روزهای اخیر آیین تشییع جنازه ملکه بریتانیا، با تمام زرقوبرقهای یک سنت کهنه، برگزار شد؛ نمایشی ۱۰ روزه که دههها برای آن برنامهریزی شده است و خود الیزابت دوم در طراحی آن دخیل بود.
باور عمومی بر این است که نهاد سلطنت بریتانیا و تکیهزننده بر رأس آن ــ سابقاً الیزابت دوم و اکنون پسرش چارلز سوم ــ نقشی تماماً فرمایشی دارند. تحلیلگرانی که به گفتاری ظاهراً کارشناسانه هم مجهزند، استدلال میکنند که نهاد سلطنت در بریتانیا همچون یک «برند» یا مارک تجاری کار میکند و تمام این آیینها و نمایشها بخشی از «برندینگ» بریتانیا هستند و برایش سودآور. در نهایت، مدافعان چنین نظرگاهی بر این باورند که شاه یا ملکه نقشی در سازوکار حکومت ندارند بلکه شبیه به «چسب» آن و به شکلی خنثی و به دور از موضع سیاسی در نقش انسجامدهنده یا یکپارچهکننده عمل میکنند.
اما آیا واقعا چنین است؟
منتقدان نهاد سلطنت مخالف این دیدگاهند که چنین نهادی تشریفاتی است. انتقادهای آنها را میتوان در چند گروه دستهبندی کرد. دلیل از همه رایجتر هزینه اقتصادی نهاد برای بودجه عمومی است، اما دلیل از همه مهمتر چیز دیگری است: نقش ساختاری نهاد سلطنت در جلوگیری از قدرتگرفتن نیروهای پیشرو در بریتانیا. نهاد سلطنت بریتانیا از مدتها پیش و در پی جمله پربازتاب جورج ششم ــ «ما [مُثُلِ] شرکت خانوادگی [the Family Firm] هستیم» ــ به «شرکت» (The Firm) مشهور شده است.
در ادامه، نمونهای از این دیدگاههای انتقادی از میان چپگرایان ترجمه و تخلیص، و ارائه شده است.
بریتانیا: مرگ ملکه، از دورانی به دوران دگر ــ سازمان مارکسیستی «سوشالیست اپیل»
درگذشت ملکه الیزابت دوم، طولانیمدتترین تکسالار کشور، از بسیاری جهات نمایندهی پایان یک دوران است. اما چه آشوبی از خود به یادگار گذاشته است!
الیزابت خوشبخت بود که در آغاز رونق اقتصادی جهانی به سلطنت رسید؛ در آغاز وضعیتی که به مردم درباره آینده امید داده بود. این وضعیت ۲۵ سال برجای ماند و افزایش استانداردهای زندگی به ثبات اجتماعی انجامید.
اما ۵۰ سال بعد در پی رکود جهانی ۱۹۷۴ کاملاً متفاوت بود. سرمایهداری بریتانیایی با مشکلات بیشتری مواجه شد و زوالاش شتاب گرفت و به دورانی از مبارزههای میلیتانتهای صنعتی و نبردهای طبقاتی انجامید.
آشوب دههی ۱۹۷۰ به تاچریسم و صنعتیزدایی از بریتانیا راه برد. این مسأله در قطبیشدن فزایندهی طبقاتی درون جامعه بازتاب یافت.
در طی تمام این سالها، سلطنت به مثابهی ستون ثبات نظم مستقر عمل کرده است. کل کارکرد سلطنت این بود که ورای سیاست به مثابهی «نجاتبخش ملت» بایستد. هر رویداد پرتجمل و متظاهرانه و هر سخنرانی پرآب و تاب به دقت برای فرا افکندن چنین تصویری حرکتنگاری شده است.
اما با بحران سرمایهداری بریتانیا، نهادهای آن از جمله سلطنت هم دچار بحران شدند.
خصومتهای شخصی و اختلافها بین اعضای مخالف خانواده سلطنتی؛ روابط آشکارا پرتنش؛ بوی فساد و رسوایی ــ همهی اینها در پس پردهی نازک تجمل و شکوه، گسترش یافتند و انباشته شدند.
ارتباط نزدیک شاهزاده اندرو با یک کودکآزار محکومشده به طور خاص مشکل بزرگی برای «شرکت» (The Firm) بود.
هرچند باید گفت که مردم نسبت به الیزابت دوم به دلیل طولانیبودن حکومت او حس گرمتری داشتند؛ برخلاف احساسات منفیشان نسبت به دیگر اعضای خانواده سلطنتی. رفتن او در دوران آشفتگی اقتصادی و اجتماعی، یکی دیگر از ستونهای کلیدی نظم مستقر رو به تزلزل را از بین میبرد. و این یعنی خطری واقعی برای طبقهی حاکم که در حال تغییردادن نگهبانشان در داونینگ استریت [محل اقامت نخستوزیری] نیز هستند.
سلطنت هرگز شبیه قبل نخواهد شد. عمیقاً لکهدار شده و هر روز بیش از پیش از زندگی روزمره مردم عادی فاصله میگیرد. طبقه حاکم سلطنت را نه به خاطر دلایل احساسی، بلکه برای منافع طبقاتیشان حفظ کرده اند.
دولت و نیروهای مسلح وفاداری خود را به تکسالار اعلام میکنند. تکسالار قدرتهای ذخیرهای دارد که میتواند در وضعیت اضطراری به کار برد و به کار خواهد برد. این قدرتها وقتی به کار گرفته خواهند شد که منافع سرمایهداری بریتانیا به شکلی جدی تهدید شود.
به زبان دیگر، سلطنت یک سلاح ذخیره است که در زمانهای بحران به کار گرفته میشود؛ به ویژه اگر خیزشی انقلابی به راه افتد.
سلطنت در تهدید به سرنگونی دولت ویلسون در دهه ۱۹۶۰ و جایگزین کردن آن با دولتی نظامی به سرکردگی لورد ماونتباتن نقش داشت. اما به خاطر فکر نشده بودن طرح، این توطئه ناکام ماند و پی گرفته نشد.
و در ۱۹۷۵، از امتیاز ویژه سلطنتی برای کنار گذاشتن دولت حزب کارگر گاوف ویتلام در استرالیا که به شکلی دموکراتیک انتخاب شده بود، استفاده شد. این کار تمرینی بود برای مانور بالقوهی مشابهی در بریتانیا در زمان مقتضی.
این موارد نقش ارتجاعی واقعی سلطنت را نشان میدهد که در زمان مقتضی علیه دولت حزب کارگر استفاده خواهد شد. علیرغم این، رهبران اتحادیههای کارگری متأسفانه برای «ادای احترام» به خانوادهی سلطنتی کمر خم کرده اند و اعتصابها را لغو کرده اند و کنگرهی TUC (کنگره اتحادیههای کارگری انگلیس و ولز) در سال جاری را به تعویق انداخته اند.
ولی ما باید صریح باشیم: در پس این نمایش و مراسم، سلاح شرورانهی طبقهی حاکم پنهان شده است. هرچند امروز تیغهی این سلاح با درگذشت الیزابت و رسیدن سلطنت به چارلز و کمیلا کند شده است. این درگذشت نمیتوانست در زمان بدتری برای طبقهی حاکم رخ دهد.
نخبگان نظم مستقر تلاش خواهند کرد تا مرگ ملکه را در نبرد طبقاتی روزافزون به کار گیرند و حال و هوایِ میهنپرستی پرچمبالاکن و ناسیونالیسم تهوعآور را ترویج دهند. اما این حال و هوای وطنپرستی و «وحدت ملی» مستعجل خواهد بود چرا که بحران روز به روز تعمیق میشود و شکاف طبقاتی وسیعتر.
• منبع