امسال مسئولانِ حاکمیتی در ایران برای نخستین بار تصمیم گرفتند تا مسافرانِ عازمِ کربلا را از چندین مرزِ مختلف راهی کنند. قبلا آنها تنها از مرزهای کرمانشاه و مهران در استان ایلام چنین رفت و آمدی را سامان میدادند.
یکی از گذرگاههای جدیدی که امسال به این منظور در نظر گرفتهاند، مرزِ باشماخ (باشماق) مریوان است. این نوشتار، مروری است بر چگونگی این تجربه و پیامدهای چندگانهاش بر زندگی مردمی که در این شهر هستند و از لحاظِ عقیدتی و هویتی هم نسبتی با این آئینِ شیعی ـ حاکمیتی ندارند.
مذهبِ حکومتی
مسئولانِ بسیج بزرگ زیارتی در ایران اعلام کردند که امسال برای نخستینبار ترتیبی دادهاند که زائرانِ آئینِ اربعین بتوانند از مرزِ باشماخ مریوان هم به سمتِ کربلا سفر کنند. آنان به این منظور با مسئولانِ حکومت اقلیم کردستان عراق توافق کردهاند که مسیرِ رسیدن به کربلا را برای مسافران ایرانی هموار کنند.
رئیسِ سازمانِ تبلیغات اسلامی زوجهای جوان را تشویق کرده که هر طور هست به زیارت کربلا بروند و نطفه حسینی منعقد کنند.
مسئولانِ اقلیمِ کردستان توافق با ایران را تأیید کردهاند. امام جمعه مریوان هم از مردم خواسته با زائرانی که از این شهر عبور میکنند، نهایت همکاری و همدلی به عمل آید.
ظاهرا جمهوری اسلامی با این کار خواسته مسیرِ رسیدن به کربلا را برای آن دسته از مسافرانی که در نیمه شمالیترِ کشور هستند نزدیکتر و آسانتر کند. آنچه برای حاکمیت اهمیت دارد نه خودِ برپایی چنین آئینی، بلکه مابهازاهای سیاسی و اقتصادیاش است. آنها به هر روش ممکنی تمایل دارند که انبوهِ جمعیتِ بیشتری را در مراسمهای متصل به نظامِ ایدئولوژیکشان روانه عراق کنند.
معمولا زمانی که مذهبِ حاکمیتی خودساخته بر شعایر دینی مسلط میشود، در زمانِ کوتاهی ماهیتِ آن را به نفعِ نظامِ سلطه و در جهتِ هدفهای بلندپروزانه داخلی و خارجیاش دگرگون میکند. داستانِ زیارتِ کربلا در ایران چنین الگویی یافته است. جمهوری اسلامی با سرمایهگذاری و سازمان دادنِ هیئتهای عزاداری و زیارتی در تلاش است تا در مقابلِ منافعِ اقتصادی و سیاسی حاصل از حج در عربستان صعودی به عنوان یک رقیب منطقهای، کربلا و زیارتِ عاشورایی را آنگونه که خود تعریف کرده، پررنگ کند و در درازمدت از منافعِ حاصل از آن ارتزاق کند. به تعبیری میخواهند در کنارِ «مسجدِ» مکه، «امامزاده» کربلا و نجف را دایر کنند. اینجا است که دیگر امرِ مذهبی و امرِ مقدس به خودی خود از دستورِ کار خارج میشود و در نوعِ مفصلبندی خاصِ حاکمیتی بازتعریف میشود و به مسیرهای دیگری میرود.
فضای شهر مریوان و نمایش آیینی حکومت
جدای از پیامدهایی که توسعه مذهبِ حکومتی در سیاستِ داخلی و خارجی دارد، انتخابِ یک مسیرِ «غریب» و تازه همچون شهرِ مرزی و سُنینشین و کُردنشینِ مریوان برای این رفت و آمد، پیامدهای خاصِ خود را برای این شهر دارد، پیامدهایی که در هفتههای گذشته به وضوح خود را نشان دادهاند.
اولین و مهمترین بازخوردی که بساطِ زیارت برای مردمِ شهر در پی دارد، عمیقتر شدنِ حسِ انزوا و تبعیض و سرخوردگی است. مردمِ شهر این بار از نزدیک امکانات و تدارکاتی را که حاکمیت برای این آئینِ «خودی» تهیه کرده مشاهده کردند و این تلاشِ گسترده را با زندگی عادی و «غیرعاشورایی» خود مقایسه میکنند. هر آنچه که برای مهاجرت به قصدِ مشارکت در یک آئینِ ابداعی حاکمیتی مورد نیاز است از مریوان تا کربلا فراهم شده. در عینِ حال هیچکس هم جرأتِ طرحِ آشکار و جدی این پرسش را ندارد که اگر مدام میگویید مشکل کمبود بودجه دارید، پس این هزینهها چگونه تهیه میشوند؟
مردمِ شهر به شکلی مصداقی و جزئی، ردِ پای تبعیض و طرد را مشاهده کردهاند. از جمله آنها:
■ مردمِ مریوان دیدهاند که بهترین و مناسبترین پارکینگها از سطح شهر گرفته تا مرز، به ماشینهای مسافرانِ کربلا اختصاص داده شده، پارکینگهایی که اغلب در زمانهای دیگر بلااستفاده است و فضای خالی آن در تصرفِ نهادهای نظامی در مرکزِ شهر است؛ بدون آن که مردمِ بومی بتوانند از آنها استفاده کنند. از جمله آنها پارکینگِ بزرگِ سپاه است در میدانی در بخش مرکزی شهر که با همان عنوان نامگذاریاش کردهاند.
■ همچنین ورزشکاران و مردمی که روزانه برای ورزش به میدان استادیومِ زاگرسِ این شهر میرفتند، میگویند سراسرِ استادیوم را به سکونت و استراحتِ زائرانشان اختصاص دادهاند. تمامِ امکاناتِ نهادهای نظامی و شهری را در حالت آمادهباش برای خدمت به مسافران «خودی» قرار دادهاند و برخلافِ رویههای کلانِ «ناعقلانیت» در سیاست و اقتصاد و فرهنگشان، در این فقره بسیار «عقلانی» عمل میکنند.
■ مردمِ مریوان چادرها و به اصطلاح «موکب»هایی را مشاهده کردهاند در جاده مرزِ باشماخ برای رفاه حالِ مسافران در نظر گرفته شده. این مرکزهای رفاهی موقتی هر آنچه را که برای یک مسافرتِ آسوده لازم است در خود دارند: از خوراکی و راهنمایی و نمادهای مذهبی گرفته تا انواعِ نیروهای سازمانی همچون نیروهای امنیتی، پلیسِ راهنمایی و رانندگی، آتشنشانی، راهداری و اورژانس.
■ همچنین مسیر پر است از تابلوها و بَنِرهایی که روی آنها مقدساتِ تشیعِ ایرانی و نمادهای مذهبی و حاکمیتی حک شده است. یعنی نمادهایی که برای مردمِ شهری که هویت و مذهبِ متفاوتی دارند «بیگانه» است و حسِ دلپذیری به آنها نمیدهد.
■ به همین ترتیب از ابتدای ماه محرم تاکنون رادیو و تلویزیونِ استانی سنندج به تسخیرِ معناهای همین مذهبِ حاکمیتی درآمده است. برنامههای معمولشان یا به تعلیق درآمدهاند یا بحثِ اصلیشان محرم، زیارت و کربلا است. برگزاری هرگونه مراسمِ عروسی و کنسرت هم قدغن شده است.
■ مردمِ مریوان مشاهده کردهاند که حتی تعدادِ مأمورهای راهنمایی و رانندگی در شهر هم اخیرا بیشتر شده. برای مثال سه راهی منتهی به میدانِ استادیوم به دلیلِ قرار گرفتن در مسیرِ دریاچه زریبار و مرز، همواره یکی از پرترددترین مسیرها در شهر بوده است. بدون آن که چراغ راهنمایی یا پلیسی در آنجا باشد. اما با آغازِ مسافرتهای مذهبی یک مأمور به صورت تماموقت در این سه راهی گذاشته شده و ترددها را کنترل میکند تا حادثهای پیش نیاید. این یک پیامِ واضح دارد. گویی میخواهند بگویند که امنیت و جانِ شما مردمِ شهر به خودی خود هیچ اهمیتی ندارد! تنها زمانی که نیروهای وابسته به خودشان از آنجا عبور کنند، تمهیداتی برای آمد و شد هم در نظر میگیرند.
تجربه تبعیض و طرد
بسیجِ یکدستِ منابع و امکاناتِ عمومی مرزنشینان و اختصاصِ آن به زائرانِ مذهبی در حالی است که این آمد و شد برای مردمِ محلی بیشتر نوعی مزاحمت است و هیچ سودی ندارد. سوغاتِ این سفرِ سازمانیافته برای مرزنشینان اغلب ایجادِ شکاف در نظامِ معناییشان و ترویجِ نوعِ خاصی از شیعهگری است که حاکمیت میپسندد. درکنارِ اینها شلوغ شدنِ بیفایده شهر و ترافیک و تأسیسِ مرکزهای جدیدِ مذهبی خاص، تنها چیزهایی است که پس از محرم و صفر به یادگار میماند. همه اینها در یک شهرِ مرزی محروم و با هویتِ متمایز از مرکز، نتیجهای جز تشدیدِ خصومت نسبت به «مرکز» و متعلقاتش نخواهد داشت، چرا که مردمِ شهر از نزدیک مشاهده میکنند که چگونه برای یک مراسمِ مذهبی که حاکمیت برای هدفهای خاصی آن را تغذیه میکند و توسعه میدهد، تمامی امکانات و منابعِ استانی و کشوری بسیج میشوند و هیچ کمبودی باقی نمیماند.
مردم این وضعیت را با محرومیتِ روزانه، بیمسئولیتیها و نارساییهای زندگی عمومیشان مقایسه میکنند و برایشان بیشتر مشخص میشود که تمامِ توجیهها و اعمالِ سیاستهای ریاضتی بر زندگیشان، در مقایسه با آن همه هزینه و تدارک، بیمعنا و پوچ است. سفره کشور خالی نیست. اما تنها برای آنهایی پهن خواهد بود که تن به خواستههای حکومت دهند.