سخنان نامزدهایی که “نظام” برای بیعت در ۲۴ خرداد ۹۲ برگزیده حاشیههایی دارند و “متن”هایی. حاشیهها عمدتا از سوی رقبای آنها ایجاد میشود مثل این که جلیلی دنبالهی جریان انحرافی، قالیباف ترکیبی از برنامههای رنگارنگ، روحانی نائب رفسنجانی و حداد جاده صاف کن جلیلی است. اما متنها: آنها را میتوان از پنج جهت مورد بررسی قرار داد:
۱) انتقاداتی که نامزدها به وضعیت موجود میکنند و از این طریق تلاش میکنند بگویند که نباید ریاست قوهی مجریه را به کسانی سپرد که مقصر ایجاد چنین وضعیتی هستند یا با آنها همفکری دارند؛
۲) وعدهها و برنامههایی که ارائه میکنند تا توجه رای دهندگان را به خود جلب کنند (مطلبی در این زمینه)؛
۳) به انتقادات و حملات مقدری که پاسخ میدهند، مثل این که حسن روحانی به حملاتی که به مذاکره کنندگان هستهای دورهی خاتمی میشود یا قالیباف به انتقاداتی که به وی از حیث کار با تکنوکراتها در شهرداری تهران میشود پاسخ میدهند؛
۴) پروندهی سیاسی و کاری خود را چگونه از رقیب متمایز میکنند؛ از این جهت آنها به سوابق سیاسی و کاری خود و نیز باورهای خاصی که دارند میپردازند، مثل سابقهی ۱۶ سالهی وزارت خارجه در پروندهی ولایتی و شهرداری تهران در دورهی قالیباف یا مذاکرات با اروپاییها در جریان مسائل هستهای در دورهای که حسن روحانی دبیر شورای امنیت ملی بود؛
۵) صحنهی انتخابات را از حیث گفتمانها و رهیافتها چگونه ترسیم میکنند و خود را در کجای داستان میبینند؛ با تنزل رتبه و مقام رئیس جمهور در ایران و تنزل کیفیت نامزدها (تا حد کارکنان دفتر خامنهای) دیگر نمیتوان شاهد قرار گرفتن برنامههای یک یا چند نامزد در قالب گفتمانها بود بلکه آنها همه ایدئولوژی رسمی و سیاستهای رهبر کشور را پذیرفته و تنها روشها و رهیافتهایی را برای کسب قدرت در مقابل رقیب عرضه میکنند.
در این نوشته به توضیح و تبیین چهار رهیافت (و نه گفتمان) که به طور ضمنی یا صریح از سوی نامزدها مطرح شده میپردازم. بسیاری از مباحث نامزدها در حول و حوش این رهیافتها یا گفتمانها شکل گرفته و رگهی اصلی در تبلیغات انتخاباتی آنها هستند.
اعتدال/افراط
دستهای از نامزدها با رهیافت اعتدال به رقابتها پای گذاشتهاند. آنها رفتار خود را شاقول فرض کرده و طرفهای دیگر را در همهی تحولات و تصمیم گیریها افراطی و تفریطی معرفی میکنند. به عنوان نمونه حسن روحانی دلیل اعتراضات پس از انتخابات ۱۳۸۸ را “افراط گرایی” میخواند: “اگر افراط گرایی نبود نه نیازی به زندان بود نه حصر.” (حسن روحانی در تلویزوین دولتی، ۷ خرداد ۱۳۹۲) او در حوزهی سیاست خارجی و سیاست هستهای نیز از موضع معتدل دانستن نظر خود به انتقاد از تیم احمدی نژاد و جلیلی میپردازد.
ولایتی در حوزهی روابط خارجی در چارچوب همین رهیافت سخن میگوید و انتقاداتی به رهیافت دولت احمدی نژاد عرضه میکند. این رهیافت در پی تغییر محتوا نیست بلکه در پی کاهش هزینهی اهداف و استراتژیهای اتخاذ شده است. ولایتی و روحانی در پی بازسازی روابط خارجی با پرهیز از رادیکالیسم هستند: “باید به اعتدال بازگشت، گفت که مشکل ما افراطیگری است و باید از این خصلت پرهیز کرد. چرا که افراطیگری آفت پیشرفت و آرامش است.” (ولایتی، الف، ۶ خرداد ۱۳۹۲)
کارآمدی/سوء مدیریت
دستهای دیگر بر کارامدی متمرکز هستند. قالیباف کارآمدی و مدیریت را مهمترین چالش کشور معرفی میکند (مهر ۸ آذر ۱۳۸۸). بدین معنا سیاستها و ایدئولوژی رسمی و نظام حقوقی هیچ مشکلی ندارند و صرفا با قرار گرفت مدیران لایق در صدر امور (دیگر مهم نیست چگونه) مشکلات حل خواهد شد. از نظر وی برای آن که کارآمدها در نظام ولایی بر سر کار بیایند باید ولایتمداری و کارایی را به معیارهای انتخاب مدیران تبدیل کرد (انتخاب ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۲).
محسن رضایی نیز متمرکز است بر مسئلهی کارآمدی. او در باب انتخاب همکاران خود کارآمدی را مهمترین معیار معرفی میکند: “کارآمدی مهم تر از مسائل جناحی برای من است.” (فارس، ۳ اردیبهشت ۹۲). مبنای ائتلاف نامزدها نیز به عقیدهی او کارآمدی است: “ائتلاف اصولگرایی را در چارچوب کارآمدی قبول دارم.” (سایت شخصی، ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۲)
خامنهای اگر مسائل مشکلات داخلی را نادیده بگیرد نامزد مطلوبش جلیلی است و اگر کارآمدی را معیار قرار دهد قالیباف بیش از دیگر عوامل وفادار شانس پیدا میکند. بقیهی نامزدها هم تایید صلاحیت شدهاند تا سیرک انتخابات شلوغ باشد.
معرفی مدیریت به عنوان بزرگترین چالش جامعه بدین معناست که ولی فقیه هیچ مسئولیتی در برابر آنچه در کشور میگذرد ندارد و همهی تقصیرات را باید به گردن مدیران ردههای بالایی و میانی انداخت. در صورت بروز رسوایی یا بحران نیز تنها میتوان افراد را جابه جا کرد. همهی نظامهای استبدای از این روش برخورد با مسائل خشنود هستند.
گشایش/انسداد
برخی از نامزدها بر گشایشی در حل مشکلات روزمرهی مردم تاکید دارند و به همین دلیل مثل علی اکبر ولایتی وعدههای ۱۰۰ روزه میدهند: “ظرف ۱۰۰ روز مشکلات اقتصادی فوری از جمله تورم و افزایش قیمتها را برطرف میکنم.” (مهر ۷ خرداد ۱۳۹۲) البته همین نامزد چند هفته پیش تر چشم اندازی دو یا سه ساله برای حل مشکلات ارائه میکرد: “میتوان ظرف مدت دو تا سه سال این خرابیهای و ویرانیهای ایجاد شده را درست کرد.” (ایسنا، ۲۹ فروردین ۱۳۹۲) ظاهرا رابطهی مستقیمی میان نزدیک تر شدن به زمان انتخابات و کوتاه شدن زمان بر آوردن وعده در زبان برخی نامزدها وجود دارد.
قالیباف نیز وعدهی دو سال برای سامان بخشی به اقتصاد داده است: “به عنوان خدمت گزار مردم با اطمینان میگویم که در همین شرایط سخت و تحریم، نا به سامانیهای اقتصادی کشور در کمتر از دو سال قابل ساماندهی است.” (همشهری، ۲۲ فروردین ۱۳۹۲)
این رهیافت عمدتا پاسخی است به اضطرار در وضعیت موجود و این که بسیاری از شهروندان خواهان حل سریع مشکلاتشان هستند. این رهیافت از حیث قابلیت سنجش با یک واحد اندازه گیری امتیاز مثبت میگیرد اما از حیث بی توجهی به دامهی موضوعات تا حدی عامه گرایانه است.
سازش/مقاومت
در این رهیافت نامزدها به دو دستهی سازشکاران و مقاومت کنندگان تقسیم میشوند. کسانی که با این رهیافت به میدان کارزارهای انتخاباتی آمدهاند خود را مظهر مقاومت و برخی از زقبا را نماد سازش معرفی میکنند: “باید گفتمان مقاومت را در جامعه و حکومت، ساری و جاری کنیم. هر چقدر این را جاری کنیم، پیشرفت خواهیم کرد.” (سعید جلیلی، فارس ۳ خرداد ۱۳۹۲)
علی خامنهای در همین ارکستر مینوازد: “مردم باید کسی را ترجیح دهند که زمینه ساز عزت برای آینده انقلاب و کشور باشد و توانایی حل مشکلات و ایستادگی قدرتمندانه در مقابل جبهه معاندان و الگو کردن جمهوری اسلامی در چشم مستضعفان جهان را داشته باشد.” (پایگاه اطلاع رسانی خامنهای، ۶ خرداد ۱۳۹۲) خامنهای اگر مسائل مشکلات داخلی را نادیده بگیرد نامزد مطلوبش جلیلی است و اگر کارآمدی را معیار قرار دهد قالیباف بیش از دیگر عوامل وفادار شانس پیدا میکند. بقیهی نامزدها هم تایید صلاحیت شدهاند تا سیرک انتخابات شلوغ باشد.
اقای محمدی نظر شما چیست؟
آیا شخصیت خاصی در میان این سیرک انتخاباتی قادر به حل مقداری از مشکلات جامعه می باشد و
اگر نه،به نظر شماچه کسی باید وارد میدان میشد و یا چه کسی رد صلاحیت نمی شد ؟
همه سیاسیون و حتی بقال سر کوچه،قادر به گرفتن ایراد هستند،آنچه ما در عرصه سیاست کشور کم
داریم،راهنمایان صادق ، مردم دوست و سیاست دان ادیب است.موفق باشید
mmansour piry khanghah / 31 May 2013
ندای سبز آزادی: امروز در هزارمین روز بازداشت، نسرین ستوده در زندان پنجاه ساله شد.
به گزارش ندای سبز آزادی، نسرین ستوده، عضو کانون مدافعان حقوق بشر که به دفاع از نوجوانان محکوم به اعدام، زندانیان عقیدتی، فعالان حقوق بشر و کودکان قربانی اذیت و آزار شهرت دارد، در حال گذراندن شش سال دوران محکومیت در زندان اوین است. وی در شهریور سال ۸۹ بازداشت شد!!
faraz / 31 May 2013
اگر ما به راه حل مشکلات مردم بپردازیم عمده ترین مشکلات اقتصادی و غنی سازی اورانیوم و برنامه های هسته ای هستند که سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی را تحت تاثیر متقابل قرار داده اند . راه حل هسته ای نامزدهای انتخاباتی همانست که خامنه ای بیان کرده است و تا کنون بر طبل آن کوبیده است. روحانی عارف و ولایتی با تلطیف آن نظرات به رویکرد مذاکرات و بده بستانها در حین مذاکرات اعتقاد دارند اما مسئله ی غنی سازی همان خواهد بود که بوده پس سخت گیریهای خامنه ای و یا تلطیف دیپلماسی نتیجه ای در برنخواهد داشت و بدین طریق موضوع هسته ای فقط کشدار خواهد ماند در صورتی که طرفهای مقابل صبوری نشان دهند . از اینرو نامزدهای انتخاباتی هیچ برنامه و طرح مشخصی برای حل مشکل هسته ای ایران ندارند و منتظر همان نظرات خامنه ای و پیروی از آن نظرات خواهند ماند . حتی روحانی که دیپلماسی منطقی را بیان می کند اما در دفاع از خود پافشاری اش بر غنی سازی را افتخار خود می داند در واقع تلطیف دیپلماسی روحانی دروغ پردازی و سالوسی باقی خواهد ماند .
اما در موضع اقتصادی با کمی اینطرف و آنطرف کردن نظرات نامزدها یکی ست یعنی کنترل تورم استقلال بانک مرکزی مهم بودن تولید اجرای قانون هدفمند کردن یارانه ها . اما هیچکدام برنامه ی اجرائی مشخصی برای مهار تورم و کنترل پول و افزایش تولید ندارند . مثلا محسن رضائی از سوئی تزریق پول را عامل تورم میداند و از طرف دیگر در صدد وام 70 درصدی به مسکن است . از سوئی خواهان استقلال بانک مرکزی و کنترل پول هستند و از سوی دیگر منابع سرمایه گذاری تولید را داخلی و اقتصاد مقاومتی می دانند از سوئی تحریم را فرصت میدانند از سوی دیگر به صادرات غیر نفتی فکر می کنند . از سوئی کارآمدی مدیریت دولتی را مطرح می کنند و از سوی دیگر واگذاری مراکز دولتی را . از سوئی از کاهش بیکاری دم می زنند از سوی دیگر کاهش هزینه های دولتی یعنی بیکار کردن مردم را بیان می کنند و … اینها نشان میدهد که تناقضات جمهوری اسلامی پایان ناپذیر خواهند ماند و این شیوه در 35 سال گذشته وجود داشته و همچنان ادامه خواهد یافت . و هر روز انحطاط در همه ی عرصه هاست که گریبان مردم را گرفته و خواهد گرفت . جمهوری اسلامی با همه ی جناحهایش فقط حرکت به سمت انحطاط بیشتر بوده و خواهد بود و بس .
اما مشکل اساسی جمهوری اسلامی در کجاست و چگونه قابل درمان است ؟
از دل انقلاب مشروطه دولت مدرن دادگستری مدرن و ارتش مدرن توسط رضا شاه بیرون آمد تا موانع دولتهای سنتی در ایران برای پیشرفت و ترقی باز شود اما مقاومت بخشی از اقشار سنتی باعث شد که یکی از ارکان مهم خود را به این سیستم مدرن تحمیل نمایند سلطنت بعنوان یک زائده ی سنتی باقی ماند و سعی زیادی نمود تا سیستم مدرن را تحت تابعیت خود درآورد رفرم ارضی سال 1342 موانع عملی رشد مدرنیزم در ایران را برطرف کرد و سلطنت نیز بنابر شرایط خود را با این شیوه ی حکومتی وفق داد هر جا منافع سلطنت ایجاب می کرد دولت مدرن خود را با آن وفق می داداما تمرکز سرمایه های داخلی و تناقضات درونی سرمایه و اینکه سرمایه ی داخلی دیگر قادر نبود رشد و توسعه ی اقتصادی را تثبیت کند و افزایش حجم سرمایه با توجه به کاهش قیمت نفت در سالهای 1355 و پروژه های بزرگ در دست اجرا یک ضرورت بود اما منافع سلطنت و سرمایه های داخلی مانع بزرگی بر سر راه ورود سرمایه های خارجی به ایران شد و پوسته ی حکومت سلطنت در تناقض با واقعیت اقتصاد ی قرار گرفت پروژه ها بصورت تعطیل و نیمه تعطیل درآمد بیکاری افزایش یافت تورم افزایش یافت و قدرت خرید کاهش یافت و گردش سرمایه با کنترلهای شدید دولتی مواجه شده و راه خروج از کشور را در پیش گرفتند خاشیه نشینی به یک معضل تبدیل گردید و تظاهرات خیابانی بر علیه وضع موجود شکل گرفت اقشار سنتی که با تکیه بر روابط و مناسبات تولید سنتی هنوز در کشور وجود داشتند پس از رفرم 1342 به حال ورشکستگی افتاده بودند سوداگران سنتی بازار با افزایش فروشگاههای زنجیره ای رو به ورشکستگی رفته بودند از خلاء قدرت سرمایه هدایت طبقات و اقشار سنتی و مدرن را با توجه به وجود مراکز مذهبی و عدم وجود سندیکاها و تشکلهای صنفی معین بدست گرفتند پاسخ اقشار سنتی در مدیریت بازگشت به سنن دیرین در جهت منافع سوداگران بازار و تولید خرد سنتی بود دادگستری مدرن منحل میشود ارتش مدرن قدرت خودش را از دست میدهد دولت با زائده های زیاد و حذف قسمتهای مهمی چون سازمان برنامه به تابعیت دو گانه ی اقشار سنتی در می آید . هر چه که دولتها بیشتر از خود دفاع می کنند بیشتر مورد تهاجم نهادهای سنتی قرار می گیرند ولایت فقیه مجلس خبرگان شورای نگهبان سپاه پاسداران کمیته های انقلاب قضای اسلامی و … جهت تامین تابعیت مدرنیزم بعنوان زوائد بر دوش مدرنیزم می چسبند . هزینه های زیادی بر دولت تحمیل می کنند مدیریت هیاتی را بجای مدیریت با برنامه قرار داده و آخرین ضربه ها را در دوران چهار ساله ی اول احمدی نژاد ما شاهدیم که سازمان برنامه و بودجه منحل و بانک مرکزی نیز استقلال خودش را از دست می دهد . سیستم دولتی از هم می پاشد مقاومت مردم با گلوله ی پاسداران پاسخ داده می شود و حیات و ممات اقشار سنتی و سوداگران اقتصادی به حیات جمهوری اسلامی گره می خورد احمدی نژاد در دوره ی دوم سعی در احیای دولت دارد زیرا ضرورت سیستم مدرن است اما نه تنها قادر به تغییر نیست که خودش نیز حذف می شود و … از اینرو روزبروز فاشیزم ارکان حاکمیت را بدست گرفته و اقتصاد و سیاست خارجی نیز روزبروز به انحطاط کشیده می شود مدیریت هیاتی با میلیاردها دلار باد آورده به حیف و میل پرداخته و آقازاده ها را تولید می کند و همچنان نه تنها سرمایه ی خارجی وارد کشور نمی شود که سرمایه های داخلی هم توسط همین آقازاده ها رهسپار خارج می شود . لذا سیاستهای حکومتی جمهوری اسلامی هر چه بیشتر به سنت نزدیک و به قهقرا فرو می رود به همین دلیل هم هست که افرادی مانند شاه یا رفسنجانی در این وانفسا قهرمانهای نجات کشور معرفی می شوند تا حداقل معیارهای مدیریت مدرن را جاری نمایند .
از اینرو تا احیای دولت مدرن و انحلال نهادهای سنتی هیچ راه برون رفتی از بحران حاکمیت بحران سیاست داخلی .و خارجی و اقتصاد پویا رویائی بیش نخواهد بود نهادهای سنتی مانند بختک مانع بزرگی بر سر راه رشد و تعالی ایران بوده و خواهند بود . هیچیک از نامزدهای انتخاباتی قادر به حل حتی ذره ای از بحرانها و تناقضات جمهوری اسلامی نخواهند بود .
فرهاد - فریاد / 01 June 2013