجود دارد. اگرچه در مورد تعداد شرکت کنندگان در جلسه مؤسسان این اتفاق نظر وجود ندارد، اما به نظر میرسد که مؤسسان حزب توده از ۴ گروه متفاوت میآیند: اول محفل مارکسیستی ۵۳ نفر که در زندان صف بندیها و تمایزات بین آنها مشخص تر شده بود (ایرج اسکندری و ضیا الموتی)؛ دوم برخی از اعضای حزب کمونیست ایران که آزاد شده یا از تبعید بازگشته بودند (رضا روستا، میرجعفر پیشه وری)؛ سوم روشنفکران، هنرمندان و نویسندگان چپگرا نزدیک به اعضای ۵۳ نفر (عبدالحسین نوشین)؛ و در آخر چهرههای ملی گرا و دمکراتی که سابقا عضو حزب سوسیالیست ایران (سلیمان میرزا اسکندری) بودند.
به علت همین ساختار چندگانه و پیش فرضهایی که برای فعالیت در فضای آن دوران شکل گرفته بود (همچون قانون ضدکمونیستی خرداد ۱۳۱۰) برنامههای حزب توده در ابتدای خود به صورت برنامههای حداقلی یک حزب سوسیال دمکرات و مقید به قانون اساسی مشروطه بود. با آنکه میرجعفر پیشهوری از اعضای سابق حزب کمونیست ایران و از نویسندگان اصلی روزنامه حقیقت (ارگان غیر رسمی این حزب) [26] در نوشتن مرامنامه حزب توده با ایرج اسکندری همکاری داشت اما نتیجه آن، مرامنامه یک حزب ترقی خواه progressive و نه حتی چپگرا بود. تقی مکی نژاد نیز نقش سلیمان میرزا اسکندری را در جهت گیری اولیه حزب و دکترین آن برجسته میکند:
«سلیمان میرزا در اثر مبارزاتی که کرده بود و فعالیتهای سیاسی ممتدی که داشت، روحیه ایرانیها را به خوبی تشخیص میداد. بنابراین کاملا کوشش کرد که برنامه حزب توده و نظامنامهای که در آنجا تدوین شد، با یک حزب ملی طرفدار آزادی هماهنگ باشد و طرفدار حقوق عامه مردم و مخالف با هرگونه جور و ستم و طرفدار قانون مشروطیت ایران که در زمان شاهی رضاخان به بعد معطل مانده بود.»[27]
هیات مؤسسان حزب توده در بیانیهای خطاب به مردم ایران شروع به فعالیت حزب توده ایران را اعلام کردند و در این بیانیه اعلام کردند که «حزب توده ایران برای مبارزه در راه برقراری دمکراسی در راه حفظ استقلال و تمامیت خاک ایران و کوشش برای یک سلسله اصلاحات مبرم و مورد نیاز مردم ایران پا به عرصه میگذارد».[28]
حزب فعالیتهای خود را با تاسیس روزنامه مردم و نوشتن چند نامه اعتراضی شروع کرد و سپس در سومین سالروز مرگ دکتر تقی ارانی در تاریخ ۱۰ بهمن ۱۳۲۱ میتینگ بزرگی به یاد او در گورستان ابن بابویه برگزار کرد و بدین وسیله حضور خود را در صحنه سیاسی ایران نشان داد.[29] چند ماه بعد که روزنامه سیاست به عنوان ارگان رسمی حزب منتشر شد، اصول اساسی مرامنامه حزب توده ایران در اولین شمارههای آن به شرح زیر آمد:
۱− حفظ استقلال و تمامیت ایران
۲− برقرار کردن رژیم دموکراسی و تأمین حقوق فردی و اجتماعی از قبیل آزادی زبان و قلم و عقیده و اجتماعات
۳− مبارزه علیه هرگونه رژیم دیکتاتوری و استبدادی
۴− اصلاحات لازمه در طرز استفاده از زمین و زراعت و بهبود بخشیدن به وضع زارعین و دهقانان و توده زحمتکش ایران
۵− اصلاحات اساسی در امور فرهنگی و بهداری و برقراری تعلیمات اجباری و مجانی عمومی و تامین استفاده توده ملت از کلیه مراحل فرهنگی و بهداشت
۶− تعدیل مالیاتها با در نظر گرفتن منافع توده
۷− اصلاح امور اقتصادی و بازرگانی و توسعه صنایع و معادن و وسایل حمل و نقل از قبیل ایجاد و نگاهداری راههای شوسه و تکمیل خطوط راه آهن
۸− ضبط اموال و دارایی پادشاه سابق به نفع ملت ایران[30]
در این مرامنامه نه تنها سخنی از دیکتاتوری پرولتاریا، جنگ طبقاتی، مبارزه ضد امپریالیستی و دیگر شاخصههای یک حزب کمونیست با مرام مارکسیستی–لنینیستی نمیرود، بلکه برنامههای گفته شده مبتنی بر تامین حقوق دمکراتیک و آزادی بیان، توسعه اقتصادی و رفع موانع آن و به طور کل وظایف دولتهای رفاه است. علاوه براین، با آنکه مسئله ارضی در ایران آن روز، یکی از مسایل بسیار مهم جامعه ایران بود، حزب توده اشاره مبهمی به آن داشت و سخنی از لغو فئودالیسم و توزیع زمینهای زمین داران به نفع دهقانان نرانده بود، حال آنکه ۱۴ سال پیش از آن در سند دوم حزب کمونیست ایران (از کنگره دوم) محو کامل بقایای فئودالیزم خواسته شده بود.[31] به همین نسبت دشمنی با امپریالیسم (در آن زمان بریتانیا) نیز به واسطه شرکت این حزب در جبهه ضدفاشیستی چندان آشکار نبود. چنانکه در شماره اول روزنامه مردم به سردبیری عباس نراقی[32] خبر پیشرویهای ارتش سرخ در کنار متن سخنان نخست وزیر انگلیس آمده بود.[33]
با توجه به مرامنامه و جهت گیری اولیه حزب، این ساختار و احتمالا برنامه مورد تایید برخی از رهبران سابق حزب کمونیست ایران نبود. با آنکه رضا روستا از اعضای حزب کمونیست و از فعالان کارگری کهنه کار در تاسیس حزب بسیار کوشا بود[34] و میرجعفر پیشه وری در نوشتن مرامنامه به ایرج اسکندری یاری رسانده بود، اما اردشس آوانسیان کمونیست ارمنی تبار[35] با آنها هم نظر نبود. او در اکتبر ۱۹۴۱ از زندانی واقع در جنوب ایران (بندر عباس) آزاد شده بود و آن طور که خود نوشته است پس از شرکت در جشن مربوط به سالگرد پیروزی انقلاب اکتبر (مطابق با ۷ نوامبر ۱۹۴۱) در شهر یزد، پس از چند روز به تهران رسید. پس میتوان نتیجه گرفت که او حدودا ۴۰ روز پس از تاسیس حزب توده به تهران رسیده بود.[36] در تهران متوجه شد که او را به عضویت کمیته مرکزی حزب درنیاوردهاند اما به یک محفل کوچک به عنوان “مرکز کمونیستی” دعوت شد که به ابتکار ایرج اسکندری شکل گرفته بود. در این محفل ایرج اسکندری، رضا روستا، رضا رادمنش، محمد بهرامی، مرتضی یزدی و خود آوانسیان (که به صورت غیابی عضو آن شده بود) حضور داشتند. قرار بود از آنجا حزب توده ایران راهبری شود. او این ساختار را در ابتدا نپذیرفت. اسکندری در خاطراتش میگوید:
«اردشیر [ارداشس آوانسیان] هنوز از تبعید مراجعه نکرده بود. موقعی که رسید حزب تشکیل شده بود. بعدا میگفت نه آقا این حزب چیست؟ حزب توده یعنی چه؟ حزب کمونیست باید تشکیل داد و از این قبیل حرفها.»[37]
در حقیقت یکی از رهبران حزب کمونیست ایران و فردی تاثیرگذار در زندان و بیرون آن با این شیوه کار کردن مخالف و بعد از بازگشت از تبعید مصرانه خواهان تاسیس حزب کمونیست شده بود و این رویکرد میتوانست برای آغاز به کار حزب توده یک چالش باشد.
برقراری ارتباط با اتحاد شوروی
آوانسیان که اصرار به تاسیس حزب کمونیست داشت، تلاش کرد که با کمینترن تماس بگیرد و از آنها وضعیت را استمزاج کند. محتوای نامه یا پیام آوانسیان در دست نیست. حتی نحوه ارتباط گرفتن با کمینترن نیز مشخص نیست، اما در اسناد اتحاد شوروی تلگرافی وجود دارد که از طرف دیمیتریوف (از مسئولان کمینترن) در تاریخ ۹ دسامبر ۱۹۴۱ برای بوروی اتحاد شوروی نوشته شده و در آن به مضمون نامه آوانسیان اشاره شده است. در این نامه مسئول آن روزهای کمینترن به رهبران اتحاد شوروی اطلاع میدهد که برخی از کمونیستهای ایرانی که برای کمینترن شناخته شدهاند و «از انقلابیهای کاملا صادق و هوادار شوروی» به حساب میآیند، در صدد تاسیس مجدد حزب کمونیست هستند. همزمان عدهای از سوسیالیستهای ایرانی به رهبری سلیمان میرزا اسکندری حزبی تودهای تشکیل دادهاند که عدهای از کمونیستهای ایرانی هم عضو آن هستند. او سپس پیشنهاد میکند که برای جلب نظر سرمایه داران ایرانی نسبت به اتحاد شوروی و همچنین نرنجاندن دیگر متفقین بهتر است که از تاسیس حزب کمونیست ایران خودداری شود. او حزب کمونیست ایران را دارای سابقهای سکتاریستی با ظرفیتی محدود ارزیابی میکند و تاثیر حزب جدیدالتاسیس را بیشتر میداند و میخواهد که کمونیستهای ایرانی را تشویق به پیوستن به آن کند. بوروی اتحاد شوروی (شامل استالین، بریا، مولوتوف و مالنکوف) نظر مثبت خود را نسبت به دیدگاه دیمتریوف اعلام میکند.[38] این نظرگاه به وسیله فرستاده کمینترن به دست آوانسیان میرسد و فقط برای خواندن در اختیار او قرار میگیرد. او مینویسد:
«نمی دانم چه روزی. شاید اواخر سال ۱۹۴۱ بود که نامه به امضای رفیق دیمتریوف و به اسم من رسید. این نوشته یک صفحه میشد. در نامه آمده بود وضع طوری است که آمدن شما به اینجا [مسکو] را صلاح نمیدانیم. اما درباره فعالیت حزب ما بقرار زیر بود…چهار شعار به مثابه فعالیت قید شده بود: ۱) مبارزه علیه فاشیسم ۱) دفاع از حقوق زحمتکشان ایران یعنی طبقه کارگر و دهقانان و سایر زحمتکشان موبیلیزه و متشکل نمودن آنها ۳) مبارزه علیه ارتجاعیون و طبقات استثمارکننده مبارزه برای دمکراسی نمودن کشور ایران ۴) تبلیغات میان تودهها برای فهماندن محتوی کشور شوروی سوسیالیستی و تبلیغات اصول سوسیالیزم.»[39]
آوانسیان با آنکه بندهای نامه را از روی حافظه مطرح میکند، اما از وظیفهای که کمینترن برای کمونیستها برشمرده – یعنی ایجاد ارتباط دوستانه میان ایران و شوروی- به عمد یا سهو عبور میکند.[40]
با این همه رابطه آوانسیان با کمینترن تنها مسیر ارتباطی مؤسسان حزب توده با اتحاد شوروی نبود. طبق اسنادی که در سالهای ۱۹۹۲ و ۱۹۹۳ از کمینترن به دست آمده، سلیمان میرزا اسکندری در تاریخ ۲۹ سپتامبر ۱۹۴۱ با فرستادهای از سفارت اتحاد شوروی به نام سرهنگ سلیوکف Colonel Seliukov)) در خانه اش دیدار کرده بود.[41] نحوه برنامه ریزی این دیدار مشخص نیست و اینکه کدام یک از طرفین تقاضای این دیدار را داشته است. سلیمان میرزا در این دیدار ابتدا از وضعیت ایران پس از اشغال شکایت میکند و انتظارش را از حضور نیروهای اتحاد شوروی چنین بیان میکند که او فکر میکرده حضور ارتش سرخ باعث گشایشی در فضای سیاسی میشود و سپس به اطلاع او میرساند که در حال تاسیس یک حزب هستند. سرهنگ اطلاعات شوروی نیز که به نظر میرسد بیشتر شنونده است، به صورت خلاصه میگوید که “به شما کمک رسانده خواهد شد اگر اقدامات شما به ضرر منافع اتحاد شوروی نباشد”. دیدار بعدی که در فردای آن روز اتفاق میافتد (۳۰ سپتامبر) به نوعی گزارش وضعیت از سوی سلیمان میرزاست و اینکه اعلام میکند که همان روز ساعت ۴ بعد از ظهر گروهی برای تاسیس حزب به منزل او خواهند آمد. سلیمان میرزا در این ملاقات مودبانه کمک مالی اتحاد شوروی را رد میکند. در ۱۱ اکتبر ملاقات سومی اتفاق میافتد که در آن سلیمان میرزا اعلام میکند که در مورد مسئله ارضی و پلیس تعدیلاتی در برنامه حزبی ایجاد و آن را نرمتر کردهاند. در همین جلسه سلیمان میرزا با اشاره به افرادی که در حزب تندروی میکنند، از آنها گلایه میکند و میگوید که آنها مدعی هستند که با سفارت شوروی ارتباط دارند. در جلسه بعدی یعنی ۱۵ اکتبر سلیوکف به صراحت میگوید که «اگر آن فرد ناراضی رضا روستاست، سفارت هیچ توصیهای به او نداشته است». اما خوب است که او از حزب رانده نشود و تلاش شود که با او همکاری صورت بگیرد. در جلسه بعدی یعنی ۲۲ اکتبر سلیمان میرزا از فرمانداری نظامی تهران و آزار و اذیتی که نیروی پلیس برای او حزبش ایجاد کرده سخن میگوید و تلویحا مداخله نیروهای شوروی را برای رفع آزار و اذیتهای فرمانداری نظامی تهران میطلبد. در جلسه ۱۱ نوامبر سلیمان میرزا به سلیوکف میگوید که هیچ یک از همکاران حزبی او از این ارتباط با سفارت شوروی خبر ندارند و باید این مسئله مکتوم بماند. در ادامه او به اطلاع سلیوکف میرساند که حزب قصد دارد که شعبهها و نمایندگان خود را به شهرهایی که ارتش سرخ در آنها حضور دارد، بفرستد و نمیخواهد مشکلی در این زمینه باشد. آخرین دیدار که در ۱۳ نوامبر رخ میدهد به موضوع گسترش حزب در ایران اختصاص دارد. در این جلسه سلیوکف به سلیمان میرزا اسکندری توصیه میکند که به نفوذ حزب در جنوب و شرق کشور نیز بپردازد. [42]
پس از ۷ جلسه دیدار که آخرین آنها در ۱۳ نوامبر بوده، سلیوکف در طی نامهای به مسکو توصیه میکند که جبهه ضدفاشیستی به رهبری سلیمان میرزا اسکندری تاسیس شده است، مورد حمایت قرار بگیرد. این تنها توصیه به مسکو از طرف مقامات اتحاد شوروی نیست. از سویی دیگر، نامهای از طرف یکی از مقامات NKVD[43] به نام فیتین (Fitin) -که مشاور امور امنیتی خارجی استالین بود- به دیتمریوف نوشته میشود و او را در جریان تاسیس حزب توده در ایران قرار میدهد. او از یک هسته کمونیستی در داخل این حزب سخن میگوید ولی با این حال برنامه علنی حزب را بورژوا-دمکراتیک میداند. او این هسته کمونیستی را گروهی میداند که در تلاش برای جهت دهی به حزب جدیدالتاسیس هستند. [44]
با توجه به آنچه در بالا گفته شد، به نظر میآید که این اطلاعات از دو سو به اطلاع دیمتریوف رسیده است. از یکسو اطلاعاتی در مورد تاسیس حزب توده ایران از سوی سلیوکف و فیتین فرستاده شده و این اطلاعات در توضیح تأسیس یک حزب پرودمکراتیک با رویکرد مترقی و ضد فاشیستی با حضور عناصر کمونیستی است. از سوی دیگر نامهای که آوانسیان در رابطه با کسب تکلیف برای ماندن و یا رفتن کمونیستها از حزب توده نوشته و برای تاسیس حزب کمونیست از کمینترن استمداد طلبیده است. نتیجه این تصمیم گیری در نامه دیمیتریف به بوروی اتحاد شوروی و سپس در پاسخ نامه اش به آوانسیان در بالا آمده است. پیامد این نامه نگاریها این میشود که اتحاد شوروی نیروهای کمونیست را متقاعد میکند که در ساختار حزب توده باقی بمانند و زیر چتر آن فعالیت کنند.
حزب توده و رابطه آن با کمینترن
همان طور که در مقدمه آمد، در اعترافات تلویزیونی رهبران حزب توده در سال ۱۳۶۲ به مسئله تاریخ اشاراتی شده. اما یکی از مهمترین اتهاماتی که هم از جانب نیروهای امنیتی دوران پهلوی و سپس از سوی نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی بسیار تکرار شده دستور تاسیس حزب توده از سوی اتحاد شوروی و حضور یکی از اعضای سفارت در جلسه مؤسسان حزب است. خسرو شاکری نیز که یک مورخ ملی گرا و طرفدار مصدق است چنانکه در مقاله اش به آن اشاره کرده در این نظر با آنها همراه است.[45] با این همه و با توجه به خاطرات و نوشتهها و اسناد موجود به نظر میرسد که باید تفسیر دیگری به میان گذاشته شود.
همان طور که در اسناد بالا مشاهده شد، فاصله زمانی آزادی زندانیان سیاسی و بازگشت برخی از آنها از تبعید تا تاسیس حزب بسیار کوتاه است. اگر فرض کنیم که تاسیس یک حزب نیازمند مباحثات بسیاری است، پس به نظر میرسد که سخن ایرج اسکندری در رابطه با اینکه زندانیان بحثهایی که در زندان درباره لزوم تاسیس یک حزب فراگیر داشته اند، صحیح باشد. از آنجا که برخی از نیروهای حزب کمونیست ایران نیز به تاسیس این حزب پیوستند و حتی چون رضا روستا در آن بسیار فعال بودند، نشان از این دارد که استدلالهای امثال ایرج اسکندری در لزوم تاسیس یک حزب غیرکمونیستی با برنامه دمکراتیک مورد قبول آنها نیز قرار گرفته بود. چنانچه مرامنامه حزب که با مشارکت پیشه وری نوشته شده بود، یک برنامه ترقی خواهانه به حساب میآمد.
علاوه بر این، اولین دیدار فرستاده سفارت شوروی با سلیمان میرزا اسکندری در ۲۹ سپتامبر ۱۹۴۱ رخ داده است. مشخص نیست که تقاضای این ملاقات را چه کسی کرده است، اما طرف روس شناخت نسبی از سلیمان میرزا دارد. در دیداری که در فردای آن روز نیز داشته اند، سلیمان میرزا به طرف مقابل اطلاع میدهد که گروهی از همراهان او برای تاسیس یک گروه حزبی به منزل او میآیند، پس نماینده سفارت از تشکیل چنین جلسهای بی اطلاع بوده یا خود را بی اطلاع نشان داده است. در جلسات دیگر نیز از سوی نماینده سفارت این نکته مطرح میشود که نباید هیچ یک از همکاران حزبی سلیمان میرزا از این دیدارها خبر داشته باشند. در دیگر ملاقات مرامنامه و دیگر نوشتههای حزبی نیز به صورت مکتوب و برای بررسی بیشتر در اختیار فرستاده سفارت اتحاد شوروی قرار میگیرد و سفارت از آنها اطلاعی نداشته یا اظهار اطلاع نکرده است.
با همه آنچه گفته شد به نظر نمیرسد که دولت اتحاد شوروی در تاسیس حزب توده ایران نقش داشته باشد. اما با توجه به اسناد موجود تلاش سلیمان میرزا برای ایجاد ارتباط با سفارت اتحاد شوروی به دو منظور صورت گرفته است. در ابتدا کمک گرفتن از نیروهای اتحاد شوروی برای در امان ماندن از کارشکنیهای دولت در زمینه گسترش حزب و شعبات آن و دوم منقاد کردن اعضایی که سابقه کمونیستی داشتند و گاه با تندرویهای خود در کارهای حزب اخلال ایجاد میکردند. در حقیقت سلیمان میرزا نیروهای سفارت را اقناع میکند که از حزب توده ایران در دو راستا حمایت کنند: هم در عرصه سیاست داخلی و در برابر حکومتی که فعالیتهای سیاسی مخالف را برنمی تافت و هم در داخل خود حزب و در برابر عناصری که سرکشی میکردند و مشی پرودمکراتیک و اصلاح طلبانه حزب را منافی آمال و آرزوهای بلندپروازانه خود برای “شورایی کردن” ایران میدانستند.[46]
از سوی دیگر، اتحاد شوروی هم به سه دلیل به این نتیجه رسیده بود که بهتر است از حزب توده حمایت کند: اول اینکه با توجه به آنچه “رفتار سکتاریستی کمونیستهای ایرانی” میخواند و ناتوانی آنها در گسترش نفوذ و اندیشههای خود، سرمایه گذاری خود را بر روی این گروه سودمند نمیدانست.[47] علاوه بر این به علت آنکه اکثریت اعضای حزب کمونیست در اتحاد شوروی درگیر تصفیههای استالینی شده بودند، این حزب چندان محبوبیتی در نزد سیاستمداران اتحاد شوروی نداشت و آنها تمایلی به تاسیس مجدد آن نداشتند. دوم به دلیل اتحاد ضدفاشیستی با بریتانیا و ایالات متحده نمیخواست به واسطه تبلیغات حزب کمونیست ایران، موتلفین خودش را در جنگ با فاشیسم برنجاند و در آخر آنکه به روشنی متوجه شده بود که فعالان حزب جدیدالتاسیس نه تنها دشمنی ای با اتحاد شوروی ندارند بلکه با توجه به نفوذ عناصر کمونیست در این حزب، جهت گیریهای این حزب در راستای خنثی کردن تبلیغات ضد شوروی خواهد بود و برایند کلی حزب در اتحاد با شوروی معنا پیدا میکند.
به طور خلاصه، با توجه به اسناد موجود، مؤسسان حزب توده خود به فکر تاسیس این حزب با ویژگیهای آن زمان افتاده بودند. اکثر این افراد نسبت به اتحاد شوروی احساس سمپاتی میکردند و حتی رهبری آن که یک سوسیالیست باسابقه بود، برای حل برخی مشکلات از سفارت شوروی کمک میخواست. اتحاد شوروی نیز با توجه به مسایل داخلی و خارجی صلاح را در این دیده بود که از این حزب حمایت کرده و نیروهای کمونیست را تشویق کند که در آن باقی بمانند و به حزب جهت گیریهای خاصی بدهند. در حقیقت با فشار یا تشویق اتحاد شوروی، سوسیالیستها، روشنفکران مارکسیست و اعضای سابق حزب کمونیست ایران به صورت یک “ساختار کنگلومرا” در کنار یکدیگر ماندند و حزبی را تشکیل دادند که یکی از موفقترین احزاب چپگرا در ایران بود. ۳۳ سال بعد ایرج اسکندری از مؤسسان حزب در رابطه با ساختار، ترکیب و رویکرد حزب نوشت:
«تاسیس حزب توده ایران در مهرماه ۱۳۲۰ از آن جهت که با ضرورتهای عینی جامعه ایران تطبیق مینمود؛ از آن جهت که رهبری آن به پیشرفتهترین تئوری انقلابی متکی بود؛ بدان سبب که سنتهای انقلابی درخشان جنبش ملی و دمکراتیک مردم ایران را با هدفها و خواستههای انقلابی طبقه کارگر پیوند میداد؛ از آن رو که هدفها و خواسته هایش با سیر عمومی جنبش انقلابی جهان تطبیق داشت؛ به درستی نقطه عطفی را در تاریخ سیاسی و اجتماعی کشور ما به وجود آورد.»[48]
در تمام ۱۲ ساله بعد این حزب به یکی از وزنههای مهم در سیاست ایران بدل شد و در سیاست داخلی و خارجی ایران نقش ویژهای بازی کرد. با این حال، بسیاری از جهت گیریها و تصمیمات این حزب بدل به نقاط گرهی برای حزب توده ایران شدند و مخالفان آن حزب به این رفتارها و تصمیمات انتقادات زیادی وارد کردند. علاوه بر این بسیاری از این تصمیمات در دهه ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد بدل به موضوعاتی شدند که در جریان شوهای تلویزیونی برای زیر سوال بردن حزب توده از آنها استفاده شد. که در مقاله پیشینام «حزب توده و کودتای ۲۸ مرداد» به آن پرداختم.
−−−−−−−−−−−−−−−−−−
پانویسها
[1] یرواندآبراهامیان خمینیسم: جستارهایی درباره جمهوری اسلامی، ترجمه کسری امیرشاهی، آمستردام: نشر روناک ۲۰۱۹ ص ۱۵۱-۱۵۶
[2] اعترافات نورالدین کیانوری ۱۸ مهرماه ۱۳۶۲
[3] Interview with Khosroshahi: Retrieved on 21 December 2021
[4] محمدجواد مرادی نیا. حکایت قصر: از قاجار تا پهلوی تهران: انتشارات نگاه ۱۳۹۸ فصل دوم
[5] برای نگاهی نسبتا جامع به پرونده این گروه مراجعه شود به : حسین فرزانه، پرونده ۵۳ نفر تهران: انتشارات نگاه ۱۳۷۲
بزرگ علوی و انور خامه ای هر یک خاطرات خود را در کتاب های ۵۳ نفر (تهران: امیرکبیر ۱۳۵۷) و ۵۰ نفر و سه نفر (تهران: انتشارات هفته ۱۳۶۳) در رابطه با آن گروه نگاشته اند که خاطرات بزرگ علوی دقت بالاتری در شرح وقایع دارد
[6] برای آشنایی بیشتر با پیشینه و تاسیس حزب کمونیست ایران به کتاب فرقه عدالت ایران از جنوب قفقاز تا شمال خراسان ۱۹۱۷-۱۹۲۰ تهران نشر شیرازه ۱۳۹۲ اثر اولیور باست و محمدحسین خسروپناه مراجعه شود.
[7] در روایت رسمی حزب توده مدعی بود که عبدالصمد کامبخش در سال ۱۳۱۳ از سوی انترناسیونالیسم سوم ماموریت یافت که برای تجدید سازمان حزب کمونیست به ایران بیاید و او به همراه تقی ارانی و نظامی عزت الله سیامک هسته اولیه این سازمان را به وجود آوردند.
مجله دنیا ۱۳۵۰ سال دوازدهم شماره ۳ ص ۵
ایرج اسکندری همراه تقی ارانی در تاسیس مجله دنیا در ۳۰ امین سالگرد مرگ ارانی می نویسد: هدف مجله دنیا علاوه بر نشر اندیشه های “مارکسیسم –لنینیسم” این بود که افکار نو و اندیشه های مترقی را میان دانشجویان نفوذ دهد
در مجله دنیا ویژه نامه ارانی دوره دوم ضمیمه شماره چهارم ۱۳۴۸ ص ۱۱/در ابتدای دوره دوم سال اول شماره اول ۱۳۳۹ نوشته شده است که : مجله دنیا ناشر افکار حزب کمونیست ایران که ارانی از رهبران برجسته اش به شمار می رفت بود.
در شماره سوم سال چهارم دوره دوم پاییز ۱۳۴۲ ص ۴۴ نورالدین کیانوری مدعی شده بود که مجله دنیا از ابتدا در سال ۱۳۱۱ به ابتکار شخصی ارانی تاسیس شد اما در سال ۱۳۱۳ از سوی مرکز کمونیستی قرار شد که این مجله ارگان حزب باشد و از شماره ۶ تا شماره ۱۲ که اخرین شماره به حساب می آید، این مجله ارگان حزب کمونیست بود
درمجله دنیا دوره سوم سال دوم شماره ۵ مرداد ۱۳۵۴ ص ۴۴ در ذیل زنده باد حزب کمونیست ایران نویسنده ناشناسی نوشته: از سال ۱۳۱۲ فعالیت های نویی برای احیای سازمانهای حزب کمونیست ایران آغاز گردید. در این دوران است که دکتر تقی ارانی یکی از برجسته ترین رهبران طبقه کارگر ایران با انتشار مجله دنیا و تبلیغ اندیشه های مارکسیسیتی لنینیستی در بین روشنفکران نقش مهمی در نشر افکار کمونیستی و تجدید فعالیت حزب ایفا کرد
[8] حمید احمدی تاریخچه فرقه جمهوری خواهی انقلابی ایران و گروه ارانی تهران: نشر اختران ۱۳۸۷. این نوشته پس از خروج و جدایی نویسنده از حزب توده ایران رخ داد و به نوعی نگاه تجدیدنظرطلبانه به تارخ حزب محسوب می شود. زیرا با توجه به اسناد کمینترن در تاریخ ۲۹ مارس ۱۹۲۶ که معادل فروردین ۱۳۱۳ است این فرقه در نامه ای با امضای تقی ارانی از بخش شرقی کمینترن تقاضای رسمیت بخشی و اعزام دو نماینده را داشته است خسرو شاکری. تقی ارانی در آیینه تاریخ تهران: نشر اختران. ۱۳۸۷ ص ۳۵
[9] روز ۱۴ بهمن نعش دکتر ارانی را به خانواده اش دادند. دکتر امامی از دوستان دکتر ارانی نعش او را دید. چون می باید کسی او را ببیند و برای پزشکی قانونی تصدیق بکند که این آدم دکتر ارانی است. دکتر امامی علامت های مسمومیت را در جسد او تشخیص داد
خاطرات بزرگ علوی در گفتگو با حمید احمدی انتشارات باران سوئد ۱۹۹۷ ص ۲۳۵
[10] احسان طبری مجله دنیا ۱۳۴۷ سال نهم شماره ۴ ص ۵۵
مضاف بر اینکه دادگاهی که سرپاس مختاری و پزشک احمدی را محاکمه کرده بود، آنها برای کشتن زندانیان سیاسی به غیر از ارانی محاکمه کرده بود. دادگاه پی برده بود که مرگ ارانی ناشی از سوءمعالجه مستمر بوده و نه ناشی از اقدام برای کشتن. خسرو شاگری تقی ارانی در آیننه تاریخ تهران: نشر اختران ۱۳۸۷ ص ۳۳
[11] خاطرات ایرج اسکندری به کوشش بابک امیرخسروی فریدون آذرنور پاریس: بی تا جلد دوم صفحه ۲
[12] برای اطلاع از فعالیتهای حزب کمونیست ایران می توان به کتاب ایران بین دو انقلاب نوشته یرواند آبراهامیان تهران نشر نی ۱۳۸۴ فصل سوم (دوره رضاشاه) و کتاب تاریخ جنبش کمونیستی در ایران نوشته سچهر ذبیح تهران: مؤسسه مطبوعاتی عطایی ۱۳۷۸ فصل دوم مراجعه کرد
[13] Stephani Cronin The Army and Creation of the Pahlavi State in Iran, 1921-1926 I.B.Tauris 1997
برای مطالعه در رابطه با نقش ارتش در به قدرت رسیدن رضاشاه به این کتاب مراجعه شود
[14] ایران بین دو انقلاب
[15] خاطران ایرج اسکندری ص ۱۳
[16] کژراهه کتاب منسوب به احسان طبری (تهران انتشارات امیرکبیر ۱۳۶۶ ص ۴۲) که البته این خاطرات در زندان نوشته شده است و در بسیاری از موارد به نظر نمی رسد که به قلم نویسنده اش باشد. در رابطه با این کتاب و نوشتن آن زیر شکنجه در مقاله «احسان طبری چگونه شکسته شد؟» توضیح مفصلی داده ام.
[17] خاطرات ایرج اسکندری ص ۱۴
[18]احسان طبری، کژراهه ص ۴۳
[19] روزگار سرکشی خاطرات تقی مکی نژاد در گفت و گو با یوسف نیک نام تهران: نشر شیرازه ۱۳۹۳ ص ۱۲۸
[20] فصولی از تاریخ مبارزات سیاسی و اجتماعی ایران (جنبشهای چپ) ضیا الدین الموتی تهران انتشارات چاپخش ۱۳۷۰ ص ۳۴۹
[21] اسکندری خاطرات ص ۱۹
[22] تقی مکی نژاد خاطرات ص ۱۲۹
[23] فرصت بزرگ از دست رفته جلد دوم خاطرات دکتر انور خامه ای روایت دست اول از اسرار تشکیلات، فعالیت سیاسی و مبارزات درونی حزب توده تهران: انتشارات هفته ۱۳۶۲، ص ۲۰
[24] ص ۱۹۹
[25] ، خاطرات نورالدین کیانوری، تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۲ ، صص ۷۳ – ۷۸.
[26] رحیم رییس نیا آخرین سنگر آزادی تهران: نشر شیرازه چ ۴ ۱۳۹۹ ص ۳۷۷ نویسنده در این کتاب به مقالات پیشه وری در روزنامه حقیقت ارگان آن سالهای حزب کمونیست ایران پرداخته است
[27] تقی مکی نژاد خاطرات ص ۱۲۸
[28] عبدالصمد کامبخش ۱۳۴۵ دنیا دوره دوم سال هفتم شماره ۱ ص ۴۹
[29] ایرج اسکندری خاطرات ص ۱۷
و مجله دنیا دوره سوم سال اول دی ماه ۱۳۵۳
[30] روزنامه سیاست ۶ اسفندماه ۱۳۲۰
[31] سند دوم مصوبه کنگره دوم حزب کمونیست ایران. دنیا دوره دوم سال اول شماره چهارم ص ۱۱۷
[32] عباس نراقی از اعضای گروه ۵۳ نفر بود. او بعد از جداشدن از حزب توده به تحریک مصطفی فاتح، گرایش سیاسی خود را تغییر داد و از مؤسسان حزب همرهان شد
[33] روزنامه مردم شماره اول ۱۲ بهمن ۱۳۲۰
[34] ذکر این نکته شاید ضروری باشد که رضا روستا در سالهای ۱۳۰۵-۱۳۰۶ در شعبه قزوین جمعیت اجتماعیون (حزب سوسیالیست) به رهبری سلیمان محسن اسکندری عضو بود. دنیا دوره دوم سال ششم شماره سوم ۱۳۴۴ ص ۸۳ از خاطرات رضا روستا
[35] عضو موثر حزب کمونیست ایران که در دانشگاه کوتف تحصیل کرده بود و در بازگشت به ایران و پس از اعتصابات به زندان افتاد. او در سالهای بعد به حزب توده پیوست و از اعضای موثر این حزب در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ بود
[36] خاطرات اردشیر آوانسیان از حزب توده ایران ۱۳۲۰-۱۳۲۶ آلمان: انتشارات حزب دمکراتیک مردم ایران ۱۳۶۹
ص ۵۷
[37] ایرج اسکندری خاطرات جلد ۲ ص ۱۶
[38] فرامین تأسیس، اداره و انحلال حکومت فرقه دمکرات آذربایجان، مجموعه ای از اسناد شوروی در ویلسن
ترجمه [از انگلیسی] کاوه بیات تهران: نشر شیرازه ۱۴۰۰
صفحات ۲۳ تا ۲۵:
[39] Iranian Socialist and Communist Parties, Organizations and Groups Archives. memoirs of Ardeshir Avavnesiyan P. 19
[40] در اصل خود نامه دیتمروف برنامه های پیشنهادی به بوروی اتحاد شوروی برای اهداف حزب توده به این شرح آمده است:
To struggle for the democratization of Iran;
To defend the interests of workers;
To reinforce friendly relations between Iran and the Soviet Union;
To eliminate completely the fascist agency in Iran and to abolish anti-Soviet propaganda
[41]
C. Chaqueri, «Did the Soviets play a role in founding the Tudeh Party in Iran?” Cahier du monde russe et soviétique, juillet-septembre 1999. P.499
[42] C. Chaquer, did… 499-510
[43] نام سرویس مخفی شوروی در آن زمان و سلف کا گ ب
[44] C. Chaqueri, 1999, 510
[45] C. Chaqueri, «Did the Soviets play a role in founding the Tudeh Party in Iran?” Cahier du monde russe et soviétique, juillet-septembre 1999 p.523-526
[46] از گفتگوهای اردشیر آوانسیان با باقر امامی یکی از اعضای مرکز کمونیستی نیز چنین برمی آید که آوانسیان کاملا از سوی اتحاد شوروی اقناع شده که نباید خارج از حزب توده فعالیت کمونیستی انجام داد و باید در چهارچوب حزب توده، چهارچوب قانون اساسی مشروطه و مبارزه با فاشیسم در حزب توده فعالیت کرد
کروژوکهای مارکسیستی. محمدحسین خسروپناه نشر شیرازه ۱۳۸۴ ص ۵۵
[47] در آن زمان بسیاری از رهبران حزب کمونیست ایران که به شوروی پناه برده بودند درگیر تصفیه های استالینی شده بودند. برای نگاهی بهتر به زندگی و سرنوشت آنها در اتحاد شوروی مراجعه شود به تورج اتابکی، لونا راوندی. فتادگان در گردباد. تهران: نشر چشمه تحت چاپ. از نویسنده کتاب ممنونم که متن آن را پیش از چاپ برای استفاده دراین مقاله در اختیار من قرار دادند.
[48] ایرج اسکندری ۱۳۵۳ دنیا دوره سوم سال اول شماره ۳ شهریور ص ۷