یکی از بحثهای اصلی در گفتمان زیستمحیطی در چند سال اخیر به موضوع تنوع زیستی مربوط بوده است. بر اساس پژوهشهای بسیاری که در این زمینه انجام شده است، امروزه دیگر جای هیچ شکی نیست که، بهعلت بحرانهایی چون آلودگی و تغییر اقلیم، تنوع زیستی بهطورچشمگیری رو به کاهش است. با این روی اما هنوز روشن نیست که در این باره چه باید کرد.
در این میان پرسشی بنیادین و مهم دربارهی تنوع زیستی، پرسشی که هنوز پاسخی درخور نیافته، این است که اساساً تنوع زیستی چگونه پدید میآید و چگونه افزایش مییابد. بر طبق دیدگاهی سنتی که از نظریهی داروین، نظریهی فرگشت، برآمده است مهمترین محرک و رانهای که اوضاع زیستبومها و گونههای زیستی را تعیین میکند رقابت در میان گونههای زیستی است. اما اگر چنین نظریهای را بپذیریم آنگاه معلوم نیست چگونه باید تنوع زیستی را تبیین کنیم. اگر رقابت در میان گونههای زیستی مهمترین عامل تعیینکننده است، پس همیشه باید در یک زیستبوم فقط چند گونهی غالب باقی بمانند چون بقیهی گونهها در این رقابتِ فراگیر شکست میخورند. اما چرا چنین نمیشود؟ چرا همیشه بسی گونههای زیستی در درون یک زیستبوم با همدیگر میزیند و تنوع زیستی همیشه در زیستبومها هست؟ این پرسش را «پارادوکس فرگشت» میخوانند که برای سالیان سال در بومشناسی مطرح بوده است.
کتابی درباره تنوع زیستی
کتابِ “چگونه حیات تنوع زیستی را افزایش میدهد” که امسال در انتشارات راتلج منتشر شده به همین پرسشِ محوری میپردازد. در این کتاب نویسنده برای تبیین تنوع زیستی نظریهای ارائه میدهد با عنوان «نظریهی تنوع زیستیِ خودکنشیار». بر طبق این نظریه، خودِ ارگانیسمها یا جانداران هستند که تنوع زیستی بر روی زمین را پدید میآورند و بومسازگانها (اکوسیستمها) تنوع زیستی را بیشینه میگردانند. در حقیقت این نظریه به ما میگوید هر حیاتی خودش حیاتِ بیشتری به بار میآورد؛ حیات بر روی زمین خودش کاتالیزورِ خودش است یا به تعبیر دیگر خودکنشیار (autocatalytic) است؛ هر گونهی زیستی در طبیعت زمینه را برای پیدایشِ گونههای زیستیِ دیگر فراهم میکند؛ در یک کلام یعنی زندگی زندگی میزاید.
بر اساسِ دیدگاهی که در این کتاب ارائه میشود رقابت و ستیز در میان گونهها تنها عامل یا اصلیترین عاملِ تعیینکننده در زیستبومها نیست بلکه، برعکس، واقعیت چنان است که انگار گونههای زیستی بهنحوی با هم در همکاری و همزیستی هستند، و از طریقِ این همکاری و همزیستی است که تنوع زیستی حفظ میشود و افزایش مییابد. نویسنده نشان میدهد که همکاری در میانِ گونههای زیستی با چه سازوکارهایی پیش میرود. برای نمونه، نویسنده نشان میدهد که «همزیستیِ دوسویه» در طبیعت نقشی بسیار مهم دارد که تاکنون از نگاهها دور مانده است. همزیستیِ دوسویه (mutualism) در روابط زیستی یعنی رابطهای میان دو جاندار از دو گونهی متنفاوت که هر دو جاندار از این رابطه سود و بهرهای ببرند. چنین رابطهای در حقیقت وارونهی رقابت میانِ گونهها است.
رهیافتی از این دست به تنوع زیستی کمابیش جدید است و در طیِ حدود یک دههی گذشته مطرح شده است. در سال ۲۰۱۱ بود که روبرتو کاتسولا گاتی در مقالهای با عنوان فرگشت روندی همیاریانه است استدلال کرد که گونههای زیستی خودشان معمارانِ تنوع زیستی هستند؛ یعنی در هر بومسازگان، گونههای زیستی خودشان شمار کنامهایی که بهطوربالقوه در دسترس گونهها هستند را بهطور متناسبی افزایش میدهند و از این راه زمینه را برای تنوع زیستیِ بیشتر آماده میکنند. سپس در سال ۲۰۱۷ همین پژوهشگر بههمراه دو پژوهشگر دیگر در مقالهای با عنوان تنوع زیستی خودکنشیار است به این پرسش پرداختند که چگونه گونههایی چنان پرشمار میتوانند باهم در یک زیستبومِ واحد زندگی کنند. بر طبق دیدگاهی که آنها در این مقاله طرح کردند، یک گروه از گونههای زیستی زمینه را برای گونههای دیگر فراهم میکنند، یعنی تنوع زیستی سازوکاری خودکنشیار است.
دیدگاهی که در کتابِ «چگونه زندگی تنوع زیستی را افزایش میدهد» طرح شده نیز در همین راستا است و انگارهی «خودکنشیاری» را به کار میگیرد تا تنوع زیستی را تبیین کند. البته نویسنده معتقد است که گرچه از دیدگاههایی که پیشاپیش در این زمینه وجود داشته بهره برده اما درمجموع در این کتاب دیدگاهی نو ارائه کرده است.
بد نیست در اینجا اشارهای بکنیم به یکی دیگر از دیدگاههایی که در این زمینه در مقابل دیدگاه داروین طرح شده و به «نظریهی گایا» معروف است. بر طبق نظریه گایا، ارگانیسمها با محیطِ غیرجاندار برهمکنش دارند و بدین شیوه سامانهای خودتنظیمگر پدید میآید که حیات را حفظ میکند و تداوم میبخشد. در نظریهی گایا کلِ سیارهی زمین نیز چیزی همانند یک موجود زنده به شمار میآید. بر اساس این نظریه، حیات خود باعث شده سیارهی زمین و جَو وضعی مناسبتر برای شکوفاییِ حیات بیابند و درنتیجه حیات شکوفا و متنوع و رنگارنگ شده است. نویسنده اعتراف میکند که دیدگاهش در این کتاب از نظریهی گایا الهام گرفته است اما در عین حال میگوید تفاوتهایی اساسی میان این دو نظریه هست.
به هر روی، گرچه چنانکه دیدیم چند مقاله هم پیشتر دربارهی این موضوع منتشر شده است، نخستین کتابی که در این زمینه منتشر شده همین کتاب است. نویسنده در پیشگفتار تأکید میکند که دیدگاهی که در کتاب طرح میشود نیاز دارد به نوعی تغییر بنیادین در الگوی اندیشیدن یا گونهای چرخشِ پارادامی. بر طبق پارادایم نو، حیات خودش بهعنوا عاملی اصلی تنوع زیستی را پدید میآورد و در سرشتاش به افزایش تنوع زیستی گرایش دارد. بر این اساس، فرگشت درحقیقت هَمفرگشت است یعنی با همکاری و همزیستیِ گونهها ممکن میشود. پژوهشی که در این کتاب ارائه شده از چندین و چند پهنهی دانش مایه گرفته است و آشکارا میانرشتهای و چندرشتهای است. با این روی اما نویسنده چنانکه خود میگوید کوشیده است در این اثر زبانی غیرتخصصی و غیرفنی به کار گیرد. به همین دلیل کتاب گرچه در وهلهی نخست برای متخصصان و پژوهشگران در پهنههای مربوط به تنوع زیستی مناسب است اما خوانندهی علاقهمند اما غیرمتخصص نیز میتواند از آن بهرهمند شود.