نوشتۀ حاضر سعی دارد به اهمیت مسئلۀ دستاورد در جنبشهای اجتماعی با تاکید بر جنبشهای خاورمیانه در قرن اخیر و جنبشهای داخل ایران در طول ۴۴ سال اخیر بپردازد. آنچه این مقاله سعی در بیان آن دارد تاکید بر دستاوردمحور بودن جنبش اخیر در ایران است.
خاورمیانه و شمال آفریقا در قرن اخیر شاهد جنبشهای مردمی بسیاری بودهاند که در درون سیستمهای عمدتا استبدادی شکل گرفتهاند و عمده خواستههای این جنبشها پایان دادن به وضع موجود بوده است. نمونۀ برین آنها جنبشهای بهار عربی ست که در سال ۲۰۱۰ از تونس آغاز و به سرعت به کشورهای عرب زبان دیگر شامل مصر، لیبی، یمن، بحرین و… گسترش پیدا کرد. عمده شعار آنها ” الشعب یرید اسقاط النظام” بود. مردم، خواهان برکناری رژیم بودند. برخی از این جنبشها پایان یافتند و برخی تا امروز ادامه دارند. به گفتۀ آصف بیات در کتاب ” Revolutionary Life: the everyday life of the Arab Spring” تمامی این جنبشها گسترده و فراگیر اما با دستاورد ناچیز بودهاند. دلایل متعددی را میتوان در تحلیل این شکستها ذکر کرد از جمله گسترش و نفوذ نئولیبرالیسم و قدرتمند و پیشرفته شدن سیستمهای سرکوب.
ایران نیز پس از انقلاب بهمن ۵۷ و از همان هفتهها و ماههای آغازین شاهد جنبشها و قیامهای متعددی بوده است که عمدۀ آنها با سرکوبهای شدید به دستاوردی نرسیدند. موج اعتراضی زنان علیه حجاب اجباری در اسفند ۵۷ در نطفه خفه شد. پس از آن نیز جنبشهای مردمی در ترکمن صحرا و کردستان تا خوزستان و قیام سربداران آمل، علیرغم تشکل و تسلیحات به کشتارهای خونین دهۀ شصت منجر شد تا حاکمیت پایههای ایدئولوژیک خود را در دریای خون استحکام بخشد. اعتراضات ۸۸با «رأی من کجاست » شروع شد و پس از تغییر شعارها به سمت رادیکالتر شدن، حاکمیت معترضان را به تأسی از سیستمهای استبدادی منطقه معترضان را فتنه گر خواند و سرکوب کرد. همچنین در آبان ۹۸ اعتراضات معیشتی با تغییر تعریف مستضعفین به اغتشاشگر به خاک و خون کشیده شد.مکانیزم سرکوب در جنبشهای اخیر به شیوۀ ساخت دو قطبی خودی- وابسته (نفوذی) و دشمن سازی معترضانی بوده است که آرزوهای خود را در خیابان فریاد میزدند.
در این میان حرکتهای جمعی معدودی توانستهاند از اسارت در این دوقطبی ساختۀ حاکمیت برهند و به دستاوردهای ملموسی برسند. جنبش زنان در دهۀ ۸۰ و مشخصا کمپین یک میلیون امضاء و حرکت اعتراضی دختران خیابان انقلاب بهترین نمونههای این حرکتهاست.
کمپین یک میلیون امضاء یک حرکت اجتماعی مستقل بود با هدف جمع آوری یک میلون امضاء برای رفع تبعیضهای جنسیتی علیه زنان. این حرکت فراگیر در تمام اقشار و در سراسر کشور، نهایتا پس از هزینههای فراوان به بخشی از اهداف خود دست یافت. بیش از یک میلیون شخص این بیانیه را امضاء کردند و شروط ۱۲ گانۀ ضمن عقد به منظور رفع تبعیض تصویب شد. در کنار اینها کمپین توانست سطح آگاهی عمومی جامعه را نسبت به تبعیضهای جنسیتی در آن مقطع افزایش دهد. حرکت اعتراضی دختران خیابان انقلاب نیز یک حرکت فردی گسترده بود که در بسیاری از شهرهای ایران به نشانۀ اعتراض علیه حجاب اجباری و داشتن حق پوشش اختیاری شکل گرفت. این حرکت مستقل نیز هزینههای بسیاری را برای فعالان آن در بر داشت. اما به دستاوردهایی از جمله شکل دهی و برجسته سازی هویت خویش به دست خویشتن دست یافت.
آنچه نویسندگان این مقاله سعی در بیان آن دارند این است که جامعۀ امروز ایران تنها به امید نیاز ندارد؛ ما به دستاورد و پیروزی نیاز داریم. جنبشها در عین ایجاد شور و امید، هزینه دارند. از پس هر شکست، موج ناامیدی، مهاجرت، استیصال و افسردگی و خودکشی جامعه را در بر میگیرد. در حوزۀ جنبش، اهمیت دستاورد بسیار زیاد است. مقاومت در برابر قدرت حاکمیت چیزی نیست جز تحلیل بردن توان حاکمیت در ضمن افزایش توان مبارزین در طول زمان. مقاومت، همانند جنگ است که در آن هدف کشتن دشمن و فتح سنگرهای آنهاست با کمترین هزینه و تلفات در نیروهای خودی. در یک مبارزۀ طولانی برای آزادی، عدالت و رفع تبعیض، توان افزایی از طریق دستاورد و پیروزی مقدور است.
تفسیر جملات بالا در وضعیت جنبشهای معاصر ایران بدین شکل است که نظام از ارکان سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیک و نظامی تشکیل شده است. جنبش اعتراضی میتواند به فراخور امکانات و قابلیتهای خود یک یا بیش از یکی از این ارکان را نشانه بگیرد. حرکتهای حزبی و تشکیلاتی دهه شصت ارکان سیاسی و تا حدودی نظامی حاکمیت را به چالش کشیدند که با شکست و سرکوب روبرو شدند. در زمینۀ اقتصادی، بجز پارهای اعتصابات مقطعی هرگز حرکت مشخصی شکل نگرفته است که همانها هم به دستاوردی منجر نشد. اما جنبشهای سالهای اخیر کمی پیچیده تر هستند از این لحاظ که در این جنبشها نه تنها پایههای سیاسی حاکمیت مورد چالش قرار میگیرد بلکه دارای ماهیت هویتی چه در مقیاس فردی و چه در ابعاد جمعی میباشند.
طی جنبشهای سالهای اخیر به دلیل فقدان آلترناتیو و دستاوردهای مشخص، بخشی از نیروهای اجتماعی دچار عقب نشینی از اهداف اولیۀ آزادی، عدالت و برابری شدند. شعارهایی در حمایت از رژیم پهلوی و بازگشت سلطنت با وجود آگاهی از استبداد سیستم مونارشی، تنها انتخابی بود بین بد و بدتر که راه به جایی نمیبُرد و اهداف اصلی جنبشهای آزادی خواه را به یراندازی و سرنگونی طلبی حاکمیت فعلی تقلیل میداد.
اما حرکت اعتراضی جاری در خیابانهای شهرهای مختلف، یک جنبش بر پایههای سیاسی و ایدئولوژیک حاکمیت است. محور آغازین این جنبش پایههای ایدئولوژیک حاکمیت را هدف گرفت، جایی که مسئله حجاب و پوشش بدن زنان به عنوان بخش لاینفک ماهیت ایدئولوژیک نظام از ابتدای شکل گیری این رژیم مطرح شد. همانند خودسوزی محمد بوعزیزی در تونس، کشته شدن مهسا (ژینا) امینی توسط عوامل گشت ارشاد زمینهای شد برای سیل اعتراضات زنان علیه ظلم، ستم، تبعیض و تحقیر ۴۴ ساله بر سر حجاب. نقطه آغاز این اعتراضات شهری در تهران و در همان اولین ساعات فوت مهسا امینی مقابل بیمارستان کسری بود.
بعد از آن این اعتراضات در مراسم خاکسپاری مهسا امینی در سقز پیگیری شد و به سرعت به شهرهای دیگر استان کردستان گسترش پیدا کرد. در روزهای آغازین این جنبش، زمانی که اعتراضات بیشتر رنگ و بوی زنانه داشت و با شعارهایی همچون «زن- زندگی- آزادی» همراه بود حاکمیت سردرگم سعی داشت با تاکتیکهای متنوعی همچون برچسب زدن بیماریهای زمینهای قبلی به مهسا امینی و برگزاری مناظرههای تلویزیونی درباره گشت ارشاد با حضور سران اصلاح طلب و اصول گرا هم زمینۀ تبرئه نیروی انتظامی را فراهم آورد هم در صورت اضطرار حضور گشت ارشاد را تلطیف کند یا به آن پایان بخشد و ابزارهای سرکوب و کنترل حجاب دیگری را جایگزین کند.
با گذشت زمان و گسترش خشم عمومی، اعتراضات به شهرهای کوچک و بزرگ دیگر ایران نیز رسید و در همین حین زمینه سیاسی اعتراضات وزن بیشتری به خود گرفت. در شعارهای سیاسی اخیر نه از غزه خبری است نه لبنان و نه شعارهایی برای بازگشت استبداد سطلنتی، بلکه به صورت متحد معترضین خواهان پایان حاکمیت هستند. با اوج گرفتن شعارهای سیاسی، تاکتیک حاکمیت هم همانند اعتراضات سابق به همان دوقطبی دشمن و خودی برگشت. همان بازی محبوبی که در آن خبره است. نامیدن معترضین به نام اغتشاشگر، عوامل نفوذی دشمن و تخریب گران اموال عمومی و برخورد خشونت آمیز با آنها از جمله این موارد است.
پارادایم سرکوب، بارها در ایران توسط حاکمیت امتحان خود را پس داده است و جنبشهای بسیاری به این روش بدون آنکه به دستاورد مشخصی برسند در نطفه خفه شدهاند. حال سوال این است: چگونه میتوان در ایران به آزادی و برابری دست یافت؟
جنبشهای سیاسی با خواست آزادی در ایران یک اعتراض به حق و مطالبۀ انسانی ست. آنچه نویسندگان این متن سعی در بیان آن دارند این است که مسیر رسیدن به آزادی از طریق پیگیری مطالبات زنان میتواند دستاوردهای ملموس تری را نسبت به جنبشهای سیاسی به ارمغان بیاورد. اهداف جنبش و مطالبات زنان نه تنها کمتر از جنبشها و مطالبات سیاسی نیست بلکه بدیل ماهیت هویتی آن و نشانه گرفتن ایدئولوژی حاکمیت از طریق هویت و حقوق شخصی بدون غلتیدن به دوگانگی سرکوب حاکمیت، تاثیرگذارتر است.
جنبش علیه حجاب اجباری عمری ۴۴ ساله دارد و ریشۀ آن ساختن هویت خویش به دست خویشتن است. این جنبش، مطالبه گر حقوق شخصی و جمعی زنان است و چیزی ست که نه تنها خواستن و رسیدن به آن باعث کاهش تبعیض علیه زنان میشود بلکه در مداری بالاتر باعث دستیابی به سایر مطالبات هویتی میشود. برجسته کردن مطابات زنان و بطور مشخص حجاب تیشه به ریشۀ یکی از ارکان اصلی نظام میزند. چیزی که نه تنها کمتر از اصل ولایت فقیه نیست بلکه پیگیری آن باعث تهی شدن دیگر ارکان ایدئولوژیک حاکمیت از معنا میشود. آنچه باعث نگرانی است این نکته است که به حاشیه رفتن شعارها و مطالبات زنان در تجمعات، عرصۀ مبارزه را به زمین تک بعدی سیاست بدل میکند، چیزی که حاکمیت در طول جنبشهای سابق ابزارهای مشخصی برای سرکوب آن داشته است. با گرایش به تکبعدی شدن خطر فراموشی و حذف مطالبات اولیۀ این جنبش فراهم خواهد شد.